مهرالدین مشید

 

قدرت های جهانخوار جهان خواهان پایان جنگ در افغانستان و منطقه نیستند

جهانخواران جهان می خواهند تا با دیپلوماسی  های نمایشی مردم افغانستان را اغفال کنند

 

قدرت های جهانخوار جهان هذگز تمایل جدی و صادقانه برای پیان جنگ در منطقه و تامین صلح و ثبات در افغانستان ندارند؛ ریرا امریکا و انگلبس به مثابهء قطبین د جهان یک قطبی و یا به مثابهء قاطری که با دو گوش چنان چشم ها را بسته اند و تصمیم گرفته اند که عراده های شان را از سینه های پاره پارهء مردمان این منطقه تا رسیدن به اهداف کلان راهبردی زیر نام زیبا و خوش و خط خال مبارزه با تروریزم دیروز زیر نام جنگ با القاعده و طالبان و امروز با نام پرزرق و برق تر از آن یعنی مبارزه با داعش به پیش رانند. چنانکه چند روز پیش یک خبرنگار زن ایتالیایی در پایان کنفرانس مطبوعاتی نشست ائتلاف ضد داعش، بر سر جان کری وزیر خارجه آمریکا که وعده نابودی داعش را داده بود، فریاد زد: شما داعش را به وجود آوردید؛ اما این زن را که در صفوف نخست نشسته بود، بازداشت کردند. رخداد های بعد از سال 2001 خیلی ساده و روشن از ترفند های امریکا در پیوند به تمامی افراطی ها زیر نام جهادیان تا القاعده و طالبان و داعش پرده برداشته است.
بربنیاد اعتراف های اعضای آی اس آی ، امریکا  پس از تهاجم شوروی پاکستان را بستر خوبی برای پرورش جهادیان زیر نام کمک به جهاد افغانستان برگزید که بالاخره پاکستان را به لانهء مصؤون تمامی تندروان از سراسر جهان بدل کرد. از فلسفهء وجودی کشوری به نام پاکستان بوسیلهء بریتانیا در سال۱۹۴۸ میلادی پیدا است که هدف اصلی از ایجاد کشوری به نام پاکستان چه بوده است. هدف از  ایجاد پاکستان و ادارۀ این کشور بوسیلۀ فرماندهان به مثابۀ محور شرارت در منطقه بوده است که برای اهداف استراتیژیک انگلیس و امریکا پایه گذاری شده ا ست. امریکایی ها پاکستان تحت ادارۀ نظامیان این کشور را  بستر مناسب برای پرورش هراس افگنی دانسته و تا کنون  میلیارد ها دالر در این زمینه سرمایه گذاری کرده اند.

امریکا پس از تهاجم شوروی به افغانستان فرصت خوبی برای اجرای برنامه های دراز مدت اش در افغانستان و منطقه پیدا کردو امریکا هرچند در ظاهر دست یاری با مجاهدان افغانستان را فشرد و اما در عقب آن اهداف کلانی را پیش بین بود که سرنگونی و فروپاشی شوروی پیشین در راس بود و برنامه های کنونی شامل شکم افگندن بر چشمه های نفت و گاز آسیای میانه و محل تهدید بالفعل روسبه، چین و ایران که حالا مرحله به مرحله در دست اجرا اند، شامل دوکتورین کلان سیاسی و نظامی امریکا می باشد. نه تنها این که امریکا بدین وسیله خواست تا با سرازیر کردن تمامی تندروان افراطی و عقده یی از سراسر جهان به پشاور، منطقه را به مرکز باروت مبدل کند تا با کشاندن آنان در منطقه، سایر جهان مطلوب شان را از وجود آنان خالی کند که هر آن با مشتعل کردن منابع متفاوت آن آتش جنگ را در منطقه شعله ور نگهدارد.امریکایی ها در تبانی با سعودی و شیخ های خلیج با صدور هزاران داوطلب یا بریگارد های سبز اسلامی از شرق میانه، امریکا و اروپا به پشاور موفق عملی کردن برنامه های شان شدند. چنانکه مایکل سپرنگمان: (1)کارمند پیشین آی اس آی و نویسندۀ کتاب «ویزه برای القاعده»(2) در پاسخ به این پرسش بونی فالکنر(3)  که "عملیات سایکلون"چیست و نقش آن در ارتباط به «گروه افغان‌های عرب» چه بود؟ می گوید براساس گفته‌های جان پلجر، خبرنگار آسترالیایی، رییس سی‌آی‌ای به نام ویلیام کیسی پشتیبانی‌اش را از برنامه شریر آی‌اس‌آی پاکستان جهت استخدام افراد از سرتاسر جهان برای اشتراک در جهاد افغانستان اعلام داشت. علاوه بر آموزش آنان در پاکستان، آنان را در اردوگاه‌های سی‌آی‌ای در ایالت ویرجینیا در «اردوگاه پیری» (Camp Perry) یا «مزرعه» (The Farm) در نزدکی ویلیامزبرگ آموزش دادند. «عملیات سایکلون» که حتا پس از خروج شوروی‌ها در ۱۹۸۹ از افغانستان نیز ادامه پیدا کرد؛ اما آخرین تبصرۀ روزنامه نیویارک تایمز نیز پرده از بازی های پاکستان و امریکا بر میدارد که هنوز هم این کشور مرکز صدور هراس افگنان به تمام جهان است. در قسمتی از این گزارش چنین آمده است، پاکستان هراس افگنان جهانی را مدیریت می کند، به تفصیل از همکاری پاکستان نه تنها با هراس افگنان در افغانستان؛ بلکه برای ارسال هراس افگنان به قطر و سوریه نیز خبر داده و از دست داشتن آی اس آی در رخداد های شرق میانه و تشکیل داعش سخن زده و اما در آخر این را شگفت آور خوانده است که تا کنون هیچ کشوری از این کار های پاکستان چیزی نگفته و در برابر آن سکوت اختیار کرده اند که سکوت مرگبار امریکا در برابر پاکستان گواهء روشن همدستی اش با این کشور است.

فالکنر در پاسخ به پرسش دیگری عرب های افغان را وحشی خوانده و می گوید، هرچند " عرب های افغان "  همان عرب‌ها و مسلمانان بنیادگرا اند که مطابق گفته‌های شرل بینارد، خانم زلمی خلیلزاد – سفیر پیشین امریکا در افغانستان و عراق و سازمان ملل، ما به آنجا رفتیم و یگانه راه خروج شوروی از افغانستان را در این یافتیم که از وحشی‌ترین و دیوانه‌ترین بنیادگرایان کمک بگیریم، و بنابراین امروز در افغانستان افراد میانه‌رو و چپ وجود ندارد. تمام افرادی که شما در افغانستان می‌یابید، جمعی از مسلمانان بنیادگرا هستند.

مایکل سپرنگمان: در پاسخ به حرف فالکنرکه  در امریکا در کجا و کی به تروریستان آموزش می‌داد، می گوید،  بلی در «اردوگاه پیری». آنان همچنان در کارولاینای شمالی در پایگاه نظامی‌ای آموزش می‌دیدند، فکر می‌کنم به نحوی از انحا توسط شرکت خصوصی نظامی «بلک‌واتر» (Blackwater). آنان در کارولاینای شمالی فعالیت می‌کردند. بونی فالکنر: در پاسخ به پرسش سپرنگمان که القاعده چیست، می گوید، در جریان تحقیق برای نوشتن کتابم دریافتم که شاینه ستینجر، مامور قونسلگری در جده، به ۱۱ تن از حمله‌کنندگان حادثه ۱۱ سپتامبر ویزه داده بود و از این کار کاملا منگ شدم.

مایکل سپرنگمان سپس تاکید می کند، خوب، القاعده یک نام تجاری برای ویزه‌های امریکایی در برنامه پرورش تروریستان است. در ابتدا، مجاهدین بودند که از سرتاسر دنیا استخدام شده و پس از آموزش در امریکا و پاکستان، به افغانستان گسیل شدند تا بر همه چیز رگبار کرده و یا آن را منفجر سازند به امید این که عساکر شوروی در داخل آن باشد.

سپس، نام تجاری آنان به القاعده تغییر کرد، لیکن همان بنیادگرایان مسلمان بودند که در مزایده‌ی راه‌انداخته‌شده توسط امریکا جهت بی‌ثباتی یوگسلاویا، عراق، لیبیا و سوریه برنده شده بودند. و حالا آنان را «خلافت اسلامی» و «داعش» می‌نامند که همان افراد اند. آنان «گروه عرب‌های افغان» اند، آن عده شهروندان عرب که ۲۵ سال قبل یا بیشتر از آن منحیث مجاهد برای جنگ در افغانستان استخدام شدند.

 از این اعتراف های کارمند ارشد آی اس آی به گونۀ واضح فهمیده می شود که اوضاع کنونی در سوریه، عراق، لیبیا، تونس، مصر، یمن و بحرین یک شبه آغاز نشده؛ بلکه شامل برنامهء کلان استراتیژیک امریکا است که در دههء هشتاد میلادی آغاز شد. امریکا بازی زیرکانه ومرموز را که در پیوند به جهاد افغانستان آغاز کرد، عین بازی را در شرق میانه پیش بین بود که در روند بهار عرب راه اندازی کرد؛ البته دو بازی همگون که از لحاظ تاکتیک متفاوت و اما از نگاهء استرتیژیک همسان اند. امریکا با استفاده از ناتوانی های سیاسی، خوش باوری های دینی، عواطف اسلامی و ناآگاهی های دینی و فرهنگی تندروان و بویژه رهبران جهادی و سیاسی کشور های منطقه، توانست خیلی ساده و قشنگ هرکدام آنان را یکی پی دیگر به گونهء مستقیم وغیر مستقیم به دام افگند. هریک را تا منزلی یاری کند، بعد خود را کنار کشد و هرکدام را یکی پی دیگر به پرتگاهء نابودی بکشاند. هرگاه جنگ های تنظیمی پس از سرنگونی داکتر نجیب و رخداد های بهار عربی بویژه در زمان به قدرت رسیدن مرسی و پس از سرنگونی او بوسیلهء مرسی به گونهء تفصیلی به تحلیل گرفته شوند؛ نقاط مشترک زیادی را می توان یافت که امریکا توانست از آنها به نفع رسیدن به اهداف خود سود جوید. در حالی که امریکاییها در هر مرحله در پیوند به رویکرد های شان چه در رابطه به مجاهدان پس از سقوط نجیب و چه در تبعات بعد از بهار عربی خیلی آگاهانه و مرموز و در ضمن زیرکانه عمل کردند و با دیپلوماسی غیرفعال و مصروف کن توانستند، تا با استفاده از خودخواهی های رهبران جهادی و سیاسی آنان را سرگرم جنگ قدرت نگهدارند؛ اما در خفا شامل ساخت و ساز برنامه های آیندهء شان بودند که در افغانستان طالبان را در بستر مجاهدان عرب افغان و بعد القاعده ایجاد کردند و با پرتاب این گروه ها در عراق و سوریه از بتن آنان داعش را تولید کردند که جوان تر و با انرژی تر است و چشمه های نفتی را هم در اختیار اش قرار دادند. چنانکه امریکایی ها اضافه تر از هزار موتر زرهی را با خروج شان از شهررمادی در اختیار داعش قرار دادند. گفتنی است که در تمامی این مراحل حکام سعودی و شیخ های عیاش و فحاش عربی همدست و همکار امریکا بوده اند. چنانکه گزارش های چند روز پیش از کمک های میلیون ها دالری سعودی به طالبان افغانستان پرده برداشت.
از گفته های بالا فهمیده می شود که امریکا با همکاران و متحدان بین المللی خود هر از گاهی برای رسیدن به اهداف درازمدت خود در منطقه گروهی را می سازد و بعد زیر نام مبارزه با تروریزم در برابر آن می ایستد تا باشد که هرچه بیشتر رسوا نشود و برای پبشگیری از رسوایی های پیشتر به سرعت گروهء دیگری را با نام تازه ایجاد میکند تا باشد که آتش جنگ در منطقه فروکش نکند و برای همیش مشتعل باقی بماند. امریکا در این مدت بالای اشخاص، حلقه ها و گروه های زیادی در دو طرف جبهه سرمایه گذاری کرده است تا از آنان به گونهء  ”کتلست” فعال و افراد جنگی استفاده کند. در یک سو اگر طالبی را برای جنگ آماده کرده است، در سوی دیگر در داخل همان نظام که در ظاهر در کنار امریکا با طالب می جنگد، افرادی را تا سطح رهبران آن برای ادامهء جنگ پرتاب کرده و پرورش داده است که این گونه آدم های پرتابی باتاسف در کسور ما زیاد اند. این پرتابی ها همزمان چندین کار را در هر دو جبهه چه جبههء مخالف و چه موافق انجام می دهند تا زمینه را برای ایجاد یک حرکت ملی در کشور نابود کنند. امریکا پول های زیادی در اختیار آنان قرار می دهد و حتا گفته می شود که شماری از این آدم ها هم اکنون حساب های بانکی برای خود باز کرده اند و از تقرری های کلان پول های کلان می گیرند و رک و راست به درخواست کنندهء مقامی حساب بانکی خود را می دهند و می گویند، برای آنکه در آینده با ما باشی و هم آینده ات تضمین شود
. به این حساب پول تحویل کن تا در انتخابات آینده از آن استفاده شود.

امریکایی ها در هر دو جبهه پشت مردم را خالی کرده اند. درآنسو همه را برای جنگ آماده کرده اند و در جبههء درون هم دزدان و مفسدانی را روی صحنه آورده اند که جیب های مردم را خالی کنند تا تمامی زمینه ها را برای بوجود آمدن یک حرکت ملی و مردمی برای محو جنگ از میان بردارند. این پرتابی ها به نحوی  خواسته اند تا ساختار های انجویی را در درون نظام فعال کنند و از این طریق بازی های مافیایی خویش را برای ادامۀ جنگ به ساده گی به پبس ببرند. چنانکه یک کارمند پیشین سازمان جاسوسی و ارتش امریکا (4 )می گوید "جنگ افغانستان توسط امریکا تا پنجاه سال دیگر دوام داده خواهد شد. این جنگ بخاطر القاعده، طالبان و داعش نیست. بلکه این جنگ به خاطر نفت و کشورهای قدرتمند جهان چون چین، روسیه، هندوستان و ایران است."

از همین رو است که امروز نبرد  امریکا در افغانستان به یک معمما بدل شده است و جنگ حکومت افغانستان با طالبان معمایی پیچیده تر از آن که به کابوسی مبدل شده است. هر روز حکایت از معاهده های مخفی و علنی با طالبان نشست طیاره ها در منطقۀ های تحت کنترول طالبان در گوشه یی از کشور به نشر می رسند که واکنش های حکومت دربرابر این همه گزارش ها بی تفاوتی و سکوت است.  چنانکه عباس ابراهیم زاده عضو مجلس نماینده گان می گویدکه تفاهمنامه دندغوری، بر بنیاد برنامه یی بزرگ و با هدف ناامن کردن شمال، امضا شده است. به گفتۀ وی این برنامه از سوی کشورهای بزرگ رهبری می شود و هیچ هدفی جز ناامن نگاه داشتن و پیچیده کردن اوضاع امنیتی افغانستان را ندارد. در گذشته از این گونه معاهدهده ها در هلمند به گونۀ علنی و در سایر ولایت ها مانند پکتیا به گونۀ مخفی گزارش هایی نیز به نشر رسیده بودند. گفتنی است که جبار قهرمان فرماندۀ جدید عملیاتی هلمند نیر در جنگ هلمند دست کشور های بزرگ را دخیل دانست. پس از آغاز جنگ امریکا در افغانستان از این گونه معاهده ها و اظهارات زد و بند های پنهان و پیدای  امریکایی ها و انگلیس ها با طالبان در سال های گذشته هرچه بیشتر این جنگ را راز آلود و مبهم تر کرده است که به قول معروف مبارزه با تروریزم به کلافۀ سر درگم مبدل شده است؛ اما آهسته آهسته پرده از رازآلودی این جنگ فرو می افتد و گوشه های پنهان آن آشکارتر می شود که همانا هدف حملۀ امریکا به افغانستان زیر نام مبارزه با تروریزم  نه سرکوب طالبان و محو هراس افگنان؛ بلکه فربه کردن نو به نو هراس افگنان زیر نام های مختلف در منطقه برای ادامه یافتن درگیری ها است. به همین دلیل است که مبارزه با تروریزم هر روز پیچیده تر می شود و حالا به اژدهای هفتاد سر و هفتاد پا بدل شده است. از سویی هم ادارۀ وزارت دفاع از سوی سرپرست در شرایط خیلی حساس و استعفای رییس امنیت و آوازه ها بر سر استعفای علومی نشان می دهند که در پشت این تعلل ها نه تانی؛ بلکه نوعی دست و پاگیری های برنامه ریزی شده موجود اند که حالا دامنگیر سکتور امنیتی کشور شده و فرماندهان درجه دوم و سوم جنگ را دست بسته کرده است. این در حالی است که جنگ ها در ولایت های مختلف کشور افزایش یافته است و اما حکومت به گونه یی مانع ادامۀ عملیات ها برضد مخالفان می شود و به دلایل نامعلوم فرماندۀ جنگ به مرکز خواسته می شود. شاید این وضعیت برای آنانی که دست کم  دردی برای کشور دارند و در برابر وظیفۀ خود احساس مسؤولیت می کنند، خیلی ناراحت کننده باشد. آشکار است که دستانی برای خالی کردن میدان در داخل نظام از وجود مقام های وطن دوست و پاسخگو کار می کنند. در چنین حال  آنانی که در مقام های خود باقی می مانند که  با نظام و خواست های پشت پردۀ حلقه های معین در نظام همسو اند. پس معلوم است که در پشت این همه رخداد های پیدا و پنهان دستان نیرومندتری در کار است و با ارادۀ قوی چرخ کنونی را برای ادامۀ جنگ در افغانستان به پیش می برند.  در کل گفته می توان که از وضعیت کنونی جنگ در افغانستان و از بازی های سیاسی امریکا با پاکستان و بی پاسخی آن به خواست مردم افغانستان به ساده گی آشکار می شود که هدف امریکا در تبانی با هم پیمانان جهانخوار اش ادامۀ جنگ در افغانستان است.

منابع :

1 - از ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۹، مایکل سپرنگمان (Micheal Springmann) ریاست بخش ویزه‌های غیرمهاجرتی را در نمایندگی سیاسی امریکا در شهر جده عربستان به عهده داشت. در ایام ریاستش، تصامیم وی در ارتباط به رد ویزه برای متقاضیان غیرواجد شرایط سفر به‌طور روزمره توسط روسایش نقض می‌شد. پس از رویدادهای ۱۱ سپتامبر، او درک عمیق از مشکلاتی که در هنگام کارش برخورده بود، پیدا کرد. او نویسنده کتابی به نام «ویزه برای القاعده: گفته‌هایی از زبان یک فرد داخلی درمورد رهنمود سی‌آی‌ای که جهان را به لرزه آورد» است. در این کتاب، وی برنامه اعطای ویزه امریکا به تروریستان و گروه عرب‌های افغان را شرح می‌دهد.

2 - http://www.hambastagi.org/new/fa/translations/1628-visas-for-al-qaeda-cia-handouts-that-r

3 – گفت و گوی  رادیویی آقای سپرنمان با بونی فالکنر از رادیوی «تفنگ‌ها و مسکه» (Guns and Butter)

 

 

 


بالا
 
بازگشت