محمدعوض نبی زاده

 

موانع وچالشها برای تبارزهویت ملی درافغانستان

هویت ملی پدیده سیاسی واجتماعی است،که از دوکلمه "هویت "و"ملت" تشکیل شده که انسانها در درازنای تاریخ ، به نام: طایفه ، قوم ,  قبیله , ملیت ویا ملت ،  یاد میشوندو هریک از گروه های بشری  دارای سرزمین ،سنت، عادات، فرهنگ ، دین ، اقتصاد وتاریخ مشترک بوده، که هویت ملی انهارابازتاب  میدهد. هویت ملی تبارز دهنده ، هویت گروه های قومی دریک سرزمین که  به نام"ملت" تشکل یافته اند، میباشد. واژه ملت ،درنزد فرانسوی ها که افراد باکسب حقوق شهروندی اجازه انتحاب دولت را در سرزمین خود به دست میاورند " ملت "را تشکیل میدهد و درنزد المانها که افراد  سنتها، زبان، فرهنگ ،سرزمین ودولت مشترک دارند"ملت میباشند ، هگل ومنتسیکو "هویت ملی را روح ملت "  معرفی که ملت با اراده خود حاکمیت مردم را بوجود میاورد یعنی دولت ـ ملت ویا "دولت ـ کشور" را تشکیل داده که هویت ملی در ان  بازتاب میابد .

نام یک کشور هویت ملی آن است که هویت شهروندان یک سرزمین از آن منشعب و حضور تاریخی و فرهنگی تمام ساکنین آن را بایدبازتاب دهد و تمام شهروندان یک کشور توسط آن شناخته شده و وابستگی فرهنگی وتاریخی داشته باشند و در غیر آن منجر به نارضایتی وبحران هویت میشود. ملت سازی، یکی از پروسه ها در شکل گیری دولت ها است که فرایند دولت سازی نسبت به فرایند ملت سازی عملی تر است. ملت سازی یک پروژه بیرونی نیست؛ بلکه این موضوع مربوط به همه اقوام و توده های مردم یک کشوراست که با هم دیگراحساس همبستگی داشته باشندو این احساس همبستگی زمانی به وجود می اید که نخبگان سیاسی  یک کشور ضرورت شکل دهی به ملت را درک کنند. دولت ـ ملت،یا دولت ـ کشور، دروجود اراده وحاکمیت  همگانی مردم بازتاب میابد.روند ملت سازی باید دروجود دولت  بر شالوده ارزشهای شایسته سالاری ومردم سالاری در جامعه ،شکل بگیرد.

در افغانستان تا هنوز دولتی مبتنی بر مردم سالاری وشایسته سالاری بوجود نیامده ،وحقوق شهروندی براساس ارزشهای جامعه مدنی وحاکمیت براصل" دولت ــ ملت" شکل نگرفته است. عدم وجود ملت به مفهوم مدرن آن در افغانستان ، باعث بروز چالش های گوناگونی شده و نتوانسته به رشد و توسعه برسد؛  متاسفانه تا به حال دولتها در افغانستان  ،براصل تمرکزگرایی ،زوروکثرت گرایی ،دروجود افراد و رهبران سرشناس قومی وگروهی باسلیقه های ،منطقوی وزبانی ی بوجود امده  است که  نفی هویت قومی واستحاله ان به یک قوم به اصطلاح برترو قدرتمند ، باعث تضعیف همبستگی ، وحدت وهویت ملی  شده اند ؛ زیرا در دوره حکومت های  امیر عبدالرحمان خان،سر دار داوود خان و امیرامان الله خان سعی گردیده تا بر استراتژی سرکوب گروه های قومی دیگر، دولت را بر اساس هویت پشتونی شکل بدهند؛ در دولت مجاهدین هم همان مفکوره دولت قومی باعث شد که بسیاری از گروه های دیگر بیرون از دولت بمانند و اختلافات به وجود آمد و نتوانستند به یک ساز و کار دست پیدا کنند.

افغانستان تجربه ی نخستین را در حکومت حزب دموکراتیک خلق و تجربه های اولیه رادر حکومت امیر امان الله خان برای شکل گیری نظام دولت ملت داشت با توجه به نقش فرهنگ سنتی این دوپروسه با ناکامی مواجه شد .پس از ان جامعه جهانی در کنفرانس بن می خواست ابتدا ساختارهای دولت مدرن را در افغانستان به وجود بیاورد و بعد ا از طریق توافق نخبگان، ملت را  ایجاد نمایندکه تا کنون عملی نگردیده است. چون بعد از نشست شهر بن نخبگان سیاسی ما به توافقی در راستای ملت شدن نرسیدند وشکل گیری دولت بر اثر فشار بیرونی برنخبگان سیاسی عملی  که حکومت و نهادهای سیاسی و قانون اساسی شکل گرفت . در حالیکه این دولت مدرن، به ملت مدرن نیاز دارد چون تا هنوزدرین سر زمین نه توده ها به خودآگاهی رسیده و نه نخبگان گامی را برای ملت سازی برمی دارند. در نتیجه کشورما شاهد انواع بحران ها تا هنوزدر درون دولت است .

دکتورین ملی بربنیاد اندیشه "قوم دولت ساز" بحیث برنامه سیاسی وسیاست ترورملی ونابودی، تصفیه قومی وپذیرش اجباری هویت اجتماعی , فرهنگی، اتنیکی، مذهبی تاهنوز از سوی حاکمیتهای تکقومی درافغانستان رویدست گرفته شد ه است ؛ ملت سازی برمحوریک قوم وراه اندازی استحاله اقوام دیگربحیث دکتورین ملی دولت های افغانستان قبول شده  وبه استثنای دوران حاکمیت حزب دموکرایتک خلق افغانستان تا امروز دکتورین ملی اعلام ناشده ازسوی زمامداران افغانستان دنبال میشود .امادر صورتیکه افغانستان دارای جمعیتهای بزرگی اتنیکی ، با ارزشهای مشترک مادی ومعنوی درکنار هم ،تحت رهبری نظامهای  شاهی ،جمهوری - دموکراتیک  و اسلامی و امارت اسلامی ، زیست نموده اند،که مشترکأ سهم فعال برای اعتلای  این وطن داشته  است.

از استقلال رسمی. افغانستان به عنوان یک کشور مستقل حدود نود و شش سال  می گذرد در حدود یک صد و پنجا ه سال قبل ، ضمن توطئه ی استعمارگران ورقابت قدرت های بزرگ و غلبه  ی یک قوم  بر اقوام دیگر باعث شکل گیری جغرافیایی به نام افغانستان شده است.  کلمه « افغانستان» مرکب از «افغان » و «ستان» به معنی «سرزمین افغانها» بوده و بازتاب دهندۀ هویت یک قوم خاص(پشتون) می باشد و «افغان» هویت یک قوم است نه هویت تمام مردم این کشوراست. گرچه افغانستان پس از استرداد استقلال به ساختن دولت ملی گام گذاشت وبا تدوین قانون اساسی گفتمان نوی را میان مردم وحاکمیت براه انداخت.ولی تحت تآثیراندیشه های ناسیونالست های قومی اتنوکراسی بجای دموکراسی بیداد کرد و افراد بخاطروابستگی آنها به اقوام وملیت های دیگروغیر"دولت ساز" ازحق مشارکت درتشکیل حاکمیت محروم گردیدند.در افغانستان در سه سده اخیر یک فرهنگ به دام انداختن خارجی ها شکل گرفته است که اکت ناسیونالیسم کاذب، و گرفتن امتیازات مادی و  انتقام از قبایل رقیب از طریق خدمتگزاری به قدرت های خارجی بوده است .

پشتونست های افغانستان بر پایه همین فرهنگ قدرت های بزرگ جهانی را در لجنزار افغانستان گیر انداختند چنانچه  پشتونست های تکنوکرات امروز افغانستان را به غرب کرایه دادند، شوروی ها را با عین تاکتیک بیشتر از آمریکایی ها وغرب  فریب دادند. غربی ها را به نام تکنوکرات و دموکرات فریب دادند، ولی روس ها را با بنام مارکسیسم و لنینیسم چنان در دام افغانستان انداختند، که سر انجام شوروی ها دست از لنینیسم کشیدند. دولتمردان کنونی افغانستان  نیز دررابطه به دولت وملت سازی دیدگاه های ناسازگار ارایه میکنند. ازمیان همه ی این دیدگاه ها میتوان سه  رویکرد را درمورد دولت وملت سازی برجسته ساخت:گروه نخست آنهاییکه برضد اشغالگران خارجی و برای برپایی دولت اسلامی رزمیده وفداکاری کرده اند، ؛میگویند درقانون اساسی افغانستان روحیه اسلامی وویژه گی های مذهبی درنظرگرفته شود اماگروه دوم باوردارد که : ملت افغان باید براساس مشارکت قومی با درنظرداشت درصدی هرقوم درترکیب اجتماعی افغانستان ساخته شود؛

وگروه سوم  عقیده دارند که پشتونها درترکیب ملی افغانستان اکثریت قاطع را تشکیل میدهند وحاکمیت از آمپراتوری های سلف آنها به میراث مانده است.و دیگران بایدکشوررا ترک بگویند ومزاحم ساختمان"دولتِ افغانی وملت افغان"نشوند . در صورتیکه سیاست ملی تنها زمانی میتواند موثیرواقع شود که، بازتاب دهنده خواست های گوناگون همه تبارها ومردمان وگروهای فرهنگی کشورباشد. معاهده‌ی حکومت وحدت ملی به دلیل پیش‌گیری از بی‌ثباتی افغانستان با نظارت امریکا به امضا رسید.  دولت وحدت ملی افغانستان، با عبرت آموزی از حوادث گذشته، باید در مسیر زدودن نگاه قومی گام بردارد و چهره هایی از اقوام مختلف شامل پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک و قزلباش را پررنگ تر از گذشته، در عرصه قدرت سیاسی مشارکت داده وبیشتر تقویت نماید ؛ولی متاسفانه تاهنوزسیاست ملی ازسوی دولت وحدت ملی تدوین نگردیده است و  درپیرامون ملت، منافع ملی ویگانگی ملی سخن پراگنی زیاد است ولی دکتورین ملی، منشورملی وسیاستی که برای مردم وارگان های حاکمیت دولتی رهنمود قراربگیرد، وجود ندارد .

همه میدانند که قومیت یکی از ریشه های بروز درگیری های خونین افغانستان و عامل اصلی در کسب کرسی های قدرت بوده و زمامداران ملی و محلی افغانستان در دهه های گذشته، اقدام های حیرت برانگیری را از غصب زمین ها گرفته تا آموزش اجباری زبان پشتو درمدارس  وسایر دستگاه های دولتی افغانستان را تطبیق نمودند . در حالیکه ملت افغانستان متشکل از اقوام پشتون, تاجک, هزاره,ازبک, ترکمن, بلوچ, پشه یی, نورستانی, ایماق, عرب, قرغیز, گوجر,براهوی و سایر اقوام میباشند. با روش دیموکراسی  باید راه رفت ونام هر قوم به اساس حروف الفبا در تذکرۀ الکترونیک قید ‌گردد.چون درسال های پسین دگرگونی های زیادی درجهان رونما گردیده است. درشرایط کنونی که مناسبات نو ی سیاسی - اقتصادی وانتقال مسالمت آمیزقدرت شکل میگیرد، جامعه را میتوان به دورِارزش های مانند: ثبات سیاسی، صلح شهروندی، توافق میان قومی، آشتی، برادری وبرابری شهروندی باید یکپارچه ساخت.

-هفتم-  ماه –فبروری– سال  - 2016میلادی

 

 


بالا
 
بازگشت