عبدالواحد سیدی

 

بخش یکصدو هفدهم

بحث سوم

بهم ریختگیهای اجتماعی در جهان

 تمرکز  تدریجی اقتصاد  نا متمرکز و پاشیده

117-3-1.اقتصاد نا متمرکز و پیچیده

تمرکز تدریجی  اقتصاد نا متمرکز و پاشیده از هم  که دارای روحیه ها و قوانین متعدد در نظامهای  مختلفه جهانی میباشد  علی رغم اینهمه نا بسامانی ها و عدم مدیریت ممتدکه منجر به  اختراعات مهم که همۀ آن دارای یک هدف مندی خاص و مشترک راو  ضرورت به ایجاد آن در بین جوامع افکار نوابغ را به  خود القاع کرده بود صورت بست .و آن در سال 1694 در طلیعۀ عصر  صنعتی توسط  نیوکامن به اختراع ماشین بخار و همکاری نیو پاترسون بانک دار  آوانگلند براه انداخته شد که شروع موج تازه ای از عصر ماشین و انقلاب صنعتی  را به بار آورد. دیری نگذشت که این دست آورد در تمام  کشور ها معمول  و براه انداخته شد . این پاترسون کار های پر در آمدی را براه انداخت که درست مانند  در آمدشرکت مایکرو سافت  در عصر حاضر،پر رونق و خلق کننده در آمد های هنگفت و محیر العقول مالی گردید . از همین نقطه رویش آغازین بانک هایکجا با عصر  ماشین شروع میشود و دیری  نمیگذرد که بانک پاترسون اوراق قرضه  دولت را  بفروش میگذارد ، پول را با پشتوانه دولتی  انتشار داد که میتوان نقطۀ عطفی برای انتشار پولهای کاغذی دانست .ا و بعداً عملیات  قروض سائر بانکها را  بنظم در آورد . و سر انجام  وظیفۀ  اولیه همۀ بانک های مرکزی  امروز ، یعنی نظارت  مرکزی بر عرضۀ پول را  بر عهده گرفت . در سال 1800 بانک " دو فرانس" و بدنبال آن در سال 1875 رایش بانک  در المان تأسیس گردید.

 

117-3-2.را کشایی بانکها در نظامهای اقتصادی

بنا بر این بانک های مرکزی در هر کشوری چه سوسیالیست و چه نظام بازار برای تنظیم  سطح  و حجم فعالیتهای بازار  از طرف دولتها بکار  گرفته شد ه بود که بطریق نیمه پنهانی  برنامه ریزی  کوتاه  مدتی را تا حدی  غیر رسمی  بر اقتصاد سرمایه داری  تحمیل کردند . این در حالیست که عملاً جهان بسوی  صنایع در حال پیشرفت و تکامل بود و انقلاب صنعتی جوامع  غربی را در نوردیده بود که گذار از  موج اول به  موج دوم محسوب میشود. با بمیان آمدن این موج جدید پول  در همه شریانهای  جوامع و کشور های موج دوم  اعم از سرمایه داری  و سوسیالیست  جریان یافت ، زیرا هردو نظام به پول احتیاج داشتند . بنا بر این یک دستگاه  متمرکز تزریق  پول  ایجاد کردند . بانک مرکزی و حکومت  متمرکز  دست در دست یکدیگر گام برداشتند . و همۀ فعلیتهای شان را متمرکز ساختند. این عملیه ترکیز اصل مسلط  دیگری  از اصول تمدن  " موج دوم" بشمار آمد.

 

117-3-3. زمینه  های استعمار جویی درکشور  های موج دومی

این رویش اجتماعی تحولات عظیم سیاسی را در اروپا به ارمغان آورد که انسجام و مرکزیت نظامهائی  حکومتی اروپای متشتت را که نیمی از تاریخ شان با  خانه  جنگی ها و بی نظمی های ناشی از فئیودالیسم بسیار سازمان یافته  سپری شده بودبه دولت های مستحکم موج دومی تبدیل نمود که پسانتر ها زمینه های استعمار جوئی را در بین این کشور ها مهیا ساخت و این در حالی بود که کشور های شرقی دور از گیرو دار و هیاهوی ماشین دارای نظامهای حکومتی به شیوه های قوم سالاری و تبار سالاری بر طبقه کشاورز در مرحلۀ اولی از فیودالی تباری و تیول بحیات سیاسی شان ادامه میدادند. اما دیری نگذشت که ماشین های بخار که در کشتی های بزرگ جهت قوۀ داینامیک ومحرک آن تعبیه شده بود جهت تملک سر زمین های جدید و پر ثمر بستر اوقیانوسها را شگافتند و راهی سر زمینهای بکر و بایرشرق ، اسیا و افریقه با رقابت وصف نا پذیر هسپانیولی ها پرتگالیها ، هولندیها ، فرانسویها و از همه  قوی تر انگلیس ها راهی این کشور های بکر گردیدند  که هم دارای منابع و ثروت های  سرشار که به درد فابریکات  نو ایجاد  غرب میخورد و هم قوای بشری مفت و ارزان  کار را برای شان مهیا میساخت گردیدند.

انگلیس بار اول در لباس یک کامپانی هند شرقی  در  ( 1614در زمان جیمز اول بنمایندگی کامپانی هند شرقی به در بار جهان گیر امپراتور مغلی هند راه یافت  و در سال 1630 مدراس یا تومالنادو را از چندرا گری  زمامدار  قلعۀ  کوهی کرنا تاکا خرید و بخاطر تحقیر و دامن زدن به  اپارتایت و بکار گیری   نیروی ارزان کارگری و برده ها شهر مدراس  به شهر سیاهان نام گذاری گردید ؛ در سال 1640  در عوض مخارج تداوی  سوختگی شهزاده بیگم، هوگلی راکه در نزدیک دهنه رود گنگاموقعیت داشت گرفت و بعداً کلکته را  چارلس دوم در سال 1662 در بدل جهیزخانمش که دختر پادشاه پرتگال بودکه بمبئی را که قبلاً پرتگالیها اشغال کرده بودند به جهیز عروس گرفت و در سال 1700 شرکت متحده هند شرقی  بنمایندگی از دولت انگلیس اریکۀ قدرت خود را در سر زمین هند حدوداً سه قرن گستردند.) معالاسف که انگلیسیها و پرتگالیها ، فرانسویها ، ایتالوی ها همه نه تنها اموال و منابع این کشور ها را غارت کردند بلکه منابع انسانی آنها را نیز از بین بردند و یا به پایانترین سطح رسانیدند.به ترتیبی که مثل مشهور در هندوستان شده بودبالای دروازه پارکها و تفرجگاه ها نوشته شده بود  که« سگ و هندو نمیتواند به اینجا داخل شود» مصیبت بعدی را خود  تصور کنید که در این سه صد سال که انگلیسیها وارد هندوستان شدندچه گذشت. ورود انگلیسیها به کسوت  شرکت تجارتی در حالی بود که هنوز شاهان مغلی در هند  حکومت  میکردند که پسانتر ها انگلیسیها لباس بازرگانان را از خود دور و خود به قدرت حاکمه در سر زمین هندوستان شدند و نماینده انگلیس "ویسرا" هند بریتانوی حدوداً سه قرن تمام دارائی های  انسانی و طبیعی هند را به نفع بازار صنعت و برده فروشی تملیک نمودند و به  کشور های همجوار هند نظیر افغانستان نیز حمله بردند که سه مراتبه با  مقاومت سر  سخت ودلیرانه  مردم افعانستان مواجه شدند و سه مراتبه  این امپراتوری بزرگ اروپای صنعتی از یک کشور فقیر محاط به  خشکه شکست افترا آمیزی  خوردقسمیکه ناپلیون بنا پارت در  ماسکو از روسها شکست  خوردو این شکست های انگلیس به اندازه ای  افتضاح آمیز بود که کاخ بوکنگهم را نیز لرزانید که این کارنامه ها در تاریخ شاهد  دلیریهای اقوام  افغانستان است.   

 

117-3-4. اقتران موج دوم با دیوان سالاری قدرتمند ترین تشکیلات اداری در جهان:        

اساس این اقتران را  شش پدیده ناظر بر اوضاع میساخت که عبارت بودند از همسان سازی ـ تخصصی کردن ـ همزمان سازی ـ تراکم و پیشینه سازی و تمرکز  در جناحهای سرمایه داری و سوسیالیست  جوامع صنعتی  بطور یکسان بکار گرفته شدند .

این  عوامل باعث شد  تا هر کدام دیگر خود را تقویه کرده و نتیجتاً منجر به  دیوانسالاری  و تشکیلات عظیم آن  گردد. این شش اصل در طول حیات موج دوم در کلیه مناطق اعم از صنعتی و دنباله روان و عیادی آن باعث تقویت نظام شدند . حتی دولتها هم اجباراً از این نظامهای اقتصادی نهایت بزرگ که شبکۀ جهانی داشتند تبعیت میکردند ، در غیر آن مورد هجوم و کودتا های پیوست سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی این نظام هاکه ظاهراً با کشور های مربوطه عجین شده بودند قرار میگرفت.و این قدرتمند ترین و انعطاف ناپذیر ترین  تشکیلات اداری  بود که تا کنون جهان  بخود دیده است و در بین ریشه و اساس این شبکه بزرگ  تنها انسان بود که در سر در گمی  وفشار دائمی  دست بگریبان بود و بخاطردستور العمل های پنهانی که پایه و مایه  موج صنعتی را تشکیل میدهد ، انسان در دلهره و سر در گمی بسر میبرد. ولی قسمیکه متخصصین  اقتصاد و جامعه شناسان اذعان دارند  این شش اصولی که تشکیل دهنده این دستورالعمل ها میباشند که بر تمدن موج دومی مهر خاص خود را زده است ، بزودی خواهیم دید ، هر یک از این اصول بنیادی  مورد حملۀ نیرو های موج سوم (فرا صنعتی) قرار گرفته است . و بهمین ترتیب نخبگان موج دوم  نیز که هنوز این دستور العمل ها را  در تجارت بانک داری ، روابط شغلی ، سیاست ، آموزش و پرورش  و در ارتباطات بکار می برند ، زیر فشار موج سوم قرار گرفته اند، زیرا رواج تمدن نوین  همۀ منابع  مستقر تمدن کهنه را  بخطر می اندازد .جهان با خیزشهای که  افغانستان نیز نمیتواند از آن مستثنی باشد با ابر نخبگان و تشکیلات پیچیده نظامهای مستحکم اقتصادی  اش نمیتواند در مقابل این موج جدید  استوار بماند ، همانگونه که  کشور های  فیودالی و تیول نتوانست مانند کشور پر عظمت هندوستان در برابر  امواج شکننده موج صنعتی استادگی کند جوامع  صنعتی نیز  که با قوانین مدون خود خو گرفته اند  هر گز نمیتواند  در برابر این  موج استادگی کنند و درست همان چیزی بر سر شان خواهد آمد که بر فئودالان و اربابان گذشته آمد. برخی ها از کنار این موج خواهند گذشت(چین)، گروه دیگر از مسند قدرت سر نگون خواهند شد ، و عده ای به نجبای ژنده  ای تبدیل خواهند شد و برخی با هوش ترین و سازگار ترین  آنان  ، رهبران  تمدن موج سوم قرار خواهند گرفت . در این بازی ضرورت  است  تا ماهیت تکنیسن های قدرت را مورد دقت قرار داد  تا چه کسی توانائی این را  خواهد داشت که سیادت جهان  پر ازدحام قرن بیست و یکم و موج سوم را به عهده داشته باشد.

افغانستان در تازه ترین  موج دنیای قرن  بیست و یکم از چه اقترانی برخوردار شده میتواند؟

بد نیست کمی  از ساختمان  دولت ها که در نظام سرمایه داری و هم در نظام های سوسیاستی قدرت حاکمه را بدست داشتند صحبت شود.

قسمیکه دیدیم  صنعت توانست جامعه را با هزاران بخش بهم پیوسته  نظیر  کارخانه های بزرگ ، عبادتگاهها ، مدارس ، اتحادیه های اصناف ، زندانها، بیمارستانها، و مثال آنرا  تحت پوشش و کنترول خود داشته فرماندهی  دولت هاتأثیر گذاری کلیسا ها  و افراد را از هم گسست . دانش عمومی را به رشته های تخصصی تبدیل کرد ، مشاغل را به بخش ها و خانواده ها را به  واحد های کوچکتری  تقسیم کرد. و به این  ترتیب نظام اجتماعی  در جامعه و  فرهنگ از هم پاشید.

بخاطر این سر در گمی انواع تخصص های جدید  پدیدار شد که در کسوت  هیئت های اجرائیه ، مدیران اداری ،  کمیسر ها،  مسئولین هم آهنگی ، رؤسا، معاونین ، بوروکراتها ، یا سر پرستان  در هر رشته یی و در هر دولتی  و در هر سطحی  از جامعه پدیدار شدند  و وجود شان را در جامعه الزامی نشان دادند . آنان در واقع همان انسجام دهندگان بودند. وظیفه آنها این بود  تا نقش ها را  تعریف و تعیین کنند  و مشخص سازند که چه کسی ، چه نوع پاداشی باید بگیرد . آنها برنامه ریزی کردند در جامعه  ضوابط را مستولی ساختند به تنبه و تشویق پرداختند ، تولید ، توزیع ، حمل و نقل،  و ارتباطات را بهم  ربط دادند . از اینها گذشته قوانینی را  برای ارتباط متقابل  بین سازمانها و موسسات ایجاد و وضع ساختند  این اشخاص قطعات جامعه را  روی هم سوار کردند . بدین ترتیب آنها نشان دادند که بدون وجود آنها  موج صنعتی نمیتواند پایدار بماند.

مارکس به این عقیده بود که چون ابزار تولید در اختیار طبقه کارگر است  و چون کار از وابستگی های زیاد  متقابل برخوردار است  کار گران قادر خواهند بود  رشته تولید را از هم بگسلند  و ابزار تولید را از چنگ  کار فرمایان شان  خارج سازند . ولی علی رغم این پیش فرض های مارکس  آنچه که در واقعیت اتفاق افتاد  این بود که نه  مالکین  و نه کار گران هیچ کدام  به قدرت دست نیافتند  بلکه این انسجام دهندگان بودند  که چه در کشور های سرمایه داری و چه در کشور های سوسیالیستی  در رأس امور قرار گرفتند.  این  مالکیت "ابزار تولید"  نبودکه منشأ قدرت بود  بلکه " نظارت بر " ابزار انسجام دهی" بود  که به فرد قدرت میداد . که سر انجام  حاصل این اشتیاق به نظم و انسجام عظیم ترین  دستگاه انسجام دهی  تاریخ یعنی آن دولت بزرگ  که ماشین  تنظیم کننده  نظام  تلقی میشود با رشد بی وقفه خود  ظاهر گردید که ما میتوانیم مثال این ماشین بزرگ انسجان دهی را در وجود شوروی سابق و یا در حال حاضر ایالات  متحده امریکا را ببینیم ، همان گونه که اثرات موج سوم توانست  بساط بلوک سوسیالیست ها را بر چیند و چین کمونیزم را به بزرگترین کشور  تولید کننده  و مونتاژگر در بازار جهان  معرفی کند، همان  ترتیب هم روزی اگر  خشت و پیچ و مهره های کشور امریکا در ماشین انسجام دهی  موج سوم بکار نیاید  آن کشور نیز با تمام عظمت آن در یک شام  یا صبح  مه آلود  تمدن و قدرت و سرداری خود را  خواهد باخت. و زمانی خواهد توانست که موجودیت بالقوه خود را توانمند بسازد که ماشین موجوده خود را با نیروی موج سومی  آماده سازد.

واما افغانستان بی جا و بی محل و عمداً خواسته شد  تا راه خود را به بازار موج دومی از نو باز کند در حالیکه این طومار در حال  درهم پیچیدن است . این کشور  توانائی این را هرگز نخواهد یافت  تا در قطار کشور های سرمایه داری دارای نظام بازار مستحکم گردد این کشور نه تنها داخل این بازار و بافت و ساخت آن شده نمیتواند بلکه آنچه را که از صد ها سال در موارد مدیریت و دولت داری اندوخته و حفظ کرده بود و با آن زندگی خود و  مردم خود را پیش میبرد، از دست  داده است. درست است که زندگی مردم نسبت به گذشته رونق  گرفته است مردم از اشیای مدرن و قیمتی استفاده میکنند اتوموبیل های سواری هر روز شهر و کوچه ها را پر ازدحام ساخته است ، امااگر از رهگذر نظم اجتماعی و گذار های طبیعی اقتصادی  مطالعه گردد همۀ این رویداد ها  چهره های هستند که واقعیت ندارند و به سوخت و ساز تکامل جامعه افغانستان جور نمی آیند . بطور مثال ما روزانه حدوداً از دو الی چهار هزار تن مواد نفتی را مصرف میکنیم (که همه دود میشودبدون اینکه چرخ اقتصادی ای را به حرکت بیاورد) اگر چه این مصرف در مقابل مصارف سائر کشور ها نا چیز است  اما در کشور ما که  جنگ سی واند سال  در کشور ما بیداد میکند و هنوز هم در عمق جنگ و حملات هراس افگنانه قرار داریم وعلاوه بر آن  ، همۀ شئون زندگی طبیعی ما از کمک دیگران  پربار می شود این مصرف نهایت گران است . ثانیاً ما و تمام کشور های  کمک به  صلح افغانستان که با هم همکاری دارند نتوانستیم که امنیت و ثبات  را در کشور بیاوریم  که یکی از  آرزو های اساسی کانفرانس بن ظاهراًهمین موضوع  بود .

این بی توفیقی به چه سبب پیش آمد؟

 آن قدرتی که توانست به تنهایی در نیمه شب همۀ افغانستان را از وجود طالبان  تهی بسازد ، حالا نیروی مقاومت در برابر  گروپ های کوچکی از این دست  را ندارند. دلائل زیادی و جود دارد که ضرورت به یک تحقیق جدا گانه میباشد و ما صرفاً به دو نقطه منحیث مثال انگشت می گذاریم :

یک :تمام خشت و پیچ ها و مهره های که در ماشین به سازی و تامین نظام و امنیت در افغانستان کار گذارده شده است  ناقص و بی ربط و با هم از رهگذر فزیکی و هدفمندی بی مشابهت هستند، این به این معنی است که ما  سامان و اسباب هواپیما را در یک موتر سواری جاه سازی کنیم که کاریست اشتباه.

دو:ما در عصری این کار را یا بنگاه سازی  نظام ،بازار را شروع کرده ایم که ما با فقر و سرمایه نا کافی رو برو هستیم  وبا نداشتن هیچنوع امکانات هرگز قادر نخواهیم شد در میدان رقابت بازار جلوه یی داشته باشیم، صرف همینقدر خواهد شد که این پروگرام شتابین ما را تا زمانیکه در کیسه های ما پول ریزش میکند به بازارمصرف تبدیل شویم.

 

117-3-5.  مشکلات موجود جهان را بکجا می برد؟  

موضوعی که باید در این مورد عنوان گرددموضوع نخبگان در حالت گسترش است . در هر جامعه ای رسم بر این بوده است که بار تصمیم گیری را عدۀ محدودی از مردم که موفق به در انحصار در آوردن قدرت تصمیم گیری هستند انجام میدهند، مگر اینکه  با انفجار  تصمیمات مواجه شوندکه تا بحال چنین چیزی ندرتاً بوقوع پیوسته است . بطور مثال زمانیکه روسیه شوروی خواست قوای خود را به افغانستان با تعارض پیاده کند ، این مردم  شوروی نبودند که در این تصمیم شامل باشند ، بلکه عدۀ قلیلی از تکنوکراتهای حزب کمونست شوروی که تعداد شان به اندازه شمار انگشت هم  نمی رسید  این تصمیم را عملی کردند و آنها هم خواستند تا پرزه های ماشین بلدوزر را در یک ماشین به اصطلاح آسیاب آبی جاه سازی کنند، قسمیکه همین اکنون بر فرض مثال لباس یک بانوی زیبا را میخواهند به یک دهقان  سالخورده بپوشانند. که مثال هر دوی آن بیمورد و مورد استعمال و تبین آن نیز مضحک است.

اکنون ما می بینیم در دنیا بار تصمیم گیریها تحت عنوان دیموکراسیهای شناخته شده به ناگهان  آنچنان افزایش یافته است که از قدرت گردانندگان نظام موج صنعتی خارج است، امروز  کار آگاهان موج دومی در مقابل مفاهیم ، جهش ها و خیزشهای روز افزون فرا  صنعتی به ترتیبی گیر مانده و گیچ شده اند که سه صد سال قبل در آغازین روز های موج صنعتی جوامع فیودالی به آن مواجه بودند. اکنون این ماشین موج دومی  که با خود زور و تجارت گسترده  و تقسیم  بیشتر کار را  در جامعه به ارمغان آوردباعث میشود تا با همان جهشی  در تصمیم گیری مواجه شوند که موج سوم در مقابل شان ایجاد کرده است . این خیزش به آن می ماند  که موج دومی ها  باوجود داشتن انواع و اقسام کار آگاهی، تجارتهای گسترده و در هم  پیچیدگیهای سیاسی و داشتن و سائل و جنگ افزار های اتومی و پیش رفته و پیرایش شبکه های ضد خرابکاری، از یک دستگاه  کوچک کنترول از راه دور شکست بخورند که واقعاً عجیب است.حال ما می بینیم توانائی های بی حد و حصراین گروه های حاکم  به بن بست رسیده است. ضرورت است تا نخبگان و پارا نخبگان جدید تری جای آنها را تعویض کنند و در راس امور قرار بگیرند تا بتوانند از عهدۀ بار سنگین  تصمیم گیری بر آیند .که برای این منظور جهان  به  نهاد های سیاسی و انقلابی  جدیدی نیاز دارد.بطور مثال در افغانستان کمپنی کوچک مخابراتی موبایل بنام اریباکه از حوزه  عرب  تمویل میشد دم و دستگاه خود را در تمام کشور کشود و فعال ساخت اما وقتی فهمید با رقیب زور مند تر و هدفمند تر از خودش قرار دارد جاه را به یک شرکت قوی تر دیگر بنام( ام ، تی  ان )باز کرد ، در غیر آن در بازار موج سوم  ورشکست و رسوا میشد و دار و ندار خود را در میباخت.

علی رغم ادعا های جامعه صنعتی موج دومی  که خود را شایسته سالارانی میدانست که تمامی گروهای  جامعه بر مبنای نژاد و جنس ،  و غیره  فلتر میشدند و مورد تبعیض قرار میگرفتند که ما مثالهای زنده آن فلتر شدن هاو پالایش ها  را در جامعه شایسته سالار ی افغانستان بچشم و سر مشاهده کردیم .وما می دیدیم زمانی که شخصیت شایسته سالار  مشکل و پیچیدگیهای جهش آسا پیدا میکرد و بار تصمیم گیری  ناگهان سنگین تر میشد ، گروه های رانده شده ، و یا در شرف رانده شدن ، با استفاده  از فرصتهای تازه  برای کسب حقوق  متساوی  امتیازاتی را طلب میکردند  و نخبگان و گردانندگان نظام هم ناچار میشدند  تا در ها را کمی بر روی آنها باز کنند  تا جامعه کمی دیموکراتیزه معلوم شود.ولی مارکس به این عقیده است که بار تصمیم گیری باید از طریق مشارکت  دیموکراتیک وسیع تر  بین افراد توزیع گردد.بنا بر این  تا وقتیکه بار تصمییم گیری نظام اجتماعی  رو به گسترش است ، دیموکراسی از روی اراده و اختیار انتخاب نمیشود، بلکه یک ضرورت انقلابی خواهد بود  که نظام بدون آن  قادر به ادامه حیات نخواهد بود.

نتیجه اینکه انفجار درونی تصمیم گیری که اکنون رؤسای جمهور ،نخست وزیران و حکومتهای ما را فلج  کرده است ، برای اولین بار  از زمان انقلاب صنعتی  تا کنون – گسترش مشارکت سیاسی را در آینده  بشارت میدهد

در اخیر باید چنین اذعان داشت که نیاز به نهاد های سیاسی جدید ، نیاز به خانواده جدید، نهاد های آموزشی جدید، موسسات اقتصادی جدید بطور عمیقی با جستجو برای بنیاد جدید انرجی  و تکنولوژیها و صنایع جدید به ترتیبی عجین شده که نیاز مبرم  به تحول ارتباطات و نیاز به تحول جهان و تجدید نظر  در روابط  با جهان غیر صنعتی را ضروری پنداشته و در خود منعکس میدارد . به  اختصار میتوان گفت که این باز تاب  سیاسی  شتاب تحولاتی است که همۀ حوزه ها را احتوا خواهد کرد.این به این معنی نخواهد بود که بشر با این خیزش جدید  موج تازه خویش  قادر شود تا تمام تعارضات حال و آینده را که ریشه در گذشته های دور دارد از بین ببرد و آشفتگی ها به امن و امان و ثبات  تبدیل شود  در حالیکه این امکان هرگز میسر نخواهد شد بلکه  این کشمکشها  جذب منازعه  بزرگتر خواهد شد  و این منازعه حتی میتواند  همۀ فعالیتهای بشر  اعم از مسائل جنسی  تا تجارت ، رای گیری در انتخابات حوزه ها  را در بر خواهد گرفت و قوای خود را قهراً در چارچوب آن به تحلیل خواهد رسانید.هواخواهان این خیزش جدید خواهند کوشید  تا در رائس شرکت های بزرگ و عده ای هم مخالف شرکتها  و بعضی ها هم طرفداران محیط زیست و نقش های زن و مرد  و زندگی خانوادگی و رشد فردی قرار داشته باشند.قسمیکه از اوضاع استنباط می شود شاید این معما در دست تکنیسنهای قدرت  تصمیم گیری در امواج تکنولوژی اطلاعاتی و صنایع و فن آوری های مربوط به این رشته و  روشنفکران و تکنیسینهای متخصص می شود با ابهاماتی که در این راستا  جداً موجود است شاید باز گردد .

در اخیر به این نتیجه می ریسم که مردان دنیائی ما در راستای سیاست و ارزشهای جهانی فرسوده و ناکام هستند . این مردمانیکه در حوزه سیاست  کار میکنند کاملاً به نهاد های کهنه  ، فرسوده و مخاطره آمیز  بدل شده اند ، و اگر عمیقاً این مطلب مطالعه گردد  بشر در هیچ زمینه ای اینقدر عدم ابتکار نشان نداده اند که تکنیسینهای قدرت و سیاست از خود بروز داده اند . در این زمینه کوچکترین زمینه های تغییر بنیادی سراغ نمیشود؛ برعکس مردم های عادی میخواهند در کار های خود جستار های  جدید و نو آوری های را با جسارت انجام دهند این ها در دفاتر ، در صنوف درسی ، در آشپز خانه ، در ادارات همه به این نتیجه رسیده اند که گردانندگان دنیا در عرصۀ سیاست  همه قابل  نسخ هستند  باید جامعه آنها را منسوخ و لغو قرار دهند. زیرا اینها هرگز توانائی مقابله با تحولات عمیق سیاسی و اقتصادی را که عنقریب دامن گیر کلیه ملتها خواهد شد و همه را از پا در خواهد انداخت هرگز ندارند .زیرا اگر بشر  با خیزش  هوشیارانه خود جهان را از این ورطه  نابودی که از همین حالا و یا در آینده قریب بشریت را  تحدید میکندبر آمده نتواند آینده نهایت ترسناک مهیب و تباه کن خواهد بود انچنانیکه  مخاطرات  ظالمانه ، مهیب  و ترسناک موجوده و کنونی  بصورت بهترین جلوه های دنیای زیبا معلوم خواهد شد .برای خلق این تمدن جدید باوجودیکه ارمانی و رؤیایی جلوه میکندولی  رسیدن بآن یک امر واقعی و ضروری و جدی پنداشته میشود.

 

117-3-6. سرشماری ملی نفوس در افغانستان:       

"دانیل بالاند" یکی از کار شناسان  آمار انسانی در مورد جمعیت افغانستان در سال 1996 در آثارش  اینطور نوشت :« کمترین شناختی در مورد جمعیت شناسی افغانستان  در جهان وجود دارد ... اعتماد بموادحتی دشوار تر ازکمیابی مواد آماری میباشد .اطلاعات موجود صرفاً  تخمینی میباشندو (و یابه پایه های تبار گرایانه استوار است ، و از همین سبب است که همواره )یا در معرض دستکاری  قرار گرفته اند  ویا در نتیجه  ارقام و اعداد ارائه شده  متناقض  میباشند». به دنبال آن در سال 2002 "توماس ایمی" اضافه نمود که « افغانستان  هرگز میزان کاملی  از سر شماری کل جمعیتش را در اختیار  نداشته است». امروز شک قابل توجهی  در مورد این مسئله باقی می ماند  که به کدام پیمانه نفوس در افغانستان  زندگی دارند ، زیرا اعداد و ارقام ارائه شده  در باره نفوس افغانستان همواره متفاوت است  و در حال حاضر از 21 ملیون  به 31 ملیون نفر  افزایش نشان داده شده است ؛

جدول زیر  نشان دهنده اعداد و ارقام  نفوس افغانستان را با مراجع ایکه آن را  ترتیب کرده است نشان میدهد:

•           اداره احصایه مرکزی افغانستان                                                سال 2004                                  21،7          ملیون نفر

•                           "                "                                                   "2005،2006                                              22،1          "               

•           صندوق حمایت از اطفال (ملل متحد)                    2003                                                              23،8          "

•           صندوق وجهی بین المللی پول                                                   2004  ـ    2005                                         24،5          "

•           "                "                "                                                   "2005 ـ 2006                                            24،8          " بشمول کوچیها

•           صندوق   وجهی نفوس ملل متحد                              2004                                                         24،5          "

•           سازمان جهانی صحت                          "                                 2005                                        29،9          "

•           کتاب حقایق جهانی سازمان سیا               "                       جولای 2006                                         31،0          " 

تبصره: قسمیکه جدول فوق ملاحظه میگردد یک شاخص  اضافه تر از یک ملیون نفر را در جمعیت شماری افغانستان نشان میدهد که اگر بلند ترین  شاخص و پائین ترین آن را در نظر بگیریم یک عددی با تباین 9،300،000 را نشان میدهد که بهیچصورت علم احصائیه نمیتواند آن را واجد قبول بداند و این چنین نتیجه گرفته میشود که مسئله شمارش جمعیت به مصداق  ضرب المثل بسیار مشهور در کشور ما که میگویند« ناف زمین را معلوم کردن» تبدیل شده است که این ابهام و سر درگمی مانندگذشته همیشه وجود خواهد داشت.

 

سابقه شمارش نفوس در افغانستان

در افغانستان از زمان  محمد ظاهر شاه و حتی قبل از آن نیز شمارش جمعیت افغانستان عمداًبطریقه ناقص صورت گرفته است که هم پیشینه و ریشه سیاسی داردو هم در این امر  نا کار آئی احصائیه نگاران نیز ذیدخل بوده است تا  اینکه  ریشه نا توانی دولت هادر آن مطرح  باشد ، زیرا قسمیکه جغرافیای افغانستان نشان میدهد و یا اینکه ذواتی که در داخل افغانستان به سیر و سیاحت پرداخته اند این نکته نزد شان معلوم میگردد که در کدام ساحات  ، چه تعداد  افراد و خانواده ها بود و باش داشته  فیصدی تخمینی از دیاد نفوس در کدام ساحات محسوس است.

نگارنده که عمر طولانی را در فن زراعت صرف کرده ام به تمام ساحات کشور آشنایی داشته ام و در اکثری، از این ساحات عملاً کار نموده ام ، صرف نظر از چند شهر پر نفوس در  جنوب و غرب از قبیل کندهار و هرات ،غزنی و میدان و ردک و جلال آباد و لغمان  لهوگر سایر مناطق افغانستان از کمیت پایان نفوس برخوردار میباشند ،که در بعضی از این ولایات نام برده مثل لهوگر ، غزنی ، وردک و میدان جمعیت ها بقسم مجتمعات در روستا های دور یا متمایز از هم  زیست دارند. در مناطق مرکزی کشور  نسبت فقر مستمر و شرایط نا همگون جوی طویل بودن موسم سرما و کوتاه  بودن موسم گرماوکوتاهی طول رویش  حبوبات تعداد نفوس کمتر به نظر میرسد. این محدودیت جمعیت ازصحراهای  چخانسور گرم و خشک در نیمروز شروع شده تا دشت های  فراه و دل آرام  بکواو دامنه آن تا دشت شیرزاد در پایانۀ فرسی  در فیروز کوه  و شهرستان  تولک که مدخل ولایت غور است ،میرسد و امتداد دشت های وسیع فراه تا کلاته نظر خان  غوریان و زنده جان ور باط سنگی اطراف هرات را احاطه کرده  تا قلعه نو ، جوین و غور ماج  و اطراف بالا مرغاب تا نزدیکیهای  قیصارو المار در فاریاب  میرسد .همچنان از دل آرام تا به گلستان و پرچمن و طیوره و  پسابند و شهرک و تا چغچران ودولت شاه و لعل و سر جنگل تا به یکاولنک در بامیان ملحق میگردد. پایانتر از شبر در دره  غور بند اراضی کمتر و تعداد نفوس  زیاد شده میرود که از اثر کمی جای و ازدیاد نفوس  مردم از دره های غور بند و ترکمن به کابل و ولایات شمال کشور  کوچ کرده اند .ارزگان در غرب  با داشتن آب و هوای مساعد تعداد زیاد نفوس دهقان و مالدار را بطور دائمی بخود اسکان داده و نفوس آن با موجودیت اقوام پشتون و هزاره از اولویت  برخوردار است. وادی کوهدامن نظر به ساحه آباد و زمین های زراعتی  از جمله  پرنفوس ترین مناطق بحساب میرودولی باوجود آن  تعداد زمین  نظر به نفوس زیاد تر است . دره های تگاب و نجراب با ملحقات آن از دره شنکی در جنوب شرق تگاب گرفته تا دامنه بند نغلو  جمعیت کمی در خود دارند که بقسم پراگنده  در روستا ها زندگی میکنند و اساساً در ولایت کاپیسا اگر دهانه دره کوهستان نا شیرخان  خیل(گلبهار)  وده بالی در نظر گرفته نشود، یک شکل پر تجمع در هیچ جای آن دیده نمیشود.  دره پنجشیر باوجود تنگی جای نفوس زیاد دارد که اکثر شان در مدت چهل تاپنجاه سال از دره پنجشیر در سایر شهر های  کشور مخصوصاً کابل سکنی گزیده اند .از ولایات شمالی کشور بدخشان نیز که از سلسله جبال پیهم و پیوست  تشکیل شده است بجز چند شهر عمده آن  مردم درهزاران قریه دور از هم و مجزی زندگی دارند که این قریه ها  دور از هم و در میان کوهستانها قرار داشته و از سر درختی و در زمین های کمی هموار از کشت حبوبات امرار حیات و زندگی میکنندکه در مناطق مرتفع هم شرایط زراعتی نا مساعد میگردد و هم تعداد جمعیت رو بکاهش میگذارد مخصوصاً در مناطق واخان و سطح مرتفع پامیر به نقطه عطف خود میرسد. منطقه فلات  آمو دریا نیز دارای نفوس زیاد نمیباشدکه یک تعداد از نفوس آنهم در قریه جاتی بنام ینگی قلعه(اورتاغوجی) در قد ، باغ زاغان ، دشت قلعه و بالاتر از آن در رستاق و چاه آب زندگی دارند که از نفوس قابل ملاحظ ای بر خوردار هستند که این  زنجیره نفوس تا شهر بزرگ و به کوههای بدخشان پیوست میگردد که از کهن ترین اقوام اریایی تخاری در منطقه میباشندکه شناخت آن از بحث ما خارج است. و در ماورای کوکچه نیز بجز دشت ارچی که طی سالیان نزدیک یک تعداد اقوام از جنوب غرب مملکت (قندهار) در آنجابنام" ناقلین" اسکان یافته اند که از آب دریای کوکچه که توسط نهر حفر شده استفاده میکنند، این نهر در ابتدای سلطنت محمد ظاهر حفر گردید که مناطق  دشت ارچی و شهروان را تا ملاقلی و قتر بلاق جان  آبیاری میکند. در سایر مناطق حوزه کوکچه از آنجائیکه این  رود خانه  دارای شیب زیاد میباشد و از آب آن استفاده شایان صورت گرفته نمیتواند نفوس کم دارد . از دشت ارچی  بطرف شهروان می رویم ، شهروان نهریست  است که از رودخانه آمو کشیده شده  مناطق پایانی  قتر بلاق جان را تا آخرین قسمت  حضرت امام صاحب که به شیر خان بندر پیوستگی دارد آبیاری کرده و تعداد زیادی از جمعیت دهقان در این  منطقه قابل  عطف است ،شهر امام صاحب از جمله شهر های آبادان کشور است که دارای نفوس زیاد بوده و در گذشته بر علاوه اینکه زراعتی بود صنایع مربوط به کشاورزی  نیز در آن رشد کرده  با مرغوبیت نوعیت خاک  اجناس بهتر پنبه و خربوزه و انواع حبوبات ودرخت های مثمر و غیر مثمر در آنجا کشت و غرس میشودکه باعث بهم پیوستگی نفوس در منطقه شده است، مناطق تالقان و اطراف و نواحی  تخارتا خواجه غار که در ماورای کوکچه قرار دارد و آب آن از دریای تالقان تأمین میشود نقطه پر نفوس و کشاورزی و صنایع پنبه بوده است   در سالهای نزدیک از رهگذر نفوس رشد کرده است و خان آباد و کندز از پر نفوس ترین مناطق در شمال محسوب میشود و بغلان که از جمله ولایات صنعتی و زراعتی کشور است دارای نفوس زیاد بوده و با کشیده شدن نهر گوهر گان  تعداد زیاد نفوس دهقان در منطقه دهنه غوری و اطراف آن تراکم نموده است که از نقطه نظر تولیدات زراعتی دارای ارزش بوده و پلخمری با تراکم بیش از حد نفوس از جمله شهر های صنعتی زراعتی شمال محسوب میشود. شهر ایبک نیز یک تعداد کمی نفوس را در خود جای داده و خلم با داشتن آب دائمی و اقلیم مساعد برای باغداری از جمله مناطق پر نفوس محسوب  میشود .شهر مزار شریف که از قدیم ایام  از جمله  شهر های تجارتی میباشد دارای سکنه اصلی از تبار تاجک ، ازبک و ترکمن میباشد که در سالهای اخیر تعداد هزاره ها نیز در این شهر گسترش یافته است . در ولایت بلخ آن مناطقی که توسط  رودخانه بلخ  مشرب  میگردد الی مصب آن در بند امیر، در دو طرف دره  مردم سکنی داشته و به زراعت مشغول هستند، که روی همرفته به ذیقی جای و  شرایط نا مساعد حیات مواجه میباشند. در ولایات جوزجان و سر پل آقچه دارای نفوس زیاد بوده و استان سرپل نیز که منطقه آبادانی است دارای نفوس زیاد میباشد که در دره  های سرسبز تابه ساچارک ، چنجه شاه وبلخاب نفوس زیادی را در خود جا داده است ، در ولایت فاریاب ولسوالی اندخوی دارای جمعیت زیاد بوده و در میمنه  مردم در نواحی و قریه جات  زندگی میکنند .

 یک تعداد از مردمان  کشور مالدار و کوچی بوده مسیر رود خانه ها و وادی  ها و جرگه های پر از علف و گیاه را در طول سال تعقیب میکنند که این کوچی ها نیز دو نوع میباشند قسم اول آن  کوچی های محلی هستند که در موسم علف خانه ها و دهات خود را ترک گفته به جلگه های اطراف  و مجاور می روند و قسم دوم آن کوچی های هستند که معمولاً در گذشته ها از هند شروع میکردند،  تا مناطق مرکزی (غور) و نواحی شیوه در بدخشان  پخش میشدند که این اقوام  سالانه بیش از چندین هزار کیلو متر راه را طی میکردندو کوچی های به معنی متعارف آن همین کوچی ها میباشند که از تبار  پشتون بوده و زمستان ها را سابق در هند و پاکستان سپری می کردند اما حالا تعداد زیاد این کوچی ها در  ارزگان ، قندهار ، هلمند و نیم روز  بسر میبرند.و یک تعداد نیز در مناطق   فراه و هلمند و میدان و وردک و مناطق مرکزی افغانستان هزارجات ( که کشیدگی های با اقوام هزاره در مورد تصاحب زمین دارند که هنوز مشکل شان در بین این دو قوم باعث تنش های زیادی شده است که بعضی ها این تنش ها را دامن میزنند که بحث در این مورد از موضوع پژوهش ما دور است) ساکن شده اند و تعدادی هم در مناطق پکتیا و پکتیکا  زندگی دارند . مناطق لهوگر تا به گردیز، خوست و ارگون دارای مناطق پر نفوس بوده در گذشته با داشتن جنگلهای انبوه جلغوزه و ارچه و کاج  تعداد زیادی از مردم در پهنای آن مسکون و مشغول تجارت چوب و میوه کمیاب جلغوزه میباشند.بزرگترین اقوام پشتون در همین مناطق زندگی دارند  که با اقوام آن سوی خط دیورند ارتباطات نزدیک قومی دارند.و اقوام مسعود ، احمد زی ، یوسف زی و ... از   اقوامی هستند که از جمعیت زیادی بر خوردار میباشند(که میشود در یک سروی دیموگرافیک به این موضوعات پرداخت)باز هم بصورت خلاصه بدنه های اقوام افغانستان رااجمالاً در پایان ذکر میکنیم تا فهمیده شود که  ملت افغانستان  از کدام تکه پاره های قومی متشکل و بهم مرتبط و اتصال دارند:

 افغانستان از این اقوام تشکیل یافته است :

•           افغانها ـــ پشتونها

•           بربرها ـــ هزاره ها

•           اوزبک ها

•           فیروز کوهی ــ تیموری ــ جمشیدی (ایماق ــ و تایمنی) ، [اینها اقوامی اند که در مناطق غور و باد غیس و فاریاب زندگی میکنند]

•           تاجیک ها

•           ترکمن ها

•           بلوچها

•           پشن ها

•           نورستانیها (گجر ها و اسماریها)

•           مغولها

•           عربهای افغانی [این اقوام در مناطق کابل ،ننگرهار و مناطق شمالی کشور در وادی بلخ زندگی میکنند

•           برآهوی ها

•           پاپاق ها ــ برکی

•           سیستانی ها

•           پاراپامیر ها ــ تاجیک های پامیر

•           (سک ها و هندو ها)

•           قرقز ها

میزان جمعیت  شهری و روستایی در افغانستان:

        اقوام                                                                ســــال                                  ســــــــال                                                          ســـــــال

1971     ـ72                                    1966ـ67                                            1960ـ61

•           تعداد کوچی ها                                                   3،041،000                  2،730،000              2،400،000

•           کل جمعیت به استثنای کوچی ها             13،380،000                                 12،730،000                              11،000،000

•           جمعیت شهری                                                    1،960،000                  1،480،000              1،100،000

•           جمعیت روستایی                                                11،890،000                             10،870،000                                  9،900،000

•           جمع کل                                                           19،890،000                             15،080،000                                  13،400،000

 

این آخرین آماری است که بصورت دقیق در پایانه جلد اول کتاب مشهور افغانستان در مسیر تاریخ توسط مرحوم میر  غلام محمدغبار  تاریخ نویس و پژوهشگر کشور درج شده  بودقابل یاد آوری است که در ظرف هر 20 سال با ازدیاد توانایی های پیشگیرانه طبی و وقایه در مقابل امراض،2،5چند نفوس کشور زیاد شده باشد تعداد نفوس کشور بعد از سپری شدن 37 سال به 36،796،500 نفر بالغ میگردد که اگر  شاخص مثبت منفی 10 فیصد را در نظر بگیریم این عدد را میدهد 3،679650 نفر که باز هم در  صورت اولی 40،476،150 نفر و در صورت دومی33،116،850 نفر میشود که با اعداد ارائه شده از جانب کتاب حقایق جهانی  سازمان سیاه کمی نزدیک میباشد. اما به نظر نگارنده عدد سی و شش ملیون و هفتصدو نود هزار  نفر  صدق میکند زیرا ما در سالهای جنگ که دونیم الی سه ملیون مهاجر به ایران و پاکستان و سایر کشور ها داشتیم اکنون تعداد آنها به پنج ملیون نفر تقارب میکند که هنوز هم یک تعداد زیاد شان به کشور  عودت نکرده اند . با اینهم مسئله  رشد جمعیت در افغانستان از  پروسه های مغلق و مشکل است که باید بهر ترتیبی که امکان دارد این معما حل گردد(و این ناف زمین معلوم گردد) تا دولت بتواند ستراتیژی های ملی خود را مطابق به آن عیار نماید.البته در این زمینه همکاری مردم و  صداقت دولت در اجرای این مامول حتمی میباشد ورنه مانند اسلاف خود  این بهانه را میتواند تا قرنها ادامه دهند.           

اداره تحقیق و ارزیابی افغانستان نیز بنا بر اهمیت رشد جمعیت افغانستان  سابقه سر شماری را اینطور بر شمرده اند:

             جامع ترین تاریخچه  فعالیتهای  مربوط  به سر شماری  تا دهه  1990در افغانستان توسط "دانیل بالاند" نوشته شد و در جلد شماره 5  دایرة المعارف  ایرانیکا  به نشر رسید (ص59تا152) گزارش این نویسنده شامل  کتابنامه جامعی است  که در بر گیرنده بیش از 30 تحقیق  بر روی سر شماری افغانستان صورت گرفته است . چاپ دیگر ی که در این مورد عرضه شده است "جمعیت افغانستان در داخل و خارج از آن " نوشته توماس اچ ایمی میباشد (اسلام آباد ، نمایندگی دپارتمنت انکشاف بین المللی  ایالات متحده امریکا  برای رسیدگی  به امور افغانستان، سال 1990).

بادر نظر داشت بر آورد های  انجام شده  از جمعیت کوچی ها ، هر دو نویسنده بر این باور اند  که این دو منبع اطلاعات اساسی را ارائه میکننداولی در بر گیرنده  " سرشماری نمونه ای" پیمایش (سروی )جمعیت شناختی است  که در سال 1974  از سوی وزارت پلان  انجام شده و دومی در بر گیرنده  مجموعه آماری سال 1979 میباشد  که توسط اداره احصایه مرکزی  در زمان حکومت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان  انجام یافته است .ولی به نظر نگارنده هر دوی این سر شماریها فاقد اصالت سیستم های احصایوی و دیموگرافیک است چنانچه از مدت سی سال به این طرف هیچ گروهی اعم ازدولت های "دموکراتیک خلق"  و "مجاهدین" و خلف آن "امارت طالبان" و دولت فعلی با تیم  مغلق جهانی آن توانایی این را نیافته اند ویا نخواسته اند بیابند که به تمام مناطق افغانستان تسلط و دست رسی داشته باشند  تا بتوانند عدد واقعی شمارش جمعیت افغانستان را مرتب نمایند فقط چیزی که مهم است  این است که میشود به اساس شواهد تاریخی ایکه در قبل ذکر شد  با استفاده از فن احصایه نگاری یک عدد  نزدیک به واقعیت را بدست آورد چرا که تعداد نفوس فعلی کشور نظر به ازدحام جمعیت در اکثر شهر های افغانستان یک حرکت سعودی هندسی را می پیماید ، بطور مثال در افغانستان حرکتی وجود ندارد تا  بتوان توسط آن میزان رشد جمعیت را کند ساخت حتی در دیار غربت هم ما شاهد بودیم که به چه پیمانه تعداد اعضای خانوار های مهاجرین افغانی  علی رغم  محل نا مناسب زیست و شیوع بیماریهای واگیر و سوء تغذی باز هم بطرف یک قوس صعودی  رو به رشد بوده است. من خود شاهد بودم  وقتی یک خانواده افغانی از قوم هزاره از ایران به کشور وارد شده بود باوجودیکه  مادر خانواده ، از 20 سال عمر زیاد تر نداشت شش دختر و پسر با او و شوهرش بود و این خصوصیت در تمام افغانستان، یکسان است .بهمه حال  گزارشاتی را که به استناد سر شماری نفوس در دوره حکومت "دموکراتیک خلق" در افغانستا ن صورت گرفته( مانند ادعا های تطبیق پروگرامهای همبستگی ملی ) زیر سوال و عاری از حقیقت میباشد چه در آن وقت دولت به نیمی از شهر های بزرگ استیلا نداشت چه رسد که احول  واقعی روستا ها را ناظر باشد ، لذا هر قدر مصارفی که در این گزارش صورت گرفته است نقش است بر روی آب و عاری از واقعیت بوده و پولهای هم که در این راه مصرف شده است از جمله پولهای باد آورده میباشد که بر باد رفته است.

اطلاعات دفتر احصایه  مرکزی افغانستان در مورد رشد جمعیت و امار گیری از آن :

سر شماری نفوس و مسکن در افغانستان

هر سر شماری  جمعیت  یک سلسله  کار های مقدماتی را و آمادگیهای لازم را ایجاب میکند  که بعضی از این کار ها چندین سال قبل از  اجرای آن را در بر میگیرد.  برای سهولت در اجرای دومین سرشماری نفوس در افغانستان  با در نظر داشت مهیا ساختن وجوه لازم برای تطبیق این عملیات  بدو مرحله اجرا میگردد: فهرست برداری از خانوار و  اجرای سر شماری جمعیت. مرحلۀ نخستین از سال 2002 اغاز  و لست برداری  خانوار میباشد که این کار تا سال 2005 ادامه داشت  که فعالیتهای از قبیل ایجاد کمیته های  تخنیکی سر شماری  در اداره مرکزی  احصائیه ، با موجودیت نقشه های کارتو گرافی  و تهیه و ترتیب لست قریجات  و واحد های اداری ، تهیه دستور العمل های تخنیکی و نقشه کشی  تعلیم و تربیه نقشه کش ها ، اصلاح نقشه های توپو گرافی و فهرست برداری خانوار ها و تکمیل فورمه های  شرایط محلی  در قریجات  و تجدید نقشه های احصائیه وی  و سایر فعالیتها میباشد.

امورکارتو گرافی  و تهیه نقشه ها  در مرحلۀ مقدماتی  و آمادگی سر شماری  از اهمیت و یژه ای برخوردار میباشد  که با فراهم سازی مساعی نظیر فوق که در بر گیرنده مصارف گزاف نیز خواهد بود (که البته بصورت مؤثر و دقیق برنامه ریزی و تدبیر کار گرفته نشود سود جویان نیز از آن منافع هنگفتی  بدست خواهند آورد)که از کم شماری وزیاد شماری در حین  سرشماری جمعیت در منطقه می کاهد .  و بخاطری که این پروسه به پختگی وعلایق حقیقی انجام یابد ضرورت است تا ذواتی از خود منطقه در این پروسه اشتراک داده شوند  زیرا آنها از یکطرف با محیط و مردم بلدیت تام دارند و از جانب دیگر کلیه معلوماتی را که مستلزم آگاهی های دیموگرافیک  است طبیعتاً مردم محل آن را می شناسند و در فورمه های ارزیابی دیمو گرافی  آن را شامل میسازند . فایده دیگری که این  طرز اجرای کار دارد این است که یک تعداد از مردم محل که با سواد و مکتب خوانده هستند و بیکار میباشند بکار گماریده میشوند ، این اشخاص با هزینه کم کار را انجام میدهند ، از هزینه مخارج سفر و انتقالات کارمندان می کاهد ، مردم با دلگرمی بخاطر  ارتقاء محیط شان از دل و جان  کوشا میباشند ، کار در موعد کمتر و با طریقه بهتر انجام می شود ، از مرگ و میرکارمندان از اثر حملات ناشیانه و ناگهانی دشمن کاسته می شود ،مردم در مورد حکومت و کار های آن اعتماد به نفس پیدا میکنند . این گروپها میتواند در عمرانات و فعل و انفعالات آینده کشور منابع خوب  قوای انسانی باشند. و نواقصی که این طریقه دارد این است که از شمولیت اشخاصی که با امتیازات بلند و پادر میانی عاملین کار در این زمینه ها مقرر می شوندمیکاهد و آنها نمیتوانند فساد اداری خود را کوچه بکوچه و قریه بقریه  با عاملهای خودبکشند.

در کشور ما که من آن را می شناسم نه وسایط دیجیتالی کار می آید ونه هم نقشه های از پیش طرح شده ؛ و چیزی که میتواند با هزینه حتی هفتاد در صد کمتر این  پروسس را به واقعیت بگرایاندفقط صداقت در کار و سهم دادن کلیه مردم محل و اشتراک دادن شان در این پروسه میباشد و بس. در غیر آن  اگر  پیشرفته ترین وسایل را بیاورند وقتی پای فساد ذیدخل باشد هیچ کاری نمیتواند انجام پذیرد.

ما تناقضات زیادی در امر سر شماری نفوس در کشور داریم حتی دولت باوجودیکه معاش ماهوار کارمندان خود را در اخیر هر ماه از بودجه های انکشافی و یا منابع مساعدت ها می پردازد قادر نیست که بفهمد واقعاً چه تعداد کارمندان حقیقی وجود دارند، سال گذشته نیز سر و صدا ها در رسانه ها ایجاد شده بود که میان تعداد حقیقی  کار مندان و آنانیکه معاش میگیرندگویا که تفاوتهای وجود دا ردکه وزارت مالیه کشور را به اندیشه وا داشته  است .در اطراف و ولسوالی ها انجاهائیکه دولت نفوذ حقیقی ندارد این سوء رفتار ها اغلباً بملاحظه میرسد. باید دولت اولاً سر شماری  قریب به حقیقت جمعیتی که کار مندان شان را تشکیل میدهد با نوساناتی که در سال و یا سالهای آینده رو نما میگردد تهیه و بدست رس مقامات بودجوی ، شعبات ملل متحد و  صندوقهای مالی بین المللی بگذارند  تا در امور اجرایوی سکتگی رخ ندهد. مطابق به مفاد موافقتنامه بن که چنین مشعر است :«تا پایان سال 1387 نفوس شماری اجراء خواهد شدو نتایج کامل آن به اطلاع عامه رسانیده خواهد شد».   ولی عملاً می بینیم که در این راستا کوچکترین  پیشرفتی نشده و حالا که سال 1394 نیز رو به نمیه میرود کاری در این راستا صورت نگرفته است پس حتم زده میشود که توافقنانه بن یک توافقنامه دراماتیک و ارمانی بوده و بخاطری بقدرت رسیدن و جا بجایی تنی چند به قدرت سیاسی و اقتصادی  برنامه شده بوده  و هیچکدام از مفاد آن بخاطر بهتر شدن  ثبات در افغانستان بصورت موثر در عمل پیاده نشده است .حال فهمیده نمیشود که عدم اجرای این توافقنامه به کی چه مسئولیتی را پیشنهاد میکند؟[[1]]

 


 

[1]  پژوهش و مطالعات نگارنده ،از صفحه404 تا 417 در همین  اثر(این پژوهشها در http://www.ariaye.com/dari5/siasi/saeedi3.html)ا(نتشاریافته است جهت مطالعه مقاله اصلی به این لینک  مراجعه کنید)

 

 


بالا
 
بازگشت