الحاج عبدالواحد سیدی

 

بخش یکصدو هفدهم

 بحث ششم

آسیب شناسی اجتماعی

 

8.دولت نادر شاه و مردم  ولایات شمال

حکومت نادر شاه  در صدد ایجاد تفرقه و خصومت بین  مردم ولایات کشوربود، به زودی بهانه ای بدست آورد تاولایات شمالی و جنوبی مملکت را بگردن هم اندازند. این بهانه را ماجراجویی یکنفر مهاجر بدست داد. وآن اینکه  ابراهیم بیک لقی که  از مهاجرین ترکمن  های ماورای آمو دریا ، از همکاران  پادشاه بخارا و جزء مخالفین شوروی بعد از زوال امارت بخارا به افغانستان هجرت نمود . درهنگام جلوس نادر شاه در سال 1920، نامبرده  بنام  استحصال بیعت مردمان ترکمان  در ولایت قطغن فرستاده شد . ابراهیم در قطغن به شکل مرموزی داخل فعالیت شد ٰ و باز به ولایت میمنه رفت و با (( خلیفه قزل ایاق)) پیشوای روحانی ترکمانان مشغول مفاهمه گردید ٰ تفاهم ایندو نفر در سرحدات شمالی کشور مخصوصاً چپاول های ابراهیم که یک (( باسمه چی)) معرو ف بود از جون 1930 ببعد شوروی را متغییر ساخت تا جاییکه به علاوه پروتست ها ٰ عساکر شوروی به عبور جیحون به مقابله با ابراهیم بیک پیشامدند این وقت تیرگی مناسبات دولتین باوج خود رسید در همین سال بود که میرهاشمخان جنرال قونسل افغانی در تاشکند ٰ هنگامیکه از مشهد بتاشکند برمیگشت 20 میل از سرحد شوروی گذشته بود که توسط راننده روسی خود با چکش آهنین کشته شد (شب 14 نوامبر).

ابراهیم تقریباًهفتصد سواره مسلح با تفنگ های پنج تیر و یازده تیر داشت خودش یک مرد قوی پیکر میانه قامت گندم گون خوش سیما بود ٰ و تازه تار های نقرئین در ریش سیاه و غلوی او افتاده بود این آدم کم سخن در راهی که اختیار کرده بود ثبات و عناد داشت وقتیکه حکومت افغانستان ظاهراًبرای جلوگیری از سوء‌ تفاهم با شوروی در صدد خاموش کردن ماجرا جوئی ابراهیم بیک برآمد حکومت افغانستان نیز بیرق مخالفت بلند نمود او تقریباً بیست نفر از مامورین حبیب الله کلکانی را که بعداز جلوس نادر شاه در میمنه محبوس شده بودند با قوت از محبس رها کرد از قبیل محمد عمر خان ٰ محمد سرور خان ٰ پاینده محمد خان قوماندان و غیره ٰ حاکم محلی میمنه محمد عمر خان چرخی با محمد محسن خان و چند نفر دیگر مقاومت نتوانسته به شهر مزارشریف، فرار کردند.

رئیس تنظیمیه ولایت بلخ ( میرزا محمد یعقوبخان والی کابل ) به عجله توسط میرزا محمد قاسم خان مزاری راه مذاکره و مفاهمه با خلیفه قزل ایاق که از مخالفین جدی رژیم امانیه بود باز کرده و موفق شد که ابراهیم بیک حاضر شدن بشهر مزارشریف را به غرض مذاکره با رئیس تنظیمه قبول نماید ٰ‌ اینست که نامبرده با هفت صد سوار مسلح خود در شب اول حمل وارد بلخ گردید ٰ حکومت در موضع تخته پل ازو حفاظت مینمود افسران حکومت در عقب او اسب میراندند و ششصد و پنجاه سوار دیگر عقب و جناحین ابراهیم بیک را از فاصله دوری نگهبانی میکردند قوماندان عمومی اتم بیک بود ابراهیم بیک در این ملاقات و حرکت یک کلمه بر زبان نراند جز آنکه از آب و هوا مختصر صحبتی بمیان آمد در نزدیکی شهر مزارشریف،  بیک بدون آنکه داخل شهر شود از جبهه شمال روی شرق شهر نهاد زیرا باغ وسیع عطا محمد خان فرقه مشر واقع دروازه تاشقرغان برای بود و باش معین شده بود این باغ مشجر بزرگ در وسط خود صفه فراخی داشت که از پنجه چنار های کهنسالی محاط شده بود روی صفه سایه بان وسیعی برای مجلس و در گوشه صفه خیمه خوابی برای ابراهیم ببگ تهیه شده بود و سایر خیمه ها در اطراف صفه فرار داشت این باغ را پر نمودند وقتیکه نماز جماعت شروع شد ٰ اتم بیگ بدون ادای نماز از ابراهیم بیک تمام جهات اربعه باغ  را از پاسبانان پر نمودند و از او پاسداری میشد و ابراهیم بیگ شخصاًوظیفه امامت  را در نمازبه عهده گرفته بود .

این وقت فرقه مشر محمد کاظم خان از جانب رئیس تنظیمه پیام خوشامدی آورد ٰ، و عده ملاقات را به فردا داد ابراهیم بیگ تشکر کرد و گفت (( بین دوستان و برادران هم بعضاً نزاع و اشتباهی رخ میدهد اما در نتیجه دوستی را محکمتر مینماید .)) متعاقباً طعام مکلفی چیده و چراغهای گیسی گذاشته شد هنوز اینها تازه به خوردن آغازکرده بودند که ناگهان آواز آتشبازی شدیدی مثل میدان جنگ برخاست و مقابلاًصدای غریو سواران ترکمنی فضای باغ را استیلا  نمود که مجلسیان ظنین شدند و بین ابراهیم بیگ و اتم بیک نگاه معنیداری مبادله گردید عطا محمد خان فرقه مشر بایستاد و گفت (( امشب نو روز مراسم افراشتن بیرق روضه شریف با فیر های آتشبازی به عمل میاید و صدای آن تا اینجا میرسد کاشکی خسته نبودیم و درین جشن اشتراک میکردیم )) ابراهیم گفت (( این شمار نزد ما نبود خیر فردا ما و شما این جشن را تماشا خواهیم نمود انگاه افسران حکومت را مرخص کرد و دروازه باغ بسته شد در حالیکه ابراهیم بیک اعتماد خودش را بر حکومت از دست داده بود .

سحرگاهان که هنوز مردم و سپاه شهر مزار سر از خواب دوشین  برنداشته بودند دهاره سواره ابراهیم بیگ که برسم دیرینه سلجوقیان هزار سال پیش همه مجرد و مسلح و عاری از باروینه بودند ٰ دفعتاً نه تنها از دروازه منحصربه فرد باغ بلکه از پستی های دیوار باغ هم با جهاندن اسپان گذشته و مثل باد راه فرار در پیش گرفتند ٰ رئیس تنظیمه مزار غفلتاً صدای زنگ تیلفون شنید و برداشت ظاهراً این صدا از تیلفون خانه سیاه گرد و گوینده آن ابراهیم بیک بود ٰ ابراهیم بیک مختصراًتذکر داد که (( من نمیتوانم به شما اعتماد و ملاقات و مذاکره نمایم لهذا خدا حافظ میرزا محمد یعقوب خان سخت متاسف شد که چنین صیدی را برایگان از نزدیک دام رمانده است در هر حال ازین بعد بود که ساحه وسیعی از میمنه تا قطغن برای گشت و گزار ابراهیم وسوارانش گسترده ماند ابراهیم مکرراً از میمنه به قطغن و از قطغن به میمنه کشید ولی مرکز ثقلش همان ولایت قطغن بود ٰ ابراهیم بیگ از 1929 تا سال 1930 به زندگی متمردانه دوام داد و مثل مرغی بین دام و قفس محصور ماند معهذا او به هیچکدام تسلیم نشد گرچه از جنگ مستقیم با دولت عاجز بود ابراهیم با سوران سبکتاز خویش ناگهانی در قرا و قصبات ولایت قطغن میریخت و از آبادی های غیرمسلح آذوقه و علوفه میگرفت و باز بجای دیگری میکشید و اگر قشلاقی مقاومت مینمود سرکوب میشد همچنین اگر با قوای دولتی و تعاقب کننده بر میخورد دلیرانه میجنگید و بدر میرفت البته قوای منظم دولتی ازدولت از پایتخت ،شاه محمود خان  وزیر حربیه را با یک هیئت  عریض وطویلی بغرض خاتمه دادن   به این ماجرا  سوق ( قوس 1309 شمسی ) البته قوائی که در معیت وزیر حرب حرکت میکرد طبق اصول قبول شده خاندان حکمران مرکبی بود از دسته جات حشری و آنهم مخصوصاً‌از مردم ولایت پکتیا از قبیل وزیری ٰ مسعودی ٰ جدرانی و غیره در پهلوی اینها عسکر منظم حرکت میکرد ( تا این وقت توانسته بود که یک اردوی مجهز چهل هزار نفری با یک قوه کوچک اما موثر هوائی تشکیل نماید ٰ البته بعد ها این تعداد افزونتر و قویتر شد ) شاه محمود خان شهر خان آباد را مرکز گرفت و یکدستگاه شدید نظامی و مطلق العنان بر پا ساخت این دستگاه تمام ولایت بزرگ قطغن را به حیث دشمن تلقی کرد و عملاً‌وحشت بیسابقه ئی ایجاد نمود در حالیکه متمرد ابراهیم بیگ و قوه کوچک هفت صد نفری او بود و بس .

در هر حال شاه محمود خان که از قوس 1309 تا اسد 1310 مدت هشت ماه درین ولایت اقامت داشت به حیث برادر شاه و سپه سالار اردوی مسلح ( در حالیکه خودش مثل برادر دیگرش مارشال شاه ولی خان حتی یک کورس فنون نظامی را هم عبور نکرده بود) چنان دستگاهی برپا کرد که با سلطنت مرکزی افغانستان فرقی نداشت این دستگاه بدون محاکمه و محکمه ئی زندان های جدید الاحداث خان آباد را از صد ها نفر مردم با گناه و بی گناه ولایت به شمول زنان و مردان مالامال نمود شکنجه خانه پر از چوب و تازیانه و قین و فانه دایر گردیده کشتار ها و اعدام های دسته جمعی به عمل آمد تمام مصارف حشری و سپاه و دربار بالای مردم حواله گردید ٰ در عرایض استغاثه کنندگان عنوان (( فدایت شوم ...)) معمول شده زنان محبوس در سرای جمشید خان مورد تعرض و هتک عصمت محافظین قرار گرفت ! زنجیر و زولانه که در عصر امانیه قانوناً از بین برده شده بود ( تنها قاتل آنهم از یک پای زولانه میشد و بس ) مجدداً در گردن و پای محبوس انداخته شد . طرف این همه زجر و شکنجه مردم قطغن یعنی اتباع دولت بود که بگناه ابراهیم بیگ عاصی گرفته شده بودند نه بگناهی که خود کرده باشند زیرا ابراهیم بیگ مثل صاعقه در دل شب به قشلاقی فرو می افتاد و با زور آذوقه و علوفه حاصل میکردد و بعداز مختصر استراحتی بجای دیگر میکشید مردم یک ده قادر نبودند که از چنین دستبردی با دست خالی جلوگیری کنند و اینخود در نزد شاه محمود خان گناه قابل بخشایش بود . در حالیکه در ابتدا حتی سپاه حشری و فوج منظم شاه محمود خان خود نیز از جلوگیری چنین حملات چریکی عاجز و ناتوان بودند برای آنکه قوای حشری در جنگ های پیاده کوه و دره شب خونها و آنهم با دشمن ثابت و پا برجا سرآمد و ممتاز بودند نه در جنگ های ساده چریکی و آنهم در دشت های فراخ با دشمن متحرک همچنین پیاده نظام و سواره نظام دولت در چنین جنگی به گرد سواران سریع الحرکت کوه و دشت پیمان متمردین نمیرسیدند پس شاه محمود خان این عجز قوای خویش را در بستن و کشتن و شکنجه و تعذیب مردم غیر مسلح و بیگناه تلافی مینمود.

ابراهیم بیگ در طی ماها حمله و گریز عملاً درک کرد که در جنگ مستقیم قادر به مقاومت نیست و از جنگ های چریکی نتیجه دلخوا نمیتوان بدست آورد خصوصآ که از تعداد سواران او روز بروز کاسته میشود ٰ پس مجبور بود که از محلی به محلی عقب نشینی کند بالاخره ساحه قطغن برو تنگی کرد و به امید تجدید قوا تا میمنه فرار نمود البته پیش بینی دولت و مردم میمنه را دامی تبدیل کرد بود که ابراهیم بیگ و باقی سواران او را میتوانست در قفس اندازد ابراهیم به ناچار در آغاز تابستان 1930 به سرحدات قطغن برگشت و عاقبت در 1931 به عبور جیحون داخل قلمرو جماهیر شوروی گردید در حالیکه شوروی از قبل او را مراقبت و تعقیب میکرد متعاقبا آژانس خبر رسانی تاس خبر داد که دسته ابراهیم بیگ در 22 جون امحا و معاونینش اسیر و خودش در 23 جون محبوساً به تاشکند فرستاده شد باینصورت اغتشاش ابراهیم بیگ که از جون1930 آغاز شده بود در جولائی 1931 بعد از چهارده ماه خاتمه یافت و شاه محمود خان در خان آباد جشنی بنام  فتوحات برپا کرد.

اما قضیه باین ساده گی ختم نشد و تمرد ابراهیم بیک  سبب سرکوبی مردمان ولایات شمالی و تولید کینه و نفرت بین ولایات شمالی و جنوب هندوکش گردید شاه محمود خان تمام فعالیت های تخریبی خودش را درین ولایات بدست قوای حشری پشتو زبانان ولایت پکتیا و بنام ( افغان و غیر افغان) انجام داد و این خطر ناکترین هسته نفاق و تجزیه ملت بود که در صفحات شمالی کشور بدست او کاشته و بعد ها بدست محمد گل خان مهمند آبیاری شد .

شاه محمود خان متهمین به حمایت از ابراهیم بیگ را در زیر قین و فانه قرار میداد تا مجبور باعتراف گردند زنان مستور را در بندیخانه سرای جمشید خان «خان آباد » تحت نظر محافظین بیگانه نگهمیداشت و از تجاوز بناموس آنان جلوگیری نمیکرد اسرا را بمجرد رسیدن به نزدش گلوله باران مینمود حتی روزیکه در فضای آزاد روی سجاده برای اداری نماز نشسته بود و سی و یک نفر اسیر را آوردند با انگشت اشاره کرد که اسرا را به برند(در مقتل ) و آنها را ببردند(و آن محلی تپه  خاکی ای بود  در شرق شهر خان آباد که اکثر  اسرا را در آنجا به توپی که تا سالهای اخیر دوره  محمد ظاهر شان  نیز در آنجا بنام توپ چاشت  تعبیه شده بود به توپ  می بستند و محلی هندو سوزان نیز بود (مولف))بود   و علی الفور گلوله باران نمودند میرزا محمد یوسف خان مدیر قلم مخصوص شاه محمود خان که در معیت او بود گفت که تعداد اعدام شوندگان در خان آباد از هفت صد نفر متجاوز بود .

شاه محمود خان یک هزار خانوار ترکمنی زبان را به شمول زنان و طفلان و پیران محبوس و پیاده در زیر جلو یک قطعه سواران محافظ و قوه حشری جدرانی از خان آباد به کابل گسیل نمود و امر کرد که هر روز دو منزل طی نمایند چون هوا گرم و فاصله منزلگاه تا ده میل بود محبوسین پیر و علیل در روز اول سفر فقط توانستند که یک منزل به پیمایند افسر محافظ از منزل نخستین (شوراب شبانه توسط سواری به شاه محمود خان راپور داد که محبوسین نمیتوانند پای پیاده روزی از یک منزل بیشتر بروند شاه محمود خان امر فرستاد که طی کردن دو منزل در روز حتمیست و گر محبوسی از پای بماند کشته شود روز دیگر افسر محافظ این امر را به عموم محبوسین گوشزد نمود و امر حرکت داد هنوز در منزل دو آق چشمه نرسیده بودند که سه نفر محبوس پیرو علیل از رفتار بماندند و سواران محافظ قضیه را به افسر محافظ گزارش دادند افسر بناچار امر شاه محمود خان را تکرار کرد و سواران هر سه نفررا با به گلوله تفنگ از زحمت زندگی نجات بخشیدند البته شاه محمود خان در اصدار چنین امری آدم منحصر بفرد تاریخ نیست قرنها بیشتر چنگیز خان که به سمرقند مارش مینمود چنین امر به قشون خویش صادر و گفته بود که حشریهای بومی بغرض کشتن هموطنان سمرقندی خویش پیاده در جلو سپاه مغول حرکت کنند و گر به پای سواره مغل نرسند کشته شوند تفاوتی اگر بین این دو امر است اینست که چنگیز خان در قرن سیزده (ششم)چنین امری صادر کرده بود و آنهم در مورد یک ملت مفتوحه و بیگانه در حالیکه شاه محمود خان در قرن بیست سنت مرده چنگیز خان را احیا نمود اما در مورد مردمی که خودش را هموطن آنان وانمود میکرد.

در هر حال این گروه بد بخت با چنین وضعی از خان آباد به کابل کشیده شده و در ناحیه بت خاک اسکان شدند از آن بعد ایشان در کار های زراعتی اراضی ملاکین بزرگ به شمول املاک شاه محمود خان تحت برده گی و استثمار گرفته شدند تا نام و نشان شان بر افتاد در برابر تمام این وقایع محزن ٰ جریده دولتی اصلاح در شماره 72 ثور 1310 خویش آن قدر نوشت که در خان آباد به کابل برگشتند نادر شاه شخصاً آنها را در قصر سلطنتی دلگشا پذیرفت و برای آنکه حشریها در آینده بانجام چنین عملیاتی تشویق شده باشند به هر یک از مجروحین جنگ انعام نقدی و امر تداوی بخشید برای عایله کشته شده گان حشری معاش مستمر مقرر نمود و برای دیگران پول سفر خرچ و سوقاتی عطا کرد ٰ همچنان بعداز عودت شاه محمود خان در اسد 1310به کابل در سمبله سال مذکور به تمام عساکر معیتی او یک ماهه معاش بخشش داده شده و به علاوه مدالهای «سرکوبی اشرار قطغن » و بافراد سپاه و افسران نظامی اعطا گردید ٰ تمام این هیاهو فقط به بهانه تمرد یک دسته هفت صد نفری ابراهیم بیگ براه انداخته شده بود .

و اما مقدرات ولایات شمال مملکت در همین جا متوقف نماند و بزودی محمد گل خان مهمند در اوایل سال1311 شمسی به حیث رئیس تنظیمه ولایات شمال معین و اعزام شد این شخص که در ولایات ننگرهار ٰ کاپیسا ٰ پروان و قندهار علناً‌و رسماً‌ تبعیض و ترجیع را از نظر زبان و نژاد بین مردم بمنصه عمل گذاشته بود ٰ اینک در تمام ولایات قطغن و بدخشان و مزار(بلخ) و میمنه در تطبیق این مشی شوم جد و جهد ورزید و تخم کینه و خصومت و تبعیض را در اذهان کاشت و کشور را معنا به پرتگاه تجزیه و تقسیم و انفلاق و انفجار کشاند ٰ در اثر این سیاست تبعیضی قضیه اقلیت و اکثریت و تفرقه های زبانی نژادی و مذهبی در کشور پدیدار و تشدید گردید و زمینه رضائیت و استفاده سیاست استعمار اجانب را فراهم کرد البته دولت نادری چون منفور مردم بود شمار تفرقه انداز و حکومت کن را سرمشق قرار داده و وسیله دوام خود میپنداشت .

در هر حال این یک واقعیت است که این فجایع تجزیه کننده در کشور قرن بیستم هرگز از طبع مردم نشات نکرده بود و این مردم اعم از پشتو زبان و دری زبان و ترکی زبان و غیره عملا در مقدرات کشور و غم و شادی شریک همدیگر بودند که نمونه بارز آنرا در تایخ دفاع کشور از تجاوز اجانب میتوان دید ٰ به علاوه مردم کشور مساویانه زیر بار دولت مستبد از فقر و مرض و جهل میخمیدند توده های مردم پشتو زبان در ولایت پکتیا و ننگرهار و قندهار از توده های مردم دری زبان و ترکی زبان کشور کمتر رنج نمیکشیدند .

مردم پکتیا آرد جواری را تلخ کرده میخوردند تا صرفه به عمل آید مردم ننگرهار حتی زنان آنها پای برهنه کوه و دشت ها را می پیمائید تا لقمه نانی بدست آرند در دهکده های فراه (نگارنده دو سه سالی در میان آنان بودمنه اینکه زن و مرد و طفل پیزار نداشتند ٰ چراغ و قند را نیز نمی شناختند در دهات قندهار مردم جز از کلبه گلین و کوسی مالک هیچ چیزی نبودند و روی خاک می نشستند این چهره واقعی زندگانی ملیون ها نفوس کشور بود که در زیر پای خدمه و زور طبقات حاکمه کوفته میشوند دولت از آنها مالیات تاجر پول دلالی میخواهد دفاع از استقلال کشور کار برای عمران مملکت و بیگار برای ملاک هم ذمت اوست معهذا طفلش وسایل تحصیل بیمارش تداوی بیکارش وسایل تحصیل کار ندارد در عوض طبقه حاکمه در شهر ها و کافه ها تنعم میکنند و سیاست مداران شان در مجامع بین المللی جام خود را بافتخار و بنام این ملت بلند مینمایند بورکراسی فاسد دولت حتی این توده عظیم ملت را هنوز برسمیت نمیشناسند و ایشان به جز خدام طبقه حاکمه چیز دیگری نمیدانند در حالیکه فی المثل اگر این اشخاص را که خود را بادارملت میشمارند از سرحد کشور ببرون پرتاب و دارائی ملت را ایشان مسترد نمایند اغلب ایشان در تمام کره زمین جز آنکه در طعام خانه ئی بشقاب شوئی کنند قادر به تحصیل قوت لایموت و نان شبانه روز خود نیستند

پس امر طبیعی است که طبقات حاکمه طفیلی و مفتخوار برای حفظ خود در سر اینخوان یغما بدون آنکه قرار دادی امضا کرده باشند با همدیگر متحد بوده و برای استثمار توده های عظیم و بیگناه ملت در خطوط متوازی آزادانه و شانه بشانه حرکت میکنند اشراف زمامدار که نسبت خود را به ارباب انواع میرسانند نقاب تزویر و عوام فریبی بر روی میزنند دیگر این ها مسیح رعیتند و جامع العقول و المنقول در مجامع نماز میخوانند و افتخار مینمایند اما چون به خلوت میروند صد کار دیگر میکنند این ها هم ملاک هستند و هم تاجر و قاچاقبر سود خوار ایشان با ملاک برادرند و با تجار دلال غمخوار و ملا نما ها را هم به منزلت پدر تعمیدی خویش میشناسند ملاکین بزرگ که در استثمار مردم شریک بلافصل قوه حاکمه اند ترقی اجتماعی مردم را مرادف زوال خود میدانند چنانکه عده ملا نماهای مرتجع نیز بیداری مردم را باعث کساد بازار خویش میشمارد پس همه اینان به شکل دسته جمعی خواهان جهالت و نادانی و دشمن وحدت وقوت توده ها هستند.[ [1] ]

 

 


[1]  غبار ، افغانستان در مسیر تاریخ ، پیشین ،ج: دوم ، استنساخ  از صفحه74 تا 81

 

 


بالا
 
بازگشت