الحاج عبدالواحد سيدی

 

 

119-2-6.ایران پس از نادرشاه

 

مسطفی خان شاملو که در وقت قتل نادر شاه، بحیث سفیر نادر در بغداد بود .باری مصطفی خان پس از مرگ  نادر بمدتی بلا تکلیف و حیران در بغداد بود  تا اینکه  در مبارزات قدرت ، ابراهیم خان برادرزاده نادر  بر علیقلی خان برادر خود  غلبه کرد و بر جای وی به سلطنت  نشست و برای تحکیم کار خویش، خواست با دولت عثمانی  رابطه سیاسی بر قرار کند .وی مصطفی  خان شاملو را در ماموریت  سفارت  ابقا  و تأیید نمود ، اما میرزا مهدی خان را (که از  اشخاص خبیر و قابل اعتماد  نادر شاه بود)در نظر نیاورد.این بخاطر آن بوده است که در زمان  حیات نادر  میرزا مهدی خان  ابراهیم خان برادرزاده نادر را که اکنون قدرت شهنشاهی را در اختیار خود داشت ، مسلماً امثال او را  میرزا مهدی خان  به چیزی نمی گرفته و او را شایسته خدمت نمی دانسته  و ابراهیم خان  نیز ، با استحضار به این  مراتب ،  بدو اعتماد  واطمینان نداشته است.

مصطفی خان  شاملو کوشش بسیار داشت که  هرچه زود تر  عازم استانبول شود ، اما بزودی بوی خبر رسید که اولاًدو پسر او را به امر کریم خان زند  زندانی کرده اند و ثانیاً چند تن از خوانین لرستان  با بیست و پنج نفر از بزرگان قوم  وی  در کرمانشاه نزد حسین میرزا رفته اند و منتظر او می باشند.مصطفی خان به ناچار عازم کرمانشاهان شد.

در جریان  این  وقایع  مصطفی خان  از سفارت استانبول بر کنار شد ، از بغداد به  کرمانشاه و از آنجا به  مشهد رفت که بعداً از او نامی برده نشده و کس نفهمید کجا شد. چنین بنظر می رسد  که میرزا مهدی خان استرآبادی که از مهره  های اصلی دولت نادرشاه  بود بعد از اینکه بی توجه ای ابراهیم خان  را ملاحظه کرد به کرمانشاهان  عزلت گزید و تا ختم کتاب سنگلاخ که در 1172 قمری آنرا به اتمام رسانید حیات بوده  و در مدت بیست سال عزلت در خانه خود و در میان کتابهای فراوان خود بسر می برده که سال وفاتش را بین سالهای 1175و1180 نوشته اند.یعنی که او مدت بیست سال پس از نادر، حیات یافته باشد ، زیرا او  کتابخانه عظیمی داشته که  مشتمل بر کتب خط فارسی  و عربی و ترکی    و مجموعه  مفصلی  از خطوط  خوش استادان بزرگ منجمله  خطوط میر عماد الحسینی  واکثر مذهب ،کار آقا محمد هادی ، چنانکه در روز گار معاصر هرجا که  خط میر عماد پیدا شود، مهر میرزا  مهدی خان بر پشت آن جلب  نظر  می کند او  این کتابخانه را بخاطریکه فنا  نشود وقف یکی از فرزندان خود کرد.

میرزا مهدی خان با همه  گرفتاریهای  اداری اش آنهم در رکاب تند ترین فرمانروا یعنی نادرشاه  افشار ، کتابهای مهمی  نوشته است ، منجمله :تاریخ نادر شاه  معروف به «جهانکشای نادری»را نوشته است که از نفایس ادب فارسی  میباشد که به شکل نثر مصنوع تحریر گردیده  است . در این کتاب مولف هرگز نتوانسته به صراحت و صداقتی در خور یک مورخ در شرح  مطالب بپردازد . گاهی در  اظهار مطالب به ایجاز  تمام گرائیده و گاهی هم اصلاً یادی از وقایع نکرده . ولی در شرح وقایع سال آخر سلطنت نادرشاه،مولف با صراحت و روشنی تمام  به ذکر مسایل و مطالب پرداخته است و پیداست که این فصل را بعد از مرگ نادرشاه  نوشته.

«درۀ نادری» کتاب دیگری  از این  مولف  است در تاریخ نادر ولی خلاصه از جهانکشا. این کتاب نمونه  ی روشنی ایست  که از شیوه  ی مغلق و متکلف  نثر فارسی و نموداری از فضل فروشی منشیانه  ولی ضمناً دلیل روشنی است  بر احاطۀ  عظیم میرزا مهدی خان بر دقایق زبان عربی  وفارسی  و لغات شاز و نادر  و عمق اطلاعات  مولف در فرهنگ  عظیم  گسترده  زبان فارسی و اصطلاحات اسلامی  میباشد.

لغتنامه سنگلاخ که در بالا از آن تلویحاً ذکر ررفت فرهنگی است  ترکی  در بیان الفاظ  مشکل امیر علی شیر نوایی که تالیف آن از زمان نادر شروع شده و بسال 1172پایان یافته  است که از بهترین  کتب لغت  در زبان ترکی چغتایی است.   

«منشأت» که مجموعۀ از نامه های اوست  در زمینه فرمانها و نامه  های سلطنتی و اداری ، ولی آنچه که بنام  منشأ ت او چاپ شده ، آنهم بصورت بسیار مغلوط  وناقص، که مسلماً متضمن کلیه نامه های او نیست . زیرا نمی توان  تصور کرد  که  مرد توانا و منشی ماهر  فاضلی چون میرزا مهدی خان، آنهم در دستگاه  پر جوش  و خروش نادری ، همین مجموعه ی مختصررا پرداخته باشد..تازه این مجموعه  نیز ظاهراً پس از میرزا مهدی خان فراهم  آمده و میتوان احتمال داد که نامه ی یا نامه  هایی  از  نویسنده یا نویسنده گان دیگری  نیز در این مجموعه راه یافته باشد .به میرزا مهدی خان از قول علی قلی خان واله  در تذکره «ریاض الشعرا»  که بسال 1162تالیف شده ،  ذکر شده است که وی (میرزا مهدی خان) اشعاری از قطعه و غزل و مثنوی داشته. ولی ظاهراً  این سخن درست  نیست و تا کنون هیچگونه شعری در تذکره ها  بنام میرزا مهدی خان استرآبادی  با تخلص کوکب   نیامده است .

همچنان از پایان روز و روزگار میرزا مهدی خان (که  تلویحاً در بالا ذکر کرده ایم که گویا در کتابخانه  عظیم خود مصروف بوده است  و آنهم به گمان و حدث می باشد )اطلاع نداریم ، (چرا که در آن زمانه  ها صرفاً بنام پادشاهان و گردنکشان ، جنگ  ها و فتوحات شان می پرداختند و مانند امروز به  وضع  زندگی ، آداب اجتماعی و مشاهیر ادب  پرداخته نمیشد . از همین سبب  از زندگی  خصوصی  میرزا مهدی خان  استرآبادی که  از مورخین و منشیان بنام نادر شاه افشار بود کمتر اثری در  مایه  های تاریخی می یابیم و شور بختانه   در  کشور  های شرقی نظیر وطن من هنوز هم همین بازی یعنی داشتن زور ، توانایی  های  پولی و قدرت سیاسی  در حوادث روز مره مطرح  میشود و هرگز و ندرتاً  یادی  از مشاهیر ادب و عرفان و دانش بعمل نمی  آید  و وقتی هم که فاضلی  یا نویسنده و مورخی می میرد باز رسانه ها و گروههای تبلیغاتی در مطبوعات به  واقع و بی واقع  سرو صدا  هایی را برای چند روز می اندازند و باز خاموش میشوند.) لذا از وضع زندگی  و شمار و نام فرزندزادگان  وی نیز بی خبریم  واین امر شگفت  آور  است که مردی چون میرزا مهدی خان  که مصاحب روز و شب  و محرم  وانیس  وسفیر  و منشی الممالک  و مورخ و وقایع نگار  بوده،، در گمنامی بمیرد و کسی نداند که پس از مخدوم نیرو مند  چه کرده و کی مرده ، و کی بر او  گریسته است،تنها در کتاب «حدیقة الشعرا»به چند تن از نوادگان دختری وی  اشاره شده است .

چیزی که در باره  میرزا مهدی خان از آثار زندگی او و کارنامه   های حیاتش ذکر شده  نوشته دانشمند  همشهری او محمد صالح بن محمد تقی خان استرآبادی که حاکم استرآباد نیز بود  این مهم را  ارجاع  می نماید و اینک آنچه او در باره  وی  نوشته: « المرحوم المبرور میرزا مهدی خان  نادری الاسترآبادی ، ماشاالله از  علم  وفضل که در اوایل و اواخر  چون او صاحب فضل و اطلاع ازعلوم  چشمی ندیده و گوشی نشنیده. در علم لغت  و تفسیر و  نحو وصرف و منطق و معانی و بیان و رجال و تاریخ  و نظم و نثر  انشاء و تواریخ  مقتدر متبحر  وفاضل کامل  و ماهر بوده  عبارات رشیقه  (نیکو قد و زیبا اندام) انشائات او در دره نادری  و غیره سرمشق متقدمین  است .

آنچه را دانشمند استرآبادی در وصف  میرزا مهدی خان  استر آبادی نوشته  است  وصف کلیات هر دانشمن  متبحر میباشد اما چیزی که بدرد  تاریخ بخورد از این دانشمند  نداشته  است . اینطور فکر میشود که زندگانی میرزا مهدی خان با همه فضل و هنرش تحت الشاع  زندگانی سراسر حادثه و پر سر و صدای نادر شاه افشار قرار گرفته  که هیچ کس بدو نپرداخته و هر نکته ای یا داستانی از زندگی وی  که در سینه مردم ایران یا در دل کتابها  و تواریخ باقی مانده  باز بمناسبت وی با نادر بوده است .

این داستان را هم نوشته اند که بی ارتباط به این شعر : «نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای                     تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند»

که ظهیر الدین فاریابی در مدح قزل ارسلان از اتابکان آذربایجانی گفته. که سعدی در تعریض به او سروده:

چه حاجت که نه کرسی آسمان                             نهی زیر پای قزل ارسلان

مگو پای عزت بر افلاک نه                                بگو روی اخلاص بر خاک نه

نمیباشد ولی فرقش در این است که  این داستان را نوشته اند:« نادر شاه  در بزم شبانه دستوری  به  میزا مهدی خان ،داد که اجرا  کند . بیچاره همچنان سپند آسا برای اجرای فرمان نادری  از جا پرید  پایش به قدحی چینی گرانبها یی خورد  و قدح شکست. نادر شاه روی در هم کشید و میرزا فی البدیهه گفت:

                                            کاسۀ چینی بچشمم کلۀ فغفور بود                          چون سگ این آستانم  پا نهادم بر سرش

لابد بیچاره  میرزا مهدی خان  مرگ را بچشم دیده بود .حال در هر شرایطی دیده میشود که دانشمندان چه  زجری در خدمت زور گویان  می کشند و چه زبونی ها بر  خویش  روا میدارند. می بینیم  هر دانشمندی که در خدمت زور گویان  هستند لابدشایستۀ چنان زجر  و مستحق  آن زبونیها خواهد بود.از ایرو گفته  اند:اگر دانش استغنا نبخشد  وسیلۀ بردگی  و دریوزگی خواهد شد .

در تحریر شرح حال نادرشاه  دکتر عبدالحسین  نوابی  از این مأخذ استفاده نموده که من نیز بعضی از  آنها را که  در این  اثر تکراری نبود بر سبیل ایجاز آوردم:

  1. جهانکشای نادری  تالیف میرزا مهدی خان استرآبادی ، نشر  انجمن آثار ملی ایران ، تصحیح عبدالله انوار ، تهران 1341.
  2. مجمع التواریخ  از ابوالحسن گلستانه به تصحیح محمد تقی مدرس رضوی،1320ش. تهران.
  3. مجمع التواریخ میرزا محمد خلیل مرغشی به تصحیح عباس اقبال1325
  4. تذکره محمد علی حزین(چاپ سوم)1333ش، تهران

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت