آمد آمد کنچنی

زشبنم زنگ بپا بسته خرامان بازمی آید

بهارستان نا ز است کنچنی پرنازمی آید

د رون گلشن دیدارمهـرویان شــورانگیز

طرب درتاب وتب افتیده است ایازمی آید

پیاله درکف سا قی همچون پرتوخورشید

زعطـر برگ گلد سته غـریو ساز می آید

زنقش پای اوگلزاررنگارنگ فرش ارگ

خــد ایا کنچنی امشب به چه اند از می آید

دوزلفش چون کمند صید دلها درتلاطم ها

غبـارخط به چنبربسته خور، درازمی آید

زد ل خنیا گران کـرزنوا پرد ازمستی ها

که امشب کنچنی د رارگ پر نیـا زمی آید

زوایت هوس آورد کرزی چراغ رهنمائیرا

که کنچنی بدان افسون|پرازاعــزازمی آید

چه حکمت ها بکا رافتیده یا رگلرخان بنگر

که کنچنی بصدعشوه چه خوش طنازمی آید

فلک گسترده فــرش نیلگون پرانجم الماس

بـراه کـنچـنی کــان نـوگــل شهـنا زمی آید

ببین کا ن شاهــد مکشود پرافسون طنازی

سوار بر با ل عـنقـای ظفــر پرواز می آید

چه تـوفـا ن ها گشاید پرمگردا نی خداوندا؟

که این بیـریش اهــریمن بچه طـرازمی آید

صدای نفرت ونفرین زعرش آید بگوش دل

که آن رانده آن د رگاه به فسق انبـازمی آید

بد شمن الفت ودوستی وطـرح کود تا بسته

به ارگ کـنچنی با زارپـر غــمـا ز می آید

****

**

15/6/2016

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت