مهرالدین مشید

 

پروسۀ رسیدن به وحدت ملی هرچند دشوار است و اما باید کوره راهان آن را پیمود

نیاز به وحدت ملی بیشتر از نیاز آب و نان است

 

افغانستان امروز بیش از هر زمانی به وحدت ملی نیاز دارد تا به هم گسیخته گی های قومی و زبانی و برناهنجاری های گروهی، قومی و سمتی آن نقطۀ پایان گذاشته شود. عامل اصلی ناامنی ها و آشفتگی های کنونی در کشور نبود وحدت ملی است که ثبات سیاسی، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی کشور را به خطر جدی رو به رو کرده است. ادامۀ این حالت جز معنای آب ریختن در آسیاب دشمنان مفهوم دیگری ندارد. بنابراین حالا زمان آن رسیده است تا فراخوان بزرگی را در سطح ملی برای تامین وحدت مل و ایجاد صفا و صمیمیت و همدلی میان باشنده گان این سرزمین بوجود آورد. این حرکت ملی پاسخ معقول و منطقی در برابر تمامی توطیه های داخلی و خارجی در کشور است . دشمنان سوگند خوردۀ مردم افغانستان با استفاده از این خلا هر روز بیشتر از رور دیگر تخم نفاق و برادرکشی را در این کشور می کارند. پس برای خنثا کردن این توطیۀ بزرگ دست ها را بر زنید و با بدرود گفتن به تمایلات ضد ملی کشتی ورشکستۀ کشور را به سوی وحدت و همدلی ها رهنمون شوید.

چندین دهه جنگ ویرانگر در نتیجۀ اشتباۀ بزرگ گروه های سیاسی چپ و راست و مداخلۀ خارجی ها تمامی زیر ساخت های اجتماعی و ملی در کشور تخریب شد و به کلی آسیب دیدند. این جنگ ویرانگر برای تمامی شبکه های استخباراتی منطقه و جهان و بویژه استخبارات پاکستان و ایران فرصت داد تا شمار زیادی از رهبران و فرماندهان جهادی و سیاسی و گروه ها و حلقه های فرهنگی کشور را بحیث مزدوران خوب و جاسوسان پاسدار در افغانستان استخدام کنند. آنان توانستند در تمامی ساختار های حکومتی و غیر حکومتی نفوذ کنند و حتا هنوز هم رهبری بیشترین گروه های سیاسی را به عهده دارند. آشکار است که حضور فعال همچو افراد در تمامی عرصه ها در درون افغانستان چه پیامدی می تواند، داشته باشد. در حالیکه مسؤولیت تاریخی و رسالت ملی احزاب و گروه های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در یک کشور احیای ارزش های فرهنگی و تاریخی و غنای آنها بوده که سمت و سو دهی مردم و بسیج توده ها در راستای منافع ملی

و وحدت ملی از اولویت های کاری آنها به شمار می رود. آشکار است که موجودیت همچو احزاب و گروه های وابسته به شبکه های استخباراتی در یک کشور جنگ زده و درگیر یک جنگ وسیع استخباراتی چه پیامد هایی را برای مردم افغانستان  داشته می تواند. پس گروه هایی که برای ایجاد نفاق و دامن زدن به مسایل قومی و زبانی از سوی کشور های مختلف در افغانستان توظیف شده اند؛ از این ها چگونه می توان امید وحدت بخشی مردم را داشت؛ بویژه از آنانی که بقای شان را در متفرق کردن مردم افغانستان جستجو می کنند. در این میان گروه های چهادی پیشین که خود را نه تنها قربانی غارت ها و سود جویی های شخصی و گروهی؛بلکه قربانی جنگ فرسایشی می دانند و اعتبار و وقار خویش را به پیشگاۀ ملت از دست داده اند، هرگاه از بام تا شام هم فریاد بزنند،کسی به حرف شان گوش نمیکنند؛ زیرا مردم می گویند که آزموده را آزمودن خطا است و دوبار گزیده شدن از یک سوراخ عین حماقت است. بنا براین حالا که آنان فرصت های طلایی را قربانی خودخواهی ها غفلت های تاراجگرانۀ خود کردند، دیگر حرفی برای گفتن ندارند و اگر شب و روز هم با بوق و کرنا بکوبند و مردم را به وحدت ملی فراخوانند. به حرف های آنان به استثنای چند پاتک دار و شریکان جنایت ها و خیانت های شان کس دیگر گوش نمی دهد و مردم حرف های شان را بازگشایی دوکان جدید معامله تلقی می کنند. پس در این آشفته بازار کشوری که افغانستان اش خوانند، گسیختگی ها در همه حوزه هایش بیداد می کند،احزاب و گروه هایش وابسته اند، پیامی برای مردم و حرفی برای وحدت ملی ندارند و حکومت پراگنده تر از ملت اند. بنا براین فراخوان برای وحدت ملی در چنین کشوری دشوارتر از هر کاری است؛ زیرا ما در شرایطی بسر می بریم که هیچ کسی رایگان سخن نمی گوید و کمتر کسانی حاضر اند تا سخنان مفت را بشنوند و به صداقت گویندۀ آن دل بببندند؛ اما با این همه دشواری ها بازهم نیاز به وحدت ملی است و این نیاز نه کمتر؛ بلکه بیشتر از نیاز آب و نان است؛ زیرا نبود آب و نان مرگ حتمی را در پی دارد و اما نبود وحدت ملی مرگ تدریجی این ملت را دارد که این مرگ دشوارتر و خطرناک تر از هر مرگی است. پس هرچه که است، فردفرد این ملت وظیفۀ دینی و ملی دارد تا هرکدام به گونۀ مسثقل وارد صحنه شوند و با تاسی از آیات الهی یکدیگر را به صبر و پایداری در مبارزه برای تحقق حقیقت که جوهرۀ عدالت است، توصیه(والتواصوا بالصبر و التواصو بالحق) کنند. دلیل نزول این آیت هم به صدا درآمدن پیک آزادی برای رهایی یک کشور از هم گسیختگی و بی نظمی آن است. بنابراین هرفردی اکنون پیامبر وار باید تبلیغ کند و منادی وحدت ملی در کشور شود؛ زیرا در کشوری که رهبران حکومتی و رهبران سیاسی و احزاب و گروه های فاسد آن منافع محور می شوند و هر کدام در فساد از یکدیگر در حال پیشی گرفتن اند. طبیعی است که مردم خود را یتیم و بی پشتیبان احساس می کنند؛ حالت تاسف باری که اکنون افغانستان به آن دچار است و بیش از هر زمانی درمانده شده است. این ملت درمانده ناگزیر است تا خود دست خود را گیرد و پا به پا مانند کوکان به راه رفتن آغاز کند. به هر بهایی که تمام شود و باید سرپاهای خویش ایستاده شود. یک ملت زمانی به پای خود می ایستد که به وحدت ملی دست یابد و برای رسیدن به منافع ملی قابلیت و ظرفیت پیدا کند. نه تنها این که از منافع ملی، اقتدار ملی و وحدت ملی تعریف های مشخصی و استراتیژیک باید داشته باشد تا تامین کنندۀ واقعی منافع ملی باشد و اقتدار سیاسی و وحدت ملی را در کشور تمثیل کند؛ حال این موضوع مسآله ساز بوده و در ضمن باید برای آن پاسخ یافت که چگونه این بن بست را شکست و با پیمودن هفت خوان رستم به وحدت ملی نایل آمد. از کجا باید آغاز کرد و چگونه باید تحرک جدیدی را به راه افگند تا برای رسیدن به وحدت ملی یک حرکت اجماعی را بوجود آورد که احزاب و گروه ها و حلقه ها و شخصیت ها با یک بازگشت جدید، افکار شرک آلود قومی و زبانی و گروهی خود را ترک کنند و به گونۀ صادقانه اهداف ملی و رسیدن به وحدت ملی کامل را سرمشق برنامه های خویش قرار بدهند؛ زیرا رسیدن به وحدت ملی کامل نیاز به یک پروسه است که هر جامعه با توجه به قوانین و قاعده های جامعه شناسی و ویژه گی های فرهنگی اش البته با استفاده از تجربه های سایر کشور ها بابد به آن برسد. از سویی هم اصلاحات بنیادی، توسعۀ اقتصادی، توسعۀ سیاسی و توسعۀ فرهنگی، افزایش رشد اقتصادی محو فساد، حکومتدازی خوب و ارادۀ محکم سیاسی برای به سر رساندن برنامه های یادشده از جمله مولفه های مهمی اند که پروسۀ ملت سازی را تسریع می بخشند که در ا فغانستان خیلی کند است. از سویی هم افغانستان که به لانۀ هراس افگنان بین المللی و مرکز فعالیت هراس افگنان منطقه و جهان مبدل شده است. ثبات ملی، ساختار های قومی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی آن را به خطر جدی رو به رو کرده است. معلوم است که پروسۀ ملت سازی د آن بیش از هر کشوری دشوار است. بدون تردید ناامنی های کنونی و جنگ تحمیلی در کشور با توجه به دخالت های نظامی پاکسنان خود مانعی بر سر راۀ ملت شدن است و در ضمن حضور نیرو های خارجی در کشور و وابسنگی افغانسنان به کمک های کشور های خارجی و بویژه امریکا و انگلیس نیز از جمله عواملی اند که می توانند، موانع را بر سر راۀ ملت شدن بوجود آورند؛ زیرا تنوع خواست ها و اهداف استراتیژیک آنان در افغانسنان پروسۀ ملت سازی را در کشور ما از حالت طبیعی منحرف می کند ؛ بویژه این که خارجی ها از چندین دهه و بویژه امریکایی ها بر روی تضاد های قومی و زبانی در افغانستان باروت پاشیده اند.

هدف از یادآوری نکات بالا اشاره به دشواری های ملت سازی در افغانسنان است که هر یک به مثابه یک عامل، مانع پیشبرد پروسۀ ملت شدن اند، در کنار آن  نبود جنگ داخلی، آرامش و امنیت از جمله شرایط اولی برای بستر سازی ملت شدن به حساب می روند. این در حالی است که کشور برای رسیدن به مرحلۀ نخست ملت شدن هنوز مراحلی را باید بپیماید؛ پس از این معلوم می شود که هنوز دشواری **های زیادی فرا راۀ ملت سازی در کشور وجود دارد که برای پیمودن آن کوه و کتل های زیادی را باید طی کرد؛ اما این به معنای آن نیست که تمامی امید ها را برای ملت شدن از دست داد؛ زیرا ملت شدن نیاز حیاتی کشور است و تا زمانی که افغانستان به یک ملت واحد و نیرومند تبدیل نشود، بیش از این دشواری ها را باید انتظار داشته باشد. اروپایی ها پنجصد سال راۀ دشوار ملت شدن را پبمودند و با پشت سر نهادن آزمون های دشوار جامعه سازی به نظام های دموکراتیک و مردم سالار دست یافتند. در واقع دموکراسی امروز در غرب محصول تلاش های انسان غربی و بویژه بعد از انقلاب کبیر فرانسه است که به همت تلاش ها و نظریه پردازی های دانشمندان بزرگ اروپایی از دانته تا پتراک، دیدرو، مونتسکو، روسو، جان لاک، فوکو، شلای ماخر، هایدگر و ده های دیگر از دوران مدرنیزم تا پسا مدرنیزم و امروز بدست آمده است. در روشنایی این تلاش های علمی و مردمی بوده که امریکا بحیث یک ملت واحد به اوبامای سیاه پوست رای اعتماد داده است. بنابراین پروسۀ ملت شدن در افغانستان را نباید ساده گرفت و با اتکا به نظریه های کلاسیک و کهنه و غیر علمی برای دست رسی به آن نباید امید وار بود. در این شکی نیست که هر کشور ریشه های ملت شدن را باید در عناصر فرهنگی خود جستجو کند و اما اتکای کامل به آن و چشم پوشی از تجربه های دیگران در ابن زمینه معنای رها کردن تیر در تاریکی را دارد؛ اما هرچه باشد، هر کشوری بابد این دراز راه را بپیماید تا به رسن ملت شدن دست یابد و به وحدت ملی، منافع ملی و اقتدار ملی تعریف شده برسد؛ زیرا تعریف شدن این مقوله ها مرز های روشن را میان ملت های مختلف به تصویر می کشد و بر تفسیر های کهنه و ادعا های ارضی قدیم ملت شدن نقطۀ پایان می گذارد. انگلیس ها توانستند با شکستن پروسۀ ملت شدن در حدود ۳۰۰ سال در نیم قاره حکومت کنند و اما این شکست درس بزرگی برای کشور هند داد تا با ساختن بزرگترین دموکراسی جهان ملت واحد هندوستان را به نمایش بگذارد و اما پاکستان اسیر در چنگال پنجابی ها هنوز هم درگیر منازعۀ قومی میان بلوچی و پنجابی و سندی پنجابی و پشتون و پنجابی است. موضوع دیورند هم در دل این منازعه های قومی میان افغانستان و پاکستان هنوز هم پابرجا مانده است. در حالی که آنسوی دیورندی ها خود را مربوط به پاکستان می دانند و اما شماری افراد سودجو و مزدور با دامن زدن این موضوع می خواهند افغانستان را سال های سال قربانی اهداف شوم خود کنند و روند ملت شدن در افغانسنان را به عقب باندازند؛ اما این ملت ناگزیر است تا برای نجات خود ملت شود و با عبور از جاده های دشوار منازعه های قومی و درگیری های داخلی به جادۀ هموار ملت واحد و نیرومند پای بگذارد و با دشواری های کنونی بدرود بگوید.یاهو

 

 


بالا
 
بازگشت