مهرالدین مشید

 

تروریزم محصول اشتباۀ تاریخی و استراتیژیک غرب و امریکا است

 

حادثۀ شهر نیس در روز ”باستیل” برابر به روز ملی مردم فرانسه ثابت کرد که تروریزم در واقع محصول استعمار کهن و جدید و تجاوز کشور های غربی به کشور های شرقی و بویژه اسلامی و حاکمیت های استبدادی و پشتیبانی غرب از زمامداران مستبد شرقی است که در کل تجاوز خارجی، استبداد داخلی و فقر و تنگدستی دست بدست هم داد و بالاخره در نتیجۀ مداخلۀ شبکه های استخباراتی منطقه یی و جهانی و سرکوبی جنبش های جنبش های اسلامی و حرکت های ملی یعنی نیرو های دلسوز و جامعه ساز اسلامی و رانده شدن آنها از صحنۀ نظام سازی و مبارزۀ فعال و خالی کردن جای آنان به نیرو های تندرو و افراطی سبب شد تا تروریزم بحیث قدرت فرامنطقه یی و جهانی مرز های جغرافیایی را بدرد و امروز توانایی آن را پیدا کرده است که به مثابۀ سلطان بی تاج و تخت در هر کجایی که خواسته باشد، با حمله های انتحاری و دهشت آفرینی قدرت خود را به نمایش بگذارد. حادثۀ ظهور طالبان و القاعده در پاکستان و ظهور النصره شاخۀ القاعده و داعش در سوریه و عراق همه یک داستان از یک روند برخاسته اند و سناریوی یکسان و هم سرنوشت دارند. این تذکر مختصر می رساند که چگونه تروریزم در بستر سیاست های چندگانۀ غرب و بویژه امریکا به گونۀ کنونی قدرتمند شده است. دلیل آن آشکار است، غرب خواست از تروریزم استفادۀ ابزاری کند و با به خاک و خون کشیدن ملت ها و بازی با سرنوشت آنها به اهداف استراتیژیک منطقه یی و جهانی خود برسد. از همین رو بود که تروربزم در راستای رسیدن به اهداف استراتیژیک آنها در کشور های شرقی شکل گرفت. به گونۀ مختصر گفته می توان، جریان هایی که سرنخ تشکیل و طراحی شان در دست امریکا و هزینه های آنان در دست شیخ های مستبد و عیاش کشور های خلیج است، تمام آنان تروریستی بوده و در پیوند با شبکه های جهنمی استخباراتی به فعالیت های ضد بشری نه تنها در افغانستان، عراق، سوریه، یمن، لیبیا؛ بلکه در سراسر جهان مشغول اند. معلوم است که چه اهدافی را دنبال می کنند و در عقب فعالیت های آنها چه چیزی نهفته است و حامیان شان بالاخره از آنها چه می خواهند. تروربزم در واقع محصول اشتباۀ استراتیژیک غرب و امریکا است که امروز به” فرنگشاین جهانی هراس افگنی” بدل شده و به گونۀ خطرناکی فرامرزی شده است. و جغرافیا و مرز را نمی شناسد.

آنانی که دیروز بنیادگرایی را به مثابۀ کمربند سبز خطرناک تر از کمونیزم خواندند و در صدد قبر کندن و توطیه چینی بر ضد ملت های سلحشور و آزادیخواۀ جهان شدند و به این بهانه جنبش های ضد تروریستی و دهشت افگنی اسلامی را از صحنه راندند. امروز خود آنان بیشتر بهای این بازی خطرناک شان را می پردازند. در این شکی نیست که جریان های سیاسی و نظامی و اجتماعی در روند زمان متحول می شوند و اما این تحول در وجود جریان هایی مانند افغانسنان که با جنگ های فرسایشی رو به رو شده اند، به گونۀ غیرعادی شکل گرفت که حتا کنترول آن ناممکن شد؛ زیرا جهاد مردم افغانستان در برابر ارتش نیرومند شوروی نیاز به ظرفیت های کلان منابع بشری و امکانات نظامی و مالی داشت. این نیاز پای کمک غرب را برای مجاهدین به میدان آورد و هزاران تن از بریگارد های اسلامی را با رهبری و همکاری عبدالله اعزام و اسامه بن لادن، الظواهری و ابوالحسن و ده های دیگر از سراسر جهان برای نبرد با ارتش مهاجم شوروی وارد پشاور کرد که بیشتر آنان را شهروندان سعودی، مصری،الجزابری و سایر کشور های خلیج تشکیل می دادند که در میان شان شماری از داوطلبان فلپینی از جنوب آسیا و شهروندان اروپایی و امریکایی نیز سامل بودند که  تعداد آنان در حدود چهار هزار تن ذکر شده اسن. تمامی هزینه های جنگی آنان را عربستان سعودی به رهبری شاهزاده سلمان رییس استخبارات وقت سعودی و شبکۀ استخبارات امریکا تامین می کردند که بالاخره از درون آن القاعده به رهبری اسامه و طالبان به رهبری ملاعمر زاده شدند.  به همین گونه در نتیجۀ برنامۀ براندازی صدام بوسیلۀ امریکا و تمویل و تجهیز مخالفان صدام بوسیلۀ کشور های غربی و امریکا سبب شد که از متن آن گروه هایی مانند النصره و داعش در سوریه و عراق ظهور کنند. در حالی که تمامی امکانات نخستین جنگ و نظامی آنان بوسیلۀ غرب و امریکا آماده شده بود. چنانکه امربکا تنها در زمان خروج نیرو های عراقی از موصل در حدود هزار موتر زرهی را برای داعش در این شهر گذاشت. رخداد ها و پیشامد های چند دهۀ اخیر به خوبی نشان می دهد که تروریزم اشتباۀ بدون قید و شرط امریکا در جهان است.
در سیاست سخن معروفی است که می گویند، چشمداشت قدرت های بزرگ از راه اندازی برنامه های شان در هر کشوری زودهنگام و شتاب آلود نیست و دست کم پنجا سال بعد انتظار رسیدن به هدف را دارند. از همین رو است که می گویند، پای استعمار ”سپل” شتر را ماند که برداشتن و بلند کردن آن از زمین زمانگیر است و این سبب شده که رویکرد های سیاسی غرب هر از گاهی ماجراحویانه باشد. تهاجم غرب و بویژه امریکا در سال ۲۰۰۱ به افغانستان و در سال ۲۰۰۳ به عراق برخاسته از این ماجراجویی های شتاب زده بود و این ماجراجویی ها گاهی سبب شده تا غرب و امریکا در برابر دموکراسی قرار بگیرند و فرزند خود را بیرحمانه  ذبح کنند و از نظام های کودتایی چون در مصر برضد حکومت انتخابی مرسی یپشتیبانی کنند و شایعات دست داشتن امریکا در کودتای ترکیه ضربۀ دیگر بر نظام های مردم سالار و و جرات بخشیدن به تروریزم است که این سبب تقویت تروریزم در جهان شده و امروز کشور های زیادی از افغانستان تا عراق، سوریه، یمن و لیبیا به گونۀ مستقیم و تمامی کشور های جهان از آسیا تا اروپا و امریکا در آتش تروریزم می سوزند. پس از تهاجم امریکا طالبان، القاعده و بوکوحرام فربه تر شدند و شاخه های القاعده مانند النصره در سوریه و داعش در عراق و سوریه زاده شدند. تمامی جریان های یادشده به گونۀ مستقیم و غیر مستقیم از سوی امریکا و غرب تمویل شده اند. این که داعش در عراق و سوریه از متن جبهه های مقاومت در سوریه و عراق برخاستند،  یک طرف بحث است و این که امریکا از سال ۲۰۰۱ تا کنون ۳۳ میلیارد دالر برای پاکستان زیر نام مبارزه با تروریزم کمک مالی کرده است، طرف دیگر بحث است و حالا به گواهی اسناد و شهادت مقام های امریکایی و اعضای سنای امریکا بیشترین این پول برای تقویت و تجهیز شبکه هایی چون حقانی و طالبان برضد مردم افغانستان استفاده شده است. زد وبند های پنهان و آشکار امریکا با عربسنان سعودی و پنهان کاری های کاخ سفید در پیوند به مخفی نگهداشتن نقش سعودی بر بنیاد بازرسی های ۲۸ صفحه یی نشان دهندۀ بازی های دوگانۀ امریکا در مبارزه با تروریزم است. در حالی که بر بنیاد افشا گری های اخیر از ویکی لیکس تا سنودن و و در این اواخر موسسۀ انگلیسی،  سعودی و شیخ های خلیج تمویل کننده گان بیشترین شبکه های تروریستی در جهان هستند. چقدر به ساده گی می توان باور کرد که امریکا که امریکا حالا پس از پانزده سال متوجه سیاست های تروریست پرورانۀ پاکستان شده  و با این حال چقدر می توان سخنان خلیل زاد و به همین ترتیب سخنان اعضای سنای امریکا را در پیوند به پاکستان جدی تلقی کرد. این در حالی است که خلیل زاد می گوید، در زمان سفارت خود در افغانستان بار ها موجودیت مرکز های طالبان در پاکستان را به جنرال مشرف یادآوری کرده بود که آنروز کاخ سفید در برابر انکار مشرف سکوت کرد؛ اما این که حالا مقام های امریکایی از کاخ سفید تا بروکسل و کابل با کوس و سرنا آهنگ پاکستان دشمن را سر داده است. آگاهان سیاسی این را نوعی چرخش سیاسی امریکا برای پنهان کردن شکست افتضاح بار اش در افغانستان تعبیر می کنند که نشانه های تغییر در استراتیژی امریکا در منطقه نیز می تواند باشد که شاید امریکایی ها دریافته اند که پشتیبانی از هند قدرتمند در برابر پاکستان برای آنان کم هزینه تر خواهد بود. این سبب شده تا طوطی های سیاسی شکر شکن امریکایی سخن از مداخلۀ پاکستان در افغانستان بزنند. در حالی که این مداخلۀ پاکستان از سال ها پیش و بویژه پس از سال ۲۰۰۳ تا کنون به شدت در افغانستان ادامه دارد و امریکایی ها بر آن اشراف و حضور کامل دارند. گفتنی است که آقای خلیل زاد در کنفرانس استماعیۀ در کمیتۀ روابط خارجی کنگرۀ امریکا گفت که پاکستان یک کشور غیرقابل اعتماد و دو روی است و نمی توان به عنوان یک متحد بالای آن سرمایه گذاری کرد. این اظهارات خلیل زاد در مورد پاکستان و سکوت دیروز وی در برابر تهاجم مثلث طالبان، القاعده و پاکستان به افغانستان قابل دقت است. دلیل اش آشکار است که سکوت آنروزی وی تایید سیاست امریکا در پیوند به پشتیبانی طالبان و اظهارات حالیۀ اش برخاسته از خشم امریکا در پیوند به پاکستان است که هردو موقف اش برای مردم افغانستان پرسش برانگیز است. افشاگری های آقای نببل هم در پیوند به مداخلۀ پاکستان در افغانستان به قول معروف "خینۀ بعد از عید را ماند" که داستان آن بی شباهت به آقای خلیل زاد نیست و شباهت هایی با او دارد.  پس این چقدر خوشباوری خواهد بود که قبول کرد، امریکا از مداخله پاکستان در افغانستان بی خبر بوده است. هرگز نه بازداشت اعضای شبکۀ رهبری القاعده در پاکستان و نه هم کشته شدن اسامه رهبر القاعده و بعد هم کشته شدن منصور رهبر طالبان یک شبه انجام یافته است. در حالی که اطلاعات استخباراتی زمانگیر بوده که برای بدست آمدن یک آگاهی  وقت زیادی باید صرف شود. پیش از این نیز مقام های امریکایی از موجودیت شبکۀ القاعده در پاکستان و پشتیبانی نظامیان این کشور از شبکۀ حقانی پرده برداشته بودند. حالا هم دیر نشده است و به قول معروف هر از گاهی که "ماهی از آب بیرون شود تازه است" .  حال امریکا دریافته است که از جمله اشتباه های بزرگ آن دست کم گرفتن نقش مداخله گرانۀ پاکستان در افغانستان بوده است و بخشی از اشتباه تاریخی امریکا می تواند  در پیوند به جان گرفتن هراس افگنان در پاکستان باشد که امروز منجر به قدرتمندی تروریزم و بلند رفتن توانایی های ضربه زنی آن در هر نقطه یی از جهان شده است. حال بر امریکا است که برای جبران سیاست های مبهم مبارره با تروریزم،  سیاست شفاف و روشن را در پیش بگیرد و با پاکستان بحیث کشور حامی تروریزم وارد معامله شود و افغانستان را یاری کند تا پاکستان به دادگاۀ بین المللی معرفی شود و پروندۀ مداخله اش در افغانستان آفتابی شود. تنها فشار های اقتصادی و سیاسی است که می تواند پاکستان را از مداخله در افغانستان باز دارد و در گام دوم وادار به پرداختن خساره های جنگی  برای افغانستان شود.  شورای امنیت باید از پاکستان تعهد بگیرد که دیگر در افغانستتان مداخله نمی کند و لانه های تروربستان را در پاکستان از ببن می برد رهبران شان را به محاکمه می سپارد تا مردم جهان دست کم در بخشی از جهان از شر هراس افگنان رهایی پیدا کنند. باهو

 

 

 


بالا
 
بازگشت