محمد علی مهرزاد

 

رویاهای خونین پاکستان؛پیونددوستی هندباافغانستان!؟

با اعتقاد به این امرکه امریکا ومتحدین آن درجنگی موسوم به تروریسم در افغانستان زمینگیرشده اند؛ سیاست مداران ونظامیان غربی درظاهربرای بیرون رفت ازین بن بست نظامی کنونی وخطرات روبه افزایش تروریستان بخصوص دست یابی احتمالی طالبان برزراده خانه اتمی پاکستان درین اواخربه فعالیت های سیاسی خود تا حدی افزوده اند، تا راهکارها وراهبرد جدید نه تنها در افغانستان بلکه برای پاکستان جستجوکنند. روی این ضرورت می توان از دید وبازدیدها ودعوت هئیت عالیرتبه افغانستان وپاکستان به واشنگتن که منجر به ایجاد کنفرانس چهارجانبه امریکا، چین ، افغانستان وپاکستان گردید. البته از مدت ها قبل بحث راهبرد سازی برای افغانستان وپاکستان قبل ازهمه در واشنگتن ولندن با اشتراک ستراتیژی سازان نظامی ، سیاست مداران وکارشناسان امور به شکل مقطعی جریان داشته و گاهی پنهان وگاهی اشکار ازطریق رسانه ها دیدگاهای شان را درین مورد مطرح ساخته اند. ازجمله هنری کسینجریکی ازین سیاست مداران کهنه کارامریکایی است که در مورد پاکستان برای حکومت اوباما راهبرد جدید ارایه نموده است. انچه درین دیدگاه قابل توجه است وبه صراحت  چنین تاکید شده است:((پاکستان بحیث کانون تهدید برای منطقه وجهان قرار گرفته است ریشه مشکل امنیتی افغانستان وهندوستان را در با زی های پاکستانی ها وسرمایه گذاری برسرتروریزم بحیث افزاردر راستای سیاست های منطقوی این کشور می بینم، وبرای سترا تیژی سازان دولت اوباما توصیه می کنم که باید خطر پاکستان را جدی بگیرند. رفتارپاکستان بسیار حیاتیست ، باید برای رهبران پاکستان واضح ساخته شود که تداوم پنا دهی به تروریستان ویا تداوم بی تفاوتی ،کشورشان را رودر روی خشم جامعه جهانی قرارخواهند داد. اگرطا لبان که فعلاً درقماش القاعده وداعش درسطح منطقه وبخصوص در افغانستان چهره بدل نموده اندغالب شوند ؛ مطمیناً پاکستان هدف بعدی انها خواهد بود، طوریکه حوادث دره سوات نزدیک اسلام اباد به وضاحت نشان داد ، اگر چنین اتفاقی به افتد کشورهای متاثرنیازمند مشورت با یک دیگرشان در زمینه جلوگیری از افتیدن سلاحهای زروی پاکستان بدست تروریستان خواهد شد، باید پاکستان در زمینه تصمیم بگیرد درغیر آن موقعیت برای دهه ها درعرصه جهانی متاثر خواهد شد.)) درحالیکه پاکستان کشوری دارای تاریخ مشترک با افغانستان وهندوستان که حاکمیت سلطه جوی برتانوی نیمی از افغانستان ونیمی دیگراز هندوستان را ازبدنه اصلی ان جدا ساخته ویک کشورجدیدی را بنام پاکستان بوجود اوردند که یک قسمت ان تا قسمت دیگران بیشتراز دوهزارمایل فاصله داشت یعنی از بنگال شرقی تا پنجاب وسند. این دولت سازی مذورانه همزمان با اغاز وتشکیل دولت مجعول اسرائیل در یک مقطع معین زمانی جعل شد. اگر قراربراین می بود که یک کشوری با هویت اسلامی از سر زمین هند برتانوی جدا ساخته می شد تا هویت مسلمانان در ان حفظ می بود ضرورت بر این نبود تا پاکستانی تشکیل میشد زیرا دران زمان کشور افغانستان که در مجاورت هند بریتانوی تا بحالا وجود خودرا نگهداشته است که برخوردار از ارزشهای والای دین مقدس اسلام نیز می باشد ، وبخاطرحفظ این ارزشها دینی وفرهنگی شان با مهلک ترین ارد وی جهانی یعنی قشون سرخ  شوروی که برای نابودی فرهنگ شان آمده بودند ؛ از اثرقربانی سه نسل جنگ سرد را خاتمه بخشیدند که هنوزهم اثرات منفی آن توسط پاکستانی ها از ادرس اسلام ا حمال می شود، در کشمکش وستیزقراردارند. افغانستان علاوه بر ان ادعای مالکیت برکشمیرتا جهلم که ازاملاکات افغانستان محسوب میشودکه تاریخ معاصرگواه انست ، تا سرحد وخط نام نهاد دیورند مربوط به افغانستان می شود . ضروربود که تا کشور انگلیس حق خود ارادیت اقوام افغانی را در کسوت افغانی ان مد نظر می گرفت ولی ماهیت استعما ری ان به این کا راجازه نداد تا افغانستان درکنارهندوستان ازنعمت صلح وارامش برخوردارو زیست باهمی داشته باشد.با هزارتاسف به این سیاست تفرقه به اندازوحکومت کن انگلیس که این کار را نکرد ، نتیجه در طی بیش از شصت سال که از عمرپاکستان می گذ رد همه اش درلباس حکومت های نظامی ونزاع وجنگ با همسایگان سپری شد ومی شود. افغانستان روزگاران نهایت تلخی را از اثر جنایات دشمنان خارجی وطبقات حاکمه داخلی پشت سر گذاشته وتا این دم از سوی ستمگران متحجروحامیان تشنه به خون شان روی ارامی را ندیده است. پاکستان به عنوان سرزمین که محصول منازعه قومی-مذهبی دریک متن جغرافیایی نا متجانس وحاشیه های نا متقارن رقم خورده است همواره از درون خود مستعد بروز بحران می باشد . به همین دلیل حاصل جمع این معادله استعماری در یک محیط توسعه نیافته پیش ازآنچه موجب تسا حل ومدارا تلقی شود ؛ منجربه بروز وظهوربنیاد گرایی وتنازعات مزمن قومی ومداخله به حریم کشورهای همسا یه چون افغانستان وهندوستان خواهد بود، به نظر نمی رسد بتوان درین اوضاع واحوال بران نقطه پایان گذاشت. این کشوراز درون د چارتناقضات ساختاری وتنش مداوم بوده است ، برای همسایگان خود ازجمله افغانستان و هندوستان نیز یک معضل منطقه ای بشمار می اید .(( مهتما گاندی )) با مبارزه عدم خشونت خود در شبه قاره هند برای این منطقه جهان موجبات استقلال را فراهم ساخت ؛ ولی استعما رگربریتانیا در هند که به نوع مبارزه یعنی عدم خشونت هند تن داد ؛ اما در پهلوی ان با جدا کردن وبوجود آوردن کشوری بنام پاکستان از بدنه هند وافغانستان بحیث میراث خوار در موجودیت پاکستان به حیات اخلال گرانه وخشونت بار خود در ظرفیت وشکل جدیدان ادامه داد.!جدایی بخش غربی مسلمان نشین از بخش شرقی هندوستان نه تنها پایان بخش منازعه قومی-مذهبی در شبه قاره هند نبود به دلایل متعدد خود بسترشدید برای شروع یک منازعه خشونت پایان ناپذیرکه بعد از شش دهه تا امروز مداخله پاکستان به حیث کمربند سبز در مقابل شوروی سابق وموضوع خط ( دیورند) بروخامت اوضاع وبحران مضاعف افزوده شد، وازین طریق زمینه مداخله را در افغانستان مساعد ساخت. اگرچه هندوستان وپاکستان از جمله کشورهای مشترک المنافع اند ولی خودشما تصور کنید که هندوستان در طول این سالها به جهت دموکراسی وتوسعه اقتصادی گامهای منحصر بفرد برداشته وگام بگام تبدیل به یک قدرت نوظهوراقتصادی عرض اندام نموده است ؛ در  مقابل همسایه غربی ان یعنی پاکستان بطور متناوب در گیرکودتاهای نظامی وجنگهای فرقه ای در درون خود وتنش در روابط در افغانستان وهندوستان گردیده است.البته نکته جالب توجه اینست که از یک طرف مراکز تصمیم گیری متعدد واز طرف دیگرعدم تجانس ملی در خود پاکستان بین چهار ایالت ، سند، پنجاپ، ایالت بلوچستان به اضافه منطقه قبایلی در این کشوربرشدت منازعات در افغانستان وهند افزوده است، که تا اکنون اجازه نداده که پروسه دولت- ملت به شیوه مدرن در ساخت سیاسی – اجتماعی این کشوررقم بخورد.تجربه نشان داده است که از لحاظ سرزمینی این نواحی هیچ سنخیتی باهم ندارند ، این امرباعث شده تا حوزه ای سیاست نیز دقیقاً تقسیم بندی بلوک سازی در همین راستا انجام گرفته است، واین کشورفاقد یک سیاست ملی است. درسه ضلع قدرت موجود درپاکستان یعنی اردو به عنوان بزرگترین رکن قدرت درین کشوربرتمامی حوزه های سیاسی – اقتصادی وحتی اجتماعی وتا اندازه زیاد منطبق بربقای مبتنی برمنازعه بیرونی ومداخله در امورافغانستان وهندوستان شکل گرفته است .البته همین باعث شده که ازنهاد ینه شدن دموکراسی درین کشورجلوگیری شود، ودرعوض تنش خارجی از جمله افغانستان وهندرا به یک عنصرلازم جهت حفظ موقعیت الیگارشی واقتصاد دلالی خود تداوم بخشد. سوال از بدو پیدایش پاکستان نزد سیاسیون شرق وحتی غرب این سوال مطرح بوده که چرا بریتانیا در قاره هند دوگانه عمل کرده است؟ یک روی سکه پذیرفتن هند با سیاست عدم خشونت توام با مدارا ، وطرف دیگرپاکستان را که روی دیگرسکه است با نظامی گری وخشونت درمقابل افغانستان وهند ایجادکرد؟ اگردر طول این شش دهه که ازاستقلال هند وپاکستان می گذرد ، توجه شود پایان دوران استعمار بریتانیا در شبه قاره هند که با مبارزات ( مهاتما گاندی) وجواهرلعل نهرو گره خورده است ؛ جالب اینست که ساخت پایه دولت –مدرن در هند سبب شد که تا امروزدر مسیر دموکراسی وتوسعه پایداربه حرکت خود ادامه بدهد، وبا تمام تنا قضات که درروابط هند وپاکستان وجود داشته ودارد، وبرعلاوه که سه جنگ غیر عادلانه برهند برسرکشمیر تحمیل شد هند درطول این شش دهه اخیربا قبول تمام مشکلات درونی وبیرونی که باپاکستان ومشکلی سرحدی که با چین داشته ، توانسته است با سیا ست های دموکراتیک وتعامل ملی که ازتعدد ومذاهب وملیت های گوناگون برخورداراست ، بازهم در تعاملات بین المللی نه تنها معضلات خودرا بلکه درحل قضایایی بین المللی نقشی پیش تازی داشته است وموفق به ایجاد یک دولت دموکرات وجامعه مدرن را نهادینه بسازد.!رشداقتصادی هند با انهمه جمعیت شگفت انگیز وترکیب ملیت های متعدد مسلمان وغیر مسلمان وبا ان سنت های دست وپاگیر، مسیر رشد متوازن هند در طی این سالها ی اخیرهمواره مطلوب ومبتنی برباورها وآموزه های مترقی رهبران دوران استقلال وامروزاین کشوربه حیات شرافتمندانه به بقای خود ادامه بدهد. هرچند که درکشورکثیرالمله هند تا حدی هنوزتوازن طبقاتی واندک اختلافات قومی-مذهبی در پیوند با افراط گرایی نا سیونالیستی قراردارد؛از انجاییکه ساخت سیاسی- اجتماعی حاکم مبتنی بریک نظام دموکراتیک بنا شده توانسته است به درستی تهدیدات را به بهترین فرصت ها تبدیل کند. هند نظربه گزا رشهای اخیرهم اکنون ازرشد اقتصادی شش درصدی بهره مند است ، بعد از چین می توان گفت که از موقعیت اقتصاد مطلوب برخورداراست. جایگاه این کشوردر جامعه بین ا لمللی وارتباطات گسترده آن با اکثریت کشورهای شرق وغرب جهان از مشروعیت ومصئونیت جهانی را برای هند ایجاد کرده است، این موقعیت حتی با چین که بزرگترین رقیب منطقه ی همد یگرمحسوب می شوند نیز از وضعیت خوب ومبتنی برهمکاری  قراردارد. اما روی دیگر سکه سیاست برتانیای در قاره هند بوجود آوردن کشوری با ترکیب غیر متجانس وبا اهداف استعماری دراز مدت وایجاد کشوری بنام پاکستان است؛ ایجاد پاکستان اغازگرتنشهای منطقوی وفرا منطقوی می باشد ،که از ادرس اسلام درصحنه جهان در قرن 20 جعل وروی اهداف خاصی برتانیا در نقشه جهان بوجود آورده شد.اکنون باید دید که استعمار کهنه کاربنام صلح وحقوق بشرچه بدبختی ونکبت های هولناکی را نصیب خاکیان کرده است ؟ودرین شراره های تفرقه گرایی پاکستان این میراث خوار استعمار، چگونه درطی این شصت سال واندی از اقوام باهم برادرما چنان قربانی گرفته است که موبراندام هرانسان با وجدان راست می شود و درتاریخ جنایات کشتار دسته جمعی  انسانها فصلی جدید از ادرس اسلام عزیزاین همسایه نا مطلوب باز نمود؛ به این معنی که چه مصیبت های نبود که کشورمجاوروحتی فرامنطقوی متحمل نشدند که شدند.پاکستان بردو محوراصلی قدرت غیر دموکراتیک (نظامی گری) و( بنیاد گرایی افراطی) استواراست،ازیک طرف نقش نظامی گران در ساختارحاکم در تمام دوران بوجود آمدن توسط بریتانیا این کشوردایماً دریک تضاد کامل با نهادهای سیاسی بعضاً بی ارتباط با مردم ، طورنمایشی در صحنه ظاهر می شوند ، ولی قدرت نظامی گران وسازمان استخبارات آن حرف اول را درتصمیم گیری دارد.از طرف دیگربه واسطه نبود ابزارومناسبات سیاسی وگسترش بنیاد گرایی مذهبی در ساخت اجتماعی به لحاظ درونی وبیرونی پاکستان را درمسیرغیرقابل بازگشت وچرخه ای خشونت قرارداده است.امروزپاکستان زمینه قدرت یابی گروهای افراطی وتفکرات بنیا دگرایا نه به لحاظ تاریخی به تقابل بین کشورهای هند وافغانستان برمی گردد؛ که این گروها به عنوان بازوی عملیاتی اردو در بر انداختن اقدامات غیر متعارف فرامرزی هم چون حمله وحشیانه تروریستی وعملیات انتحاری عوامل مرتبط وتنگاتنگ با سیاست خارجی پاکستان عجین شده است، این وضعیت در کشوری که تعدد قدرت های جنگلی بعد ازحضورنظامی شوروی سابق در افغانستان برای حمایت از دولت کابل ان زمان یعنی حفیظ الله امین ، ببرک کارمل ، داکتر نجیب الله زیادترمورد بهانه قرارگرفت ، اهداف غرب در ایجاد این ما جرا ها براورده شد ووضعیت منطقه را متلاشی ساخت وسبب تشدید منازعات مذهبی در درون پاکستان وشراره فرقه گرایی در افغانستان نیزشد.پاکستان بعد از اسرائیل به صورت مداوم درحال تنش درونی وبیرونی است ، وبصورت ذاتی بحران ساز بوده چالش برای خود وهمسایگان چون افغانستان وهند وستان می شود. جنگ افروزان وملیتاریزم نظامی گران پاکستان به هماهنگی سازمان استخبارات ان کشوربا بکارگیری شیطنتهای متمادی دستان الوده به خون مردم بیگناه افغانستان ، چون کابوسی بر وجدان توده های جامعه جهانی سنگینی می کند. تاریخ شاهد وگواه است که روابط پاکستان با افغانستان ، بعد ازدوران استعمار بریتانیا درشبه قاره هند وجدای پاکستان ازهند توسط رقابت های دهلی – اسلام اباد ، همواره افغانستان به عنوان حیات خلوت ومیدان جنگها وبی ثباتی بوده است.خط دیورند که میراث دوران استعمار بریتانیا در منطقه بوده همیشه اسلام آباد – کابل را دریک رویا روی قرارداده وبه خصوص در سالهای 70و80 میلادی که به کمک غرب وائتلاف کشورهای محافظ کار منطقه ای ، جواز دخالت پاکستان در امورافغانستان به بهانه حمایت از مجاهدین افغان صادرگردید،سنگ بنای یک چرخه خشونت وانطباق یک بنیاد گرای افراطی مذهبی بود که تا امروز این سیکل معیوب را حاکم برمناسبات دوجانبه بین دو کشور کرده وازمردم افغانستان قربانی گرفته است. از انجاییکه پاکستان به لحاظ تاریخی در تقابل باهند قرارداده شده است ، پاکستان به زعم خود از افغانستان به عنوان یک ( عمق استراتیژیک) در ژئوپولیتیک منطقه یی استفاده می کند ، وهرگزبا مداخلات خود نمی خواهد تا افغانستان دریک بستر ارام ومستقل به رفع مشکلات خود اقدام کند .رونداوضاع نیزنشان میدهد که میراث استعمار وتشدید بنیاد گرایی مذهبی در پاکستان وافغانستان در شرایط عدم یک سیاست بازدارند وتعامل بین ا لمللی چشم اندازی روشنی برای ثبات ، حد اقل در کوتا مدت به دست نمی دهد ، واین منطقه همچنان باید شاهد بقای سیکل معیوب فعلی باشد.تحکیم یک افغانستان با ثبات که از تاثیرات طالبان وایدئولوژی افراطی شان آزاد باشد،پرهزینه وزمان گیربوده که نیازمند بکارگیری استراتیژی یک پارچه در ساحات سیاسی ، بخصوص نظامی واقتصادی می باشد. اما درعین زمان به  این امرباور مند هستیم که دیگربرگشت افغانستان به وضعیت قبل که توسط طالبان کنترول می شد ، امکان پذیرنیست ؛ برای این منظورنه تنها تقویت و ایجاد اردوی ملی ازهرنگاه یک نیاز مبرم است ،ازجانب دیگر امریکا به  تعهدات خود که درتوافقنامه امنیتی پذیرفته صادقانه عمل کند ؛ امریکا درقدم نخست باید  برمداخلات نظامی که درین روزها  درسرحدات جنوبی افغانستان به شکل تحریک آمیز ادامه دارد جلوگیر کند ومردم افغانستان را نباید وادارسازند تا چون ارباب پاکستان که به شکست تاریخی مواجه ساخت ،مارا دوباره به ازمایش بگیرند؛ بهتراست امریکا برمقاومت پاکستانیها درمورد نقش طالبان درافغانستان غلبه کند. شکستن مقاومت پاکستان درین مورد نیا زمند بکارگیری دیپلماسی زیره کا نه وفشار های بین المللی روی پاکستان است ؛ ودرغیرآن موجودیت امریکا ونیروهای ناتو را درافغانستان که بخاطر تامین صلح ومحو لانه های تروریستی که درپاکستان به فعالیت خود در افغانستان وحتی ماورای سرحدات شدت بخشیده اند مورد سوال قرارخواهد داد ، وازهمه مهمترامریکا اعتماد ومشروعیت حضور خودرا درجهان سوم وبخصوص در افغانستان از دست خواهد داد، ودرمقابل عدم قاطعیت ونبود صداقت امریکا  درحل قضایا ی افغانستان با پاکستان صلح را درمنطقه وجهان به خطرمواجه می سازد؛ بلکه پاکستان این متحد طبعی امریکا را واداربسوی قدرت های نوظهورچون چین وروسیه خواهدکشانید.                                                                                                                            

 

 


بالا
 
بازگشت