نصرالله نیکفر  

 

پاکستانی ها در لباس پشتون‌ها

باآن‌که برنامه های راه‌بُردی پاکستان در برابر افغانستان برکسی پوشیده نیست، اما بازهم حکومت و سیاست مداران ما خویش را به نادانی و انفعال می‌زنند. گونه‌ی وانمود می‌کنند که گویا شتر ندیده اند. همه می‌دانندکه مشکل پاکستان با ما مشکل مرزی و ادعاهای پوچ ماست. در بیش‌تر موارد پای خویش را به انداز گلیم‌مان دراز نمی‌کنیم و سخنان بزرگ‌تر از دهان‌مان سر می‌دهیم.

زنده سازی طالبان، فقرِ مسلط و بیکاری را می‌دانیم که ریشه در کدام دسیسه دارد و از کجا آب می‌خورد؛ این‌که آقای کرزی طالبان را به صفت یک الترناتف در برابر جبهه مقاومت شمال و به گفت خودشان فارسی‌وان ها زنده ساخت و ایستاد کرد و این‌که سرمایه های سرازیر شده از بیرون به نام این مردم و کشور، تاراج شد و درپای چند خانواده ریخته شد و این چند خانواده خودرا از آن به حدی چاق کردندکه اگر بکفند، یک بدنه‌ی این کشور را بوی گند شان رسوا می‌سازد.

ناامنی های مضاعف و گروه های دهشت افکن با دید و باورهای گویا اسلامی و جهادی که دارد دمار از روزگار مردم می‌کشند، چیزی نیست که تنها به نام طالبان فاتحه اش خوانده شود و با امتیاز دهی به آن ها مردم را اغفال کرد و دوباره میهن را و مردم را به سیه روزی کشید.

چیزی‌که در این ویرانه زیاد نیاز است مردم به آن برسند و بدانند همین ادعاهای بی‌جای انقلابی و شعارهای مردم کش و فقر آور است در قبال پاکستان و ایادی آن. ما باید گام های سیاسی پاکستان را باگام های استخباراتی اش یکی نگیریم و به خاطرِ یک ادعای تباری همه تبارهای ساکن در این کشوررا قربانی نکنیم.

کشور پاکستان با هوشیاری تمام، در افغانستان نفوذ می‌گستراند و به دستان مردمان این کشور تیشه به ریشه‌ی این خاک و مردمش می‌زند. بارها شنیده ایم که در مبارزه با طالبان گفته اند و می‌گویندکه این فارسی‌وان هاو جبهه‌ی شمال نسل کشی می‌کنند. یعنی هرجنگی که با طالبان می‌شود، برای یک عده متعصب دنیا بی‌خبر و گندیده در تعصب و تحجر جاهلی، نسل کشی و پشتون کشی است.

پاکستان همیشه در کارکردهایش، چند گام پیش‌تر از ما بوده و همیشه پس از توفان تازه خبر می‌شویم که ویرانی  شده و کدام توفانی بوده است. این بار هم پاکستان با هوشیاری و زیرکی، سربازان ارتش خویش را در جنگ با مردم افغانستان در لباس پشتون های افغانستان و طالب می‌فرستد و پس ازین‌که ما دست به عملیات وپاک‌سازی زدیم، پاکستان توسط عمال و اجیران خود فروخته خویش در دستگاهِ حکومت و مجلس نمایندگان فریادهارا بلند می‌کند و می گوید هله نمانید که نسل‌کشی و پشتون کشی است. در این میان تنها چند نفر اجیر و ریزه خوار خوان ISI می‌دانندکه اصل گپ چیست. این‌جاست که مردم عادی و بی‌خبر از همه چیز برعلیه علمیات های ارتش ما به پا بر می‌خیزند و جلو شکست ارتش پاکستان را می‌گیرند و بر دوام و سیطره‌ی پاکستان در افغانستان مهر تایید می گذارند و این‌گونه استخبارات پاکستان و ارتشش به نام پشتون‌ها در افغانستان حمایت می‌شوند. گرچند توده های ما صادقانه و برای چیزی که فکر می‌کنند درست است، دادخواهی می‌کنند ولی پاکستان سود دوچند خویش را هم‌چنانی که برده است، می برد و مارا میان هم می‌اندازد و می‌کشد.

سود پاکستان چند جانبه و مضاعف است در این کاری که سیاست مداران ما اندک فکر می‌کنند و فروگذاشت می کنند در برابرش. یکی این‌که در افغانستان آتش بدامنی، ناآرامی و انسان کشی را زنده نگه‌می‌دارد. از سوی هم جنگ و تعصب را میان تبارهای ساکن در افغانستان دامن می‌زنند و سود خویش را می‌برند. برای پاکستان؛ پشتون، تاجیک و هزاره و... هیچ فرقی ندارد، او همه را دشمن خویش می‌شناسد و می‌انگارد و در برابر همه تبارهای ساکن در این خاک‌دان مصیبت زده دسیسه می‌سازد و همه را نابود کردن می‌خواهد.

برای همین بهتر خواهد بود، برادران پشتون ما به هر دهلی نرقصند و به هر آوازی ناشناخته آری نگویند، به هوشیاری گام بردارند، چون این کشور در پرت‌گاهِ تجزیه و فروریزی رسیده است، نه طالب برادر تو است و نه هم پاکستانی هم تبار تو، حالا دیگر سیاست و کنش ها تغیر کرده است، دیگر در بند وابسته‌گی های قبیلوی نباید زیست چون دیگر زمینه زیستن در اخلاق و روش های قبیلوی مساعد نیست و پیامدی خوبی هم برای آینده ندارد.

تو حالا هرچه که باشی، افغانستانی هستی و افغانستانی شمرده خواهی شد و مربوط به این جغرافیا هستی، تمام تبارهای جهان پراکنده اند و وابسته‌گی هایی باهم دارند ولی این به این معنا نیست که آن ها خویش را قربانی وابسته‌گی های تباری کنند و این‌جا در افغانستان شماهم نباید سیاست، عزت، منافع ملی و تمامیت ارضی خویش را فدای وابسته‌گی های تباری در آن‌سوی دیورند کنید.

این‌گونه اگر ما خویش را هم‌چنان اگر در عصر حجر با زنجیر قبیله ببندیم؛ دیگر راهی برای ورود به دنیای معاصر و تعاملات امروزین نمی‌ماند و ما هم‌چنان در خاک و خون با شکم های گرسنه زجه خواهیم کرد و دست بی‌نوایی ما بردامن غیر هم‌چنان دراز خواهد بود.

هتلر با آریایی سازی و سیاست فاشیستی اش ره به جایی نبرد و یقینن شماهم ره به جایی نخواهید برد چون در این مدت دوصد و چند سال با اختناق، قتل های سیاسی، حذف تباری و کوچ های اجباری و آموزش های اجباری و در انزوا نگهداشتن و تبعید تبارهای بومی این کشور نتوانستید به چیزی که می‌خواستید برسید؛ حالاهم که دیگر همه مردم هوشیار شده اند و از خواب های اصحاب کهفی بیدار شده اند و هرکدام پی حقوق خویش دارند گام بر میدارند؛ هرگز نخواهید توانست کاری از پیش ببرید.

از دید تاریخی هم این دیدگاه ها ناکام و محکوم است این ادعای راکه بر سر دیورند و پیوندهای تباری رنگ و نوا داده اند بیش‌تر برای مردمان آن‌سوی دیورند قابل فریاد است و جا داردکه آن ها این‌سو و این تبارهارا مربوط به خویش بدانند چون خاست‌گاهِ تباری افغان ها همان مستنگ و کوه‌های سلیمان است که بازهم در کشور امروزی پاکستان است و نیاز نیست که مارا پی سراب بفرستید. ما در یک تفاهم انسانی و اسلامی باید باهم کنار بیاییم و بیش‌تر ازین پاکستان این قدرت اتومی را سر خود سرخ نکنیم و به خروش وا نداریم. چون هرچه بخواهد می‌کند و ماهم چیزی کرده نمی‌توانیم در برابرش.

ما تا ملت نشویم و با هم‌دیگر آشتی نکنیم و خویش را از دست بازرگانان سیاسی و چوکی فروشان و اربابان خایین و سو استفاده‌گر خویش نرهانیم، کسی دیگری مارا نمی‌رهاند. مشکل تنها اگر مرز دیورند بود و پیوند های تباری بودکه ساده بود اما این‌جا بحث تجارت تاریخی از نشانی مردم و خرید فروش های بزرگ چون خاک و حتا ناموس بوده که دردآورتر از همه چیز است و در این میان تنها این مردم بی‌چاره و توده ها هستند که می‌میرند و بی خان‌مان می‌شوند. برگشتن پشتون های پاکستان به افغانستان نه تنها درد عقب ماندگی و فقر مارا درمان نمی‌کند که حتا به مشکل می‌افزاید. ما در مدیریت همین جغرافیای کوچک و مردم کم وا مانده ایم چه برسد به این‌که پاکستانی‌ها ضمیمه حوزه حکومت ما بشوند؛ آن‌وقت فاجعه‌ی ما را دوچندان خواهد کرد و یک لقمه نان ما به چند حصه تقسیم خواهد شد.

 

 


بالا
 
بازگشت