محمد بشیر بغلانی

 

دانشجويان محترم ! اينک پاسخ به سوالات شما ارايه ميگردد :

ارزیابی هویت،قومیت،ملیت،تحولات تأریخی کشور

ومنشأ اختلافات آن با پاکستان

         گوهر انسان مشترک است، معنی داشتن هویت بیان و باز تاب احساس وهمبستگی عاطفی درجامعه است.هویت واژه عربی است که درزبان فارسی رایج شده است و معنای آن (شناسا ئی) است، هویت قومی یعنی شناسنامه یی قومی،هویت ملی شناسنامهء میهنی است واژه میهن بمعنی سرزمین یازاد بوم میباشد.از ابتدا درگذرزمان طولانی تأریخ درروان وپند ارانسان تمایل به ایجاد خانواده،عشیره،قبیله وقوم با ویژه گی ها ونیاز های زمان در محیط زیست درگفتمانها باهویت های جدا گانه شکل گرفته و زندگی اجتماعی ادامه یافته است.

       کشورما تأریخ وتمدن کهن و پرآوازه دارد.درآن اقوام وقبایل وملیتهای گوناگون دارای زبان، فرهنگ ودیگر ویژگی های متفاوت موجود است. در1747 م قبا یل « افغان یا پشتون» وارد تأریخ گردیده سه یا چهارخانواده آن با ایجاد سلطنت های میراثی با انحصار قدرت واستبداد خشن پادشاهی کرده اند ونیز تلاش کرده اند که هویت قبیلوی خود را از موضع قدرت برسا یرین تحمیل نمایند وهویت د یگران را کمرنگ سازند.شناخت درست تأریخی«هویت» پایه واساس رشد و پیشرفت وجود قوم وملت را گواهی می دهد. اگرقوم ودولتی که نوپا باشد واز پیشینه تأریخی خود آگاهی نداشته باشد، سعی میکند برای بقا ورفع کمبود وکم رنگی خود تاریخ جعل کند.

     اگردریک سرزمین شا لودۀ زنده گی میان اقوام و قبایل دارای هویتهای جداگانه بانابرابری ادامه یابد، ناسازگاری درپی دارد و در نتیجه این پندار بوجود می آید که اقوام باشنده نمی خواهند ویا نمی توانند، در جغرافیای واحدباحق برابر همد یگرخودراهموطن بپذیرند؛ این حالت جدائی وشکست جغر افیای زیست باهمی را انگیزه سازمیشود.

درمراحل رشد وپیشرفت تأریخ آن عده اقوام، ملیتهای که با اشترا ک زبان، فرهنگ،اقتصاد،تآ ریخ ورسوم دریک سرزمین زندگی نموده و همد یگرخودرا باحق برابرهموطن پذیرفته باشند ملت شنا سایی می شوند.

کنون به گذشته ئی این خطه نگاه میکنیم. آریا نای کهن و خراسان باستان نامهای پیشین این سرزمین ویکی از گهواره ها ئی تمدن جهان قدیم بوده است. درسال1738 پیش ازمیلاد دردوران پادشاهی گشتاسب کیانی آشو زرتشت اولین باردربلخ(آیین یکتا پرستی گفتارنیک،کردارنیک، رفتارنیک ) را تبلیغ و جاری ساخته است معنی واژه ئ آریانا را نجیب وآ زاده می دانستند و سر زمین خودرا ایرا نویچ میگفتند. اسم خراسان بیشتردر دوران ساسانیان رایج شده است.در جغرافیای خراسان تخارستان،ختلان، سمرقند،بخارا، خوارزم مرو،نیشاپور، هرات باستان،زابلستان،گندهارا،بلوچستان ،کابلستان واراضی بیشتردرآن شامل بوده است. می توان باشنده گان بومی را وارث این سرزمین وتمدن آن روزگار بر شمرد.لازم بیاد آوریست که تهاجم خونین فاتحین و اشغا لگران ویرانی کشور وغارت هستی مردم و آوارگی بسیاری باشنده گان را سبب گردیده  تأریخ وتمدن قبلی را ازبین برده واسکان برخی مهاجمین و فاتحین بخاطر اداره وفرمان روای بر مردم باقیمانده صورت گرفته است.

 1ـ - کتاب آیین اختیاری درباره یی زرتشت مولف کورش نیکنام بخش اول ص4 وص26

 2 ـ جغرافیای تاریخی افغانستان تالیف میرغلام محمدغبارص 1 عنوان خراسان وازآریانا سخن دارد  

/  3 ـ اوستا تالیف اکادمیسن داکترعبدالاحمدجاوید بخش اول درباره یی آریانا ص 11 ودربخش دوم آن ص57 درباره خراسان توضیحات داده است.

     دربا ره ئ تأسس کشورکنونی، درصفحه3،9،10 سراج التواریخ تألیف فیض محمد کاتب ازخراسان یاد میکندومی افزایدکه «دراخیرلفظ افغان بزیاد ت لفظ ستان ،افغانستان نامزدگردیده است چون عربستان ،گلستان و غیره...»ودر صفحه 9 و10 ازاحمدخان نام برده چنین معرفی میکند « نیاکان احمد خان متوطن ملتان بوده ولاد ت وی در آنجا رو نموده در کودکی با پدرش محمد زمان خان به قندهار بعدأ وارد هرات مسکن گزین گردیده بعد از چندی با ذوالفقارخان برادر خود گرفتار قید غلجائیان شده و در قندهار زندانی بوده. اعلیحضرت نادر شاه افشارقند هارا مسخرکرده ایشان را ازمحبس براورده موردالطاف فرموده اورا با سه چهارهزارسوار از طایفه ئ ابدالی حالا معروف به درانیست از خیمه وسرا پرده خویش کنار نمی فرمود. ..» یعنی که احمد خان در ارتش پاد شاه صفوی افسروقطعه نظامی پاسداران امنیت سلطان تحت فرمانش بود، زمانی که پاد شاه به قتل می رسد، احمد خان با استفاده از فرصت باشتا ب وبا امکانات مالی و تسلیحا تی قطعه زیر فرمانش بسوی قندهارکه جزقلمرواربابش بودحرکت میکند. سرانجام در 1747م دریک جرگه یی قبایل پاد شاه انتخاب میشود وبنام پادشاه خراسان حکم میراند. به هرات، فاریاب، مزار شریف(بلخ) و قندوز لشکرکشی نموده و تا بدخشان سیطره پهن می کند، برخی لشکرو حکام خود را در مناطق یاد شده ساکن میسازد بعدأ به کابل وچندین باربه هندوستا ن لشکرکشی وفتوحات میکند وغنایم زیاد بدست می آورد، بعد از مرگش سلطنت به بازمانده گانش میراث میماند وسلسله ای نظامهای سلطنتی قبیله سالاران تا سال 1973 با انحصارقدرت ادامه یافته است.

4 ـ  « افغانستان در مسیر تاریخ تالیف غبار دولت ابدالی (1747 تا 1773 ) ص354/ وافغانستان درپنج قرن اخیرتأ لیف میرمحمد صدیق فرهنگ باب پنجم ص 101 در باره احمدشاه ابدالی وتشکیل امپراتوری. / زمانیکه استعمارکهن (روس تزار وانگلیس) بخاطر اشغال آسیای میانه وآسیای جنوبی در،رقابت شدید قرارگرفتند؛ نام وهویت میهنی باشنده گان بومی آن، جغرافیای تأریخی خراسان بود. سرانجام روس ها آسیای میانه و انگلیس ها تا هند وستان وکابل مسلط شدند.اما مردمان مسلمان باشنده ء آن بخاطردفاع از آیین و معتقدات دینی وآزادی میهن خودبقیامهای دامنه دارخود جوش پرداختند. هردو اشغالگر ناگزیر شد ند که سازش نمایند از رقابت و پیشروی درمستعمرات یکدیگر صرف نظرنموده اراضی خراسان را میان خود تقسیم واقوام و خانواده های باشنده آن را پارچه نمایند و درعمل آن را انجام دادند. ازیک پارچه ای خراسان میان استعمارگران منطقه« حایل» با مرزهای جدید «مونت استوارت الفنستون»نماینده انگلیس خط کشی وبه افغانستان نام گزاری نموده و در کتاب خود (افغانان جای فرهنگ، نژاد ترجمه یی محمد آصف فکرت درص 105) ان را بیان کرده است. سایراقوام باشنده را از شناسنا مه یی قومی وشناسنامه یی میهنی محروم ساختند. کنون نام کشورافغانستان،هویت ملی افغان، پول رایج افغانی،زبان ملی،سرود ملی، لویه جرگه و پوهنتون پشتو وازاین قبیل واژه های دیگر؛اما اززبان وهویت و فرهنگ اقوام هزاره، ازبک، تاجک و سایر اقوام انکار ودر پس پرده ئی تأریخ پنهان وبفراموشی سپرده شده است.

   افزون برآن دولت وحدت ملی میخواهد،درتذکره ئی برقی واژه«افغان» را برهمه اقوام وملیتهای باشنده وطن تحمیل نماید؛ اما دربرابرش مقاومت وجود دارد.ازنگاه حقوقی همه باشنده گان کشور حق دارندهویت خود را داشته باشند ودولت را وا دارند،هویت شان را بدیگران نیزبشناسانند.این حق توسط اعلامیه در دسامبر سال1992در مجمع عمومی سازمان ملل بتصویب رسیده است. منبع کتاب (دموکراسی چیست؟ از انتشارات یونسکو)ص 132باید افزود که  منظوراز این بیان ،مخالفت بازبان پشتو نیست، باید در معرفی و رشدهمه زبان ها برخورد مساوی باشد.

 در پارچه های دیگر قلمروخراسان جمهوریتهای جداگانه قومی تأسیس شده است که در تأ ریخ سابقه ندارد وتاحال اختلا فات شدید نژادی، زبانی ومرزی میان شان ادامه دارد. افزون برآن زبان فارسی یا دری رایج خراسان درسه امپرا طوری صفوی،ترکان عثمانی و مغلهای هند زبان رسمی جاری بود کنارزدند وآن را درسایه گذاشتند ودرعوض زبان خود را جاری نموده واتحاد مردمانی که تبار جداگانه وباورهای فرهنگی دینی وملی مشترک داشتند و دریک سر زمین می زیستد ازهم جدا ساختند. چنین بوده  نقش و ترفند ( تفرقه انداز و حکومت کن استعمار) 1 / جغرافیا تاریخی را شکستند 2 / اقوام باشنده را پارچه ساختند، 3 / زبان فارسی را کنار زدند 4 اتحاد مردم مسلمان را برهم زدند.

        اگربا واقیعت ونگاه انسانی به این جنگهای خونین ویران سازولشکرکشیها،فتوحات واشغال سرزمین دیگران،ایجاد امپراطوری هاوسلسله ای پادشاهی مطلقه میراثی خانوادگی قبیله طرف حمایت استعمارتوجه شود،دردوران آنها از پیشرفت وترقی جامعه و رشد معنویت انسان خبر واثری نیست.چنانچه تاحال دیده و شنیده نشده است که فتوحات وکشور کشایی اسکندر مقدونی،تهاجم اعراب بیابان نشین،هجوم بیش ازده بار محمود غزنوی به هند،حملهء چنگیزمغل به بلخ، هجوم تیمورلنگ، جنگ وفتوحات احمدشاه افغان «تا پانی پت هند» و شاهان مستبد قبیله تحت حمایت استعمار تمدن سازبوده باشد، برعکس همه ئی آنها از معرفت و پابندی به اداب، رسوم اجتماعی واصول انسانی بیگانه ومصیبت آفرین بوده اند. بنا براین سوال وجود دارد که کدام یک این جنگجویا ن را می توانیم  نماینده ی وا قعی تأریخ انسانیت بگویم؟  کنون دیده می شود که  اشرف غنی احمدزی ویاران نزدیکش ادامه ی حاکمیت انحصاری قبیله را باحمایت خارجیها میراث جایز میپندارند وبا فریاد حق خواهانه ای مردم که دموکراسی وعدالت اجتماعی است توجه وهمسوی نشان نداده اند. در صورت داوم انحصار قدرت وضع خون بار وحشتناک کشور، این دولت نا مشروع دست نشانده نمیتواند؛ تساوی حقوق در حیات سیاسی، اقتصا دی و فرهنگی همه اقوام با شنده را رعایت نماید.

 با این وضع وحد ت ملی،صلح، د موگراسی واقعی دورازامکان است وبقای سرزمین را بسوی زوال میرانند.بصراحت گفته شود که هدف دراین نوشته، یاد آوری قبایل افغان یاپشتون محدود به پادشاهان،حکام ومحافل حاکمه ئی مستبد پشتون است خلق زحمتکش پشتون بااراده ئ آزادخود گناه ندارندوازآنهاهم استفاده ئی ابزاری برعلیه دیگران صورت گرفته است. در افغانستان از1747 م سلطنت های خانواده گی قبیلوی طور میراثی با استبداد ادامه داشت. آخرین پادشاه این سلسله محمد ظاهرخان زیر فشارزمان ونیاز جا معه در سال 1343 هجری ناگزیرشد قانون اساسی راتوشیح کردکه درآن «شاه محورقدرت وغیرمسئول بود» دراین زمان جنگ سرد ازقبل خود نمائی داشت. دوکشور قدرتمند(چین،شوروی) رقیب یکدیگربا افغانستان دارای مرز مشترک بودند ودرحوادث آن بانگاه های سیاسی جدا گانه حضورداشتند، افغانستان کشور عقب مانده درجنوب آن نظام قبیلوی مردم آن قسمأ مواشی پروروصحرا نشین بودند،درشمال،شمال شرق وشمال غرب کشور نیمه فیودالی کهن با زبان و رسوم متفاوت بود،هم چنان اراضی مرکزی زیاد کوهستانی فشار فقرودشواری زندگی روز افزون مشاهده میشد.دراین زمان روشنفکران جوان تازه سرکشیده که از استبداد وعقب مانده گی کشور ناراض بود ند وبا گروهای سیاسی جدا گانه درجامعهء مذهبی وعقب افتاده بااندیشه ئی التقاطی به تأسیس حزب پرداختند وبا شعارمبارزه طبقاتی باپیشآهنگی «پرولتاریا»با تظاهرات خیا بانی قد برافرا شته عملکرد رژیم ونیروهای راست ارتجاعی رانقادانه برسی می نمودند،ده سال پیهم اندیشه ئی انقلابی با مبارزه مسا لمت آمیز و با اختلاف میان روشنفکران چپ ترند گرا بیشتر محدود به کابل و کم حاصل ادامه یافت ونیروهای ارتجاعی دربرابر واکنش نشان میدادند. بحران خونین افغانستان در نتیجه ی جنگ سرد بوجود آمده است.کودتا26 سرطان 1352 بدوام سلطنت خانوادگی پایان دادنظام جمهوری اعلام شدوفشار برجامعه افزایش یافت. تنش های قومی،مذهبی و سیاسی را تشدید کرد وشورش های پرا گنده ئی مسلحانه مذهبی راسبب گردید،دولت باخشونت شورشهارا سرکوب تعدادی رازندانی کرد؛ گروهای مذهبی بارهبران شان به پاکستان فرارکردند و طرف حمایت قرارگرفتند. بعدأ رژیم کود تای هفت ثور اشخاص خردمند و گروه های مخالف عقیده خودرا بدون ارتکاب عمل مجرمانه گرفتارزندانی ساخت، وبدون تحقیق ومحاکمه اعدام کرد.به معتقیدات وسنتهای پسندیده مردم بادرشتی وحقارت برخورد میکرد.مردم نا گزیرشد به کشورهای همسایه مهاجرت نمایند. طرفین جنگ سرد از قبل برای رسیدن به اهداف خود، جغرافیای افغانستان را تخته یی خیزو گذرگاه مساعد تشخیص داده بودند. اتحاد شوروی میخواست ازطریق افغانستان به آسیای جنوبی و بحرهند پیشروی کند،حریف را ازآنجا دور براند.امریکامیخواست با متحد وهمکار خود پاکستان با مهاجرین افغان ازقلمرو افغانستان به جمهوریهای آسیای میانه ئی مسلمان نشین قلمروشوروی با حمایت واستفاده ازمذهب بمثابه ای ابزاردراراضی داخل شودودرآنجا شورشهاوتنشهای قومی ومذهبی را بزیان وشکست حریف باحمایت فعال مشتعل سازد.

ایا لات متحده امریکا بامتحدین خود در پاکستان بنیادگراهای مذهبی و مهاجرین افغان وگروهای مجاهدین رابا آمو زش نظامی با مساعدت مالی و تسلیحاتی فروان تحت سوق واداره ئی نظامیان پاکستان و نظارت استخبارات خودسازمان داد؛ شوروی واکنش نشان داد ودر6 جدی یکصدهزارنیروی نظامی در کشور پیاده کرد.دولت مستبد خون ریزوفاشیت امین سرنگون گردید و ازترکیب هردو جناح حزب (خلق،پرچم) حکومت جدید بوجود آ مد، درمقابل فتوای جهادعلیه شوروی بنام کفار اشغالگر در پاکستان صادرشد جنگ باشدت و وسعت زیاد مدت ده سال ادامه یافت.سرانجام شوروی دراین جنگ چریکی فرسایشی پرمصرف با تلفات انسانی فراوان ناتوان وناگزیربه عقب نشنی شدوحکومت موردحمایتش سقوط کرد مجاهدین برسر قدرت آمد وشوری بعدأ فروپاشید وازپیکرآن چندین کشورمستقل دیگربوجود آمده است وگروهای مجاهدین درمیان خود برسرکسب قدرت جنگها ی خونین ویران گرانجام دادند.امابه سوی اهداف اصلی (پیشروی به اسیای میانه) یکجا با مجاهد ین ومهاجرین (آن طرف آمودریا) مطابق میل ارباب خود،رغبت لازم نشان ندادند.امریکا ناراض شد،بخاطرتعقب هد ف یاد شده با شتاب باهمکاری ومصارف پولی سعودی،با ابتکار پاکستان گروهی بنام طالبا ن از قبیلهای ( پشتون یاافغان) را ساخت و برسری قدرت آورد،تا زمان وقوع حادثه ی خونین سال دوهزارو یک درامریکا،طا لبان بنام امارت اسلامی فرمان روا بودند. امریکا حادثه را بجریان القاعده عرب تبار ورهبرآن عصامه بن لادین هم مشرب طالبان نسبت داده که درصف مجاهدین در برا برشوروی بنام جهاد جنگیده بودند ودرافغانستان حضورداشتند. 

 ازلشکرکشی امریکا واشغال افغانستان تا حال پانزه سال میگذرد امریکا موءفق به نظرنمی رسد، جهادی ها دربرابراشغال شوروی جهاد را امرجایز مطابق به احکام اسلام بیان می کردند، در زمان هجوم امریکا جهاد گراها باهمسوی به امریکادرنقش پیاده نظام فعالانه در جنگ بر ضد طالبان اشتراک نمودند، بعد از سرنگونی رژیم طالبان، جهادی ها با خط و خال تازه و با بلبل زبانی دوباره برسری قدرت برگشتند، در کنفراس محدود وانتصابی نا مشروع «بن» که درآن خلیل زاد واشرف غنی احمد زی افغان تبار گماشتگان «بوش»نقش اساسی داشتند،نماینده های جهاد یهادرآن اشتراک داشت، برهبر خود بی وفایی کردند و در عوض کرزی خان پشتون تبار، راغایبانه مستحق تخت و تاج کشورشناختند وفرمان روای جهادیها پایان یا فت. باردوم اشرف غنی خان احمدزی هم با تقلب در انتخابات بحیث جانشین کرزی خان و خلاف ماده 61 قانون اساسی بدون اکثریت آرای رأی دهنده گان با پا در میانی و هدایت حضوری نماینده ی امریکا براریکه ئ قدرت نشست و تاحال دوام کاراین کوتاه نظرعصبی، قبیله گرا در،رأس حکومت وحدت ملی ورئیس اجرائیه مزدورمنش اوباخون فرزندان وطن آبیاری می شود.

      درا ین رابطه جای سخن زیاد است امابا توجه بمواردزیراین مقاله را پایان میدهم.

1 ـ وجود، دولت نا مشروع ودست نشانده کنونی طرف حمایت سیاسی و با حضورنظامی خارجی درحقیقت تداوم رژیم های پیشین بحران ساز گروهای جها دی و طالبان میباشد.کشورهای هم سایه (چین، روسیه، کشورهای آسیای مرکزی،هند، ایران زیاد نگرانی دارند) درصورت ادامه ای نگرانی کشوهای یادشده د ولت غنی نمیتواند به پایان بحران نزدیک وبراوضاع حاکم شود. لازم است که کنار گذاشته شود..

    2 ـ  افغانستان کشوری کثیرالملیت است از1747 بدینسوحکام افغان یا پشتون با انحصارقدرت بسیار مستبدانه حکمرانی کرده است. درحقیقت واژئ افغان هویت سیاسی یک قوم است. سایرملیتها و اقوام باشنده در این هویت خو درا شریک نمیدانند وازنابرابری حقوقی درحیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زیاد جفا کشیده ناراض هستند؛عدالت اجتماعی میخواهند؛حکام وفرمان روا یان قبیله نمیخواهند با چنین خواست انسانی همسوی عملی نشان دهد.

 3 ـ افغانستان باید کشوربیطرف از انقطا بهای جهانی باشد و ملل متحد نیروی پاسدار صلح پیاده کند؛ دولت موقت ایجاد شود که دارای تفکرد موکراسی و سجایای انسانی با شد وتا بوجود آمدن قانون اساسی و دولت مشروع و با رژیم پارلمانی؛ حضورنظا می ونظارت سازمان ملل برا وضاع کشورادامه یابد.

 4 ـ مردم افغانستان باید،دموکراسی رابپذیرند وقانون اساسی یی که برمبنای اعلامیه یی جهانی حقوق بشر تدوین شده باشد وتحت نظر نمایند گان سازمان ملل بمثابه یی میثاق باشنده گان وطن به همه پرسی گذاشته شود و تصویب آن بانظارت سازمان ملل انجام و بعدأ توشیح شود. مردم کشور اولین بارتابش دموکراسی را مشاهده مینمایند.

 5 ـ لویه جرگه اصلا سنت نظام قبیلوی است.تاحال از لویه جرگهای انتصابی پیشین بمثابه ابزار تحکیم وتداوم رژیم های سلطنتی مطلق العنان و رژیم های استبدادی بعدی ارگان قانون ساز استفاده شده است .«جرگه»تنها درمیان اقوام پشتون یاافغان، سنت پسندیده ورایج است.در کشور کثرالملیت که د موکراسی شعارداده میشود،نباید به جرگه مشروعیت حقوقی داده شود که قانون تصویب ونا فذ نماید.اما دیده شده که با این سنت قبیلوی پیمان امنیتی با امریکا، قانون اساسی ونظام ریاستی با انحصار قدرت شخص برای پا یداری نظام قبیله سالا ری به تصویب رسیده است. 6 دولتهای پیشین افغانستان دردوران جنگ سرد ادعای الحاق طلبی پشتو نهای قلمرو پاکستان را مطرح کرده و با ما نور نظامی و تظاهرات روشنفکران چپ تا مرز،ادعا نمایش داده شد ودشمنی پاکستان رابرا نگیخت وکشورهای غربی که ازپیشروی شوروی نگرانی داشتن پاکستان را مورد حمایت تسلیحاتی و مالی فراوان قراردادند و برای مخالفین دولت جنگ افزار تدارک ،پایگاه و مدرسه ای آموزش نظامی ایجاد گردید. ثمرعملکرد شاه وحکام بعدی قبیله گرا، چند دهه جنگ و خون ریزی زیاد ویرانی کشور و آواره شدن ملیون ها هموطن می باشد و نیزمرد مان جفادیده ی کشورفشارجنگ، مصارف وزیان مالی آنرا بیشتربدوش کشیده ومیکشندوهنوزهم ادعا وجود،دارد.باید قبیله گرایان الحاق طلب بدانند که مرزهای افغانستان هیچ کدام طبعی نیست،بگواهی تأریخ مرزهاتوسط استعمار همزمان خط کشی جغرافیا ومرد مانش پارچه ساخته شده اند.ولی ادعا بسیاربی ملاحظه وناشیانه صورت گرفته است.

   عملکرد مترقی وخرد مندانه چنین است، زمانیکه جنبش آزادی بخش ملی بقا یای استعماربپا برخواست، د فاع وحمایت از آن جا یز است.اگر جنبش به استقلال رسید و تمایل الحاق داشت ، در این صورت لازم به همه پرسی ورفراند وم تحت نظرسازمان ملل متحد میبا شد که همه مرد مان دو طرف برضا و رغبت خود با حفظ حقوق برابر انسانی وکاملأ دموکراتیک الحاق را می پذیرند یا نه؟؟ با چنین طرزکار به اقوام وملیت های دیگر زیان نمی رسد . 

 

 

 


بالا
 
بازگشت