دکتر حمیدالله مفید

 

سردرگمی های تباری یا قومی

بادرد ودریغ در این روز های پسین ،جنگ تباری دست سیاه وننگینش را به دست جنگ های آدمکشانه  داده ومی خواهند تا ریشه و بیشه ای آرامش این سرزمین شگفت زده وجنگ زده را به سوی پرتگاه نابودی بکشانند.

در دامن زدن این کشش های من وتو و کرایش های تباری در گام نخست بیسواد ترین  وواکنش ترین انسانها دست داشتند، مگر در این روز ها این آواز  ها از گلو های  روشنفکران  روشنی ستیز ویخن قاق پوشان  پخپلو نیز بر می آید.

 این گروه های  لولُو(Lawlu) بجای اینکه آب دریای خرد سرد  فرا تباری را بر هیزم  ونفت نادان ها وجاهلان بریزند، در یک کاسه  با آنها  چاینکی  نفرت وخوره سیاه تبار گرایی را با لقمه های کته کته ، بدون جویدن زهر وزقوم می کنند. برخی از این روشنگریزان سرخورده وپاچه گاو جویده با نشر نگارش های بی سر ودُم در تارنما ها روزنامه ها آلله وبلا را به گردن  کشور های بیگانه  می اندازند ودولت تبار گرایی غنی وگروه مافیایی نادان او را بیگناه  جلوه می دهند. از نگارش خامه ها ونامهای این چپ اندیشان  وراست اندیشان کجرو خود داری می شود.

آیا رسالت وپیامبری یک روشنفکر خردورز وفراتبار  در اوضاع کنونی  همین است؟

برای رسیدن به این پاسخ:

 نخست: نگاهی به تاریخچه تبار ها در این سرزمین:

به گفتاورد دانشمندان  تبار های پشتون وتاجک هردو از یک تبار « پانتیالویی»  سر بیرون کرده اند ، DNA و گروه های خونی آنها  همگون وهمسو و یکی بوده واز لحاظ تباری از یک ریشه وبیشه آب می خورند.

 طی سالهای پسین  این دو تبار به دو گروه جداگانه « تاهیپه گنه» یعنی تاجک ویا فارس ودیگری « افپانتیا گنه» یعنی افغانها ( پسانها پشتونها)  شکل گرفتند. در طول تاریخ این  دو تبار هیچگاهی از همدیگر جدا نبوده اند، ازدواجها ، تغییر هویت ها (هزار ها تاجک به مرور زمان بنا بر نزدیکی با افغانها یا پشتونها  هویت تباری شان را پشتون ساخته اند ): مانند نزدیک به ۹۰ در صد مردم استان لغمان به گفتاورد تاریخ خط نوشته های افغانستان وبر بنیاد نامه های نایب امین الله خان لوگری وعبدالله خان اچکزی ونامه های امیر دوست محمد خان با وزیر محمد اکبر خان تاجک بودند ، که طی صد سال پسین پشتون شده اند، ویا هزار ها پشتون بنا بر نزدیکی با فارسیوان ها یا تاجکها به مرور زمان زبان وهویت تباری شان تاجک شده اند ، مانند: به گفتاورد تزک بابر هزار ها خانواده جابجا شده در کابل از دوران امیر بابر گورگانی هویت تباری شان تغییر خورده است.

نظام زبانی وساختار گفتاری شان آنقدر با هم نزدیک اند ، که نمی توان یکی را از دیگر جدا کرد.

به این چم یا معنی  که این «فرگست» یا تحول به مرور زمان وبدون خواست وبه گونه ای گیتایی انجام شده است.

گهنامه یا تاریخ  گواهی می دهد، که در دوران اعلیحضرت احمد شاه درانی ، تیمور شاه ، وهمه شاهان سدوزایی ومحمد زایی دشواری گرایش تباری به دیده نمی آید، یعنی آنها انسانهای تبار اندیش نبودند و به  این گرایش ها تمایل نداشتند.

 در دوران اعلیحضرت امیر امان الله خان  غازی درست دورانی که پدر ژورنالیسم افغانستان محمود طرزی با انور پاشا از ترکیه به افغانستان آمد و اندیشه های پانترکیسم اتاترک را با خود ارمغان آؤرد گرایش های تباری نیز در این کشور جوانه زد.

در دوران پادشاهی  خانواده مصاحب که این گرایش ها ادامه یافت ، فرایند نفرت وانزجار نیز جان گرفت. مردم وعوام الناس بدون درک نیت دولت در زمینه رشد زبان پشتو ، کورس های زبان پشتو را بایکوت کردند .آواز خوانان زبان پشتو را ازیت می کرند ویک موج  بی هدف نفرت وانزجار در همبودگاه جوانه زد.

دولت پس از اینکه به این مهم پی برد، گذاشت تا جامعه خودش به گونه ای عادی سیر زیستگاهی خود را بپیماید.کورس های جبری زبان پشتو توقف و اجراات دولت کما فی السابق به زبان فارسی انجام شد.

در دوران ریاست جمهوری که به مساله پان افغانیزم ورویکرد به مساله پشتونستان  دوباره اوج گرفت ، دولت نیز به این گرایش ها پیوست ، مگر به هیچوجه  محسوس ومتبارز نبود.

طی سالهای آغازین  رویداد های هفت ثور  که دولت دوباره به مسایل تباری وزبانی رویکرد کرد ، واکنش های گوناگونی در همزیستگاه پدیدار شد.

پس از رویداد ششم جدی ودر دهه ای هشتاد که دولت خود را به حل مسایل تباری وزبانی از طریق اشتراک داوطلبانه مردم وبا رویکرد به مسال علمی حل مسایل تباری موظف می دانست ، دشواری های تبار گرایی طی مدت ده سال فروکش نمود ، نه تنها به رشد فرهنگ وزبان پشتو رویکرد دانشمندانه گردید ، بلکه برای نخستین بار در کشور به زبانهای فارسی ، ازبکی ، ترکمنی ، بلوچی ، پشه یی ودیگر زبانها نیز رویکرد صورت گرفت. برای نخستین بار در کشور نخست وزیر از تبار هزاره ووزیران از دیگر تبار ها گزیده شدند.به زبانهای واخانی ، خواهانی ، شغنانی ، نورستانی ، پشه یی که در حال نابودی بودند ، رویکرد صورت گرفت.

در آن زمان  صدها هزار پشتون ، تاجک ، ازبک ، هزاره ، ترکمن ، بلوج ونورستانی در کنار هم برای دفاع از آرامش مردم تلاش می کردند. گرایش های تباری ، تفوق طلبی قومی  وجود نداشت ، گمارش کادر ها بر اساس نومینکلاتور های علمی انجام می شد، واغلب کادر های دولتی نمی دانست که به کدام ملیت تعلق دارند.

مگر پس از سالهای پیروزی مجاهدان ، که احزاب سیاسی شان بر بنیاد گرایش های تباری ساخته شده بودند، چنانی که حزب وحدت از اغلب هزاره ها ، حزب جمعیت اسلامی از اغلب تاجکها ، حزب اسلامی از اغلب پشتونها ساخته شده بودند ، جنگهای تباری در پهلوی جنگ های سیاسی میان ساختار های سیاسی تباری آغاز شد و آن گونه که پیداست ، در جریان جنگ ها داخلی هزار ها انسان بیگناه به خاطر وابسته گی های زبانی وتباری شان کشته شدند واز نوک پستانهای زنان تسبیح ساخته بودند.

کوبیدن میخ در فرق یکدیگر نیز در همین جنگ ها از یادگار های  زشت تاریخ اجتماعی کشور ما به شمار می رود.

پس از رویکار آمدن طالبان که  گرایش تباری وزبانی جای گرایش های دینی واسلامی را گرفته بود ، سخن به درازای تاریخ کشید.

در دوران آمدن دولت های انتقالی ، نیز بجای اینکه بالای گرایش های تباری  خط بطلان می کشیدند ، آن را با قلم توش رُوش وروشنتر ساختند، هم دولت موقت وهم دولت های دایمی بجای اینکه گمارش کادر ها را بر بنیاد توانای وپارلمان را بر بنیاد احزاب پی ریزی می کردند، به گرایش های تباری وقومی چسپیدند وبنیاد  وساختار همزیستگاهی را به سوی پرتگاه کشانیدند.

در فرایند این گرایش ها دشنام وتوهیین تبار ها ، دخالت در امور زبانها توسط اشخاص غیر مسلکی ومسول موجب شد، تا مسایل قومی وتباری شدت بگیرد وامروز نه تنها در داخل کشور بلکه در بیرون از کشور نیز این بلای خانمانسوز نقل میدان خانواده ها گردد.

هزارها تلاق وهزار ها جنگ ودعوا در میان افغانهای باشنده در خارج به خاطر همین شدت گرفتن مسایل قومی وزبانی روی داده است.

در داخل کشور نیز این بلای خانمانسوز در تار وپود کشور لانه دوانیده است ، نه تنها شیرازه ای ملی کشور را به خطر روبرو ساخته است ، نسبت دشنامهای بی مسولانه برخی جاهلان وبی خردان سیه اندیش وتبار گرا از رییس جمهور تا سرباز کشور بجای دفاع از حاکمیت ملی به حاکمیت تباری می اندیشند.

طالبان وگروه های مسلح مخالف دولت نیز با استفاده از رگ خواب تبار گرایی ونفوذ در میان تبار های دلخواه توانستند، تا مراکز اغلب ولسوالی ها یا شهرستانها را بدست بگیرند ، سربازان بجای اینکه از حاکمیت دولتی پاسداری کنند به مسایل تباری وقومی خویش می اندیشند.

 دوم: چه باید کرد تا این جدالها به پایان برسد؟

ضرب المثلی وجود دارد ، که « بایسکل را نمی توان از سر اختراع کرد!»

در مسایل تباری نیز نباید دست به ماجرا جویی های بچه گانه زد.

تاریخ حل مسایل تباری نشان داده است . که تنها با اتحاد داوطلبانه  ملیت ها در احترام به یکدیگر ورعایت یکدیگر می توان تا از اقطناب های تباری جلوگیر نمود . طی سالهای دهه هشتاد سده ای پیشین وفراکرد های دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان می تواند به مثابه یک الگوی خوبی مورد اجراات قرار گیرد.

نخستین مساله ای که باید به آن رویکرد نمود ، خلع سلاح رهبران پوشالی که زیر نام تبار ها خود را به مقام وجایگاه رسانیده اند ، می باشد.  باید این رهبران پوشالی که نه به خاطر دانش وکارکرد ، بلکه  خود را در پشت مسال تباری پنهان کرده اند ، خلع سلاح شوند.

دومین مساله : تآمین دموکراسی ، تآمین عدالت اجتماعی ، مبارزه با فقر . دخالت نکردن در مسایل زبانی ، مجازات اشخاص غیر مسوول که به تبار ها   دشنام می دهند.

سومین  مساله : توزیع شناسنامه های برقی بدون درج نام وهویت تبار ها  ویا وتوزیع شناسنامه ها با ذکر هویت هر تبار ، شامل: پشتون ، تاجک ، هزاره، ازبک ، ترکمن ، بلوچ ، پشه یی ، نورستانی ، ودیگر تبار ها.

تدویر لویه جرگه بر بنیاد توافق قبلی وتغییر سیستم ریاستی به صدراتی  وتدویر انتخابات پارلمانی بر بنیاد احزاب سیاسی.

سومین مساله:  به گزینش وگمارش کادر ها نه بر بنیاد تباری وزبانی ، بلکه بر بنیاد تخصصی ومسلکی  رویکرد شود.

با تغیرات فوق ، نه تنها که همزیستگاه از گرایش های تباری روی گردان می شود، بلکه همه تبار ها خود را در این جامعه مسول وپاسخگو می دانند وهمزیستگاه به سوی همگرایی وهمزیستی روی می آورد.

در غیر آن باید منتظر بود تا این کشور به دو کشور ویا به چندین سرزمین  خورد وکوچک تجزیه شود ، آنگاه گناه این تجزیه بدوش تبارگرایان نکتایی پوش  ولنگی بسر ویا پکول پوشان سرگردان خواهد بود. بادرود ومهر

 

  


بالا
 
بازگشت