نصرالله نیکفر  

 

مسلمانان بت‌پرست

برای این‌که بت‌پرست نباشی، کافی نیست‌که بت‌هارا شکسته باشی، باید خوی بت پرستی را ترک گفته باشی.

نیچه

شاید در نگاهِ نخست و از بیرون این فرنام ناهم‌گون(متناقض) بنماید، اما آن‌چه که در این چند سده برجهان اسلام گذشته و دارد می‌گذرد، ثبوتی‌است براین گفتاورد. در اصل دین اسلام دین یکتاپرستی‌است و مسلمانان‌هم یکتاپرست اند، اما چیزی‌که هست و دارد می‌گذرد خلاف این‌است. ذهنیت مسلمانان انباشته از مقدسات و تابوهایی است‌که خود به خدایانی دیگری در درون افکارشان بدل شده است.

درست است که پیامبر خدا در مکه رفت و همه بت‌های فزیکی موجود در آن‌خانه را شکست. مردم را به یکتاپرستی فراخواند و از پرستش بت‌های سنگی، خاکی، چوبی، فلزی و... باز داشت و هم گفت‌که شما تنها یک خدارا بپرستید و آن خدا هم «یک» است و هیچ شریک و هم‌سنگی ندارد. اما این‌جا گذشت زمان بت‌های ذهنی را نهادینه شده در میابید و می‌بینیدکه بت‌های فزیکی بیرونی ایستاد شده در یک خانه‌ی سنگی و گلی به گونه‌ی دیگری درونی شده اند و در درون اذهان مسلمانان نهادینه شده اند و جا باز کرده اند. به گفت دیگر این بت ها روحاً در ذهن مسلمانان رسوب کرده اند و هنوزهم مقدس اند و پرستش می‌شوند.

درِ میخانه ببستند، خدایا مپسند

که درِ خانه‌ی تزویر و ریا بگشایند

حافظ

قدسیت اشخاص و افراد از امام تا خلیفه، مسلمانان را با بت‌های ذهنی رو به‌رو ساخت و باعث شدکه در میانِ دیگر مقدسات این‌هم جا باز بکند و گونه‌ی آشتی با شرک از همین‌جا آغاز می‌‌گردد و تقویه می‌شود. سپس قدسیت صنف روحانیون، پیر، سید، خواجه، قلندر، روضه‌خوان، قصیده خوان، عرب، قریش و... آغاز می‌شود و آتشی در خرمن ذهن مسلمانان می زند و به بت‌های ذهنی‌شان می‌افزاید.

دانستن زبان عربی و سخن گفتن به آن بنا به روایت‌های که ( بهشتیان به زبان عربی سخن می‌گویند) زمینه‌ی دیگری شد برای بت پرستی ذهنی و روانی مسلمانان. خوب حالا مسلمانان با عالمی از تقدس‌ها دست و پای‌شان بسته شده و خدارا در این میان حتا می‌شود گفت، گم کرده اند. بیرون از این بت‌های ذهنی نمی‌توانند دست به کاری بزنند. کاستی‌هایی را که این بت‌های ذهنی و مقدس‌مئابانی مربوط به گروه داشتند؛ همه به حکمت و معجزه تعبیر و تبدیل شدند و نادیده گرفته شدند.

مجال نقد و فرهنگ انتقادی با این بت‌های ذهنی از مسلمانان گرفته شد و اندیشه‌ی جزم‌گرایی در بین مسلمانان نهادینه شد. به جای یک خدا چندین خدا در ذهن‌شان کاشته شد و این‌گونه قربانی این خدایانِ ذهنی شدند.

تقدس‌های خودساخته آغازش از رسمیات و تشریفات است، و آهسته آهسته مهری که نسبت به افراد و اشیای دیگری‌که ما دوست داریم ناخودآگاه مارا می‌کشاند به وابسته‌گی.  دل‌بسته‌گی نسبت به چیزهایی‌که در واقع آن‌ها خودشان آن‌گونه که ما پنداشته ایم نیستند. دین اسلام و پیامبرش نیامده بودکه مردم را در خودشان یخ‌جوش کند و از تحرک آن‌ها بکاهد. پیامبر خودش نماد شور و پرسش‌گری بود. انسان‌هارا از شی‌وارگی و ایستار ذهنی و اندیشه‌ای وا رهانید. برای مردم تحرک و پویایی را آموزش داد، اما ببینید چه‌گونه ما در سده‌های نخستین‌مان یخ زده‌ایم و زمانه‌ی خویش را درک نکرده‌ایم. جهان اسلام با این‌ نگرش خویش‌را به عمد یاهم از روی نادانی خواب زده است. این برداشت‌ها و این قدسیت‌ها و خودپرستی‌ها، هم مارا از خدا دور کرده و هم بی‌گانه با زمانه‌ی خود ساخته است مارا. تا زمانی‌که مسلمانان بت ذهنی نداشتند و برای‌شان این همه مقدسات نبود دست‌شان همیشه بالا بود و در هر میدان پیروز بودند. اما از زمانی‌که این بت‌ها به ذهن مسلمانان ره پیدا کرد همه چیزشان برباد رفت و دست‌نگر رقیبان و دشمنان خویش شدند.

ماندن در قرائت دیگران از دین و برداشت خودرا از کتاب و متون دیگر، دینی دین انگاشتن، خود خدایی ذهنی دیگری‌است‌که همبود‌گاهِ ما با آن دست و پنجه نرم می‌کند. همین اندیشه‌های مقدس زایی و مقدس پرستی بوده است که امروز هر مجنون و درمانده‌ای را پیشوای مقدس همبودگاهِ ما ساخته و مجال اندیشیدن و پرسیدن را از ما و هم‌بودگاهِ ما گرفته است و با دهان باز کردنت تبر تکفیر و تردید بی‌درنگ بر گردنت فرو می‌‌آید. کسانی‌که روزانه یک‌ثانیه نمی‌اندیشند و تنها «سیه خوان» اند و چند «درود» و و «کلمه» ی عربی را توتی‌وار از بر کرده اند، امروز رهبر و پیشوای ما هستند. امروز ورثه‌ی پیامبران هستند و انتقادی از آن‌ها انتقادی از خداست گویا. این نکته را به گونه‌ی تیوریزه کرده اند و در جامه‌ی تقدس پیچانیده اندکه با زبان گشودن به سوی آن‌ها در دم حکم تکفیرت صادر می‌شود و خونت هدر خوانده می‌شود.

فکر کنید؛ همبودگاهِ ما با این پیشوایان و این پی‌روان چه‌گونه شده است که هنوز نفس می‌کشد و مردمش زنده مانده اند؟! به راستی که یک معجزه است و می‌شود عجایبش خواند.

به مرور زمان از دید روانی به گونه‌ی القا شدیم که گویا همه‌ی این‌ها مقدس اند و باید در هرحالت رعایت حال آن‌هارا کرد که این‌گونه در برابر این رسمِ نادرست و غیر دینی معافیت حاصل کرده ایم و دیگر برای‌مان زشت نمی‌نماید. بدتر از همه‌ی این‌ها، خودپرستی و خود مقدسی به ادامه جای خدا پرستی را گرفته است و پشت زمینه را عوض کرده است. پرستش این بت‌های ذهنی برای مسلمانان کراهیتی نداشته و باآن خو کرده اند و حتا تاختن به این مقدسات ذهنی تاختن به خداست و گناهِ بزرگ انگاشته می‌شود.

باآن‌که انسان‌های نخستین روی این تیوری خواسته یا ناخواسته کار کرده اند و برای امرار معیشت‌شان دریچه‌ی از درون دین باز کرده‌اند، که این امر در آغاز با پرداختن به افسانه ها و جادو و... آغاز گردیده و اینک پیروانی پر شماری داردکه سرسختانه از خدایان میراثی و خدایانی‌که در خودشان زاده شده پشتی‌بانی می‌کنند و حتا راه را بر آیت خدای یکتا می‌بندند و آن‌را به مفاد و منظور خودشان تفسیر و تأویل می‌کنند. آیات و احادیث و گفتارهای دیگری را باخود حمل می‌کنند و هر امرِ موافق باور و برداشت خودشان را توجیه می‌کنند.

چالشی‌که بت‌های ذهنی و خودساخته برای ما دارد این‌است که ما بیست‌وچهار ساعت با این بت‌ها درگیر هستیم و زمینه‌ی پرداختن بر بسیاری مسایل را از ما گرفته و می‌گیرند. در گذشته صرف چند بت در یک جایی، یاهم در خانه‌ی گذاشته شده بود و در اوقات معین مردم باآن‌ها رو به‌رو می‌شدند، اما به این اندازی‌که حالا این بت‌های ذهنی و باورهای خودساخته مارا گروگان خود گرفته آن‌ها نگرفته بودند.

ایستادگی ما در چهار راهِ جزم اندیشی و پراکندگی ما، در میان این خدایان بی‌شمار ذهنی مارا به بت‌های تبدیل کرده است که خود نیاز به شکستن داریم. مبارزه‌ی پیامبر ما در برابر همین بت پرستی‌ها و ارباب سالاری‌ها زیر هرنامی‌که باشد، بود. اما حالا ببینید چقدر از اصل خویش دور مانده ایم و راه‌های رسیدن به خدارا با خارهای مقدسی بسته اندکه خود جای‌گاهی در آموزه های دینی ما ندارد.

بااین‌حال هم‌بودگاهِ ما به ویژه ذهن‌های ما نیازمند بت‌شکنی است و باید هرچه زودتر این بت‌های نامقدس ذهنی را شکست و بیرون انداخت. تا زمانی‌که در میان مسلمانان با این مقدساتِ خودساخته برخورد تئوریک نشود و راه را از چاه باز نشناسیم، ما بدتر از چیزی‌که هستیم می‌شویم، و به‌گفت پرتو نادری: «از هیچ‌کسی در ذهن خود بت نسازید، بت‌ها شکننده اند، چون می‌شکنند دنیای ذهنی شما نیز می‌شکند. چه معلوم شاید شما بزرگ‌تر از آنانی باشیدکه از آنان برای خود بتی ساخته اید. مگر درست است نیمه‌ی زندگی‌تان را به بت‌سازی بگذرانید و نیمه‌ی دیگررا به بت‌شکنی! همه چیز در خود شماست!» این بت‌سازی ها و بت پرستی‌ها اعتماد به نفس مارا از ما گرفته است. مارا چیزی ساخته است که نباید می‌بودیم.

گرچند دنیا دیگر آماده‌ی پذیرش اوهام و بت پرستی‌ها نیست و زمانه تغییر کرده است. اما رسیدن طبیعی این امر به لایه‌های زیرین همبودگاهِ ما، قربانیانی بی‌شماری می‌گیرد و مارا در تاریکی‌های جزم اندیشی و خردستیزی زمین‌گیر می‌کند. نیاز است تا دانش‌مندان و آگاهان بخش هرچه زودتر به این مسئله بپردازند و در این بخش روشنی بیندازند و زمینه را برای رسیدن به خردباوری و دیگر پذیری و خداباوری و یکتاپرستی هموار سازند.

 

 

 


بالا
 
بازگشت