ــــ

سیدموسی عثمان هستی

 

سیدموسی عثمان هستی مدیرمسوول ماهنامه طنزی وانتقادی بینام درتورنتوی آنتریوی کانادا

ترمپ درسال  1976

 

مردی که حرکات اش شبیه هتلراست ولی بااحتیاط قدم می گذارد

آن حباب برسرموج ها،بی خود تاخت

فریادخودرادریاباانگشت فغان نواخت

این حرفهاراکس شنیدشوخی پنداشت

تاحرف نزدمردهچکس اورانشناخت

شاعربی وزن وبی ترازو

بیشترازآمدن به نارت امریکادرجنگهای پنجشیرمرابه نام مجاهدمی شناختندکه (بز)قهرمان !رابه کوه های پنجشیرازلیزنورستان من آوردم که ازتمام ملیت های افغانستان معذرت می خواهم وخودرانه تنها مقصرقابل محکمه میدانم امروزاز نام مجاهدومجاهدبودن می شرمم 32سال است که درنارت امریکا زندگی می کنم 17 سال قبل درنیویارک رستورانی ساختم که لذت مرغ بریان اش نه تنهادبین افغانهاازشهرت خاص برخورداربود

دربین امریکایی هاهم به راحتی نفس شهرت کشیده بودآردیکه مرغ کورمی کرد ومخلوط می شدودردیپ فرایرسربسته که شبیه (دیگ بخار)بودپخته می شداین آردآقای بیات که امروزبزرگ ترین سرمایه دارافغانستان است درموترخودبادست وشانه خوددریوری می کردودرپهلوی فروش آردبرنج هم به فروش می رساندمردآرام خاموش وباادب بودوگاگاه ازشناخت خودباطالبان هم حکایت های داشت ومی گفت یک دستگاه کوچک تیلفون به کابل انتقال داده ام که هموطنانم رابا فامیل های شان که درخارج است کمک کرده باشم که امروزبه کمپنی افغان بیسیم درافغانستان شهرت دارد.

قاضی حبیب الله رامین روانشادهوتل داشت آن روان شادحیثیت برادربه من داشت من درهوتل قاضی رامین زندگی می کردم وشبهامولانا می خواندیم حفیظ جان پسربزرگش کارهای هوتل را می کردواسدجان رستوران مرغ داشت ورامینی که وزیرزرعت دراول حکومت کرزی شدوحالا درپارلمان افغانستان نماینده ولایت بغلان است برادرقاضی حبیب الله بودودوست نزدیگ آقای بیات.  همین وزیرصاحب درنیویورک بودالبته حرفهایی درقسمت شان گفته می شدومن به این عقیده بودم عادت مردم ماست نه سیررادیده می تواندونه گرسنه را. من فکرمی کردم که آقای بیات یک تاجرکوچک است که آردباماشین خودبه دکان های افغانهامی آوردودرغربت مانندماملحمی برزخم شبانه روزی خودمی گذاردودرغربت بابدست آوردچنددالرآبروی خوددرعالم غربت حفط می کند.

گفتم درپهلوی افغانهاامریکایی هاهم به رستوران کوچک من می آمدند وکسی نبودکه درنیویارک نام دونالدترامپ رانشنیده باشدوکمترکسی باشدکه علاقمندتجارت شده باشدکتاب تامپ رانخوانده باشد.

روح مطلب دراین است یک خانم امریکایی باادب وباشخصیت درجمله دیگرامریکایی هابه رستوران من سرمی زدوهمیشه مرغ می خرید.

وچنددقیقه باکارکنان دکان حرف می زدوشوخی می کرد ، روزی بادونالدترمپ آمد.

دونالدترمپ گفت این خانم ازلذت مرغ به من گفته ماباهم یکجاآمدیم بال مرغ بخرییم من ازخانم پرسیدم این شوهرشمااست گفت این رانشناختی دونادترامپ است دوست وهمکارمن است وباخنده گفت مردخیلی خوب ومهربان است ظاهراش چیزی است وباطن اش شکل دیگر.

مردی که حرکات اش شبیه هتلراست ولی بااحتیاط قدم می گذاردوبااحتیاط قدم گذاشتن اش اوراازفاشیستی هتلرجدامی کندترامپ وماهمه خنده کردیم گفتیمامید است که چنین باشد

حرفهای ترامپ بعدازپیروزی اش مرابیادهمان روزانداخت درجریان انتخابات همه فکرمی کردکه یک مردفاشیست است ولی باحرفهای بعدپیروزی اش ثابت کردکه درعمل قدم باسنجش می گذاردامیداست این روش ترامپ ادامه پیداکند.

ترامپ که ازپارتی بوش کوچولواست وحساب رویش مشکل است.

خواندگان عزیزبخاطریکه انتقادنکنیدودرفکرشمانگرددکه یک مردپیروبازنشسته لقمه راازدهن خودبزرگترگرفته بهتراست این نوشته رایک طنزپنداریدویایک خواب بعدنشه پیری که هم شماراحت باشیدوهم من از تبصره های شماعزیزان درامان باشم.

 

 


بالا
 
بازگشت