سنجر غفاری

 

ناعاقبت اندیشی های امریکا

همه ای ملت افغان وحشی ، طالب صفت ، ودین ستیز نیستند !

سقوط امپراتوری بریتانیا در نیمه قاره هند، ایجاد دولت پاکستان و پیشبرد "بازی بزرگ"، در استخبارات انگلیسها تاریخی بیش از دوصد سال دارد. مفهوم بازی بزرگ انگلیسها، استفاده از سیاست خاص تحت پوشش احساسات مذهبی و دینی در دشتهای سوزان آسیای مرکزی بود. بازی بزرگ توسط کمپنی هند شرقی بریتانیا و جانشین آن – دفتر عربی اداره هند بریتانوی در زمان جیمزمیل طراحی شد. بعدا" توسط لارنس عربی کاوش و عیب جویی شده و خطوط عمده آن طراحی و پیش بینی گردید. 
بریتانیا از "بازی بزرگ" خود جسورانه محافظت کرده و کاملا" محتاط بود تا پای ایالات متحده آمریکا وارد صحنه نشود. انگلیسها که افغانستان را «کلید آسیا» نامیده بودند، آنرا راهی بسوی آسیای مرکزی میدانستند. 
در سال 1943 روزولت رئیس جمهور آمریکا، با تجربه ترین مشاور نظامی خود پاتریک هورلی را برای دریافت و درک آنکه چگونه میتوان افغانستان را به جهان فاقد استعماربعد از جنگ پیوست، به کابل فرستاد. وینستن چرچل نخست وزیر انگلستان از این اقدام به اندازه ای متعجب شده بود که افغانستان را "سرزمین انکار شده" به امریکایان خواند. اداره استخبارات بریتانیا دست به هر گونه تلاش زدند تا از رسیدن جنرال امریکایی به افغانستان جلوگیری نمایند. 
تلاشها برای بی ثبات ساختن اوضاع در سال 1979 افزایش یافت. یکی از بزرگترین اهداف ای-اس-ای و سی-ای-دی کشانیدن پای امریکا به منطقه بود. امریکا در آنزمان تشنه انتقام از اتحاد شوروی برای شکست خویش در ویتنام بود. انگلیسها با استفاده از تمامی امکانات خویش و به کمک امریکایان و سعودی ها توانستند تا پاکستان را به بزرگترین مرکز و یگانه پرورشگاه مطمئن تندروان اسلامی در سراسر جهان مبدل سازند. پاکستان به ژاندارم منطقه علیه افغانستان مبدل گردید. پیگیری همه این اهداف فقط برای حرکت و پیشروی بسوی آسیای میانه بوده و به اصطلاح "یک گام جلوتر آمدن" بود. 
چنانچه احزاب تندرو اسلامی پاکستان و رژیم نظامی جنرال ضیا الحق همیشه شعار میدادند که "ما سرحدی را الی دریای آمو بنام افغانستان نمیشناسیم". در جنوری 1989 به تصمیم رئیس جمهور ایالات متحده رونالد ریگن قرار بود یک نیروی نظامی یکصد و پنجاه هزار نفری برای جنگ علیه شوروی و افغانستان تشکیل شود. بالاخره بعد از خروج نیروهای نظامی شوروی از افغانستان، در فبروری 1989 از این نیروی جنگی ساخته انگلیس، پاکستان، امریکا و عربستان سعودی چه استفاده بعمل آمده میتوانست؟ 
پاکستان که حیثیت ژاندارم در منطقه را داشت، توانست از این جنگ منفعت چشمگیری تا به دستیابی به اسلحه اتومی کسب نماید. اداره استخبارات پاکستان دست باز پیدا کرده و آهسته-آهسته به اشاره انگلیسها در پیشبرد اهداف بعدی خود از امریکایان فاصله گرفتند. یکی از عمده ترین عوامل بی ثباتی در افغانستان، نفوذ شبکه های استخباراتی پاکستانی درمیان دسته های مجاهدین بود، که باعث بروز جنگهای خونین در کابل، از بین رفتن تمامی سیستمهای نظامی و دفاعی قوای مسلح (هوایی و زمینی) و اختلافات قومی، لسانی، مذهبی گردید. با افزایش اختلافات قومی (دسته بندی مجاهدین بنام تاجکها، پشتونها و غیره) ، مذهبی (شیعه ها و سنی ها) و با استفاده از فرمول کهنه انگلیسها، کشور ویران گردیده و به مرکز وحشت (مسلخ انسانها) مبدل شد. در این همه تغییرات، امریکایان از مسائل عمده دور نگهداشته شده بودند، والی اکنون که پایگاه نظامی و حکومت دست نشانده دارند دور ماندهاند. 
اما نهادهای استخباراتی امریکا دست زیر الاشه ننشسته، شبکه های مخصوص امریکا در پاکستان به آماده ساختن تدارکات بعدی علیه روسیه، چین، ایران، هند و بعضی کشورهای دیگر جهان آغاز نموده، دست به یک سلسله فعالیتهای جدید محرمانه دور از نظر پاکستانیها و انگلیسها، اما ظاهراً بشکل تاکتیکی در مشوره با ایشان، زدند. طرح ایجاد جنبش طالبان به مشوره و ابتکار پاکستان صورت گرفت و بعداً جهت تکمیل بودجه مالی در این پروژه، پای انگلیس، امریکا وعربستان سعودی کشانیده شد، به همین منوال تشکیل و پرتاب داعش در افغانستان ، به خصوص در شمال کشورما نیز اهداف نا عاقبت اندیشانه ای است که پاکستان برای امریکا مشورت دهنده و مشوق شده است که بعدآ  امریکايی ها دشوار خواهند پرداخت. 
انگلیسها توانستند پاکستانیها را در بعضی موارد علیه امریکا استفاده نمایند. در اینجا میتوان از ترور دیپلوماتهای امریکایی در کراچی ، حمله به سفارتخانه ایالات متحده در پاکستان نامبرد. روابط نزدیک امریکا با هندوستان، پلانهای بل کلینتون در مورد ایجاد یک پایگاه نظامی در منطقه کشمیرپاکستان و بعضی مسایل دیگر به افزایش نارضایتی ها بین امریکا و پاکستان انجامید، حمایت جدی پاکستان از طالبان در افغانستان بر ضد منافع امریکا در منطقه، ضربه دیگری بود به روابط میان این دوکشور. در حالیکه قبلاً امریکایی ها در سال 1996 از اقدامات اسلام آباد جهت به قدرت رسانیدن طالبان در کابل حمایت کرده بودند،اکنون مشاهده می گردد که پاکستان نقش دوگانه با استراتیژی امریکا در منطقه را علیه  روسیه و چین را پیش گرفته است ، از دید سیاسیون هویدآ نیست که پاکستان خانم نکاح شده انگلیس است یا امریکا ، معشوقه ای چین شده و یا دارلنگ روسیه ، شاید هم روسپی سیاسی دردست انگلیس بماند؟ 
امریکا بیش از ۳۷ سال در اغلب موارد بسوی افغانستان از دید پاکستان نگاه نموده بود، اما امروز پاکستان در قبال افغانستان با امریکا موافق نیست، در حالیکه همزمان یکی از متحدین استراتیژیک امریکا در منطقه نیز محسوب میشود. خانم البرایت وزیر امور خارجه اسبق امریکا در سال 2000 پاکستان را "سرچشمه تروریزم" خوانده بود. در همان سال وزارت خارجه ایالات متحده در گزارش سالانه اش در مورد تروریزم در جهان، پاکستان را از جمله کشورهای"حامی تروریزم" اعلام نمود، اما پاکستان با اظهارات امریکایی ها هرگز موافق نبوده است. در اوایل سال 2000 وزیر امور داخله  پاکستان نصیرالله بابر سازمان استخباراتی امریکا "سیا" را مسوول گسترش تروریزم خواند. براساس گزارش روزنامه چاپ پشاور "فرانشتر پست" شماره 5 می سال 2000، او گفت: "سازمان سیا خود تروریزم را در منطقه رشد داد و اکنون برای آن اشک تمساح میریزد. "سیا" از اعراب بنیادگرا مانند اسامه بن لادن علیه شوروی استفاده کرد و حال با برآورده شدن اهدافش، آنها را تروریست می خواند". نصیرالله اتهامات امریکا مبنی بر حمایت پاکستان از تروریزم را بی اساس خوانده و از امریکا خواست تا برای حل "مسئله بن لادن" مستقیماً با طالبان مذاکره نماید. 
جنرال پرویز مشرف رئیس جمهور پاکستان بتاریخ 16 می سال 2000 حین سفرش به ترکمنستان گفته بود، که کشورش سعی دارد تا بحران افغانستان را از طریق مذاکره و صلح حل نماید. او گفته بود: "هم اکنون گفتگوها با مقامات طالبان در مورد تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان با مشارکت همه جانبه گروههای افغانی جریان دارند". وی اظهار امیدواری نموده بود که این راه حل را مردم افغانستان خواهند پذیرفت. 
آیا این اظهارات و پلانهای پاکستان در مورد افغانستان از طرف انگلیسها طرح ریزی شده بودند و یا از طرف امریکاییها؟ این بازی الی اکنون با حضور نظامی حکمتیار، تشدید ناامنی در سراسر افغانستان ،تشدید نفاق ملی و سقوط حتمی نظام تحت حمایت امریکا در افغانستان بوسیله اهداف حمایتی خود امریکا در کشور ما به امر حتمی مبدل شده ، اما از "حکومت فراگیر" تا بحال خبری نیست؟ 
در نشست سران گروه هشت در جولای سال 2000، ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه گفته بود: "در مبارزه علیه تروریزم بین المللی لازم نیست که مانند کبک سرخود را زیر برف کنیم و تصور نماییم که تهدیدی وجود ندارد. بدترین عمل آنست که با پرداخت پول به تروریستان، سعی نماییم تا آنها را بخریم چونکه در آنصورت آنها بی پرواتر خواهند شد". 
و ما دیدیم که امریکا پاکستان را با پول خریده و از تروریستان در خاک اش حمایت نمود. اکنون پاکستان درمقابل متحد استراتیژیک خویش – امریکا – در قبال اوضاع افغانستان بی پروا گردیده و از انجام اقدامات خودسرانه علیه افغانستان و مردمش ، علیه حضور نظامی امریکا در افغانستان و منطقه دریغ نخواهد نمود، پس نباید ادارات مسول ، به خصوص اداره استخبارات امریکا فقط به بیان هوشدارها درزمینه ای تشدید نا امنی و گسترش جنگ در کشور ما اتکآ نمایند ، باید اقدام برای نابودی اهداف کاذب استراتیژیک خود درمنطقه متوصل گردیده، ریشه  بنیادگرايی هویدا است خشک نماید، بهترین گذینه این است تا با روشنفکران افغان وارد تعامل گردند نه با وحشی صفتان ای که خود تربیت نموده و امروز بالای شان به شکاکیت و بیگانگی مواجع بوده ، تشخیص غیر واقعبینانه از مردم ما دارند.  امریکا بداند که همه ای فرزندان مردم افغانستان وحشی و طالب صفت نیستند و نبودند، طالبان و تروریزم ، بنیادگرايی و ای.اس.ای کشت اهداف ناعاقبت اندیشانه ای شما است ، خود بدروید.  .

  سنجر غفاری

 

 


بالا
 
بازگشت