الحاج عبدالواحد سیدی

 

چگونه و چرا مذاهب در جنب ادیان ایجاد شد

2-6-8.اختلافات کلامی  پیدایش فرقه ها

و مذاهب

پیوست به گذشته

دورۀ خلفای راشدین که در بحث گذشته  شرح  دادیم  همچون  برجی بود درخشان که عموم دانشمندان و پرهیزگاران در عصر  های بعد  آن را به عنوان نمونۀ اعلای نظام  دینی، اخلاقی، سیاسی، و اجتماعی در نظر   گرفته اند.

ابو  حنیفه  سعی کرد اصول  عقاید  خود را بر مبنای اصل طلایی اسلام  در زمینه سیاست  و فقه روشن و استوار سازد، بعداً خواهیم د ید، از این دوره به عنوان بهترین دوره یاد  کرده  است و او کوشید  تا فقه خود را بر مبنای آنچه  که در  عصر خلافای سه گانه رواج داشت استوار سازد. از همین سبب او میتواند  اسوه  و نمونه باشد.همین دلیل میشود  تا ما در باره  این دوره تا اندازه ی به تفصیل  گفتگو کنیم تا خواننده بتواند اهمیت کار  ابو حنیفه را در پرتو  سابقۀ  حقیقی آن  درک  کند.

اما  پیش  از  انکه بکار ابو حنیفه  نظر کنیم ، لازم است به  جنبش بازدارنده ای که در پایان دورۀ خلفای راشدین  پدید آمد  و در زمان ابوحنیفه  به اوج  خود رسید  اجمالاً نگاهی کنیم. از لنجاییکه  کوشش  های  او  عمدهً صرف مقابله  با این جنبش باز دارنده شد ، لازم  است  وضعیت  این جنبش را برسی کنیم  و مسائلی را که ایجاد کرد  ذکر کنیم تا بتوانیم عمق کار ابوحنیفه را  بهتر درک  نماییم.

قسمیکه  سابقاً در بحث  عثمان ، خلیفه سوم و اختلافاتی که منجر به  کشته شدن او شد ، تلویحاً گفتگو  های را   از قول و روایات  تاریخی ذکر  کردیم . البته  این اختلافات  در آن زمان  هنوز  شکل  کلامی  و فلسفی  به خود نگرفته بود . پس از قتل عثمان ،خلیفه سوم ، در زمان خلافت  حضرت  علی (رض) این  اختلافات بیش از  پیش  حدّت یافت و منجر به  جنگ داخلی  و خونریزی شد.جنگهای جمل 36/(656)، صفین37/(657)، مسأله حاکمیت ، و جنگ  نهروان  38/(659) از اثر نتیجه  همین اختلافات به وقوع  پیوست. بر اثر این  جنگها و جدال ها  طبعاً  این پرسش  ها  مطرح شد  که :«چه  کسی  در این  جنگها بر حق  است  و به  چه دلیل؟» یا «چه  کسی بر نا حق است و چرا؟»  ویا «اگر بعضی ها  معتقدند  که هر دو طرف  به ناحق می جنگند  دلیل شان  چیست ؟» بدیهی است که به این پرسش  ها  می بایست  پاسخ داده  شود و نفس این پرسش  ها  موجب پدید آمدن آراء  و توجیهاتی شد  که در آغاز اساساً  رنگ سیاسی داشت .اما از آنجا که  هر  گروه  می  کوشید  تا به کمک مسائل کلامی  موضع خاص  خود را محکم تر سازد ، این دسته بندی  های سیاسی به تدریج  مبدل  به  گروه  بندی های  مذهبی  شد .اما خونریزی هایی که در آغاز  با این نزاع  های فرقه  ای همراه بود و در عصر امویان و عباسیان و (تا امروز ) همچنان ادامه یافت،نگذاشت این  اختلافات  صرفاً کلامی باقی بماند .شدت و حدت این اختلافات به جایی رسید  که وحدت امت اسلامی  در معرض تهدید واقع شد .هر خانه در حد خود محلی بود  برای بحث و نزاع  و هر یک از این بحث  ها  خود به  مسائل سیاسی  و کلامی و فلسفی  جدید دامن  میزد .از هر سؤال تازه ای که مطرح  می شد  چند فرقه ی جدید زاییده  می شد و این فرقه  ها  هم بنوبۀ خود  بر سر اختلافات جزئی  داخلی  نزاع  میکردند . هر برخورد جدل امیز که می بایست  از طریق  تعقل و منطق حل وفصل می شد که اغلب  به کشمکش  وشورش  می آنجامید .

در آن وقت  کوفه پایتخت  عراق و زادگاه  ابوحنیفه ، مرکز  عمدۀ این  منازعات  بود.  جنگهای جمل  و صفین  و نهروان  همه در عراق رخ داده بود.شهادت جان گداز نوه  پیغامبر (صلی الله علیه وسلم) امام  حسین (رض)و یارانش در سال 61/(680) نیز در همان جا واقع شد . عراق زادگاه  همۀ این فرقه  ها  و سرزمینی بود     که در آن هم امویان و هم  عباسیان  نهایت فشار را در سرکوبی  مخالفان اعمال میکردند.

زمان تولد ابوحنیفه  سال80/(699)  و رشد او  مصادف  بود با اوج این مخاصمات  گروهی  و فرقه ای .

ریشه  بسیاری  از فرقه  های کوچکتری  که از این  دسته بندی  ها  پدید  آمد  در چهار  فرقۀ  اصلی بود : شیعه ، خوارج ، مرجئه  و معتزله . که در باره  هرکدام  این فرقه  ها  در  بحث جداگانه  شما را شریک  می سازیم .[1] 

 


 

[1]   ابن خلدون ،مقدمه ، ترجمه  محمد پروین  گنابادی ،ج.1، تهران 1352،صص376-77.

 

++++++

قسمت دوم

بحث ششم

ویژه گیهای خلفای راشدین

ابوبکرپس از بیعت مسلمانان در مسجد  مدینه  

در نخستین خطبه اش  گفت: «ای مردم ، مرا که بهتر از  شما نیستم ، بکار شما گماشتند .اگر نیک بودم  کمکم  کنید  واگر بد کردم به راستی بازم آرید  راستی امانت است و دروغ خیانت است .ضعیف شما در نزد من قوی  است  تا انشاالله  حق   وی را بگیرم  و قوی تان نزد  من ضعیف است  تا حق را از وی بگیرم .

2-6-1.خلافت خلفای راشدین  و ویژگیهای آن:

قاعدۀ نخستین  خلفایی که  پس از پیغامبر آمدند  بر اصولی که ذکرش رفت  استوار بود .هر یک از اعضای امت اسلامی از پرتو هدایت  و ارشاد  پیغامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) میدانست که چه نوع  حکومتی  نماینده و مقتضی  حقیقت اسلام است.در حالیکه  مسئله جانشینی خود را پیغامبر خدا قسمیکه  در یک حدیث از  حضرت علی (رض) در بالا ذکر نمودیم بدون  شور و مشوره واجمای امت  گذاشته بودند و پیغامبر  هر گز نخواست مسئله  جانشینی را  موروثی سازد و به همین دلیل او ، جانشینی پس از خود نگزید.از این رو  حکومت موروثی  در اسلام پایه گذاری نشد  و کسی برای کسب قدرت  به فکر اعمال زور  نیفتاد ، یا خود را به عنوان خلیفه منسوب نکرد .بعکس مردم  به اختیار  خویش چهار  نفر را  یکی پس از دیگری  به این مقام شامخ  بر گزید.

2-6-2.خلافت انتخابی:

ابوبکررا عمر  برای خلافت  پیشنهاد کرد ، واهالی مدینه به اختیار و خواست خود  او را پذیرفتند  وبا او بیعت کردند.

ابوبکر در اواخر عمرش  وصیت هامه ای نوشت و عمر  را به جانشینی بر گزید ، سپس مردم را در مسجد مدینه گرد  آورد و خطاب به آنان  گفت:«آیا  کسی را که  خلیفه شما میکنم  مورد رضای شماست ؟ به خدا در باره این کار  سخت دقت  کردم  و خلافت را به خویشاوند ندادم .عمر بن  خطاب را خلیفه شما کردم .بشنوید  و اطاعت کنید ». مردم در پاسخ  گفتند :«شنیدیم و طاعت  میکنیم».[1]

عمر هنگامیکه مرگش فرا می رسید، برای گزینش خلیفه  و جانشین خود  شورایی را  منصوب کرد (اعضای این شورا عبارت بودند از علی بن ابی طالب ، عثمان بن عفان ، عبدالرحمن بن عوف ،  زبیر بن عوام ، طلحه بن عبیدالله، و سعد بن ابی وقاص(تاریخ یعقوبی ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج.2، تهران ،1343،ص50)) عمر با توضیح  اصل تصریح  شده اش  در فوق ، قاطعانه اعلام کرد  که هر کسی که  بکوشد  بدون مشورت  با مسلمانان خود را  به نام  امیر  تحمیل  کند ، سزاوار مرگ است .او پسر خود را به جانشینی  خویش تعیین  نکرد .[2] و نخواست  خلافت موروثی  شود، و شورای گزینش را از شش نفری تشکیل داد که از متنفذ ترین ، محبوب ترین و با تقوی ترین بودند. این شورا سر انجام  قدرت خود را برای پیشنهاد کردن شخصی  برای خلافت  به نماینده ای از میان خود  بنام عبدالرحمن بن عوف ، واگذاشت .عبدالرحمن به  میان مردم رفت  تا دریابد چه  کسی  بیش از همه  مورد اعتماد شان است  و کوشید تا از رأی مردم  مطمئن شود .جماعات به  حج رفته ای که پس از مدتها باز می گشتند  نیز مورد  مشورت قرار گرفتند . از پی این « نظرخواهی همگانی» بود که نتیجه  گرفت  اکثریت خواهان عثمان  هستند.[3]

هنگامیکه  عثمان  کشته شد علی را به  خلافت بر گزیدند ولی  علی نخواست و گفت:  شما  چنین صلاحیتی را ندارید که  که با بودن شورای مشورتی (اهل الشورا) و کسانیکه در بدر جنگیدند (اهل البدر).هر کسی را که اهل شورا و اهل بدر برگزینند خلیفه خواهد شد . پس ما جمع  می شویم و شور میکنیم.[4] به روایت طبری  وقتی از علی خواستند  که با او بیعت کنند ابتدا  از قبول خلافت امتناع ورزید  و چون اصرار کردند  گفت:«  پس در مسجد باشد که بیعت من ، نهانی  نباشد  و به رضای مسلمانان باشد[5]

زمانی که  علی در بستر مرگ بود  از او پرسیدند :«میتوانیم  با حسن(فرزندت ) بیعت  کنیم؟» او پاسخ داد:«از شما نه این را میخواهم  ونه از آن باز تان میدارم .خود دانید.[6]

هنگامیکه خطاب به فرزندانش  واپسین سخنانش را می گفت ، شخصی به  میان دوید  و گفت:«ای امیر مؤمنان ! چرا جانشین خود را  تعیین نمی کنی ؟» جواب او چنین بود : «من مؤمنان را در همان شرایطی میگذارم  که پیغامبر خدا گذاشت.»[7]

مطالب فوق میرساند که خلفای نخستین و یاران پیغانبر  مقام خلافت را  یک مقام انتخابی  میدانستند  که الزاماً  با مشورت و  رضایت جامعه اسلامی احراز می شد.[8]

2-6-3.حکومت شورایی یا مشورتی:

چهار خلیفه  نخستین  وظایف اداری یا قانونی خود را بدون  مشورت با  «دانایان» (اهل الرای )انجام نمی دادند.ایشان همچنین دریافته بودند  کسانیکه طرف مشورت  قرار می  گیرند  بایستی حق داشته باشند  نظر واقعی خود را بدون  ترس و  واهمه  ابراز کنند. عمر در نخستین خطبۀ خود  در حضور شورای مشورتی ، سیاست رسمی  مربوط  به این موضوع  را چنین بیان داشت :«شما را جز برای این فرا نخوانده ا م  که در باره  مسئولیتی  که برای ادارۀ امور  بمن سپرده اند  با من شریک شوید .من هم یکی از شما هستم ، وامروز شما کسانی  هستید  که برای حقیقت  گواهی میدهید .هر کس با من اختلاف نظر دارد  آزاد است ، و هر کس با من موافقت دارد  نیز آزاد  است .من شما را به  پیروی  از خواستهای  خود  مجبور نخواهم  کرد».[9]

2-6-4.بیت المال یا خزانه

بیت المال  از نظر خلفای راشدین  امانت خدا و مردم بود .افزودن  مبلغی به آن یا خرج کردن  مبلغی از آن ، بدون مجوز شرعی  مجاز نبود .مصرف آن برای مقاصد شخصی  دولت مردان ، در یک کلام غیر قانونی بود . حضرت عمر (رض)  در یک  خطابه ای می گوید :«از این امانت الهی ، جز یک  پیراهن برای تابستان  و یک دست لباس برای زمستان ، و معیشتی کافی  برای یک خانوادۀ یک مرد  میان حال  قریش  بر من روا مباد . سوای آن ، من هم یکی  از مسلمانانم».[10]

عمر در خطبۀ دیگر گفت: «در بارۀ این امانت شما  جز رعایت سه نکته ، باقی را  به صلاح نمیدانم :باید به صواب از آن برداشت ، باید به صواب از آن خرج  کرد ، وباید مانع به هدر رفتن آن شد .وضع من در برابر این مال شما  به مانند وضع قیم یک یتیم است .تا وقتی که نیاز مند  نیستم  به آن دست نخواهم زد .وقتی نیازمندم  به همان میزانی  از آن بر میدارم  که کسی از مال یتیم  تحت سر پرستی  اش  بر میدارد ».[11]

هنگامیکه  حضرت  علی با معاویه  در جنگ بود ، کسانی که باو اصرار میکردند  که به خرج  بیت المال بر طرفداران خود  علیه معاویه  که با دادن هدایا  و یاداشتهای  هنگفت  عدۀ بیشماری را به سوی خود جذب میکرد ، می فرماید ، بیافزایدولیکن علی آن را نه پذیرفت  و گفت: «میخواهید من  پیروزی را از راه  ناصواب کسب کنم».[12]

2-6-5.کمال مطلوب در حکومت:

کمال مطلوب خلیفه  های چهارگانه اسلام  در حکومت چه بود ، آنها به عنوان دولت مردان  در باره خود و منزلت شان  و وظایف شان چگونه  می اندیشیدند، و چه سیاستی داشتند؟

پاسخ این سؤالات را میتوان  از خلال  خطبه   های گوناگون ایشان  دریافت. ابوبکرپس از بیعت مسلمانان در مسجد  مدینه  

در نخستین خطبه اش  گفت: «ای مردم ، مرا که بهتر از  شما نیستم ، بکار شما گماشتند .اگر نیک بودم  کمکم  کنید  واگر بد کردم به راستی بازم آرید  راستی امانت است و دروغ خیانت است .ضعیف شما در نزد من قوی  است  تا انشاالله  حق   وی را بگیرم  و قوی تان نزد  من ضعیف است  تا حق را از وی بگیرم .از جهاد در راه خدا وانمانید که هر قومی از جهاد باز بماند ذلیل شود  وبد کاری در  قومی رواج  نیابد مگر همه در بلا افتد .مادامیکه اطاعت خدا و پیغامبر او را میکنم اطاعتم کنید واگر نا فرمانی خدا و پیامبر را کردم  حقی بر شما ندارم  که طاعتم  کنید.»[13]

عمر در یکی از خطابه هایش  گفت : «هیچ حکمرانی چنان بلند پایه  نیست که بتواند بر خلاف رأی خدا وند فرمان به  اطاعت دهد .ای مردم شما حقوقی بر گردن  من دارید  که با شما در میان  میگذارم ، و شما میتوانید مرا به ادای آن  حقوق مؤظف بدارید،  من در برابر شما  متعهدم  که از عواید شما  یا  از فیء که است،  از سوی خدا  به همۀ ما  عنایت شده هیچ  چیز طلب  نکنم،مگر به  حکم قانون  و هیچ چیز که از این  طرق نصیب مان شده ، از خزانه خارج  نشود مگر آنکه بجا باشد. [14]

طبری نقل میکند  که وقتی عمر  عاملی را برای حکمرانی به ولایتی می فرستاد  به او  میگف: «شما را بر پیروان محمد  (صلی الله علیه وسلم) حاکم نکردم که بر جان و مال  ایشان مسلط باشید ، بلکه شما را گماشته ام تا با آنان نماز گزارید ، به عدالت امور شان را  حل و فصل کنید ، وحق ایشان را از روی عدالت به آنان بر گردانید.»[15] عمر یکبار در میان مردم  گفت:«ای مردم،بخدا من عاملان را سوی شما نمی فرستم که شما را بزنند یا اموال تان را بگیرند، بلکه  می فرستم شان که شما را  دین وسنت آموزندو هر که باوی جز این  کنند پیش من آید، به خدایی که جان عمر را  به فرمان دارد از او قصاص می گیرم.» در این وقت عمرو بن عاص بر جست و گفت:«ای امیر مؤمنان، اگر یکی از امرای مسلمانان که به رعیت گماشته شده یکی از رعیت خود را تأدیب کند قصاصش  میکنی؟»گفت: «آری»، به خدایی که جان عمر را به فرمان دارد از او قصاص می گیرم.چگونه قصاص نگیرم  که پیغامبر خدا  صلی الله علیه وسلم را دیدم که از خویشتن قصاص می گرفت..»[16]

عمر در مورد  دیگر در موسم حج، همه حکمرانان خود را گرد هم آورد  ودر یک شورای عمومی اعلام داشت  که اگر در آنجا کسی  هست که علیه هر یک از آنان دعوی بیعدالتی دارد.پیش بیاید و شکایت  کند.شخصی از میان برخاست  وشکایت کرد که وی به ناحق  از عمروبن عاص  صد ضربه تازیانه خورده است .عمر از او خواست که  پیش بیاید  و حساب خود را تسویه  کند . عمرو عاص اعتراز کرد  وبا اصرار خواست که عمر حکمرانان خود را چنین خوار نسازد.اما عمر باز هم یاد آور شد  که وی خود دیده است  که  رسول خدا خود به کسانی اجازه داده است تا قصاص کنند و از مرد ستمدیده خواست که پیش بیاید و قصاص بگیرد .عمرو بن عاص تنها با پرداختن دو دینار  در برابر هر تازیانه ای که قرار بود بر پشتش زنند ، توانست خود را نجات  دهد. [17]

2-6-6. حکومت قانون :

خلفای راشدین  خود را برتر از قانون نمیدانستند. از طرف دیگر ، اعلان میکردند که از این لحاظ با هر کس   دیگر (اعم  از مسلمان و غیر مسلمان) برابرند. قضات را آنان  منسوب  میکردند، اما همینکه  کسی بر مسند قضا می نشست  آزاد بود  که در بار ه خود آنان  نیز مانند  دیگران قضاوت کند.یکبار عمر  واُبی بن کعب در موردی اختلاف  پیدا کردند و موضوع برای  حکمیت  به زید بن ثابت  ارجاع شد. دو طرف به  پیش زید رفتند، زید برخاست و جای خود را به عمر  تعارف کرد، اما عمر به  پیش اُبی  نشست .آنگاه اُبی ، ادعایش را  مطرح ساخت و عمر آنرا انکار کرد .بر طبق آیین داد رسی ، زید  می بایستی از عمر بخواهد  تا سوگند یاد  کند ،اما زید در این مورد  مردد بود .عمر خودش سوگند خورد  و در پایان جلسه اظهارداشت  که زید تا زمانیکه  از نظرش عمر با یک فرد  عادی  یکسان نباشد، شایستگی قضاوت  ندارد .[18]

نظیر همین  واقعه  بین حضرت علی، و یک فرد  مسیحی  پیش آمد  که علی او را دیده بود  که زرۀ  گمشده اش را [زره علی را]  در بازار کوفه  می فروشد .علی  زره را به اتکای نیرو  حاکمه ی خود از او پس نگرفت ، بلکه قضیه را به دادگاه برد، وی چون نتوانست به اثبات  دعوی خود بینۀ کافی بیاورد ،دادگاه بر ضد  خود او رأی داد.[19]

ابن خلکان گزارش میدهد که یکبار علی و یک شهروند  غیر مسلم (ذمی) به عنوان  طرفین دعوا  در برابر قاضی  شریح  ظاهر شد ند.قاضی برخاست  تا به علی  که امیر مؤمنان بود  درود گوید .علی با دیدن این حرکت  به شریح  گفت :«این  نخستین بی عدالتی تست.» [20]

2-6-7. عدم جانب گیری :

 یکی دیگر از مختصات  بارز صدراسلام  این بود که با هر کس بر طبق اصول  عالیۀ  اسلام و روح اسلامی  کاملاً به  تساوی  وانصاف رفتار می شد .جامعه آن روزگار از هر گونه  عصبیت  قبیله ای ، نژادی  یا گروهی  آزاد بود. پیغامبرخدا که در  گذشت ، حسادتهای قبیله ای عرب  مانند طوفان  مهارشده ای  دوباره برخاست .در ورای انگیزه ی  عقیدۀ  بسیاری از ادعا های پیغامبری و ارتداد  های  بزرگ بلا فاصله  پس از رحلت  حضرت رسول ،عصبیت  های قبیله  ای نهفتۀ بود. یکی از  پیروان  مُسَلمه  گفته بود :«شهادت  میدهم  که تو دروغگویی ومحمد راست گو است ، اما دروغگویی  (قبیله) ربیعه را  از راست گویی (قبیله) مضر  بیشتر دوست داریم.»[21]

یکی از سران قبیلۀ  غطفان  به همین گونه  طرف  پیغامبر دروغین دیگری بنام طلیحه را  گرفت  و گفت : « به خدا اگر تابع  پیغمبری  از هم  پیمانان خویش باشم  بهتر است  که  پیغامبری از قریش داشته باشم .»[22]

اما وقتی  مردم دیدند که ابوبکر در 11/(632)-13/(634)و در  پی او  عمر 13/(634)-23(644)، عدالت  منصفانه و نمونه ای را  نه تنها در میان قبیله های گوناگون عرب، بلکه در میان  غیر عربها  و غیر مسلمانان  بر قرار کردند  و حتی در مورد  نزدیکترین  کسان خویش هم  هیچگونه  امتیاز یا برتری قایل نشدند ، جانب گیریهای گذشته  بدون درنگ  از میان برداشته شد  و مسلمانان بار  دیگر از همان  جهان بینی  گسترده ای الهام  گرفتند  که اسلام  کوشیده بود  در آنها بوجود آورد .روش ابوبکر و عمر  در این باره ، روش بسیار نمونه  بود.

عمر در اواخر   دوران فرمانروایش نگران  شده بود  که مبادا  این جریانهای قبیله ای ، که علی رغم  نفوذ انقلابی اسلام  هنوز کاملاً از میان نرفته بود ،دوباره سر بر آورد  و پس از او  موجب نفاق  بشود.از این رو  هنگامیکه با  عبدالله  بن  عباس ، در مورد جانشینان احتمالی خود صحبت  میکرد، در باره عثمان به او  گفت: « اگر پیشنهاد  کنم  که او جانشینم  شود، می ترسم  که او تحمل کند  که پسران ابو مُعَیط (امویان) بر گردن مردم سوار شوند  و در میان شان  به ارتکاب گناه دست بزنند، خدا گواه است  اگر من  چنین کاری کنم، عثمان  چنان خواهد کرد ؛ واگر   عثمان  چنین  کند  این افراد مسلماً به گناهانی  دست خواهند زد  و مردم به ضد  عثمان  به پا خواهند خاست  و کارش را  خواهند ساخت.» [23]

این نگرانی حتی تا ساعت مرگ  نیز باوی بود .او  علی و عثمان  وسعد بن ابی وقاص را بر بالین خود فرا خواند  ، وبه یک یک ایشان گفت:« اگر عهده دار امور مردم شدی ، خویشاوندان خود برگردن مردم سوار مکن .» [24] از این گذشته ، در میان اندرز  هایی که  او برای  شورای  گزینش شش نفری ، که مسئولیت  انتخاب خلیفه جدید را به عهده شان محول کرده بود ، گذاشت ، یکی  هم این بود  که متعهد جدید  باید  پیمان بسپرد که هیچگاه  تبعیضی  به سود طایفۀ  خویش نشان ندهد.[25] اما به روایت  ابن قطیبه (ج.1، ص25 ) متأسفانه ، عثمان خلیفه سوم که بین سالهای 23/(644)-35/(656)خلیفه بود ، پیشینیان خویش را رعایت  نکرد  و به ممتاز داشتن امویان  از خود تمایل  نشان داد. [ولی عامل اصلی  مشکل مسئله عصبیت  نبوده  و به روایات اسناد معتبر تاریخی ، عواملی دیگری از قبیل فعالیت دشمنان اسلام  و عثمان که در راس آن عبدالله بن سبا  قرار داشت به گروپهای متعدد کاری تقسیم شده در بصره ، کوفه ، ولایات شام ، مصر و غیره ایجاد فتنه می کردند.این وقایع در حالی بوقوع می پیوست که، از اثر این گسترش دینی بی نظیر در تاریخ بشریت  دولت نیرو مند  اسلامی بوجود آمد که در زمان  عثمان از تنجه  و مغرب شروع و در شرق تا مرو  بلخ و خوارزم و قسمت های بزرگی از خراسان و سند ،رسیده بود که این دولت ،بانیرومندی، توسط سران مهاجر و انصار  تحت قیادت خلافت  عثمان ،که مرکز آن در مدینه بود اداره می شد.، کم زوری دشمنان اسلام ، و ضعف آنها با    رویا رویی آنها، دربرابر عزم قاطع  مسلمانان آنها را وا داشت ، تا  از  پشت سر  خلافت اسلامی را به  بهانه و ترفندی ضعیف ساخته و خنجر زنند. همین بود  که با راه اندازی  فرقه  های (دفاع  از حق خلافت اهل بیت ) اولین  هسته  های تفرقه در دین اسلام از طریق ایجاد  مذهب جدید، بنام شیعه را گذاشتند  که با هدف کمزور ساختن روندی که بعد از رحلت پیغامبر اسلام توسط مسلمانان بنیان نهاده شده بود توسط این  توطئه  های پشت  پرده و ایجاد مذهب جدید این روند را  به مشکل مواجه ساخته و ناکام گردانند که در جایش روی این معضله مفصلاً به  آن خواهیم  پرداخت . زیرا ، هدف اشرار بر اندازی دولت   یا خلافت  اسلامی ، با ایجاد نفاق در بین صفوف مسلمانان و نا توان ساختن آنها در امر مدیریتی و تنظیمات این قلمرو بزرگ بود ،چرا که  دشمن هر گز تاب  ایستایی را در برابر سپاهیان  جان بکف اسلام نداشتند . از این سبب ، عبدالله بن سبا معروف الحال  در صدد شکستن  صفوف قوی  مسلمانان  و دور کردن و بی اعتبار ساختن شخصیت  های کلیدی و گماردن اشخاص بی کفایت بعوض آنها بود که این انفعالات باعث این شد تا عثمان در معرض خطر بزرگ  قرار گیردکه سر انجام او را به قتل رساندند.

عبدالله بن سبا موسس فتنه و فساد  در عهد  عثمان اسلام آورد که اسلامش نیکو نبود.او را از بصره بیرون کردند و به کوفه آمدو سپس بشام رفت . از شام او را راندند سپس راهی مصر شد ابن سبا همیشه بر عثمان طعن میزد و در نهان این کار ها را (به اصطلاح) بسود اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه وسلم)تبلیغ مینمود. او میگفت علی وصی رسول خداست ، ولی وصیت پیغمبر را نادیده گرفتند  و عثمان بدون حق ، امر خلافت را به عهده گرفته است (به عنوان تعین عثمان بخلافت  در پراگراف بالا مراجعه شود) ابن سبا مردم را به قیام علیه عثمان دعوت میکرد . او عمار بن یاسر را همدست خود ساخت، خالد بن ملجم،سودان بن حمران و کنانه بن بشر عمار را در آمدن بمدینه یاری دادند.. . چون مسئله بر انداختن  و قتل عثمان از باعث اینکه مردم به منابع موثق و وثوق دسترسی نداشته اند همیشه در تاریکی قرار داشته است در حالیکه شهادت و مرگ عثمان زمینه فرقه گرایها  را به اوج  خود رسانید و اسلام را که در آنزمان همه  از سنت و جماعت  پیروی میکردند به جماعات مذهبی مختلف تقسیم نمود که علت و انگیزه اساسی آن فته و ترفند های همین عبدالله بن سبا یهودی معلوم الحال میباشد که تمامی تاریخ نویسان بشمول  طبری، بلاذری، یعقوبی ، ابن خلدون و طبقات سعد ،ابن اثیر،  و دیگران بر آن متفقاً بر آن اذعان داشته اند.  ] [26] مخالفت  های در اسلام بعد از کشته شدن عثمان در زمان  حضرت علی (رض)  نیز بروز  کرد که در یک عنوان دیگر پژوهش میگردد.

فقط برای روشن شدن ذهنیت ها در مورد  حضرت علی، از قول محققین سدر اسلام مینگارم : «پس از مرگ  عثمان، علی بین سالهای فرمانروایی اش 35/(656)41/(661) کوشید تا معیار  هایی را که ابوبکر و عمر، بر جای نهاده بودند  زنده نگهدارد.(هر چند این موضوع را شیعه نمی پذیرد) در او  هیچ  گونه  جانب گیری  وجود  نداشت  و خود را  بزرگوارانه فارغ  از آن  نشان داد.ابو سفیان پدر معاویه ، از زمانیکه ابوبکر بر مسند خلافت  نشست   کوشیده بود  تا علی را نسبت به خلافت یافتن  ابوبکر  تحریک  کند .نقل کرده اند  که  یکبار به  علی گفت:«چرا این کار در کوچکترین طایفه قریش باشد، به خدا اگر بخواهی   مدینه را بر ضد وی  از اسب ومرد پر  میکنم.» اما  علی به سردی  پاسخ  میدهد :«ابوسفیان مدتهای  دراز با اسلام و مسلمانان دشمنی کردی  و ضرر زدی ؛ ابوبکر شایسته  این کار بود.»[27].

بنا بر این  وقتی که او  خلیفه شد  با عرب و عجم ، بزرگ زادگان و بینوایان ، هاشمیان و دیگران  ، یکسان رفتار کرد در میان شان فرق نگذاشت  و هیچ  کس بر ناسزا بر دیگری  رجحان نیافت.»[28]

 


 

[1]  محمد بن جریر طبری ،  تاریخ طبری ، ترجمه ابوالقاسم  پاینده ،  انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ، تهران، 1352، جلد.4،ص1571.

[2]  تاریخ طبری ، همان ، ج.5،ص2066و2068.

[3]  طبری  همان  کتاب ، ج.5،2069تا 2074؛ ابن قتیبه ، الامامه والسیاسه، چاپخانه فتوح مصر 1331/(1912)، ج.1،23.

[4]  ابن قتیبه ، هما کتاب ، ص41.

[5]  طبری ، همان کتاب ،ج.6،ص2327.

[6]   مرج الذهب، مسعودی ، همان کتاب ، ص42.

[7]  مسعودی ، مرج الذهب ، چاپخانۀ بهیه مصر،1346/(1922)،ج.2،ص42.

[8] تاریخ فلسفه اسلامی ،به کوشش میر محمد شریف، نوشته  ابوالعلاء مودودی ، فصل سی و سیوم -بخش پنجم ، مرکز نشر دانشگاهی  تهران 1365،ج.دوم ،صص101-102.

[9]  ابو یوسف ، همان کتاب ،ص25.

[10]  ابن  کثیر ، البدایة والنهایه ، چاپخانه سعادت ، مصر ، 1339/(1922)،ج7،ص134.

[11]  ابویوسف هما کتاب ، ص 17.

[12]  ابن ابی حدید ،شرح  نهج البلاغه ، دارالکتب مصر،1339/(1922)،ج.1،ص182.

[13]  طبری ، همان ، ج،4،ص1337؛ سیره این هشام چاپخانه مصطفی الیاسی، مصر ، (1936) ج4،ص311.

[14]  ابویوسف ، همان ،117.

[15]  طبری ، همان ، ج.5،ص2036.

[16]   ابو یوسف ، همان  کتاب ، ص115؛؛ مسندابوداود الطیالسی  ، شماره 55؛ابن اثیر ،ج.3،ص30؛ طبری همان کتاب ، ج.5،ص2039 تا 2040.

[17]  ابو یوسف، همان  کتاب ، ص116

[18]   بیهقی  السنن الکبر،  دایرة المعارف  اسلامی ، حیدر آباد  چاپ اول 1355/(1936)، ج.1، ص136

[19]   همان مأخذو

[20]  وفیات الاعیان، مکتبه النهضة المنصریه ، چاپ قاهره ،(1948)،ج.2ص 168.

[21]   طبری ،  همان کتاب ،ج.4،ص1418.

[22]  همان  کتاب ، ج.4،ص1386.

[23]  ابن عبدالبر،الاستیعاب فی معرفة الاصحاب ، دایرة المعارف ، حیدر آباد ،چاپ دوم ، ج.دوم ،ص467.

[24]   طبری  همان  کتاب ، ج.5،ص2028.

[25]   ابن قتیبه ، همان  کتاب ،ج.1،ص25و

[26]  ابن خلدون ،ج.اول ، ص 557 تا 563.

[27]   طبری ، همان  کتاب ،ج.4،ص1336؛ ابن  عبدالبر ، همان  کتاب ،،ص689.

[28]   ابن  ابی الحدید ، همان کتاب ،صص180تا 182.

 

 

++++++++++++

 

بحث چهارم

اصول و تفکر سیاسی در صدر اسلام

:«مسلمانان برادر یکدیگرند.هیچیک از آنان بر دیگری برتری  ندار مگر بر پایه ایمان »

«ابن کثیر»

«ای مسلمانان بهوش باشید ،خداوند شما یکی است، هیچ عربی به غیر عرب   بر تری ندارد  و هیچ غیر عربی برتر از یک عرب نیست ، و هیچ سفیدی  بر یک سیاه ،یا سیاهی بر یک سفید  برتری ندارد مگر بر حسب ایمان .» (الوسی ، روح المعانی ، اداره طباعتی منیریه ، مصر1345/(1926)، بیست وشش ، ص،148؛ ابن القیم ، زادالمعاد چاپ محمد علی صبیح ، مصر 1935، چهار ،ص31)

جامعه اسلامی از همان آغاز پس از  کسب قدرت  سیاسی بر چند اصل مبتنی بود که بر جسته ترین آن اصول عبارت بودند از :

2-4-1حاکمیت و قدرت

در اسلام حاکمیت از آن خدا است  ودولتی که بر مبنای اسلامی تشکیل میگردد در واقع یک خلافت است ، و هر گونه فرمانروایی و اعمال قدرت  باید  موافق و تابع  شریعتی باشد که خداوند به پیغمبرش  وحی  کرده است.[[1]]

2-4-2.قلمرو:

در قلمرو اسلامی آنطور که در صدر اسلام  رواج داشت ، تمام  مسلمانان  ، فارغ از نژاد، رنگ یا زبان دارای حقوق برابر اند .هیچ  فرد   گروه و قبیله و تیره و دسته ای  از امتیازات  خاصی برخوردار نیست ، و این اختلافات میان مردم  نمی تواند  مقام و منزلت کسی را  پایین تر و پست تر  از دیگران نماید[[2]]

 

2-4-3.شریعت :

به معنی متعارف آن عبارت است ازقوانینی که  کتاب و سنت  و سیره پیامبر  بدان  ناطق است، این قوانین بدون استثنا ، الزاماً از طرف همۀ افراد از شخص خلیفه گرفته  تا پایین ترین مردم باید تابع  آن باشند.[[3]]

2-4-4. تعیین زعیم یا رهبر:

رئیس دولت خواه  خلیفه خوانده شود یا امیر و یا ملک و امام  باید بمشورت  مشترک  مسلمانان و به اجماع   آنان  تعیین شود.او باید اداره امور و کار قانون گذاری  را، در چار چوبی که شریعت  تعیین  کرده است  وبا مشورت  مسلمانان ، بر عهده بگیرد .

 وقتی زعیم یا رهبر که مطابق به شرایط ذیل انتخاب می شود(از خلیفه یا امیر) هر آنچه صواب و بر حق  است مطابعت شود ، اما هیچ کس حق ندارد  در ارتکاب  معصیت ،  ازامرو دستورات او   تبعیت کند.[[4]]

 

2-5-5. بیت المال

 بیت المال ،که در نزد حکومت است با قدرت و دارایی  های آن  امانت خدا ومسلمانان است  که باید بدست شخصی  با تقوی و امین  و عادل سپرده شود؛ و هر کس حق ندارد  آنها را بر خلاف قوانینی که شرع مقرر کرده یا در راه  هایی که شریعت امضاء نکرده است   مورد استفاده قرار دهند .[[5]]

2-5-6. تشریح احکام

تشریع احکام در زمان نبوت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) شروع شده و در طول حیات ایشان ادامه داشت. در نگاه شیعه، تبیین و توضیح سنت و سیره پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و بیان احکام و مسائل فقهی و غیر فقهی، بر عهده اهل بیت ایشان بود. اما در نگاه اهل سنت، این صحابه پیامبر بودند که عهده دار هدایت دینی مردم  بودند.وقسمیکه متون اسلامی و آنچه باز مانده از  آثار زمان صحابه ، تابعین و تبع  آنها باقی مانده  حکایه از آن دارد که  تمام  صحابه  های پیامبر آنانیکه با علوم قرآنی و حدیث آشنایی داشتند در تشریح احکام  دست بالایی داشتند  و در مورد علم دین  تبعیضی وجود نداشت  . پیغامبر بار ها  تأکید کرده اند که شخصیت انسانی را علم و عمل و اخلاص و صداقت و در مجموع تقوی او میسازد  از این رو آنطوری که شیعه ادعا دارند، نبوده و منظومه   خانوادگی دراسلام آنقدر نقش اساسی ندارد مع هذا پیغامبر هیچ وقت  نخواست روش اساسی دین را  مربوط و منوط به اهل بیت  کند ، چنانچه دیدیم که از جمله چهار یار مقرب  انحضرت بجز علی (رض) سه تای دیگر شان به خاندان پیغامبر ارتباط خانوادگی آنطوریکه شیعه ادعا دارند ، نداشته است ولی باوجود آن  حضرت پیغامبر یا از آنها دختر  گرفته است و یا هم با آنها خویشی داشه  است چنانچه جضرت عثمان که بعداً در خانه اش شهید شد و از اثر توطئه یکنفر یهودی معلوم الحال به شهادت رسید دو دختر از پیغامبر را به تزویج در آورده بود .بنااً تشریح احکام منحصر به اهل بیت  نبوده و شرایط آن را در بالا  ذکر کردیم .

چنانچه در جنگ بدر حضرت پیغامبر به سخنان حباب بن منذر بن جموح گوش فرا داد و از «رای» او در مورد «جنگ و خدعه » پذیرفت و فرمود :«رای است و جنگ و خدعه» و حباب  گفت:« ای پیغامبرخدای، اینجا نباید ماند ، مردم را بر سر چاهی که به قریشیان نزدیکتر است  فرود آور و چا های دیگر را کور کنند وبر سر آن چاه حوضی بساز و پر از آب کن.با آنها جنگ  میکنیم و ما آب داریم و آنها  آب ندارند.» و پبغمبر (صلعم) فرمود: «رای درست اینست» وبا کسان برفت تا به چاه نزدیک قریشیان ر سید وآنجا فرود آمد و بفرمود تا چاه  ها را کور  کردندو حوضی بر آن چاه بساختند واز آب پر کردند و ظرف در آن انداختند .»[[6]]

2-5-7. رئیس حکومت: رئیس حکومت (خواه خلیفه خوانده شود و خواه امام  یا امیر ) باید به  مشوره مشترک مسلمانان و به اجماع آنان   تعیین شود .او باید اداره امور  و کار قانونگذاری را ، در چار چوبی  که شریعت  تعیین  کرده است  وبا مشوره  مسلمانان به عهده  بگیرد[[7]] از حضرت  علی (رض)حدیثی به این مضمون روایت شده  است :«از پیغامبر (صلی الله علیه وسلم)پرسیدم :اگر پس از در گذشت شما  با مشکلی برخوردیم  که در قرآن از آن یادی نشده باشد و از لبان  نیز در باره اش سخنی نشنیده باشیم  جه باید بکنیم ؟ پیغمبر خدا گفت: آن دسته از امت مرا که به درستی خدمت گزار خدایند  گرد هم آورید  و مطلب را با آنان در میان بگذارید  تا بین خود شان  مشورت کنند ومگذارید که با نظر فردی  تصمیم  گرفته شود.» [[8]]

2-5-8. حدود تبعیت از رئیس حکومت: از خلیفه یا امیر یا رئیس حکومت  در هر آنچه صواب  وبر حق (معروف) است  باید متابعت شود ، اما  هیچ کس حق ندارد  در ارتکاب  معصیت امر به تبعیت  کند.[[9]]

کم صلاحیت  ترین افراد برای  مقامهای  پر مسئولیت  به طور کلی و برای  مقام  ریاست  حکومت بالاخص کسانی هستند  که برای کسب آن مقامها  حرص دارند  و در طلب آنها  هستند .[[10]]

نخستین و مهم ترین وظیفه  خلیفه یا رئیس حکومت ودستگاه  حکومت او  این است که نظام زندگی  اسلامی را در جامعه بر قرار کند  ومردم را امر به  معروف و نهی  از پلیدی نماید. [[11]]

در جامعه اسلامی هر یک از مسلمانان  حق و وظیفه دارد که مانع   وقوع اعمال زشت  نادرست وزشت  در دولت اسلامی شود.[[12]]

 

[1]  قرآن ، نساء آیه  های /59،105؛ مائده –آیه های/44، 45، 47 ؛ اعراف،3/؛یوسف،40؛احزاب،36.

[2]  بنا بر روایت حدیت ابن  کثیر ، تفسیر قرآن الاعظم، چاپ مصطفی محمد ، مصر ،1937،ج.چهار ،ص 217:«مسلمانان برادر یکدیگرند.هیچیک از آنان بر دیگری برتری  ندار مگر بر پایه ایمان »

«ای مسلمانان بهوش باشید ،خداوند شما یکی است، هیچ عربی به غیر عرب   بر تری ندارد  و هیچ غیر عربی برتر از یک عرب نیست ، و هیچ سفیدی  بر یک سیاه ،یا سیاهی بر یک سفید  برتری ندارد مگر بر حسب ایمان .» (الوسی ، روح المعانی ، ادره طباعتی منیریه ، مصر1345/(1926)، بیست وشش ، ص،148؛ ابن القیم ، زادالمعاد چاپ محمد علی صبیح ، مصر 1935، چهار ،ص31)

 

«هرکس میگوید  خدا بجز الله  نیست  و رو به قبله ما دارد ، وچون ما نماز میگزارد و از گوشت حیوانی میخورد  که ما ذبح  میکنیم ، مسلمان است .او حقوق و وظایف یک مسلمان را دارد.» (صحیح بخاری  کتاب الصلاح، فصل 28)

 

«خون یک مسلمان مانند خود مسلمان دیگر است ، آنان در برابر یکدیگرشان یکی هستند ، ویک مرد عادی  آنها میتواند از برای  انها ذّمه بدهد .»(ابوداود، کتاب الدیات ،فصل یازده ؛ نسائی کتاب  القسامه ، فصل ده ،چهارده ).

 

«یک مسلمان از مالیه سرانه معاف است .» (ابو داود  ، کتاب الاماره ، فصل سی و چهار).

[3]  حدیث:«انما هالک من کان  قبلکم  انهم  کانو ا یقیمون الحد  علی الوضیع و یترکون  الشریف، والذین  نفسی  بیده لو فاطمة فعلت ذلک لقطعت  یدها.» (ترجمه :پیش از شما مللی  نابود شدند، زیرا حد را در مورد فرودستان جاری میکردندولیکن با اشراف کاری نداشتند.به خدایی که جانم  به دست اوست ، اگر فاطمه  چنین میکرد  دستش را می بریدم .) (صحیح بخاری  کتاب الحدود ، باب یازده).

عمر میگوید  :« من خودم دیدم  که پیامبر خدا بمردم اجازه  میداد که از خود او انتقام بگیرند .»ابو یوسف، کتاب الخراج ، چاپ سلفیه  مصر ،چاپ دوم 1352/(1933)،ص116؛ مسند ، ابوداود الطیالسی،شماره 55 دایرة المعارف حیدر آباد 1321/(1903).

[4]  قرآن ، رعد/38

حدیث:«الاکلکم راع و کلکم  مسئول

  [5]  قرآن : نساء58،

حدیث: « أّلا کلکم مسوول عن رعیته،فالامام الذی  علی الناس  راع  و هو مسؤول عن رعیته » (ترجمه: آگاه باشید هر یک از شما یک شبان است  و نسبت به  رعیت خود  مسؤول است  و پیشوای مردم نیز مسؤول اتباع خویش  است.)(صحیح بخاری ، کتاب الاحکام ، باب اول ؛ کتاب الاماره، بخش پنج).

[6]  طبری بن جریرف، تاریخ طبری یا تاریخ الرسلوالملوک،ج.سوم،ترجمه ابوالقاسم  پاینده ،انتشارات اساطیر،چاپ  پنجم 1375،چاپ دیبا،ص960.

[7]  قرآن سوره رعد/38

 

حدیث:« علی گزارش میدهد  که از پیغامبر  اسلام (صلی الله علیه وسلم) پرسیدم :اگر پس ازدر گذشت  شما  با مشکلی بر خوردیم  که  در قرآن از آن یادی نشده باشد و از لبان شما نیز  در باره اش  سخنی نشنیده باشیم  چه باید بکنیم؟ وی گفت: آن دسته از امت مرا که به درستی خدمتگزار  خدایند گرد هم آورید و مطلب را با آنها در میان بگذارید  تا بین خود شان مشورت کنند ، مگذارید که با مشورت فردی  تصمیم گرفته شود .»  (الوسی ، همان ، بیست و چنج،ص42.)

[8]  الوسی ، ص 25.

[9]  حدیث:«برهر مسلمان واجب  است  که گوش بفرمان  و مطیع امیر خود باشد ، حال چه دوست داشته باشد  یا نداشته باشد ، مگر  اینکه از وی کار خلافی خواسته شود  که در این صورت  او نباید بشنود  و نه اطاعت کند.» (بخاری کتاب الاحکام ، باب چهارم ؛ کتاب الاماره ، فصل هشتم ؛ ابوداود، کتاب الاجتهاد،فصل نزده ؛ نسائی ، کتاب البیعه ،فصل سی و سه). 

[10]  حدیث: «در  واقع ما  در حکومت خود مقام را به  کسی  که در پی اش باشد  یا در طلبش باشد ، تفویض نمیکنیم.»(بخاری کتاب الاحکام  فصل هفت) ؛«بی اعتبار ترین شما  در برابرما کسی است  که برای بدست آوردن  مقام  حکومتی تلاش کند.»(ابوداود  کتاب الاماره  ،فصل دوم ).پیامبرخدا به ابوبکر گفت :ای ابوبکر  شایسته ترین شخص برای حکومت  کسی است  که برای آن طمع ندارد ، نه آنکه از سر نخوت  میخواهد  آنرا برای خود  به چنگ آورد .آن مقام  به  کسی تعلق دارد  که بتوانی به او بگویی :«تو از همه  سزاوار تری» نه کسی که لاف میزند «من سزاوار ترینم» (القلقشندی ، صبح العشی، دارالکتب المصریه ، قاهره ،1910،ص240). 

 [11]  قرآن ، سوره حج /آیه 41.

[12]   حدیث: «بگذارید  هر یک از شما  که چیزی بدی را  می بیند آن را به دست خود از میان بردارد .اگر نتوانست، بگذارید که به زبان از آن بد گوید .اگر حتی  این کار را هم نمیتواند بکند، بگذارید در دل از آن نفرت داشته باشد  و خلاف آن را بخواهد  واین پایین ترین درجه ایمان است .» (مسلم ، کتاب الایمان ، فصل بیست ؛ترمذی ، ابواب الفتن، فصل دوازده ؛ ابوداود، کتاب الملاحیم،فصل هفده؛ابن ماجه ، ابواب الفتن ،فصل بیست)؛ پس ناشایستگانی بر مسند  ایشان تکیه  می زنند  که بر قول شان عمل نمیکنند  که از آنها خواسته  نشده است .بنا بر این ،کسی که به اقدامی علیه آنان دست بیازد ، مؤمن است ، و انکس که با زبان به دشمنی آنان بر خیزد ،مؤمن است ،وآنکه در دل به آنان  کینه ورزد  مومن است ، و پایین تر از آن دیگر ایمانی وجود ندارد .»   (صحیح مسلم ، کتاب الایمان ، باب  بیست)؛ «بهترین  جهاد  حق گفتن در  پیش یک جبار است .»(ابوداود ، کتاب الملاحیم ، فصل بیست و هفت ؛ ترمذی ، ابواب الفتن ، فصل دوازده ، نسائی ، کتاب البیعه ، فصل سی وشش؛ ابن ماجه ، ابواب الفتن،فصل بیست )؛ «وقتیکه مردم جباری را  می بینند و دستش را کوتاه نمیکنند ، دیری نمی پاید  که خداوند آنان را  به تباهی  دچار می سازد.» (ابوداود، کتاب الملاحیم،فصل هفده ؛ ترمذی ابواب الفتن ، فصل دوازده ). «کمی پس از من  کسانی  به حکومت خواهند رسید .کسی که از کار نادرست آنان حمایت کند و از آنان در جباری شان  یاری دهد ، با من کاری ندارد ، و من  نیز بااو کاری نخواهم داشت .» (نسائی کتاب البیعه ،فصل سی و چهار ،سی و پنج).

 

 

+++++++++++

زفکر تفرقه باز آی  تا شوی، مجموع

به حکم آنکه  چوشد اهرمن  سروش امد  

    «فافظ»

فصل دوم

چکیده فصل دوم

2-1. نگاهی به فرق  اسلامی:

علمای اسلام در مورد فرقه های «ملل و نحل»   اسلامی یا منسوب به ان اساس  تقسیم  فرقه  های  دین  مبین اسلام را هفتاد و سه  گروه میدانند، که در این مورد حدیثی  از پیغامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) چنین روایت شده  است:

«افترقت الیهود  علی ا اِحدی ا و سبعین الفرقة، وافترقت ِالنصاری ا عّلی اِثنتینِ وَ سَبعینَ فرقةّ  کُلُّهُم فِی النّارِ اِلاّ واحَدةٌ» 

ترجمه::«یهودیان به هفتاد ویک فرقه و نصارا به هفتاد و دو فرقه تفرقه پذیرفته اند ، و امت  من به هفتاد  وسه فرقه ، تفرقه پذیرند که همه در آتش دوزخ اند مگر یک فرقه ، وآن فرقه  نجات یافتگان اند.

و فروغی بسطامی در مفاد این روایت فرمود بیت:

جذبه عشق کشانيـــد بــه کيشي مــا را

که ز هفتاد و دو ملت همه بيزار شديم

عبداقاهر بغدادی  در کتاب الفرق بین الفرق(ص-12) ، خود را به مفهوم این حدیث مقید کرده  و اساس  تفرقه  مسلمانان را بر آن قرار داده  ، وسعی کرده فرقه  های اسلام را بصورتی متکلفانه و تصنعی ، به هفتاد و دو فرقه برساند. همچنین  مقرنزی  در کتاب «الخطیط» و سید شریف جرجانی در شرح کتاب «مواقف» همین کار را کرده اند. اما ابن حزم اندلسی در کتاب خود [الفصل فی الملل والاهواءُالنحل] ،(ج،2،ص8)اعتمادی به این تقسیمات ساختگی نکرده ، با یک روش منطقی فرقه  های اسلام را بر روی مواضع  مورد اختلاف طبقه بندی کرده  است .

از کسانیکه به  این حدیث استشهاد کرده اند، امام محمد  غزالی میباشد که می نویسد: «کُلّها فِی الجنتة اِلاّ الزنادقه» یعنی همۀ آن فرقه  ها در بهشت اند جز زندیقان .(فیصل فریق بین الاسلام والزندقه ،ص،15)

امام فخررازی در کتاب تفسیر خود به نام ( مفاتیح الغیب،ج.4،193) در صحت این حدیث شبهه نموده  است.

از خاور شناسانی که در بارۀ این حدیث و چگونگی  پیدایش آن بحث کرده اند، یکی "پال گراو"(Palgrave  ) است که می گوید:این عدد اشاره به  هفتاد ودو شاگرد مسیح  است  که در انجیل مکرراً از آن سخن رفته است .و قول هفتاد ویک فرقه شدن قوم  یهود ،به روایت تورات که موسی (ع) هفتاد کس  از بنی اسرائیل را بر گزید ، رد  کرده  است .(اشتاین  خاور شناس المانی ).سر انجام  گلد زیهر در کتاب العقیده  والشرعیة در بارۀ این حدیث بحث کرده و در مجلۀ تاریخ ادیان  چنین ادعا نموده  که ثقل حدیث به این صورت اشتباه است وصورت اصلی آن در(  صحیح بخاری،ج1،ص8)چنین آمده است : «اَلایمانُ بضع وسبعونَ شعبةُ فَالضلها  قولُ لاالهَ الا الله ِ و ادنا  ها اِماطةُ الاذی عن الطریق والحیاءُ شعبةُ من الایمان ّ» یعنی :«ایمان  هفتاد واند شعبه  است  که برترین آنها  گفتن لااله الاالله و پائین ترین  آنها بر طرف کردن آزار  از سر راه [مردم] است ، و شرم  شعبه ای از ایمان است ».او میگوید به  مرور زمان مقصود از کلمه «شعبه »بد فهمیده شده  و حدیث بصورت بالا تحریف پذیرفته شده .

این حدیث اگر هم تحریف نشده باشد، ذکر عدد هفتاد در آن  دلالت بر بسیاری و مبالغه دارد و نظایر آن در قرآن  وسنت فراوان است .منظور رسول خدا، ظاهراً آن بوده که پیش بینی میکردند : پس از وی مسلمانان به فرقه  هائی بسیار تفرقه خواهند پذیرفت .غالباً فرقه  هایی که تذکر آن در کُتب فرق و مذاهب اسلامی  آمده  است  حاکیی از تعصب و بینش  های خود  پذیری نویسندگانی بوده است که ملل و نحل اسلامی را به سود فرقه ای که آنها خود ، در آن خوشبینی داشته  افکار مردم را به آن سو توجهه کرده اند.

 

2-2.مسلمانان در عصر رسول خدا (صلی الله علیه وسلم)

مسلمانان تا آنگاه  که رسول خدا زنده بود در اصول و فروع دین با هم اختلافی نداشتند،  واگر در مسایل دینی  برای ایشان  شَک و شبهه  ای  پیش می آمد به آن  حضرت (ص) رجوع  کرده ، رفع اشتباه  میکردند. چنانچه  پیغامبر اسلام دعوت خود را بر سه اصل قرارداده بود  نخست آنکه :خود را  پیغامبر خدا  و بشیر و نذیر، یعنی مژده دهنده  به بهشت  و ترساننده  از دوزخ  معرفی  میکرد . دوم اینکه با پرستش بتان مخالفت  میکرد ، ومردم را به خدای عزو جل (واحد)دعوت می فرمود. سوم اینکه  زندگی و حیات دیگری را  پس از مرگ برایشان  پیش بینی میکرد  و به نیکوکاران مژده بهشت  میداد و بد کاران را از عذاب آخرت  می ترساند.[1]

 

2-3.مــذهـــب

مذهب در این  نوشتار  بحث اصلی و اساسی میباشد که در پهلوی دین آن را شرحه و بسط میدهیم :

2-3-1.طبقه بندی مذاهب در پهلوی ادیان و فرق آن با دین

مذهب مصدر  میمی و مأخوذ از ذهب است که در زبان عربی بمعنی روش و طریقه است . در تعابیر علمای دین شناسی، مذهب طریقه خاص دین است که پیروانش را  در مسیر درست  سمت و حرکت  میدهد . یا به عباره دیگر  اگر دین  را یک درخت گشن فرض کنید  شاخه  های این درخت عبارت  از مذهب میباشد . مثال می آوریم : دین بمثابه  رود خانه خروشان  است که ما منظورداریم از آن در آبیاری به ترتیبی استفاده نماییم که  از آخرین قطره  های آب این دریایی خروشان در  کشاورزی و منظور های دیگرتمدنی ، بدون اینکه این آبهای خروشان ضایع شوند استفاده نماییم که در این صورت لازم است  تا در کنار رود خانه به حفر  نهر  ها و کانالها اقدام کنیم ، سپس هر کدام این  نهر  ها را مطابق به اندازه زمین و ضرورت از آب ،مزروعی سمت و سو  میدهیم و وقتی در منطقه ایکه برنامه داریم تا از این آبها  استفاده کنیم نهر چه ها و جویبار ها و جدول ها را میسازیم   و سپس این جویچه  ها را در کناره  های زمینی که باید آبیاری شود امتداد  میدهیم و برای اینکه این آبها بصورت درست  استفاده  شده و از خرابی زمین ها و مزارع از اثرشدت آب و یا کمبود آن جلو گیری شود  بهر کدام  این  جویبار  ها  در مواضع و مکان  های ضروری آن در سر بند نهر ها  دروازه  های آب گردان  تیار میکنیم که اصطلاحاً آنرا درک  میکویند، تا مقدار آب را در جوی هاو سپس جویچه ها بر  حسب دلخواه و ضرورت آب در زمین   ویا باغ،  کنترول نموده و از  آن استفاده بتوانیم .. به این  ترتیب ما قادر  میشویم که رود خانه  خروشان را به نهر ها  هدایت و سپس از طریق این جداول زمین  ها را بصورت درست  مشروب نماییم .مسئله دین هم از همین  مقوله   است ؛ دین اسلام و شریعت  اسلامی را  مثال می آوریم : قرآن و احادیث نبوی که منحیث سمبل یا خط هوشدار دهنده و دستور دهنده به  دستور گیرنده  میباشد ،فرگرد آن  توسط پیغامبر ما حضرت  نبی کریم (صلی الله علیه وسلم)  معین  گردیده است ولی حالا ایجاب ضرورت   میکند   که پیغامبر ما شریعت خود را در اقصا نقاط گسترش بدهد و این بجز خلیفه و نقیب کسی دیگری نمیتواند  اعضا و ارکان دین را جمع و جور و در وقت  مناسب آن به مردم  برساند .تا مادامیکه شخص حاذق که به زوایای دین  و حدیث وعلوم  معنوی ممارست نداشته باشد  اشخاص عادی نمیتوانند از فیوضات قرآن و آنچه در آن امر شده است بهره گیرند و مردم را در آن شریک سازند. چنانچه با گسترده شدن دین اسلام  از شبه جزیره  عربستان که در وهله اول  این  دین محدود و محلی و در بین اعراب بودکه بعداًگسترده شد و براه شام  وفارس و خراسان و هندوستان و از طریق مصر به افریقا واز طریق خراسان و سند به  سایر نقاط جهان ره  کشودو بیک دین  جهانی مبدیل گردید . پس ضرورت  مبرم احساس می شد  که  نظر به گرایش  های  منطقوی مذاهب بمنظور پذیرش دین  اسلام در سده دوم هجری در زمان خلافت  عباسی ها پا به عرصه  وجود  گذارد. از آنجاییکه مناظق  نظر به طول و عرض جغرافیایی  در عالم  اسلام  خیلی  گسترده و از هم دور بود و از جانبی  این دین در بین  صدها زبان و ده ها نژاد ومردمان مختلف ، رواج  پیدا میکردضرور بود تا مطابق به ایجابات زمان و مکان ،در این گستردگی مناطق مختلفه ، نظر به منطقه  همان  قوم و منطقه  دین را قابل  تطبیق و پذیرش کرد .مثلاً در مناطق ایران  که خانواده  حضرت علی(رض)دختری از کسری را به زنی گرفته بود  مردم ایران  به خاندان واهل  بیت  حضرت  علی کرم الله وجه دلپسپی و مراودات پیدا کردند  که محصله آن  پیدا شدن  مذاهب شیعه در پهلوی مسایل دیگری که در سدۀ نخست  روی داد، میباشد و برای اینکه شیعه نشانی اصلی خود را  گم  نکرده باشد پیروی حضرات  حسین و فرزندان  آنها از طریق آنها تا به نفر دوازدهم که هر کدام (امام) نامیده می شوند رسید ، و بعداً امامت در امام دوازدهم ظاهراً توقف یافت که در  جایش  گفته  می آییم.

از جانبی در زمان مامون  علم  کلام  در  جنب  دین اسلام  و سایر ادیان مروج  آن عصر پدیدار  گشت و مجالسی بین پیروان سایر ادیان و رهبران دینی وقت و ناوقت بر گزار و دایر می شد که خلیفه شخصاً این مجالس را اداره و مدیریت  میکرد ،دلچسپی خلیفه مسلمانان به برپایی این  نشست ها ،باعث پختگی روند پژوهش و کاوش در متون دینی گردید وازیرو ضرورت احساس  می شد  تا صاحبان دین  به عمق و زوایای دین  بیشترپی برده و روشنی بیندازند تا در مناظره  ها بتوانند  از این دین شکوهمند دفاع نموده و مردم پیرو سایر عقاید را نیز به دین اسلام باور مند ساخته وسوق بدهند .کنجکاوی ها در مورد اصول دین ، حقایق اعتقادی ودستورات قانونی و تأمین عدالت دینی ، ایجاب میکرد تا به ریسمان خدا چنگ زده شود و از آن راه ، قوانین وشرایع ایکه  در اسناد  اسلامی (قرآن وسمت) موجود بود ،ولی به کنه آن پی نبرده بودند ، با ژرف  کاوی به آن دست یابند  و همان بود  که مذاهب به خصوص مذاهب اربعه  اهل سنت بوجود  آمد  که در موضع  آن بحث  های دقیق و گسترده خواهیم داشت .

اکنون که ضرورت  ایجاد  مذاهب را دانستیم  میرویم به تعریف مذهب؛

2-3-2.تعریف یا بیان مذهب

جرجانی  میگوید  که دین منسوب به خداست و ملت  منسوب به  پیغامبرو مذهب مربوط به  صاحبان یا بانیان  مذاهب میباشد  از قبیل  مذاهب حنفی،شافعی ، مالکی ، حنبلی و مذاهب شیعه (جعفری)و غیره .در عرف  چنین  آمده  است  که غالباً اختلافات  و افتراقات را مذهب  گویند ، که در سایر ادیان  نیز مذاهب گوناگون  رواج داشت از قبیل :کاتولیک ، پروتستان،ارتودکس در دین  مسیح .(تاریخ ادیان جلد اول /24). ولی در اصل مذهب  عبارت از طریقه و روش روشن ساختن  ارکان  واجزا وفروعات  دین میباشد . نکته ای را یاد  آوری میکنم  که دین  اسلام از ابتدا در زمانیکه در مدینه  منحیث یک حکومت اسلامی تحت رهبری حضرت پیغامبر اشرف محمد (صلی الله علیه وسلم) ایجاد شد  دینی بود  که  از یکطرف دستور خداوند را بمردمان  میرساند و از جانب دیگر اگر مردمان از اثر کم  خردی حاضر به پذیرش آن نمی شدند به راه ها و طریقه  های مختلف توصل می ورزیدند  که  این راه  ها اکثرآ در قرآن  نشان داده شده از قبیل رأفت و مهربانی ، همسایگی خوب و  سلوک  پسندیده ، کمک  های مالی ، ایثار و خود  گذری و غیره را قرآن به پیروان خود  دستور داده  است . اگر باوجود آن اگر دشمنان  اسلام  از راه  عناد و دشمنی این تعلیمات را نمی پذیرفتند و بر کفر خود پایداری و پا فشاری میکردند ، درآن صورت  قرآن  حکم  جهاد را  در برهه  های معین  آن  تحت  شرایط خاص و حساب شده  صادر کرده است .. بنااًدین اسلام یک دین زنده ، قدرتمند و از موضع منطق و قدرت  هر دو راه خود را بسوی آسیا ، افریقاو اروپای شرقی باز نمودو تا سواحل اوقیانوس آرام ، اندونیزی و مالیزی راه  گشود . چون اسلام  از رهگذر ساختاری سیاسی  دارای قدرتی بود غیر منکسر که  کسی  یارای مقابله و رویاروی را با آن نداشت و بزرگ ترین امپراتوران جهان ، در برابر اسلام  پست و زبون شدند،ولی گاه  می شد  که دشمنان  اسلام  از روی نفاق اسلام را از  پشت  خنجر میزد  که  منجر به یک سلسله  تشوشات  و پراگندگی در صدر اسلام  که منجر به  کشته شدن  حضرات ، امیر المؤمنین عمر(رض) عثمان (رض)خلیفه سوم  اسلام و با  پیدایش فرقه  های ضاله حضرت  علی (رض) نیزدر برحه  های زمانی مختلف از اثر  توطئه  [عبدالله بن سبأ] یهودی یمانی که علم دار توطئه  علیه اسلام بود و بد  نیست کمی در باره آن  معلومات اضافی را نقل کنیم  تاواضح گردد که دشمنان اسلام از کدام  راه هایی  اسلام را ضربه زده اند : «سید مرتضی عسکری در کتاب عبدالله  بن  سباودیگرافسانه‌های تاریخی  با بررسی روایات تمام مؤرخینی که پیش از قرن پنجم هجری قمری می‌زیسته‌اند، بر این باور است  که تمام روایات مربوط به ابن سبا باواسطه یا بی‌واسطه ازسیف بن  عمر نقل شده‌اندطبری، ذهبی، ابن ابابکر وابن عساکر تنها مؤرخینی هستند که روایات مربوط به ابن سبا را بی‌واسطه از سیف نقل کرده‌اند و باقی تاریخ‌نویسان نیز، به واسطه این ۴ نفر روایات ابن سبا را از سیف نقل کرده‌اند. اسامی آنها به این شرح استسید رشید رضا، ابوالفدا، ابن اثیر، ابن کثیر، ابن خلدون، فرید وجدی، بستانی، احمد امین، حسن ابراهیم، فان فلوتن، نیکلسون، خاورشناسان نویسنده دائرةالمعارف اسلامی، دوایت دونالدسون، ولهاوزن، میرخواند، غیاث الدین، ابن بدران و سعید افغانیعسکری در ادامه نظر ۱۲ تن از بزرگترین علمای علم رجال را که در کتابهایشان منعکس شده، بررسی می‌کند و در می‌یابد که از نظر تمامی آنها روایات سیف بن عمر غیر قابل اعتماد و ضعیف است. آن ۱۲ نفر یحیی بن معین،نسائی، ابوداود، ابن ابی حاتم، ابن السکن، ابن حبان، دار قطنی، حاکم، فیروزآبادی، ابن حجر، سیوطی و صفی الدین هستند.  می‌توان وی را از حامیان علی دانست که منکر مرگ علی بودند و بر خلاف روایات سنی  دانشنامه آزاد نوشته است احتمالاً وی یهودی نبوده و مؤسس فرقه سبائیه است که مقام علی را بیش از حد بالا می‌برند. در روایات سنی وی یهودی‌ای بود که مسلمان شد و با توطئه‌های حیله‌آمیز خود شکاف را بین صحابیون محمد(صلی الله علیه وسلم) به وجود آورد. گفته می‌شود که وی، مصریان را علیه عثمان(رض)خلیفه سوم و به نفع علی و در مورد حق خلافت وی به شورش وا داشت. در دیدگاه شیعه، وی گاهی غالباً از افراطیون شمرده می‌شود. گفته می‌شود که علی فرمان داد که به علت خدا نامیدنش از سوی این فرقه، ابن سبا و پیروانش را بسوزانند.

گفته می‌شود که وی، مصریان را علیه عثمان و به نفع علی و در مورد حق خلافت وی به شورش وا داشت و مسبب جنگ صورت گرفته بین علی و طلحه و زبیر را همین شورشیانی (فرقه سبائیه) که عثمان را کشته بودند می دانند» [2]

این یهودی معلوم الحال  ظاهراً از آدرس اسلام باعث نفاق در بین  مسلمانان شد  و اولین خط مخالفت را در اسلام بین یاران بزرگوار  حضرت  محمد (صلی الله علیه وسلم) کشید که در آینده زمینه  های شوم واسف  بارجنگ «جمل» و «صفین» را در تاریخ اسلام بار آورد  که پسانها  منجر به زمینه سازی ،شهادت  حضرت   علی (رض) وبعداً حضرت (حسین) (رض)در برهه  های زمانی مختلف شد  که   باعث ایجاد  مذاهب و فرقه  های رافظی، قرمطی ، و صد  ها فرقه ای که به اسلام ارتباطی ندارد  گردید. از این جاست که بعضی سبکسر  ها فکر میکنند که  همین  مذاهب بوده است که باعث تفرقه و ایجاد  نفاق در بین  مسلمانان شده  است که ما در بالا با ارائه مثالهایی از این  دست  توضیح دادیم که تنها راهی که دین میتواند زنده بماند موجودیت  همین مذاهب  بوده است.

 

2-3-3.مذهب در اصطلاح متکلمان

مذهب بمعای روش خاصی است  در فهم مسائل اعتقادی  که منشأ اختلاف در آن  توجیه مقدمات  منطقی و یا تفسیرظاهری آن  است ؛ مانند مذهب تسنن، تشیع  ، اشاعره،  معتزله و .... و در اصطلاح فقهی به معنای روش  خاصی در استنباط احکام از ظواهر  کتاب و سنت است مانند مذاهب چهار گانه ( حنفی ،  مالکی ، هنبلی شافعی )و مذاهب  شیعه(جعفری و....) (تاریخ ادیان، جلد اول /24)

 


 

[1]   مشکور محمد جواد (دکتر)، فرهنگ فرق اسلامی ، به اهتمام داکتر کاظم سنکوهی ، مرکز  تحقیقاتی اسلامی قدس رضوی ، مقدمه ، ص سی و دو و سی وسه .

[2]   دانشنامه  آزاد ویکی پیدیا (این مسایل را طبری ، ابن خلدون ، ابن اثیر، یعقوبی همه تأیید  کرده اند. میتوانید به  تاریخ  های نامبرده مراجعه نمایید (مؤلف))

 

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت