مهرالدین مشید

 

فضیلت چیست و فضیلت گرایی چه معنا دارد

از فضیلت گرایی اخلاقی تا وظیفه گرایی اخلاقی

فضیلت گرایی از جمله نظریه های واقع گرایی در فلسفهء اخلاقی است که از گذشته ها بدین سو از سوی فیلسوفان قدیم همچون سقراط، افلاطون و ارسطو به اشکال گوناگون تبیین و مطرح شده اند. ادیان آسمانی را جمله مکتب های فضیلت گرا در اخلاق می توان خواند. فلسفهء اخلاق از لحاظ تاریخی پسان تر از مباحث محتوای اخلاقی و اما از لحاظ منطقی پیشتر تر از آن است؛ از این رو فلسفهء اخلاق را منطق علم اخلاق خوانند. این گونه بحث های نخستین را می توان در آثار مرحومان طباطبایی و داکتر مطهری می توان یافت. فلسفهء اخلاق از سه دیدگاهء مهم غیرواقع گرایی، واقع گرایی طبیعی و واقع گرایی مابعدالطبیعی قابل بحث است. دیدگاهء فضیلت گرایی در فلسفهء اخلاق در واقع زیر مجموعهء نظریهء سعادت گرایی است که از سقراط آغاز شده است. شماری ها چون سروش عدالت را جامع تمامی فضیلت ها می داند. به باور وی تحقق تمامی فضایل اخلاقی تحقق بخشندهء عدالت است. از این رو فضیلتی مستقل از عدالت وجود ندارد. چنین تعبیری در افکار سایر متفکران وجود ندارد و حتا فیلسوفان وظیفه گرای پسین چون"راس" عدالت را وظبفه یی در کنار سایر وظایف تلقی می کند تا کنون بسیاری فلاسفه و متفکران که حتا عدالت نزد آنان مفهومی محوری است و اما تعبیر زاید بودن عدالت را به کار نبرده اند. در حالی که داکتر سروش عدالت را فضیلتی زاید می داند. از این رو از نظر سروش اخلاق اخلاق غیرعادلانه معنایی ندارد؛ زیرا که تحقق فضایل اخلاقی تضمین کنندهء تحقق عدالت است. هدف از اشاره های فوق بحث بر سر "فضیلت گرایی" و " وظیفه گرایی" است که بعدتر به آن خواهم پرداخت.

پیش از آن بیرابطه نخواهد بود تا اندکی به نظر پیشینان در مورد فضیلت اشاره کنم. افلاطون (427 ق.م 346ق.م) ارزش های اخلاقی را فضیلت خوانده و فضایل را فشردۀ دانش می دانست. وی ارزش اخلاقی را در سه چیز می­داند: 1. زیبایی، 2. عدالت، 3. حقیقت و معتقد بود که هر انسانی اگر خیر را از شر باز شناخت به اولی عمل نموده و از دومی پرهیز می‌کند، و لذا به یک معنا تمام فضایل را به حکمت و دانش برمی‌گرداند. ارسطو، بر خلاف افلاطون، معتقد است که علم و معرفت برای تحصیل فضیلت شرط کافی نیست، علاوه بر آن باید نفس را به فضیلت تربیت کرد، یعنی باید در نفس ملکات فضائل را ایجاد نمود، باید کاری کرد که نفس به فضائل که رعایت اعتدالها و حد وسطها است، عادت کند و خود بگیرد، و این کار با تکرار عمل میسر می‌شود. (*)

امام غزالی هم در مورد فضیلت گفته هایی دارد که با وجود تاثیر پذیری های او از ارسطو و اما در به ارتباط فضیلت و سعادت از یکدیگر فاصله گرفته اند. چنانکه  ارسطو فضایل را برای حصول سعادت شرط لازم می‌دانست هرچند برخلاف افلاطون آن را شرط کافی نمی‌دانست. وی سعادت را به فعالیت نفس مطابق با فضیلت تعریف می‌کرد. در واقع فضایل ارسطویی که ریشه در عقل صرف داشتند، ابزاری جهت دست‌یابی به یک زندگی خوش در این عالم بودند. غزالی علی‌رغم تأثیرپذیری‌اش از ارسطو، در بحث از ماهیت فضیلت و سعادت و نیز ارتباط میان این دو از ارسطو فاصله گرفته است. تبیین غزالی در این خصوص برخلاف ارسطو مبتنی بر عقل صرف نبوده، اساس آن را وحی و شریعت شکل می‌دهد. از این‌رو فضایل اخلاقی نزد غزالی منحصر به فضایل فلسفی نبوده، سعادت نیز صرفاً بهره‌ مندی از یک زندگی خوش در این عالم تلقی نمی‌شود. بر این اساس، نوشتار حاضر به بررسی همسانی‌ها و ناهمسانی‌های موجود در تبیین ارسطو و غزالی از ماهیت فضیلت و سعادت و ارتباط این دو با یکدیگر پرداخته است.(&)

غزالی از یک سو در برخی از آثار اخلاقی خود از قبیل احیاالعلوم الدین، میزان العمل و ... به نحوی سخن گفته است که نشان دهندۀ تاثیر او از اخلاق یونانی ارسطویی است، ولی از سوی دیگر در برخی دیگر از آثارش به شدت با فلسفۀ یونانی درافتاده است. آنچه مسلم است این است که غزالی در حوزۀ اخلاق از اخلاق ارسطویی متاثر بوده است. با این حال، در اخلاق فضیلت غزالی، علاوه بر فضایل فلسفی ارسطویی شاهد فضایل دینی و صوفیانه نیز است . همچنین در بحث از سعادت، غزالی انواع خیر ها و سعادت ها را منحصر در پنچ نوع اخروی، نفسانی، بدنی، خارجی  و توفیقی می داند. از نظر وی بدون توفیق الاهی هیچ انسانی نمی تواند به سعادت دست یابد. از این روغزالی، برخلاف ارسطو، در کنار عقل، شریعت را نیز ابزاری ضروری و لازم جهت حصول سعادت می داند. بر این اساس،  این پرسش مطر است که وجوۀ افتراق و اشتراک دیدگاۀ ارسطو و غزالی درباب ماهیت فضایل اخلاقی و ارتباط فضایل با سعادت چیست.

از نظر ارسطو به کار بستن عقل راجع به شریف ترین موضوع ها است که می توان سعادت کامل انسان را دریافت به شرط آنکه این کار سال های نسبتا طولانی گسترش و امتداد یابد؛ اما غزالی نه  در پی انکار فضایل فلسفی، بلکه به دنبال پذیرفتن آنها به صورت عمومی است تا نشان دهد عقل انسانی در قدم نخست اگر از سوی وحی مدد نشود به چنین نتایجی دست میتواند یافت. اما جالب است که در همین جا دقیقا غزالی متوجه ضعفهایی میشود که در نظام اخلاق فلسفی وجود دارد و آگاهانه به انجام جرح و تعدیل هایی دست میزند تا بتواند هدف مورد نظر خود را تأمین کند. مک اینتابر در تعریف فضیلت می‌گوید: «فضیلت عبارت است از کیفیت اکتسابی انسان که خودداری از آن و به کارگیری آن به گونه‌ای است که ما را قادر می‌سازد تا به خیرهای درونی اعمال دست یابیم و فقدان آن‌ها به طور جدی ما را از دست یابی به چنین خیرهایی باز می‌دارند.»[1][8]

جیمز والاس می‌گوید: «فضائل کیفیاتی هستند که برای شکوفایی انسان لازم یا مطلوب می­باشند. نوعی شکوفایی که عمدتاً در جوامعی که سنن و آداب و رسوم بر آن‌ها حاکمند روی می‌دهد و از دیگر اقسام رشد و شکوفایی متمایز می‌باشد.»(9)

شماری ها بدین باور اند که فضیلت گرایی چون سرشار از بار اخلاقی است و ریشۀ دینی دارد؛ اما فضیلت گرایی را عرفان به معنای مطلق کلمه بارور و تنومندتر کرده است که عرفان اسلامی و بویژه مولانای روم این بار را بیشتر بر دوش کشیده و آن را غنی تر کرده است. از این رو شماری ها بدین باور اند که نظام های فضیلت گرای غیر عرفانی وجود ندارد. حامیان نظام فضیلت گرایی از مایستراکهارت (۱۲۶۰ ۱۳۲۷ میلادی) دین‌شناس، فیلسوف، عارف، شاعر و خطیب آلمانی‌تبار، مولانا و شمس تبریزی به این تاکید دارند که برای احیای فضیلت های انسانی و اخلاقی نخست با ام الفساد ( ایګو) را باید از بین برد. مولانای روم بدین باور است که چنگ زدن به رسن عشق واقعی است که می تواند، ایگو را نابود کند و اما این که یک سر عشق بجای دیگر وصل است و انسان را منتظر عاشقی نمی ماند. از این رو راه های عملی را نیز پیشنهاد میکند تا به تدریج وسوسۀ قدرت و ثروت در انسان تلطیف شود؛ اما شماری با اشاره به این شعرم مولانای روم " صد هزاران طفل سر ببریده گشت--تا کلیم الله صاحب دیده گشت "می گویند که عشق در شماری موارد خشونت آفرین است. هرچند شماری ها مانند ملکیان به توجیۀ آن برآمده اند و اما بسیاری آن را پارادکسیکال می خوانند؛ اما آنانی که به اخلاق فضیلت قایل اند و نه به اخلاق نتیجه مانند؛ افرادی چون جرمی بنتام، جیمز میل، جان استوارت میل و پیروان آنان، این را پارادوکسیکال یا متناقض نمی دانند. از این رو شماری تلاش می کنند، تا برای رفع ابهام میان اخلاق نتیجه گرا و فضیلت گرا، اخلاف فضیلت گرای مولانا مطرح شود. در این رویکرد نظام اخلاقی فضیلت گرای عرفانی برتر از نظام‌‌های اخلاقی فضیلت‌گرای غیراسلامی (مانند نظام اخلاقی ارسطو) بیشتر قابل دفاع تلقی شده است. هدف از ارایۀ این مطلب کمتر دل نگرانی ها سنت و تجدد و تمدن است؛ بلکه بیشترین دل نگرانی ها از انسان های گوشت و خون داری است که همیشه رنج می برند و سعی شود تا از رنج آنان اندکی کاسته شود. درست این زمانی ممکن است که به حقایق بیشتر دست یابند و تا کمتر رنج برند و بیشتر برای نیکی و نیکوکاری بگرایند. برای تحقّق این سه هدف از هرچه سودمند می‌تواند بود باید بهره گرفت، از دین گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری دیگر." ادامه دارد.

تنها درد های دغدغۀ حقیقت جویی، وسوسه های درد داشتن و نیکی کردن نیست که آسایش و آرامش انسان را گرفته است و تو بودن او را زیر پرسش برده است؛ بلکه نگرانی ها و اضطراب های جانکاۀ انسان شدن و انسانی زنده گی کردن بیشتر او را به خود کشانده است. این دغدغه های پیهم سبب تحول اندیشه های عرفانی شده و عرفان را که اصل هدف اش خود سازی های انقلابی و ایجاد دگرگونی های ژرف در انسان است، نیز وارد تحول کرده است تا باشد که اضطراب های روانی و التهاب های درونی او تلطیف و به معنا قرآن کریم تذکیه شود. از همین رو است که عرفان بلندترين اوج پرواز انديشه، متعالي‌ترين احساس روح انساني و زيباترين و مقدس‌ترين و خوب‌ترين جنبش و جهش دل آدمی خوانده شده است؛ اما برای ملتی که در فقر و ديکتاتوری و بيسوادی و انحطاط و گرسنگی و بيماری... مي‌سوزد سخن از بهشت‌هايی که در آن سوی اين جهان و دنياهايی که در ورای اين آسمان و باغ‌ها و آباديها و سرچشمه‌هايی که در صحراها و کوهها و درياها و دشت‌های روح پنهان است، جز رنج بيشتر از آنچه بدان گرفتار است چه سودی می‌تواند داشت. راستی هم عرفان چراغی است که در دورن آدم روشن می شود درست رابطه‌ یی است كه انسان مادی را به يك موجود غيرمادی ‌يی تبديل مي‌كند كه از تمام فضای طبيعت فراتر رفته، و از سطح طبيعت پله به پله به سوی آسمان ها اوج می گیرد. اما نباید اشتباه کرد که دلیلی وجود ندارد که ثابت کند جامعه‌ یی که با عشق‌های بلند و عرفان روح و اشراق دل دست یافته واز لذت‌های پاک و عمیق اخلاقی و معنویت، برخوردار شده باشد، هرگز نمی تواند، به جای گاوآهن تراکتور براند، عوض کجاوه جت سوار شود، و پیه سوز را دور بریزد و لامپ الکتریک روشن کند؛ بلکه برعکس او از توانایی ها و مهارت های بیشتر برای راندن تراکتور بهره مند شده است. اما نباید از یاد برد که روح های بلند و اما اندک خود را مرحله به مرحله به اوج ها رسیده و بر ادبیات، غزل و قصیده تمکمین می کنند؛ اما دل های محتاج تر به زودی به عرفان می رسند. از همین رو بود که امام خمینی درفش عرفان اسلامی را برافراشت تا معنویت گرایی، آزادی و عدالت خواهی در جامعۀ بشری به بار و برگ بنشیند. هرچند یاران او نگذاشتند این درفش در اوج ها به اهتزاز آید و ارزش های بلند دینی را قربانی ارزش های مذهبی و قومی کردند؛ زیرا خمینی مانند مرحوم علی شریعتی باور داشت که اسلام، ریشه و روح و جوهرش عرفان است؛ اما تکیه به عدالت اجتماعی دارد و با سرنوشت فرد و جمع پیوندی ناگسستنی دارد. چنانکه قرآن کریم می گوید، اگر جمعتی را احیا کردی، مانند این است که همۀ انسان ها را احیا کرده ای، و اگر یک فردی را کشتی، مانند این است که همۀ انسان ها را کشته ای . این در نهایت حساسیت دین را در رابطه به فرد و جمع وانمود کرده و عرفان را از بعد فردی به بعد جمعی در رسن استوار دین پیوند می دهد.

آقای ملکیان متفکر مشهور ایرانی به اخلاق فضیلت گرا باور دارد و اما شماری ها بر اندیشه های او در این مورد انتقاد دارند و نقد هایی را بر او وارد می دانند. آقای ملکیان معتقد است که تمامی عرفا و بویژه مولانا در موضوع های اخلاقی فضیلت گرا بوده اند. این در حالی است که منتقدان این نظر با ایشان در شماری موارد با وی همدلی دارند و اما می گویند، از نظر ایشان چیز هایی پوشیده مانده است. در این شکی نیست که مکتب های اخلاقی به چند دسته تقسیم شده اند و هر یک داری تعریف جداگانه می باشند که در مجموع اخلاق فضیلت گرا میراث تمدن یونان و روم می باشد. شماری منتقدان چون متین کاخ ساز(1) اخلاق فضیلت را اخلاق بدون قاعده كلی خوانده اند و قاعده یی وجود ندارد که چه چیزی زشت است و چه چیزی زیبا؛ البته بدین معنا که فعل واحد اگر از انسان ناشریفی صادر شود چون ناشریف است، كاربدی است؛ ولی اگر از كسی باشد كه با فضیلت است، خوب است. درواقع پرسش اصلی این نیست كه چه باید بكنم باید گفت چه كسی باید باشم.

آقای ملکیان از نوع اخلاق "وظیفه گرا، "نتیجه گرا" و " فضیلت گرا" صحبت می کند. گفتنی است که از اواسط قرن نوزدهم تا بیستم بیشتر فیلسوفان اخلاق یا كانتی بودند؛ یعنی اخلاق وظیفه گرا که با نام کانت گره‌ خورده است یا نتیجه‌ گرا با روایت بنتام. بنتام ، جان استوارت میل و جیمز میل می‌گفتند اثر و نتیجه‌ یی كه باید به آن نگاه كرد و به اعتبار آن حكم داد آثار و نتایج نازل به لذت است. نتیجه ‌گرایی یا یعنی كاری بكن كه بیشترین لذت ممكن را به بیشترین افراد ممكن برساند و این دیدگاه را فایده‌ گرایی هم می گویند. (شهروند امروز،68) خود اخلاق فضیلت گرا شاخه‌هایی دارد که بحث این مقاله نیست.(ر.ک: ادواردز، بورچرت،1392: 393) نتیجه ‌گرایی یا یعنی كاری بكن كه بیشترین لذت ممكن را به بیشترین افراد ممكن برساند و این دیدگاه را فایده ‌گرایی هم می گویند.

ملکیان مبتنی بر شواهدی از متون عرفان اسلامی، اخلاق عرفان اسلامی و مولانا جلال الدین را اخلاق فضیلت خوانده است و اما منتقدین وی می گویند که این نظر را به جز یک فرقۀ تصوف پذیرفته که مورد نقد سایر عرفا بوده است؛ اما آنچه که از شواهد و قراین متون عرفانی برمی‌آید، دلالت بر این دارد که اخلاق عرفانی «اخلاق وظیفه» است. با این تفاوت این که اخلاق وظیفه در عرفان،‌همچون اخلاق کانتی که آن‌هم از مقوله وظیفه گراست- به عقل مستند نیست؛ بلکه به احکام شریعت استوار است. آقای ملکیان با استمداد از ابیاتی از مثنوی مولانا تلاش کرده تا اخلاق فضیلت را به نفع اخلاق وظیفه ارایه کند. وی در مورد اخلاق فضیلت گرا می گوید که مپرس چه باید کرد؛ بلکه بپرس چه باید بود. با این تعبیر اخلاق فضیلت بیشتر به درون آدم ها اتکا کرده و و می گوید که درون آدم ها مهم است و این را دلیل هنرمندی اخلاق فضیلت خوانده است؛ البته به دلیل این که درون انسان به لحاظ داشتن عواطف و هیجانات اش خیلی مهم است. حامیان اخلاق فضیلت محور می گویند که اخلاق فضیلت‌ محور اخلاق عمل است نه داوری، داوری اخلاقی در این مكتب ممنوع است. در کنار ملکیان و سایر دانشمندان دکتر سروش دباغ هم باور دارد که (ر.ک: "آموزه‌های مولانا در مثنوی بیانگر اخلاق فضیلت گراست"( 2) به باور ملکیان، اخلاق فضیلت انتها ندارد؛ زیرا هر کاری که ولو خوبتر انجام بدهی، متوجه می شوی که کاستی در آن موجود است. از این رو می گوید، اخلاق فضیلت ذومراتب است و رتبه به رتبه عوض می‌شود؛ (3) اما اخلاق نتیجه و وظیفه فهرستی است از بایدها و نبایدها. اما این فهرست در اخلاق فضیلت دائم تغییر می‌كند. در حالی که در اخلاق اصالت وظیفه و نتیجه هم عمل اخلاقی مورد توجه است و هم داوری اخلاقی به‌ وفور صورت می‌گیرد. درواقع انسان، هم وقتی می‌خواهد كاری بكند می‌فهمد چه كند و چه نكند هم داوری می‌كند كه كارش درست بوده یا نه؟ اما اخلاق فضیلت‌محور اخلاق عمل است نه داوری، داوری اخلاقی در این مكتب ممنوع است. دیدگاه وظیفه‌گرایانه می‌گوید خود فعل است كه فی‌نفسه دارای بار مثبت یا منفی است؛ اما در نتیجه‌ گرایانه می‌گوید فعل به گونۀ مطلق ارزش ندارد؛ بلكه به اعتبار آثار و نتایج است كه دارای ارزش می‌شود.

هرچند ملکیان بدین باور است که مولانا به اخلاق فضیلت گرا باور دارد. داکتر دباغ سروش هم بدین باور است که آموزه های مولانا در مثنوی بیانگر اخلاق فضیلت گرا است. وی تاکید می کند که مولانا بر سویه هایی از اخلاق فضیلت گرا تاکید دارد تا رذایل اخلاقی به کمک نهادینه شدن فضایل اخلاقی از درون فرد رخت از میان ببندد و نظر وی در مورد اخلاق فضیلت مولانا از نظر ملکیان معتدل خوانده شده است. ملکیان و دباغ بدین باور اند که انجام وظایف اخلاقی و تقید به شریعت به گمان عرفا در همه وقت فضایل را در درون انسان می نشاند. اخلاق فضیلت گرا یعنی انسان به مقام انسانی ترژ می رسد که هرچه از او سر زند، عین صواب است. صوفیان ملامتی یا اباحیه می گویند که انسان هرگاه در ریاضت به کمال برسد و توسن نفس را رام کند، تکلیف های شرعی از او ساقط می شود و همه چیز بر او حلال می شود و این م حله را "تجوهر" گفته اند. جنید بغدادی، محمد غزالی ( رساله فی ذم الصوفیه الاباحیه) و شماری از عرفای دیگر مخالف لاقیدی های "تچوهر" و " حریریه" اند. گفته شده که بن جوزی(متوفا ۵۹۷) بر آنان سخت گرفت، آنان را شلاق زد و متواری گردانید. هرچند شماری ها با اشاره به ابیاتی از مولانا او را متمایل به اباحیه بوده و اما فروزانفر( فروزانفر، ۱۲۶۷: ۶۴۵- ۲/۶۴۳ ) این نظر را رد کرده و می گوید مولانا تابع شریعت بوده و او شریعت و طریقت را خادمان حقیقت می دانست. بنا بر این شماری از صوفیان پس از گذر از مراحلی خود را بی نیاز از شرع می دانند. این بیانگر آن است که شماری صوفیان در نخست وظیفه گرا و بعد سویه های فضیلت گرا داشته اند که کلی بودن فضیلت گرایی عارفان را زیر پرسش می برد. شماری ها با اشاره به داستان مثنوی؛ سپردن گوهر به وزیر و بعد به ایاز، استدلال می کنند که او تمایل به اخلاق وظیفه گرا داشته است که وزیر به دلیل فضیلت گرایی اخلاقی از شکستن آن خود داری کرد و اما ایاز که وظیفه گرای اخلاقی بود و امر سلطان را به بهای شکستن گوهر عملی کرد. شماری ها با اشاره به این نکته " حسنات الابرار، سیات المقربین" که یک بحث اخلاقی است و در حوزهء اخلاق فضیلت قابل بحث است، می گویند که اخلاق فضیلت ذومراتب است و رتبه به رتبه عوض می شود و اما اخلاق وظیفه فهرستی است، از باید و نباید ها که در اخلاق فضیلت دایم تغییر می کند. در این حال نبکویی های ابرارگناهان مقربین محسوب می شود.( المزیدی، ۱۳۹:۱۴۲۷) گویا هرچه مراتب عرفانی افراد بالاتر باشد، وظیفه و تکلیف بیشتری دارند که آنچه در حق نیکان احسن خوانده می شود، در حق مقربان گناه شمرده می شود. این فهرست باز است و در هر مرتبه هر عارف وظایفی دارد. هرچه مقامش بالاتر می شود، وظیفه اش سنگین تر می شود. گفتنی است که شماری ها به این گفتهء آقای ملکیان " نظام اخلاقی فضیلت گرای ع فانی ( شامل عرفان اسلامی و غیر اسلامی) مثمر ثمرترین و قابل دفاع ترین نظام اخلاقی هستند" الزام آورده اند که این سخنش دلالت به نتیجه گرای اخلاقی دارد. از اندیشه های عرفا و سیر و سلوک آنان و ابراز نظر ها در مورد آنان فهمیده می شود که عارفان بیشتر وظیفه گرای اخلاقی اند تا فضیلت گرای اخلاقی و اما وظیفه گرایی عرفا هر چند با وظیفه گرایی شکل کانتی شباهت هایی دارد، ولی آن محدود به عقل است که وظیفه گرایی اخلاقی عرفانی با مرز های فراتر از عقل هم پیوند دارد که این درهم تنبده گی نشان آشکار تفاوت آن است.

رویکردها :

* -   http://intjz.net/maqalat/ak-fazilat%20geraee.htm

&-  http://pfk.qom.ac.ir/article_50_4bac29f76536a4f63c8e0cbbdef7c2e5.pdf

[2][8]. افلاطون (427 ق.م 346ق.م) ، ص23 و214.

[3][9]. همان، ص217.

1 - متین کاخ ساز* کارشناس ارشد زبان و ادبیان فارسی دانشگاه علامه طباطبایی، اخلاق عرفانی؛ وظیفه یا فضیلت گرا؟ / نقدی بر آرای مصطفی ملکیان در باب اخلاق عرفانی

https://neeloofar.org/critic/124-article/1313-130395.html

2 – همان منبع

3 – همان منبع

&  - مجید ملا یوسفی و ام لیلا شیرخانی ،  رابطۀ فضیلت و سعادت از نگاۀ ارسطو، فصل نامۀ پژوهشی دانشگاۀ قم ، شمارۀ اول ، ص- (27)

 


 

 


بالا
 
بازگشت