عبدالرووف لیوال

 

نه چرګیست نه پرګې

قبل ازینکه به تفصیل این موضوع بپردازیم به داستان طنزی کوچک میپردازیم :

ګویند دوموشی کلچه پنیری رازدکان لبنیات فروشی ربودند ، ولی برسرتقسیم آن باهم جنګیدند ،بلاخره ازعصبانیت زیادتصمیم ګرفتند ، جهت تقسیم عادلانه ی آن نزد ګربه ی که درنزدیک شان میزیست ، روند – ګربه کلچه پنیررادونصف نمود، نصفی آنرادریک پله ی ترازوونصف دیګرآنرا درپله ی دیګرترازوقرارداد ، ازآن پله ی که سنګین تربود لقمه ی بزرګی برداشت وخورد ، تاموازنه برقرارشود – ولی آن پله دیګردرعوض سنګین شد – ازآن هم لقمه ی برداشت ونوش جان نمود ، به همین منوال ازهرپله ی سنګین لقمه ی برمیداشت تادرنهات پنیر خلاص شد ، ودرآخر هم موش هارااخطارداد که اګرباری دیګربه سرقت پنیر پرداختند – خودشانرا هم خواهد خورد .

داستان فوق بالکل درموردقطبین اضداددوموش (تنظیمی ها وتحریکیها ) صدق میکند – ازخیرات مصالحه ملی داکترنجیب الله لقمه بزرګ نصیب تنظیم ها شد وباازبین بردن اردو(قوای مسلح مجهز افغانستان)خودرا(سنت) خلع سلاح کردند – مجاهلین لومپن هرکدام صاحب قدرت وبرسردارایی دولت خدادادباهم درګیرشدند ، خانم رافایل چون ګربه درتقسیم آنها مداخله وخود منفعت برد ، زمانی که مردم به ستوه آمدندموشی دیګری (تحریکی ها) فرشته های نجات رامستولی ساختند – زمانیکه ګربه بزرګ دید که این موش سخت دیده دراوسرکش هست – بازهم موش مطیع اولی رانوازش وتوسط ولی نعمت شان (کرزی) سراقتدارساختند اینبارکرزی به این موش ګفت هرچه پنیراست بخورید وچورنمایید ولی بیرون از ګدام نبرید – ازهمان روز پنیرهای چربی دراختیار آنها قرار داشت ، اکنون که از هرکدام آنها قلدری ساختند ،شرایط ذهنی وعینی راطوربوجود آوردند که مردم بازهم همان موش ګویابهترراغنیمت بدانندوبرین خطه مسلط شود ،تامردم را قناعت واهی دهند – درحقیقت درمورد صلح (نه چرګیست نه پرګی) – فقط کشمکش اصلی بالای لحاف ملانصرالدین (پلوتونیم) است .

هرزمانیکه این لحاف به کام ، خوش کام شدوسرنوشت مردم ماهم به خاک یکسان ، مسله دیګر حل است – علاوه برین درین خاک نه ازساینس ،دانش عصری وتخنیک خبری هست ونه هم ازارتقاء ،ترقی.- صرف همان موش هاونبیره ی شان به نوبت غلام ګربه باشند ودرمیان ۵۱مملکت اسلامی ، اسلام راصرف درین کشور قوی سازند.  

حسین خیل

 

 

 


بالا
 
بازگشت