دکتر عارف پژمان

 
(طنزهفته )

ریش « آقا» را باور کنیم یا فرهنگ پنج هزار ساله را؟

آقای میمدال،جوان مهاجر   ایرانی ، رفته بود ، به  رستوران تخت طاووس ،واقع در تورنتوی کانادا و دوست دختر متفرعن فرانسه تبارش را هم با خود  به همین پاتوق پرنقش و نگار برده بود  . رستوران  دیکورعالی شرقی داشت، با تابلو فرش های نفیس و یک تلویزیون بزرگ دیواری که گویا سر ساعت ، مهم ترین رویداد های جهان و کشور کانادا را، به زبان انگلیسی و گاه فرانسه،پخش میکرد   . آقای میمدال ، در پی آن بود تا اگر  بخت، یار باشد؛این دختر چشم آبی باریک میان را با سرهم بافتن آسمان و ریسمان ، کاملا عاشق خویشتن سازد واین «لقمهء از حوصله بیش» را یکسره تصاحب کند. آقای میمدال برای لاف زدن و پزدادن، بازهم از همان کوروش کبیر آغاز کرد و  ایرانیان را« تافتهء جدا بافته، علامهء دهر، نقطهء آغاز تاریخ بشر، دموکراسی خواه و  ....» قلمداد فرمود!
آقای میمدال  به دختره گفت ، لیزا ، میدانی ، ایرانی چند هزار سال تاریخ دارد ؟  و خودش جواب داد، حد اقل پنج هزار سال.
بعد گفت، میدانی  ، کوروش کبیر، امپراتور ایرانی چه مختصاتی اشت؟وخودش، با تبسم ملیح ساخته گی پاسخ داد،
کوروش ، نخستین اعلامیهء حقوق بشر را در جهان تدوین کرد، درواقع، اعلامیه جهانی حقوق بشر که سال
۱۹۴۸   ،از سوی سازمان ملل ، درشهر پاریس به تصویب رسید، نسخه بدل یا کپی همان آیین نامهء کوروش کبیر است !
انگار دختر خانم فرنگی که روبروی تابلویی از پاسارگاد ایران ،بر صندلی  نشسته بود،تا حدی کنجکاو شده بود ، صحت و سقم این افاضات را در یابد!
آقای میمدال سپس گفت ، سعدی ،شاعر ایرانی، پیشاهنگ روانشناسی تربیتی است و حق تقدم بر « ژان پیاژه» دارد.  فروید، روانکاواتریشی ، حتما با گلستان و بوستان، آشنا بوده و از خرمن دانش سعدی، مستفیض شده است.
 در ادامه، میمدال، مدعی شد که  زن در ایران، ، نه تنها، از نظر حقوق اجتماعی ، همواره با مردان، مساوی بوده، بلکه بر اساس روایات شاهنامه فردوسی ، ، زن ایرانی ،ازاستعداد پهلوانی و رزم نیزبرخوردار بوده، نمونه مشخص « زن پهلوان»، گرد آفرید است !
ازان پس ،  آقای میمدال که چهره اش از صحبت کردن بلا وقفه، بدون رقیب و بدون اعتراض، سرخ گشته بود، گفت،به بین، لیزا، دانش پزشکی نیز به ایرانیان ،ختم میشود .
 ابوعلی سینا راهم که شنیده ای،پزشک و فیلسوف نامدار ایرانی است ، هموطن من است ،طب قدیم و جدید، وامدار این ابر مرد است .....
آقای میمدال ، یکراست، فضل فروشی میکرد، به استخوان مردگان ،فخر می فروخت ؛ناگهان دید، چشم دوست دختر فرنگی اش ، به تلویزیون رستوران ، خیره شده است؛ گویا تلویزیون، اخبارو تصاویری از ایران ، در یک برنامهء تفسیر خبر، به نمایش نهاده بود، تصویر آیت الله خامنه ای ،کمتر از یک دقیقه، در صفحه تلویزیون بود، گویندهء تلویزیون تورنتو، به زبان انگلیسی میگفت، رهبر ایران،با بایسکل سواری بانوان ،در مجامع عمومی مخالف است ، زیراجلو چشم نامحرم است ؛ اما بایسکل سواری زنان، در بیابان یا کنج حویلی ( که هیچ کس در آن نباشد) اشکال شرعی ندارد!
سپس گویندهء اخبار، نظر رهبر جمهوری اسلامی را در بارهء موسیقی وآواز خوانی  ،تبیین و توضیح کرد ،نظر ایشان درین مورد ، نیز شباهت زیاد با بایسکل سواری خانم ها داشت.
 گویندهء اخبار، از زبان آیت الله گفت : گوش دادن به موسیقی، برای لهو و لعب ، حرام اندر حرام است، حتا اگر موزیسین برای خوشحالی همسر،بصورت خصوصی، به این کار مبادرت ورزد..!
آقای میمدال، هاج و واج ماند، این چه مصیبتی بود که بر سر او آمد؛ همه زحمات او ، خاک و دود شده بود.
یادش آمد، در خرد سالی از زبان واعظی شنیده بود، اگر مسلمانی یک ساعت ، با کش وفش وسلام و صلوات ، حتا با آفتابهء طلا، وضو بگیرد وخواسته یا ناخواسته، فقط در یک لحظه ، بادی از معده اش خارج شود، آن وضو، باطل میشود.
پلان  عشق ووصل آقای میمدال هم ، بخاطر جنبیدن ریش «آقا» بر صفحه تلویزیون ، یکسره باطل گشته بود!
لیزا، دوست دختر میمدال، از او پرسید، پریزدنت کشور شما همین آدم است؟
میمدال گفت ، آری، اما مردم، دوستش ندارند.
دخترپرسید ، این شخص ، چند سال است ، قیادت ملک و ملت ایران را به عهده دارد؟
 آقای میمدال گفت، سال های طولانی است ،شاید نزدیک به   سی سال !
دختر،هر کار میکرد، نمیتوانست، شگفتی و ناراحتی اش را کتمان کند !
 آقای میمدال ، دودستش را گذاشته بود،بر گونه های پریده رنگش و به یک نقطه سالن ، زل زده بود ؛گویا ازخروس بی محل، تلویزیون و جولان ریش « آقا»، شاکی بود.
 چون ندانی فرق نوش و نیش را
پس چرا چون بز، تکانی ، ریش را؟

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت