فاروق فردا

 

شکل گیری رویارویی های جدید بین المنطق

بخش دوم

مقاله ی گذشته را با این جمله پایان بردم که ، اما چیزی که در این میان حل ناشده باقی می ماند، مسأله ی افغانستان و دور نمای بعدی مناسبات با فدراتیف روسیه است که موازنه های امروز و فردای  اقتصادی و امنیتی افغانستان را در خم و پیچ سیاست های ملی و بین المللی اهتزاز می دهد و کشور ما را در هاله ای از خوشی ها وناخوشی های روند های پیش رو قرار می دهد.

مسأله  به  مشخصه های زندگی  امروز وفردا و اهمیت کشور های آسیای مرکزی بر می گردد. برخی مفسرین ،آسیای مرکزی یا حیاط خلوت روسیه  را پروژه ی پل ارتباطی  وشالوده ی همگرایی منطقه یی ارزیابی می کنند.نه م یتوان از ایننکته بی تفاوتت گذشت.کشور های آسیای مرکزی در زمان جاری،بیشتر از گاهی اهمیت یافته اند، که اتحاد شوروی فرو می پاشید و یا این کشور ها،استقلال بدون خون ریزی شان را اعلام می کردند.  تصور نه می شد ،جغرافیا هایی که اکثرا ساخت اتحاد شوروی بودند،بتوانند به ثبات برسن. غرب بدین باور بود که بر روسیه از سرحدات دیگر می تواند فایق آید  و میانه را  به مثابه ی ذهیره گاه تهدید به برنامه های عدی واگذار می کند.مگر این کشور ها  که هر کدام موقعیت حایز اهمیت جغرافیایی دارند،به ویژه ازبکستان و قزاقستان،به حدی از خود بالنده گی نشان دادند، که اکنون در بسا موارد،می توانند مستقلانه گردن فرازی کنند.اما زندگی شان را درحیاط خلوت روسیه،به مراتب بهتر ارزیابی می کنند تا این که از این مدار فرا روند.

انگیزه یی که ایالات متحده ی امریکا را در سال های نزدیک پس از فروپاشی شوروی،به مدارا در آسیای میانه وادار می ساخت این بود، که می خواست، فدراتیف را روسیه در مضیقه ی اقتصادی قرار دهد تاخود این کشور ناگزیر به پارچه های جداگانه تقسیم گردد. با تقسیم شدن فدراتیف روسیه، خیال امریکا نه تنها  راحت می شد،بل که آسیای میانه به خودی خود به مثابه ی تخته ی خیز به سوی هر کشور دیگر اتحاد شوروی سابق  می رفت ومی شد به حیث ذخیره گاه نیروی ارزان قیمت جنگ نیز از آن استفاده کرد.دلیل دیگر این  اغماض ،نیز چنین محاسبه می شد که  مسأله ی  افغانستان هنوز حل ناشده باقی مانده بود و امریکا راهی به منظور حضور به سوی آسیای میانه را دردست نه داشت. زمانی که  تروریزم ومواد مخدر از حاک افغانستان به دو تهدید جهانی مبدل گردید،ایالات متحده امریکا اولین کشوری بود که به خاطر مبارزه بر ضد این دو پدیده وارد عمل شد وافغانستان را در یک زمان از تروریزم القاعده و طالبان حامی آن پاک کرد.اما در این زمان امریکا دیگر فرصت و یا چانس پیروزی بر اسیای مرکزی را از دست داده بود. چرا که جنگ چچنیا در فدراتیف روسیه،به پایان رسیده بود.جنگی  که  رقبای فدراتیف روسیه امید های زیادی بدان بسته بود.جنگ  جایش را به صلح خالی کرد ومردم این خطه پی بردند که بقای شان، در زیست باهمی کشور واحدی بهنام فدراتیف روسیه است.عده یی  از سران جنگ چچنیا،کشته شدند، عده یی با روند صلح پیوستند و عده یی از آن ها به کشور های خارج پناه بردند ولی  داعیه های شان باز هم تا مدتی ،امید های حامیان جنگ در چچنیا را حمل می کرد، تا این که به کلی از رده و لیست نیرو های ذخیره برای مبادای این سرزمین خارج شدند.

آسیای میانه ، پس از حضور ناتو در افغانستان هم برای روسیه حایز اهمیت فراوان شد و هم برای مخالفینش آماج حرکت ها و خیزش های پیش رونده گردید . اینک چندین سال است که  کشور های اسیای مرکزی،به گونه های مختلف به میدان رقابت سخت مبدل شده اند.همچنان که فضای سیاسی افغانستان هنوز هم قربانی برایند های  تعامل ها و تقابل ها است،انقلاب های رنگی در برخی کشور زمانی توقف کردند، که با تغییر یکی دو بار فضای سیاسی حاکم، متوجه شدند که  نه می توانند،با از بین بردن پایه های لرزان سیاست در کشور های شان،ثبات نسبی بیاورند، فدراتیف روسیه در توقف دادن این حرکت ها و تامین ثبات، نقش بارزی ایفا کرد و با آن که خود از لحاظ اقتصادی با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کرد،کشور های آسیای میانه را از محور توجه خود دورنه گذاشت.این است سیاست دور اندیشانه و تحلیلی جامع از وضعیتی که در فرا راه قرار دارد.

رقبای فدراتیف روسیه و در راس ایلات متحده ی امریکا، با رشد روز افزون اقتصادی این کشور متوجه شدند که  در امر پیش روی به سوی آسیای میانه،با موانع مواجه  گردیده اند .اینکشور ها دانستند که هر گاه اقتصاد روسیه نیرومند گردد، کمک های بیشتر آن به کشور های آسیای میانه صورت می گیرد وزمانی که از لحاظ اقتصادی وابسته گی بیشتر پیدا کنند به همان پیمانه از تیر رس آنان بدور می شوند  وباز هیچگاه نه خواهند توانست بدان راه یابند.بناء این کشور ها در سراسیمه گی سیاسی  واقع شدند و به عوض آن که بتوانند برنامه ریزی های سودمندی را طرح ریزی کنند استباهات جبران ناپذیری را مرتک گشتند، هر اشتباه را تاامروز با اشتباه دیگر می خواهند جبران کنند،که خسارات به مراتب بیشتر از پیش را متقبل می گردند.

ایالات متحده و کشور های متحد، به عوض آن که در آن زمان،به کشور های نیاز مند آسیای میانه از لحاظ اقتصادی کمک کنند و آن ها را وابسته ی خود سازند،مصروف فرو ریزی پایه های اقتصادی روسیه شدند، و توام با مشکلات فراوان دیگر در چارسوی فدراتیف روسیه، به تبر زنی در بنیه اقتصادی این کشور آغاز کردند،اما فرصت سود آوری از این اقدام، دیگر از دست شان رفته بود.روسیه نه تنها در برابر تحریم های گونه گون مقاومت سرسخت انجام داد بل که نه گذاشت که حیاط خلوت ،نیازمند کشور های رقیب گردد.امروز افزون بر کمک های مستقیم مادی،بیش از سه میلیون بیکار آسیای مرکز،در شهر های مختلف روسیه  مصروف کار اند و ماهانه از پنج صد میلیون تا یک میلیارد دالر مزد کار این افراد به کشور های شان سرازیر می گردد.

اشتباه دوم اتحادیه ی رقیب روسیه،این بود که به عوض ایجاد فرصت های شغلی برای بیکاران، تلاش کرد،به مذهبیون و افراد متمایل به بنیاد گرایی توجه کند،خود و یا فرزندان آنان را  به پاکستان انتقال دهد و در آن جا تربیت نماید، تا باشد که آنان  پس از باز فرستادن،به نیرو های محرک و تخریبی مبدل گردند.این نیرو ها دیگر از دیدرس های  واکنشی ارگان های مبارزه با تروریزم در فدراتیف روسیه  و دولت های کشور های آسیای ی دور نیست.تازمانی که این نیرو ها  به سود اتحاد رقیب،به کنشی موفق می گردند،به مثابه ی مراکز مصرفی،بار دوشی بیش نمی باشند.

کشور های متحد رقیب در فدراتیف روسیه،با پول های باد آورده در افغانستان، به عوض آن که بقای شان را در تامین صلح و ابادی افغانستان جستجو کنند،این کشور را بازسازی نمایند،در از بین بردن تروریزم،مواد مخدر،فقر وبی کاری و فساد اداری مبارزه کنند،برعکس  از روی اشتباه جبران ناپذیری،حضور شان را در وجود این پدیده های شوم  به محاسبه گرفتند وحال گویی شیری را ازدم گرفته اند که توان کشتن آن را دارند و نه آن را رها کرده می توانند.

امروز افغانستان با سرنوشت بدی  روبرو است و تصور می شود که آسیای میانه  انتظار این سر نوشت را  دارد.اما این خیال، با ملاحظه ی تذکار های بالا وده ها دلیل دیگر،شاید نتواند تحقق یابد،اما اسیای میانه کما کان میدان رقابت ها باقی خواهدماند.مشخصه های این رقابت ها را در یک سو،توجه و عطش روز افزون کشور های رقیب روسیه به سوی شرق و تلاش های آنان به منظور راه افتیدن اندیشه های جهانی شدن،جغرافیای جدیدی وضع کردن به خاور میانه وتوجه به مسأله ی مهم تروریزم که روز تا روز  در گستره بین المللی ریشه می دواند.گدر سوی دیگر این تقابل،سازمان همکاری های شانگهای،اتحاد کشور های امنیت دسته  جمعی قرار دارد و افزون بر آن هم پیمانی  استراتیژیک کشور های هند،روسیه و چین است که هرکدام این پیمان ها ،اقدامات و برنامه های تطبیقی تدافعی اتخاذ می کنند و پیشروی های ناتو جلو گیری می نمایند.چه افغانستان و پاکستان ، دو کشور رقیب میان خود ولی هم پیمان ایالات متحده نیز به گونه عضو واصلی وناظر در سازمان همکاری های شانگهای حضور دارند و این خود در فراز ونشیب حرکتهای ناتوتاثیر های کج دار و مریزی را بر جامیگذارد.

کنش ها و واکنش های رقابتی در منطقه به منظور اهداف استراتیژیک،همان گونه که به نفع کشور های رقیب نیست، به کشور های میدان رقابت که عبارت از افغانستان و آسیای میانه است، نیز ممد و سودمند واقع نه می شوند.زیرا مشکلات منطقهه یی به حدی این کشور ها را بهم در همین مقطع با هم گره زده اند،که هر کدام از حرکت های پیشرونده کشور دیگر در هراس می افتند.

اسیای میانه با تمام دلهره گی ها و موقعیت در حاله یی از صلح و جنگ،خود را  زر چتر مصئون روسیه احساس می کنند، می دانند که پشت شان در تقابل  خوردو بزرگ خالی نیست،اما افغانستان ،کشوریست که ضرری  در این راستا را متقبل شده است.از سال های پس از یازدهم سپتامبر تا کنون، نه روی صلح را دید و نه مردمش روی زندگی آرام را.

امروز که این کشور به منظور مستقل  کردن وضعیت اقتصادی خود تلاش دارد،پاکستان و ایران با صراحت در برابر آن سنگ اندازی می کنند و یگانه کشور هایی که تاکنون  علاقمندخیر و فلاح افغانستان و مردم آن هستند ،همین کشور های آسیای میانه  در منطقه اند و بس.افزون بر آن چند پدیده ی دیگری که در راه انکشاف افغانستان به صورت روشن مانع ایجاد می کنند عبارتند از:

-       تلاش عمال قدرت های خارجی و مافیای  موادمخدر که در راستای خنثی کردن نقش چامعه ی مدنی بسیار موثر اند.

-                محافظه کاری،ترس و جبونی احزاب سیاسی دموکراتیک و قسما چپ گرا که روز تا روز کم رنگ می شوند و نه می توانند  حتی مواضع اصولی شان را بنمایانند. این احزاب در برابر نیرو های افراط گرا بسیار خردی می کنند.زیرا هنوز نه توانسته اند پایه های اجتماعی و مردمی بیابند و در بین مردم دهلیز های روشنگرانه باز کنند.

-                 تلاش دیوانه وار احزاب تنظیمی و فعال بودن شان  به منظور حفظ قدرت  که جز چور و غارت مردم ووطن هدف دیگر نه دارند.این احزاب هم در دولت هستند و هم می خواهند نقش اپوزیسیون ایفا کنند.این ها مار های گزنده ای اند که گاهی در نقش مار و گاهی در نقش مارماهی عمل می کنند وتاهنوز  با استفاده از احساسات دینی و مذهبی مردم سؤ استفاده می کنند و در برابر برنامه های انکشافی دولت قرار می گیرند.همین احزاب جنگ های قومی وقبیله یی  را مهندسی می کنند و به روند سود برداری از خون ملت، بقای خود را تضمین می نمایند.

حرکت های نیرو های مخرب در داخل افغانستان،کشور را بیشتر زبون می سازد.

وضعیت کنونی نگران کننده افغانستان  زمانی می تواند به سوی بهبودی تغییر نماید که دولت این کشور، نیروی خود را روی  سه نکته بنیادی متمرکز نماید.

تمام تنظیم هایی که اسلحه دارند،منحل گردند ،رهبران این تنظیم ها که به هر نامی می خواهند حزب هایی راجستر کنند،باید اسلحه ی شان را به دولت تسلیم دهند.دولت افغانستان به منظور  مستقل ساختن اقتصاد کشور و دریافت راه های انکشاف آن بذل توجه نماید.نکته ی سوم این که افغانستان درتامین امنیت منطقه یی سهم گیرد و دست زیر الاشه ننشیند.هرگاه افغانستان به کشور های منطقه تهدیدی شمرده نه شود و کشور های دیگر افغانستان را تهدید نه کنند،مشکلات داخلی کشور را نیز با نیرو مندی می تواند حل نماید.

به منظور ثبات امنیت منطقه به ویژه کشور های آسیای میانه،ایجاب می کند که دپلوماسی منطقه یی افغانستان باز نگری شود  وبت

با رعایت نورم های قرار داد ها و پیمان های امنیتی با کشور هایی همسو، در امر  گسترش پیمان های مشابه با شماری دیگر از کشور ها نیز این قرار داد هایی را امضا نماید.

آسیای میانه،منطقه ایست که داد و ستد تجارتی  افغانستان را دروازه های شمالی کشور به سایر کشور های اتحاد شوروی سابق و هم چنان تا روسیه  می رساند.افغانستان در این داد و ستد سود هنگفتی بر می دارد.شاید  ایران و پاکستان به سهم خود در این مراودات مزاحمت هایی را روا دارند،اما افغانستان باید نه تنها این که در کلام بلکه عملا به باور کشور آسیای مرکزی برساند که تروریزم ومواد مخدر افغانستان هیچ گاه تهدیدی به این کشور ها نه خواهد بود.به منطور مبارزه ی مشترک بر ضد تروریزم و مواد مخدر،ایجاد نیرو واکنش سریع منطقه یی ضد تروریزم و مواد مخدر ایجاد گردد تا سرحدات افغانستان واین کشور ها را زیر نظر داشته باشد.

افغانستان باید در اتحادیه امنیت دسته جمعی شامل گردد و به مثابه کشور مطرح در منطقه نقش خود را در تامین امنیت ایفا کند.هم چنان  حضور افغانستان در سازمان همکاری های شانگهای به  امروزو فردای کشور ما بسیار بااهمیت است،بناء زمینه های آن فراهم گردد تا افغانستان عضو اصلی این سازمان گردد.مسلما فدراتیف روسیه در این راه بذل مساعی کرده می تواندو افغانستان با روسیه زمینه های همکاری مشترک در این را راستا را جستجو کند.روسیه نیز نگذارد که افغانتسان در مبارزه بر ضد تروریزم بین المللی تنها بماند.از این رو روابط میان افغانستان و روسیه نیز در محراق توجه افغانستان باشد ونزدیکی با روسیه هیچ گاه خطری به کشور هایی نخواهد بود که در افغانستان حضور دارند.روسیه نیز به سهم خود، کمک بشری به افغانستان رااز نظر دور نگه نه دارد. زیرا که روابط افغانستان  و روسیه را مناسبات و همکاری های متقابل اقتصادی تشکیل می دهد.آنهم در مواردی که کشورهای حاضر در افغانستان ،در آن راستا ها تاکنون اقدامی نه کرده اند.   

 

====

اگر هنوز این بحث را حل ناشده تلقی کنیم که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی،  محصول جنگ سرد است، شاید هیچ کس از آن چشم پوشی نه کند که  مهم ترین کاری را که  جنگ سرد به منظور برهم خوردن وضعیت امنیتی جهان انجام داد، هما نا برهم خوردن تعادل ژئو استراتیژیکی جهان بود. جهان از این حادثه  تکانه ی نیرومندی را متحمل گشت وسخت برایش دشوار آمد تا کم از کم به برگشت دوباره به سوی آن بیندیشد . کشور های  محور این روند، در نگه داشت تعادل ها به حدی پارچه پارچه و در مانده شدند که از یافتن مجال های حداقل به منظور خود ایستایی شان را نیز از دست دادند. بسیاری از این کشور ها که در جریان جنگ سر و قطب بندی های ژیو استراتیک دریایی و زمینی در یکی از عرصه ها قرار داده شده بودند،سال ها به همکاری های اقتصادی  کشور های عقب مانده رسیدگی می کردند ،کشور های ناتوان  را دست یاری می داد ند و با عرضه ی کمک های مختلف  در به پا ایستایی آن ها ممد واقع می گردیدند. پس از برهم خوردن تعادل مورد نظر، خود به کشور های مصرفی مبدل گشتند و به حدی درمانده شدند که شمار زیاد شان حتی  در نگهداشت جغرافیای امنیتی شان نیاز مند کمک ومدد بیگانه ها واقع شدند.زیرا هزینه های کمر شکن سالیان متمادی دوران جنگ سرد در عرصه های دریایی و زمینی که پیروزی یکی منجر به شکست و ناتوانی دیگرش گردید، سبب از پا درآوردن بنا های اقتصادی وامنیتی این کشور ها گردید و میدان را به زمینه یا عرصه ی پیروزی در اواخر قرن بیستم چنان  به روی رقیب خالی ساخت، که  چون درنده ی گرسنه به منطور  بلعیدن جهان، مشتهی گردید. این اشتها مندی  ژرف ، ایده ی تقسیمات جدید ژئو استراتیژیک جهان را پدید آورد. اندیشه های سلطه گرایی جهانی و اقدامات قدرت گستری جهانی را سبب شد.

نقطه ی عطف  زمینه های بهره کشی  جدید از انسان  کشور های پس مانده  وخود این کشور ها، حادثه ی یازدهم سپتامبر سال 2001 است که تروریزم مدیریت شده  در سالهای پسین ختم جنگ سرد، مورد  غضب ایالات متحده ی امریکا واقع گردید و این کشور به منظور از بین بردن آن و رهایی جهان از این خطر به زعم خودش پیشگام گردید. اما به زودی روشن شد که تروریزم نه به مثابه ی پدیده ی زیر فشار، بل به مثابه ی استراتیژی ایالات متحده  برای زمان پسا جنگ سرد همیشه مورد توجه بوده  و پس از یازدهم سپتامبر به مثابه ی خطر جهانی  در یک نقطه ی ویژه تربیت داده می شود و در  نقطه ی دیگر به تجربه و آزمون های این تجربه گرفته می شود. 

این زمانیست که فدراتیف روسیه از یک طرف جنگ های چندین ساله چچنیا را پایان بخشیده و به باز سازی مناطق ویران آن سرزمین می پردازد و از سوی دیگر منازعات داخلی مذهبی و اتنیکی داخل خود را به مرحله ی حل رسانده و از سویی هم به منظور باز ایستایی پایه های اقتصادی اش منابع مشخصی را تقویت کرده است .روسیه در این زمان به گونه یی به کشور های پیرامونی اش را که درحالت گذارآن،در جریان سر کشی های بی مورد شان به جایی نرسیدند و از لطف اقتصادی روسیه نیز بی نصیب  بودند، متوجه گردید که و پی برد که این سرزمین ها دارند آهسته آهسته  به شکار تروریزم مبدل می گردند .روسیه نیک دانست  که این خود برنامه ایست که دارد  فدراتیف روسیه را از راه این کشور ها به لقمه ی چرب  پسا جنگ سردی مبدل می سازد. تروریزم خود از همین نقطه  مشخص می گردد که یکی از استراتیژی های جدید امریکا است که می خواهد به وسیله ی آن سرزمین های پیرامونی فدراتیف روسیه را که عبارت از گرجستان،آذربائیجان،آسیای میانه و کشورهایست که میان هند،روسیه و چین موقعیت دارند،در سیطره نفوذ خود درآورد واز آن جا روسیه رااحاطه کند. تسلط بر این کشورها، نه تنها عرصه ی جغرافیای فیزیکی آنان را در زمام گرفتن است بلکه تسلطیست به منظور خاموشی جغرافیای معنوی شان که طریقی شمرده می شود در راه ایجاد درد سر سازی به روسیه و از این طریق  زمینه ی مهار کردن چین فراهم می گردد ،چه هندوستان را همین بس که  پاکستان را سال ها پیش از بغل چپش افریده اند و هنوز که هنوز است و ظایف خود را انجام می دهد.

افغانستان  در شمارش های پیشین  امریکا، یگانه کشوری تشخیص شده بود که هم به منظور تجربه کردن  پدیده های تروریستی  وهم به مثابه بهترین تخته ی خیز به سوی کشور های آسیای میانه وسیله شده می تواند. اما به منظور تامین این استراتِیژی زمان و بهانه ی می بایست که ایالات متحده آن را از قبل در چنگال خود نگه داشته بود. حضور حزب دموکراتیک خلق افغانستان به مثابه ی سازمان چپ  که تاحد زیادی از زمینه های روان شناختی اجتماعی جامعه ی افغانی  در حاشیه مانده بود و به خوانش چند کتاب مارکسیستی - لینیستی  ومانیفیست حزب کمونیست اتحاد شوروی  به منظور اقدام و نگه داشت دگرگونی  نظام انقلابی اکتفا کرده بود  .این حزب با آن حرکت ها و جهش های تند روانه ی خلاف عرف دینی مردم و شعار و دثار چند صد ساله ی فرهنگ  قرائت ناشد ی دینی مردمان این کشور، توام با ناهمگونی های مذهبی  به تک تازی هایی  نایل گشت که با هر اقدامش ،اتشی بر دامن خودش  روشن می ساخت. فقر آگاهی سیاسی  و فقر آگاهی های دینی درمیان حلقات دین گرای جامعه ، زمینه بیشتر پابندی های آنان را در زنجیره های سیاسی کشور های کفری مساعد و آنان را به بهانه ی رویش نظام غیر دینی و به ویژه حضور نظامی اتحاد شوروی  در افغانستان،  وسیله ی دوام و تازه نگه داشتن جنگ سرد و نزدیک شدن  امریکا به  کشور های پیرامونی روسیه تقویت نمود. این نیرو ها به بهانه ی جهاد و حرکت های دیگر شعاری در زیر لوای اسلام ، وطن ابایی  شان را به ویرانه ها  مبدل کردند و به حد زیادی  به افراط دست زدند. رهبران شان در در این حالت با هر حرکت افراطی آنان به پاداشی دست می یافتند که در عمر پدر خود آن را به خواب هم نه دیده بودند. امریکا از ابتدا این را می دانست که این ها جز نوکران حلقه بگوش و سامعان امر ونهی بیش نیستند، از این رو حتی در زمانی که انان را تا قدرت نیز همراهی کرد، حیثیتی جز نوکر و غلام  برای شان قایل نه شد. اما دلیلی که امریکا نتوانست میان آنان اتحادی را به خاطر تطبیق استراتیژی هایش به وجود آورد، انقلاب اسلامی ایران و دو پارچه شدن نیرو های جهادی آنان در پاکستان و ایران بود که به عوض اتحاد اسلامی به تفرقه های مذهبی  وزبانی پارچه پارچه شدند واین امر ، از سوی دیگر مشکلات میان تنظیمی ومیان سمتی را در این کتله ها  تا آخر نگه داشت،که خودهدفی دیگر شمرده می شد.

ایالات متحده ی امریکا اگر در این حالت موفق نشد که اهداف پیشروی هایش را به سوی کشور های پیرامونی روسیه تطبیق کند،به این پیروزی بلاموانع به صورت کامل دست یافت، که تنظیم های  جهادی، افغانستان را از لحاظ فرهنگی،سیاسی،اقتصادی و نظامی به صد سال عقب راندند وتمام هستی های زیر بنایی و روبنایی اش را به حدی دگر گون ساختند که کشور آبایی شان را محتاج  دنیا شد.چه در این مورد نیز از آن جایی که گروهی به نام طالب از قبل هسته گزاری شده بود و آن هم به قول بی نظیر بوتو به وسیله ی پاکستان ،انگلیس و ایالات متحده ، نشان می دهد که ویران کردن وطن نیز دستوری بود که این گروه ها از بادارن شان دریافت می کردند. تا ،آنان را به حدی ذلیل سازد که مردم از طالب ها استقبال کنند. طالب هم به حدی تاریک تر و عقبگراتر عمل کرد که گام به گام، به منظور گذشتن آسان و بی دغدغه ی امریکا  از دریای آمو، پلی می شد به حضور یابی امریکا و متحدینش در افغانستان.

طالب از این اهداف نا آگاه نبود و در قرار داد های متقابل با ایالات متحده  به این مساله گردن نهاده بود که  تنها به اسلحه هایی از مجاهدین اکتفا کند که ظاهرا به زور می گیرد و یا آنها داوطلبانه تسلیم کنند.،دیگر تمام تنظیم های گریزی در ایران و پاکستان به شمول برخی نیرو های دیگر طالب ستیز،پیش از فرار را بر قرار ترجیح دادن  سلاح های شان را در جا هایی که امن کرده بودند، امن باقی ماند و در روز موعود  همراه با آن که رهبران شان میلیون ها دالر رشوه از امریکا دریافت کردند، این صفوف با دل خوشی با اسلحه ی شان وارد میدان جنگ شدند.آن گاه که امریکا با بی 52 راه را به طالب های فرار ی  هموار می ساخت،این ها بر یارانه با امریکا یک سر وگردن بلند می گشتند ووقتی دیدند که بار دیگر ملعمه کاری شده  به منظور اهداف  جدیدی ، راه دیگر جز این نمانده است که متباقی عمر شان را در در گیری های قومی و مذهبی سپری کنند واین هم هدف دیگریست که امریکا را به آسیای میانه نزدیک تر می سازد . اما با پیشروی های امریکا در خطه های آسیای میانه و آذربائیجان به بهانه ی حفاظت لوله ی گاز و غیره، دیده می شود که زمینه های رقابت هایی به گونه های جدیدی فراهم می گردد.این در حالی است که فدراتیف روسیه فراتر از تصور امریکا ومتحدین ان کشوری شده که  نه تنها از لحاظ اقتصادی و نظامی بر پای خود ایستاداست بل،توانایی آن را نیز دارد که از کشور های پیرامونی خود به گونه دلخواه نگهداری نماید.

اما چیزی که در این ماین حل ناشده باقی می ماند، مسأله ی افغانستان و دور نمای بعدی مناسبات با فدراتیف روسیه است که موازنه های امروز و فردای  اقتصادی و امنیتی افغانستان را در خم و پیچ سیاست های ملی و بین المللی اهتزاز می دهد و کشور ما را در هاله ای از خوشی ها وناخوشی های روند های پیش رو قرار می دهد.

ادامه دارد

 

  


بالا
 
بازگشت