دکتوررازق رویین

 

وضعیت دولت وحدت ملی و آینده کشور

چرا این موضوع که پس ازبه میان آمدن دولت وحدت ملی اوضاع کشور رو به خرابی نهاد ویک دولت تک قومی به جای یک دولت فرا قومی به میان آمد،پرسشیست که هر هموطنی باید از خود بپرسد. در آغاز چنین پنداشته میشد که این دولت بر مشارکت ملی بنا نهاده خواهد شد زیرا هم جامعه جهانی و هم احزاب و گروههای قومی با تفاهمی که با یکدیگر داشتند، برای گریز از ادامه جنگ و خونریزی وآمدن یک فضای مسالمت و آرامش بدان نیاز ضروری احساس میکردند. هرچند میدانستند که در انتخابات برنده کیست و حکومت متعلق به کدام گروه و کدام ائتلاف است. در همان روز های نخست هم اشرف غنی وهم  تیمش که بازنده بودند میدانستند که لازم است به شعار هایی رو بیاورندکه خواست اکثریت جامعه بود.پس برای فرونشاندن احساسات مردم آقای غنی  از وفاق ملی و برادری و برابری ملی داد میزد و میگفت که هیچ قومی بر قومی و هیچ افغانی بر افغان دیگر برتری ندارد. ملت خوش قلب کشور هم این شعار ها را ساده لوحانه میپذیرفت.هر چند کسانی مانند من که ازسابقه سیاسی وطرز دید و ایدیولوژی او میدانستند این گونه شعار ها را شعار های عوامفریبانه و مد روز میپنداشتند و بدان باورمند نبودند.

سیاست تبعیض و برتری جویی قومی و حتا فاشیستی او پس از گذشت چهار سال اکنون جامعه را به لب پرتگاه ازهم پاشیده گی کشانده است وملتهای با هم برادر کشور  برای برون رفت از وضعیت راهی جز رو آوردن به اسلحه وآماده گی برای یک پیکار سرنوشت ساز راهی برای شان نمانده است. چون دولت نه به خواست ملت گوش میدهد و نه برای حل دشواریها جز زور گویی و فشار،  برنامه یی دارد.

دولت ظاهرن به بهانه آوردن نظم و جلوگیری از خود سریهای قوماندانهای محلی خود را مکلف به مبارزه با آنان وانمود میکند ولی مردم میبینند و میدانند که آوردن نظم در مبارزه جدی باعوامل بیگانه پاکستانی یعنی با طالبان و داعشیان است که آرامش و نظم جامعه را در کشور برهم میزنند و اگر چنین نباشد مردم هرگز برای دفاع خود دست به سلاح نمیبرند. مردم احساس میکنند که طالب پروری از سوی دولت روز تا روز گسترده تر میشود. و جنایتکاران طالبی و حکمتیاری بر مردم محل چیره تر میشوند. وقتی دولت در فکر ملت و مردم نیست، طبیعیست که خود در پی کار خویش بر خواهند آمد و از زمین و خانه و ملک و آبروی خویش پاسداری خواهند کرد.

در این میان از آنجایی که بنای دولت بر خود کامه گی ، حذف هویتای اصالتمند و آبرومندملی، برتری قومی بنا یافته است، غنی خود را در محور کار ها قرار داده است و به کسی از ارکان دولت فرصت ابتکار عمل را نمیدهد. حتا دیوانسالارانی که با  او از غرب آمده بودند، به بهانه های گوناگون نفوذ آنان را در کار های دیوانی کم ساخته و آنان را به یک مهره  سوخته و بی کاره تبدیل کرده است.  کسانی که اندکی شیمه و جرات داشتند .جز استعفا کاری از ایشان ساخته نبود.

کرزی با زرنگی سیاسی که داشت با خنده و مسخره گی توانسته بود برای مدتی روشنفکرانی مانند سپنتا ،اعظم دادفر سید مخدوم رهین،محمد امین فرهنگ، امیر شاه حسن، داوود شاه صبا را با خود نگهداشته بود ودولت خود را صبغه تخصصی و کار آزموده گی داده بود. ولی اشرف غنی مجنونوار خود را مرکز ثقل زمین فکر میکند وهمه کار ها را در دست خود گرفته است.باور کرده است که مغز متفکر است. از همین جاست که امور مملکت از هر سو در حال شاریدن است.

و اما ازسوی دیگر به اصطلاح نیمه دیگر قدرت، یعنی حزب جمعیت و شورای نظار در برابر این مجنون، فاقد یک هژمونی و راهبرد سیاسی معقول و مدون ملی است وبه بازیهای روزمره و موش گربه اشرف غنی خاضعانه مینگرد که چه می اندیشد و برای شان چه چیزی را ارمغان می آورد. اخوانیزم تار وپود ایشان را از پیشروی و تحرک و ابتکارسازنده ، باز داشته است. تنها گاهگاهی از زبان این و یا آن قوماندان جهادی یا سیاستمدار تهدید هایی را عنوانی مخالفان خود بیان میدارد وهیچ برنامه یی برای سیاست وفرهنگ باز سازی کشور برون نمیدهد تا ملت بدان دل ببندد و از آن پشتیبانی کند. در حالی که اکثر روشنفکران غیر وابسته ویا وابسته غیر پشتون از اینها - حزب جمیعت در عمل و نظر پشتیبانی کردند .چون میدیدند که فاشیزم قبیله روز تا روز با نیرنگهای رنگارنگ در پی استحکام مواضع فکری و خریدن استعداد های جوان ملت هست و مردم را به سوی شوونیزم و رژیم تک قومی، و حذف نام و نشان ملتهای کهن کشور، میکشاند. وزارت معارف در نظر حزب جمعیت یک وزارت دست دوم است که در آن بیکاره ترین و کم سواد ترین اشخاص را میگمارد و هرگز در پی پی افگندن یک بنای معارف پیشرفته و ملی نبوده و نیست. قانونی، ملا حنیف  واکنون میرویس این  آدمها هیچگاهی با تعلیم و تربیه مدرن و خود آگاه آشنا نبوده و نیستند. اهم توجه اینان آن بوده تا ملت از دین برنگردد .یک معارف دینی هدف بوده است. در حالی که دین و مذهب در شرایط امروز یک وظیفه وجدانی و شخصیست. تشویشی برای برگشتن از دین در جامعه مسلمان ما بسیارهم اندک است. غایه وهدفت باید فراگیری دانشهای مدنی، حقوقی، ادبی و فرهنگی آنهم به سطح بلند آگاهی دهنده باشد تا کشور با داشتن جوانان آگاه و دانشمند آینده خود و کشور خود را بسازند و با جهان امروز همگام شوند. با دین و مذهب مردم نمیتوانند به جنگ جهالت وخرافات وفاشیزم بروند بلکه با آگاهیهای مدنی و حقوقی و سیاسی است که راه آینده را درست تشخیص میدهند. فاشیزم قومی هم اکنون برای اغفال مردم صد ها مدرسه دینی بر پا کرده اند تا جوانان ما را از دختر گرفته تا پسر برای پذیرش اندیشه های طالبانی پرورش دهند. این بستر خوبیست برای آنان. هم اکنون حزب تحریر به کمک انگلیس و پاکستان در پنجشیر این مرکز مقاومت ملی ما رو به پیشرفت دارد. به گفته آقای شفیع عیار اگر مردم غافل بمانند شاید روزی آرامگاه قهرمان ملی احمد شاه مسعود را از میان بردارند.

در بخش سیاست نیزنیمه دوم قدرت چه دستاوردی دارد؟ غالیه ولایت بلخ اگر ایستاده گی کوتاه مدت استاد عطا محمد نور نبود. ولایت به دست همدردها مربوط شاخه کلبدین سقوط میکرد. با انهمه مقاومت چند روزه، دیدیم که ملت از دل و جان در بلخ گرد آمدند تا از بلخ و والی اش پشتیبانی کنند. ولی از آن جا که در برنامه حزب جمعیت هدف دراز مدت وجود نداشت، به چند پست دولتی و والی ولایت بسنده شد و با شوونیزم قومی  کنار آمد. در حالی که اگر مردم فقط تا دروازه خروجی شهرمزار، مارش میکردند،ارگ  سقوط میکرد. چون عناصر روشنفکر در راس کار نبود که میدانستند قیام مردم را هیچکسی به گلوله نمیتواند ببندد. نه امریکا و نه اشرف غنی.حتا جنرالان ارتش و افسران اعلام بیطرفی کرده بودند. پس ترس از چی بود؟  تنها روشنفکران میدانند که امریکا هرگز به خود اجازه ایستاد شدن در برابر ملتی را نمیدهد. آنان از جنگ ملت ویتنام به خوبی تجربه آموخته اند . غنی برای امریکا یک مهره شطرنج چیزی بیش نیست. امریکا نمیخواهد در برابرقیام عدالتخواهانه مردمی بجنگد. چون فرجام را میداند. دموکراسی اش هم اجازه نمیدهد .برایش منفعتی نداردجز رسوایی. او در افغانستان در پی برنامه خودش است.نیامده که از کسی حمایت کند و او را بر سر قدرت نگهدارد. هرچند غنی و جواسیسش تبلیغاتی از این گونه را پخش میکردند و مردم را از قیام میترساندند. خرابی کار در آن است که حزب جمعیت جز به اعضای اخوانی خود به احزاب و روشنفکرانی که سیاست مستقل وغیرمذهبی دارند به دیده شک مینگرد و به آنها اعتماد نمیکند. بسیاری از روشنفکرانی که روزگاری چپی بودند وامروزه از آن سیاست رو گردانده اند ویک سیاست مستقل وغیر وابسته را دنبال میکنند،  به خاک وفرهنگ و سرزمین خود دلبسته اند و از منافع شخصی خود در بسا موارد گذشته اند، هرگز از سوی جمعیت حمایه نشده وبا آنان انگونه که شایسته بود برخورد نشده است. شمار بزرگی از این گونه شخصیتها هم اکنون در بیرون از کشور زنده گی میکنند ولی کسی از آنان دعوت به بازگشت  نمیکند. گرجه قهرمان ملی کشور در فراخوانی در فرانسه از آنان دعوت کرد که در دولت سهم بگیرند ولی هیچ مرجعی زمینه بازگشت آنها را فراهم نکرد. در بلخ یکتن از رهروان مزاری مسعود در روز های نوروز، از من خواست اگر با استاد عطا دیدی برایش بگو که در چنین شرایطی بدون روشنفکران متخصص و با تجربه با گروهی که گردت را گرفته اند، نمیتوانی همه کارها را به پیش ببری . تنها میمانی  ودر سیاست شکست میخوری. ولی به اصطلاح جوانان ما، چرخه گیران استاد عطا نگذاشتند با اوببینم وگفتگویی داشته باشم.تضاد و تضاریس این حزب آنقدر بزرگ است که وقتی در بلغاریا بودم یکتن از فرهنگیان ناموربدخشانی به دستور استاد ربانی به حیث سکرتر سفارت مقرر شد.ولی همین که پایش به سوفیه رسید از سوی نماینده شورای نظار که کار های سفارت را پیش میبرد  ونامش را نمی برم توطیه شروع شد و عرق پیشانی نو رسیده خشک نشده بودکه رخصتش کرد  و او هم رفت به امریکا ودرخواست پناهنده گی داد. از این  انحصار طلبیها ونا دیده گرفتنهای واقعیتهای جامعه اکنون وضع دشواری در کشور به وجود آمده است. همراهان طبیعی وسیاستگران اصلاح طلب کشور مانند حزب آزاده گان، حزب کنگره، حزب سبزها رهروان بدخشی بزرگ، انجمنهای گوناگون فرهنگیان و شخصیتهای مستقل همه آماده همکاری اند. میشود بااینها در تماس شد تا یکجا باهم برای آوردن عدالت و دموکراسی شکست اندیشه تکقومی اشرف غنی و دیگر شوونیستها، کار کرد. هم اکنون حزب مبارزی با موضع گیریهای افشاگرانه علمی و ملی اش یعنی حزب کنگره ملی به رهبری آقای لطیف پدرام در کشور دلیرانه موضعگیریهای رژیم فاشیستی غنی را افشامیکند واز عزت  وآبروی اکثریت ملت به دفاع برخاسته است. من در باره این حزب یک کلمه هم از رهبران جمعیت و هم از احزاب دیگر، نشنیده ام که از موضعگیری حزب کنگره حمایت کرده باشند. البته هم حزب جمعیت و هم حزب جنبش ملی و هم حزب آقای محقق. در حالی که یک حزب زنده وپر جمعیت کم از کم لازم بود موضع خودش را در بیان شعار ها واستراتژی کنگره به روشنی اعلام میکرد. تا ملت میتوانست با سبک و سنگین کردن مواضع احزاب درست را از نادرست تشخیص میداد. در سیاست خم خم رفتن کار درستی نیست.

در انخابات پیش رو اگرملت  نمیخواهد باز هم به دام اغواگران و شوونیستها بیفتد باید با تشخیص گذشته و حال شخصیتها و احزاب سیاسی، راه آینده خود را خود برگزیندو در دام  لافها و گزافه گوییهای بیهوده، نیفتد. به امید آینده روشن کشور.

 


بالا
 
بازگشت