الحاج عبدالواحد سيدی

 

 

 

سایه روشن هایی از جلد یازددهم باز شناسی افغانستان

مطالبی که در حصه  های دوم و سوم  بازشناسی افغانستان آورده شده سایه روشن  های از تاریخ آغشته بخون بلخ باستانی یا به  عباره دیگر شمال هندوکش یا پارپامیزوسی است که در ادبیات کلاسیک توسط تاریخ نویسان دوره باستانی آروپا (یونان) ، یعنی در زمان فتوحات اسکندر مقدونی در دو طرف دریای اکسوس ، توسط پلوتارک و کینتوس کورتیوس تعریف ، ونمایش داده شده است . ولی حقیقت این است  که این سر زمین ها نه آن وادیهایی است که اسکندر از آن نام برده و زیر  قدمهای سپاهیان خود آنرا با خون  کشوده اند و نه آن پیوستگی ای را دارا میباشد که اقوام  تاجیک ، اوزبیک ، خوارزمی ،فرغونی وقرغزی در کنار هم  مدنیت  های حوزه تمدنی بلخ ، بغلان ،  قندز، میمنه و جوزجان راسرو سامان دادند ، رخش و خش ، خیوه و سمرقند و اورگنج را بنا کردند. حالا ضرورت است که این مناطق و مردم  آن ازدید نو باز شناسی و در مورد  شناخت شان کندوکاو صورت گیرد زیرا به  هیچوجه جغرافیای بطلیموسی و یا تاریخ  هایی که به شیوه هلونستی هومر  ویلو تارک نشان داده شده است چیزی بدست نمیدهد.

لازم دانسته می شود تا سر گذشت این بزرگترین و کهن سال ترین تاریخ تمدنی بلخ باز گشایی گردد تا ببینیم بر سر٬چهار بازار٬ آن چه حوادثی تکراراْ بوقوع  پیوسته است:

حوزه بلخ نقش حیاتی را برای هزاران سال در زندگی اقتصادی، فرهنگی و دینی آسیای مرکزی بازی نموده است و یکی از گهواره های تمدن جهانی میباشد. حتی امروز نیز منطقه یکی از مهمترین حوزه های اقتصادی افغانستان میباشد. در دوران زمامداری امیر افغانستان محمد ظاهر شاه (1933-1973)، بیشتر درآمد پول فزیکی از صادرات منابع منطقه؛ گوسفند قره قل و پوست آن؛ چرم؛ قالین، گلیم و نمد؛ برنج؛ گندم؛ انگور و کشمش؛ پسته؛ تربوز و محصولات دیگر بدست میآمد. همچنان منطقه ذخایر زیاد نفت، گاز و ذغال سنگ دارد، اگرچه غیر از گاز ساحه شبرغان کار اندکی برای بهره برداری از این ذخایر صورت گرفته است. طلا از قسمتهای علیای دریای آمو از سده به اینسو استخراج گردیده است و استخراج لاجورد و لعل بدخشان به دوره های خیلی گذشته میرسد.

تا همین اواخر، هنگامی که مزار شریف به مرکز مهم  شهری تورکستان صغیر مبدل گردید، بلخ قلب سیاسی و اقتصادی ولایت بود.  سده قبل از فتح باختر (بکتریا) از سوی اسکندر کبیر در سال 328 ق م، ستراپی هخامنشیان ناحیه زراعتی و تجاری مهم بود، در حالی که قدامت پایتخت آن، بکترا، از سوی دانشمندان در محل کنونی شهر بلخ توقیع گردیده است[[1]]، از سوی جغرافی شناسان عرب شناسایی شده و به "مادر شهرها" یا ام البلاد یاد میگردید (هولت 28-9، 34-5). دیگرن آن را بلخ البهاییه، بلخ زیبا ( لسترنج،برگ 420) گفته اند. موقعیت ستراتیژیک آن در محل تقاطع شاخه های راه ابریشم، کاروانهای تجاری از چین، شبه قاره هند، ایران، حوزه مدیترانه و حوزه های دیگر قاره ایروایشیا، از طریق دروازه های آن میگذشت، شهر را نه تنها یکی از مراکز تجاری شهری دنیای باستان و سده های میانه میساخت بلکه مرکزی بود که مردمان نژاد ها و عقاید مختلف بهم میرسیدند، میامیختند ( ویل دورانت  ، تاریخ تمدن ،مشرق زمین گهواره تمدن – کتاب اول)و نه تنها مال التجاره بلکه اندیشه ها را هم مبادله مینمودند.

 

مزیت های اقلیمی  بلخ (ترکستان افغانی یا ترکستان صغیر)

 بلخ با وجود این از نظر دید اقلیمی،  جدا شده از مونسون های هند توسط سلسله کوه های مرتفع در جنوب و بیشتر از یکهزار میل فاصله از نزدیکترین بحر، منطقه باران کمی دارد.  بارش های سالانه ، عمدتا در حوت، حمل و ثور میبارد، که بعد از آن درجه حرارت در دشت ها به سرعت بالا میرود و طور اوسط به 38درجه در ماه اسد میرسد (دوپری 1978، فصل 1، 15-18). در موسم گرما،  طوفان های خاکی و ریگی  از دشتهای ریگستانی که در سمت جنوبی دریای آمو واقع است میوزد، در حالی که در زمستان بادهای سایبریایی منطقه را خیلی ها نامناسب میسازد.  با وجود این، در کوه های جنوب، بارش بیشتر است از نومبر تا مارچ در عمق چندین متری در قله های بلند از اثر بارش برف ویا باران ذخیره میگردد. در بهار ذوب شدن یخها آغار مییابد، و با اب شدن تدریجی برفها اب در صدها وادی و دره های کوچک جاری میگردد. این نهرها بالاخره با هم یکجا گردیده رود خانه ها را مانند رودخانه میمنه، بلخاب، کوکچه و رودخانه های دیگری که به سوی شمال جاری اند، میسازند یا اینکه به سوی جنوب از طریق تیر بند تورکستان به دریای مرغاب که به سوی غرب جاری است میرسند، سپس به شمال دور خورده بالاخره در ریگهای دشتهای مرو جذب میگردد.

 

 دوره های اولیه بلخ در حاصلخیزی خاک و پهناوری زراعت  که به نوبه خود قادر به حفظ جمعیت قابل توجهی بود، شهرت داشت.وحالا نیز این شهر بنا به داشتن امکانات وسیع زیست محیطی وامیتی اش به انفجار جمعیت  روبرو است .اما این امکانات را دارد  که بتواند  جمعیت  های بیشتر از این را بخود  سکنا دهد.

ذخیره آب توسط ساختارهای زنجیره ئی کوه های که جناح شمالی هندو کش را میسازد افزایش مییابد. شماری زمینهای هموار آهکی، از جمله تیر بند تورکستان، آب برفهای ذوب شده را در چاه های زیر زمینی ذخیره مینماید که به منزله مخزن آب عمل نموده طور منظم آب را به دریاها، حتی در اوج تابستان، میریزد. اغلب ریزش آب از این ذخایر زیر زمینی آبشارهای دیدنی ، مثلا در دره زنگ و شاخ  در گرزیوان، را به میان میاورد. این زمینهای مسطح از اثر جریان دریاها، عمیقا ساییده شده و توسط هزار ها دریاچه های دره های تنگ پیچ در پیچ پارچه پارچه گردیده است. این دره های تنگ وعمیق سایه طبیعی برای دریاها مهیا میسازد که پیچ خورده به کف وادی بر میگردد، که انها را از گرمای تابستان محافطت نموده و تبخیر سطحی را کاهش میدهد.

در بین سطح آهکی و دشت مربوط، ویژگی سوم جغرافیایی قرار دارد که طور قابل ملاحظه در حاصلخیزی منطقه سهم دارد. این حاوی کمربند بلند تپه های خاک سست یا چول است که در قاعده کوه ها از اثر وزش بادهای استپ های آسیای مرکزی تراکم نموده اند. خاک سست نرم باد آورده ناشی از ساییده شدن سنگ وخاک دوره یخ ، یکی از حاصل خیزترین خاکها است. برفهای سنگین کوه ها در جنوب، یکجا با آب دارای مواد آهکی منحل زمین هموار، در طول سال میزان بالای آب را در این تپه های ریگی دشتها به میان میاورد، که زمینه کشت گندم را به میزان وسیع ممکن میکرداند. در جاهایی مانند گرزیوان، همه ساله حبوبات زیادی که از کشت للمی این زمینهای خشک تپه های متموج بدست میاید، انها را نقطه اتکای اصلی تامینات زراعت و خوراکه منطقه میسازد.

از دوره های خیلی اولیه، مهارت و استعداد انسان از این مزایای طبیعی آماده شده توسط دریاهای همیشگی بهره گرفته، منطقه را به یکی از مرا کز حیاتی آسیای میانه مبدل ساخته اشت. در هر جایی که وادی دریا برای زراعت به حد کافی وسعت پیدا میکند، مسکن گزینی انکشاف یافته است، از آب دریاها برای کشت گندم، چهارمغز، پسته[i]، توت و سبزیجات بهره برداری گردیده است. دربهار، هنگامی که چول و سراشیبی کوه ها مملو از سبزه تازه اند، اسبها، گوسفندان و مواشی دیگر برای چاق شدن( به چراگاه ها) برده میشوند. جایی که دریا ها از تضیقات کوه ها آزاد گردیده به زمین هموار میرسند، مسکن گزینی بزرگتر ریشه دوانیده است و از آنجایی که وادی دریا نیز مجرای برای تجارت و ارتباطات بود، مناطقی مانند میمنه، سرپل، کندوز و بلخ و(تخارستان)،به شبکه شهر های دارای استحکامات ارتقا نمودند، که به نوبه خود به مراکز منطقه ای یا دولت-شهر به ذات خود مبدل گردیدند.  موقعیت این جاها به دلایل دیگر مهم بود، اینها شبکه های مغلق ابیاری را در اداره داشتند، زراعت منطقه بالای ان استوار بود، همچنان نیروی لازم را برای آسیاب ها و آب مورد نیاز مردم را تدارک میدیدند.

مشورترین و بزرگترین این ها که از این شبکه ها مشتق میگردد بلخاب است، که هژده نهر نامیده میشود . هنگامی که بلخاب در  (دره تنگی ازبامیان و بند امیر) به سوی البرز (ازناحیه  تنگی چشمه سفا)جریان می یابد، یک سلسله نهر های مصنوعی آب را، نه تنها به بلخ بلکه به تعداد زیاد نواحی مسکونی و شهرک ها نقل میدهند، که به شکل پکه از مزار شریف در شرق به آقچه در غرب گسترش مییابد. اگر چه نمیدانیم سیستم هژده نهر در دوره قبل از اسلام تا چی حدودی وسیع بود، اما میدانیم که در اواخر سده هفده مسیحی، دو صد وهفده روستا به آن متکی بود. بدبختانه به سیستم کانال ها در این اواخر توجه نگردیده است، تا حدی از سبب بی تفاوتی دولت و تا حدی از سبب مشکلات کنونی، در بعضی از کانال های کوچک گل ولای تجمع نموده است. شواهد صدها گفته و و دیگر مخروبه هادر سراسر دشتهای بلخ نشان میدهد که در دوره های قبلی هژده نهر خیلی وسیعتر بود وجمعیت آن خیلی بیشتر بود (مک چیسنی1991، 22-6).

 

پیشینه تاریخی بلخ

هخامنشی ها تقریبا از خود گذشتگی دینی برای نگهداری هژده نهر داشتند، (تران 1980، 102)، در واقع الهه حامی بکتر اردوی سورا اناهیتا، دارای یک هزار دست، فکر میگردد که تجسم سیستم کانال و روح مسیربزرگ آبی دیگر بکترا، دریای آمو است. اگرچه امپراتوری ایران توسط یونانی ها جاروب گردید، مهارتهای انجنیری و اداری مورد نیاز برای فعال نگهداشتن سیستم کانال از یک نسل به نسل دیگر، از یک دودمان به دودمان دیگر، برای بقای منطقه که به نگهداری مناسب سیستم کانال وابسته بود، انتقال می یافت. به نوبه خود، اداره سیستم، که در اطراف نگهداری توازن دقیق بین مقرر داشتن طبیعت و نیاز انسان میچرخید، منجر به بیروکراسی استادانه گردید ، که منابع گرانبها را مدیریت مینمود و توزیع مساویانه آب را در روستاها تامین مینمود. با گذشت زمان، مجتهد-والی  ارثی به میان آمد که امور دینی و اقتصادی منطقه را اداره مینمود. با فتوحات قشون اعراب در بلخ در اوایل سده هشت مسیحی، مهارتهای خاندان برمکی، اداره کنندگان مجتمع معبد نوبهار، یا دقیقتر، ناوه ویهاره ، و صاحب املاک بزرگ[ii]، به زودی برای استفاده موثر به کار واداشته شدند. زیر اداره عباسی ها، این خانواده تا به موقف وزیر، بالاترین موقف اداری در امپراتوری ارتقا یافتند. 

 

میمنه

شهر کنونی میمنه مرکز ولایت فار یاب بوده و یکی از مناطق ستراتیژیک شایان توجه مهم را اشغال مینماید. بم واقع شدن در نهایت شمالغربی تیر بند تورکستان، در دروازه شمالی دهلیز بادغیس، شهر یکی از راه های کاروانی بین ایران؛ هرات و شهرهایی در سوی دریای آمو بود. میمنه همچنان مسیر تجاری متناوب  بین شبه قاره هند و آسیای مرکزی،  در ضمن به بازار های محلی را در غور و هزاره جات مواد عرضه مینماید. قبل از نشانه گذاری و بسته شدن مرز روسیه-افغان در پایان سده گذشته، کاروانهای مرو و خیوه از دروازه های این مسیر به بلخ وکابل میرفتند. حتی امروز یکی از راه های مهم بین بلخ وهرات برای توقف شبانه میباشد.

میمنه گذرگاه استراتیژیک (سوق الجیشی)

میمنه باوجودیکه سهم اساسی را در مبارزه با امیران درانی در سده گذشته بازی مینمود، ولی اهمیت نظامی آن از سده های گذشته شناسایی گردیده بود چنانیکه برای هزاران سال، دهلیز های بادغیس گذرگاه های تها جمات قشونها بوده است، اینکه قشون اعراب یا ایران برای پیشروی به سوی بلخ بوده، یا اردو های آسیای مرکزی با گذشتن از استپ های شمالی برای تاخت وتاز زمین های حاصلخیز خراسان بوده است.ما میدانیم، اشیای بدست آمده از تپه های حصار قدیمی، که محل مسکونی دارای استحکامات در در موقعیت شهر کنونی میمنه در اواخز سده دوم قبل از میلاد موجود بود، و بنیاد آن احتمالا به اوایل دوره آهن میرسد (بال i، 178؛ رام چندرن و شرما 1956).

 

از دوره سنگ تا فتوحات اعراب

 مدارکی وجود دارد که سراشیبی های شمال هندو کش و تیر بند تورکستان مراکز فعالیتهای قابل توجه انسان از دوره قبلالتارخ بوده است. مواد سنگی و سیرامیک از دوره پالیو لیتیک تا اواخر دوره نیو لیتیک/برنج، در مغاره ها و فضای باز نزیک بلچراغ و سرچکان، جنوب شرق میمنه کشف شده است (بال i، 105، 116؛ دوپری 1970). حفریات توسط دوپری در آق کوپرک  در دره دریای بلخاب، در حدود 20 هزار ابزار سنگ چخماق کشف شده (بال i، 38)، مدرک اینست که از اواسط دوره پالیو لیتیک تا اواخر این دوره دره مرکز مهم تولید ابزار سنگ چخماق بوده است. بعضی مدارک تلاشهای اولی برای مجسمه در عین محل نیز کشف گردیده است (دوپری 1978، 260-2؛ برگر 1939).

طبق حماسه شاهنامه، منطقه بین بلخ و هرات شاهد مبارزات بین افراسیاب و سیاووش، پسر کیکاووس در جنگ دوازده قهرمان (دوازده رخ) بود (حدود العالم، xxv؛ موهدی، 10-11). بعضی منابع مینویسند که گوزگانان، که نام ولسوالی کنونی گرزیوان از آن مشتق گردیده است [[2]]، جایی است که تیر آرش افتید تا مرز بین ایران و اسفندیار مشخض گردد (حدودالعالم، xxxi -xxv، 330). اگرچه تیر بند تورکستان نام معمول مورد استفاده برای سلسله کوه های بین مرغاب و دشتهای تورکستان صغیر است، آشکار نیست که لغت "تیر" در این نام ارتباطی با این افسانه داشته باشد.

بکترا یا بلخ بود که بعضی محققان[iii] فکر میکنند زردشت پس از زمامدار منطقه، ویشتاسپه که این پیغمبر ایرانی را پناه داد، آن را برای تبلیغ فلسفه دوگانه مرکز قرار داد (بویس i ،274-5).  هنگامی که زردشت در صحنه نمایان گردید، به نظر میرسید که آیین بومی متکی بر الهه زن، مجسم کننده هژده نهر ودریای آمو، به خوبی تثبیت شده بود. پس از زمامدار هخامنشی اردشیر 2 حامی الهه اناهیتا، آیین الهه باختری به نظر میرسد تدریجی به پرستش اردوی سورا "طاهر" شامل گردیده باشد (بویس i، 72، iii، 280؛ هرتزفیلد ii، 516؛ تارن 1980، 102). معبد اناهیتای زریاسپه یا آذراسپ، با تصویر طلایی باشکوه و خارق العاده ، گفته شده است که در واقع دریای بلخاب (بکتروس) در میان دو پای او قرار داشته است (تارن 1980، 102، 114)[[3]].

  به باور عموم زردشت در جنگ نزدیک بلخ در 522 ق م برای حامی سلطنتی خود کشته شده است[[4]] (زیهنر، 33). به تعقیب فتوحات یونانی ها در منطقه، فاتحان اناهیتا را به منزله الهه شهر و تاج دارای هشت اشعه و صد ستاره سکه های دیمتریوس را نگهداشتند (تارن 1980، 115). در اوایل دوره مسیحیت، بلخ به شهر زیارتی بودایی مهم مبدل گردید که در مرکز جمعیت رهبانی نوبهار یا نوه ویهاره قرار داشت (بارتولد، 77؛ بولیت 1976؛ لسترنج، 420).

فتوحات اسکندر در بلخ در 326 ق م نشانه پایان نفوذ هخامنشی ها در منطقه بود، اما نه طوریکه اسطوره سازان اسکندر اشاره مینمایند مانند در آغاز تمدن در شمال هندوکش پلوتارک. اگرچه در دو سده پس از اشغال هلینی ها، فرهنگ و تفکر یونانی در همه ساحات تمدن نفوذ نمود حتی تا اندازه ای که نقش های خود را بالای بودیزم ، که از زادگاه خود در جلگه های گنگا به سوی شمال غرب در آسیای مرکزی و از آن به بعد به چین ، ستراپی های هخامنشی  بلخ و سغدیانه قبلا مراکز عمده  تمدن بودند، پخش گردیده بود باقی گذاشت (هولت، 26-9). در واقع، به دور از آورنده دموکراسی  و ارزشهای متمدن، اشغال بلخ اسکندر، و به ویژه مبارزات او برای سغدیانه ، به خاطر وحشیگری ها، ویرانی ها و استبداد آن ثبت گردیده است. در میان زیاده رویی های که اسکندر مرتکب گردید قطع عضو و شکنجه های باسوس، مدعی تاج هخامنشی، نابودی کامل قطعه نظامی یونانی و الهام دهنده اسکندر برای الهه سازی میباشد (هولت، 50-5).

در اوایل دوره مسیحیت، فرهنگ و تمدن ایرانی در زمان ساسانیها یکبار دیگر خود را تثبیت نمود. در سال 1978 یک نقاشی آبرنگ از دوره بین سده های سوم و چهارم ب م در نزدیک غولبیان کشف گردید و احتمالا محل دفن یکی از شهزاده های ساسانی ولایت فرعی وارشان بوده است (گرینت، لی، پندر-ویلسن، 1980؛ گرینت، 134-59).

پس از شکست از سوی اعراب زیر فرمان احنف بن قیس در 31/651، یزد گرد سوم آخرین شاه ساسانی به سوی  بلخ گریخت. در حدود ده سال جنگ فرساینده را با اعراب مهاجم ادامه داد. در این جریان ولسوالی های غرب بلخ به یک میدان بزرگ جنگ مبدل گردید، چونکه دو فرهنگ و دین برای تفوق سیاسی و عقیدتی میجنگیدند. در فرجام، این قشون اعراب مسلمان بود که مستولی گردیدند. بالاخره یزدگرد بدست یکی از غلامان آسیاب بالامرغاب کشته شد و جسد او  بدون کدام مراسم خاص به دریای مرغاب انداخته شد، بعدتر از آنجا کشیده شد و با مراسم با شکوه مناسب دفن گردید[[5]]

از اعراب تا مغولها، 651-1220

آمدن قشون اعراب نه تنها فرهنگ عرب را با خود آورد بلکه دین نو و آسمانی جدید یعنی اسلام را آورد که بالاخره تمام سیستم  مذاهب دیگر در بلخ را پاک نمود. با وجود این، آمدن اسلام منجر به انقراض آیین  زردشتی، بودایی ، مسیحیت نسطوری (منگانا 1925) و آیینهای مشرک بومی گردید، فرآیند مسلمان ساختن منطقه  طولانی و خیلی مشکل بود. هنگامی که قشون اعراب در سده اول هجری به منطقه رسید، با مقاومت و از جان گذشتگی شدید مشرکان قبایل کوهستانی گوزکانان، غرجستان و غور مواجه گردیدند[[6]] که به زودی در سخت کوشی، لجاجت و ستیزه جویی مشهور گردیدند[[7]]. با وجود تلاشهای متعدد از سوی حکومتهای پی در پی اعراب برای مطیع ساختن مردم و مسلمان ساختن آنها، تا اواخر سده دهم ب م ( سده چهارم هجری) کوه های مستحکم غور و غرجستان هنوز خانه ای گروه بزرگ مشرکان در جهان اسلام بود (لسترنج، 416؛ حدودالعالم، 110). از فعل ووانفعالات دوره اسلامی بخاطر طولانی شدن موضوع میگذریم و اشارتاْ  به دود مان فریغونان  می پردازیم.

دودمان فریغونی در حمایت از هنر ها مشهور بود و دربار آنها محل تجمع شعرا و دانشمندان بود. مشهورترین نسخه اهدا شده به یکی از زمامداران آن جغرافیایی "حدودالعالم" تالیف یکی از ساکنان گوزکانان در 372/982-3 است. طبق ای کتاب، قلمرو فریغونیها شامل الیهودیه (میمنه)؛ ولسوالی کنونی گرزیوان؛ غرجستان؛ تالقان (از باغیس)؛ انبار (سرپل)؛ اندخود (اندخوی)؛ اوزبورغان (شبرغان)؛ و فاریاب بود (حدودالعالم، 4-5).[[8]] منطقه خیلی حاصلخیز، پر جمعیت و مرفه بود. منطقه به ویژه برای چهارمغز شهرت داشت، محصولی که هنوز در دره های گرزیوان طور گسترده میروید.

الیهودیه محل مسکونی ملک گوزگانان بود و که زیستگاه  مستحکم در نزدیک ان بود. اندخود، اگرچه محلی برای زراعت، امکانات اندکی داشت. انبیر (انبار)پایتخت  و مرکز تجارتی مهم قلمرو گوزگانان بود ، که به صنایع چرم شهرت داشت. شبرغان افزون بر امکانات و .. آب جاری محل اقامت کدام چهره سیاسی مهم نبود (حدودالعالم، 107).[iv][9] [10][11]

در این منطقه روستایی حاصلخیز بود که اردوی مغول مانند موج بدون مقاومت آنرا پارچه گردانید، نظم باستانی را روبید . چهره سیاسی و اقتصادی بلخ را برای همیشه تغییر داد. »] [[12]]

خاندانهای باز مانده از چنگیز خان  و تیمور در این  مناطق در دو طرف رود اکسوس ، پهن و  گسترده گردیدند ، ولی جهان  متحول به یک ابدستن ناخواسته دیگر تاریخ رو برو شد که شور بختانه  مرکز قیام و خون ریزی را در مدت بیشتر از یکصد سال بعد از نادر شاه افشار و سلطنت احمد شاه درانی قلم زد . خاندان بارمزایی ها ، پسران  پاینده محمد خان که از اثر توطئه  های  بین القبیلوی خانواده درانی ها را حذف نمودند ، از دوست محمد خان  تا  عبدالرحمن خان سرنوشت بلخ ، همه به آتش وخون نوشته شده  وسلسله زنجیر  های آهنین وزولانه های دست و پا گیر  زیب و زینت جوانانی بود  که  پسانتر ها  همه در کابل به جرم دفاع از  حقانیت و نوامیس خود  در برابر یک شاه متعرض ، سبک سر و ظالم (عبدالرحمن)با خون غنودند. این جوانان در سلسله های  زنجیر پیچ شده از میمنه  تا کابل کشانده می شدند و صدی  هشتاد آنها در مسیر میمنه کابل جان  های شان را از دست می دادند. بنا به  گفته امیر :«از روزی که ما امدیم  اهنگران شهر همه  زنجیر و زولانه  میسازند»

ولی در تاریخ  های امپریال و سرکاری که توسط تاریخ نویسان  حکومت افغانستان از زمان محمود بیگ طرزی که بعداْ افغانی تخلص می کرد به بعد، در کابل نوشته شده است  کمترین  نشانه هایی از این صحنه  های هولناک و شوم خوانده نمیشود و همه را بخاطر برقراری وحدت ملی افغانی کتمان و پوشاندند که روشن شدن موضوع  بلخ دیرینه و خاندانهایی که در آن جا بسر می بردند مستلزم  بحث و فحص عمیق بود  که خوشبختانه  توسط تاریخ نویس شهیر انگلیسی که سالهای متمادی در کابل و  ولایات شمالی (ترکستان افغانی) و مرکزی  کشور بار ها سفر کرده و با زمینه های طلایی ای از آشکار سازی هزاران ارجاعی است که از مقامات رسمی  هند و دفتر وزارت خارجه نگلیس و از بایگانی  های معتبرجهان، بدست  آورده  آن را شیرازه  بسته و یکجا با خاطرات مردمان  ایکه  سن شان در آن سالها با وقایع نزدیکتر بود  ویا از اعیان خود و یاداشتها و جنگ نامه  های مانند  جنگ نامه ذوالفقارو نسخه  های خطی استفاده نموده  همه را  پیرایه بسته و بنام [برتری دیرینه بلخ ] و پیکار شاهان قندهار  و کابل با بخارا در این زمینه  تاریخی  برشته  تحریر در آورد  که تاریکی های سده نزده و بیست را روشن  ساخت که البته از خدامات قابل قدر نویسنده آقای دکترجاناتان. لی. که در مورد  سر گذشت مردمان شمال و این که این مردم تا کدام حد آزادی را دوست داشته اند و در راه حفاظت  ناموس و شرف  خود با شاهان کابل که در  عقب شان بریتانیای کبیر برهبری هند بریتانوی استاده بود و آنها را تقویت مالی و نظامی می کرد قرار داشتند که علاوه بر آن سایه و نفوذ امپریالیزم روس  نیز  با بی رحمی و پاشنه های آهنین شان بخارا و سمرقند و قوقند و تاشکنیت را در نوردیده  وپامال کردند که افزون به  حکومت کابل و  هند بریتانوی زیر ضربات خورد کننده  حکومت روسیه  تزاری نیز به اصطلاح میان دوسنگ آسیاب گردان  آرد  شدند.

فکر می شد با آغاز قرن بیست و یکم جهان و ملت  ها و کشور  ها شکوه آزادی را در سراسر کره زمین جشن می گیرند وآزادی ودیمواکراسی جای وحشت وبربریت  را خواهد گرفت .چرا که دیده شد که هر دو امپراتوری جهان خوار روسیه شوروی و بریتانیا از صحنه سیاسی در پایان سده بیستم ، کنار کشیده شده شدند . ولی شور بختانه در سالهای ۲۰۰۱ جهان شاهد بد بختی  های تازه ای از تاخت و تاز  هایی که مکمل و مصمم «بازی بزرک»  از طریق امریکا به  حیله فرو افتی کاخ  های جوره ای نیو یارک بود در همین جغرافیای آتش و خون ، اینبار باز هم نان این مردمان را بخون آغشته ساخت و به یاری  مردمان  متنفذ در یک خلای بی حکومتی (که طالبان سقوط کرده بود) دولت  های دست  نشانده بعد از یازده سپتمبر ۲۰۰۱ در کابل ایجاد  که تا هنوز هم  دردور دیگر در افغانستان  اداره  ملکی و  نظامی و سیاسی را در دست دارد که این دولت  شور بختانه  به  آتش  های رسمی  جنگ های میدانی   تباه  کن  که با حمله  های هوایی و آتش تخریبی  قوی نیرو های خارجی (امریکا و ناتو) پشتیبانی میگردد در ظرف  هفده سال دوام یافت که  مزید بر آن  به صد ها  گروهک های ظاهراْ از نشانی اسلام بروز کردند و آشکار شدند که به اصطلاح سر طالبان را خاراندند که در فکار ، گفتارو عمل این گروه ها  با اسلام عزیز تشابه نداشته  است چنانچه  هر انچه را مقابل شوند  از بین می برند ،هنوز هم همان  محدوده جغرافیای فعلی افغانستان را که امیر افغانستان عبدالرحمن ، در  امتداد کوههای هندو کش و تیر بند  ترکستان  بخاک و خون  کشانده وکذا مردمان  جنوب را نیز مجبور به ترک  خانه هایشان نموده بود که سرحد شان به ایران و از آنجا به خلیج فارس کشیده شد که نشانه های از این مهاجرین پشتون تبار را میتوان درشهر دوبی و شارقه و بعضی از بنادر جنوب هندوستان از قبیل کراچی ، مدراس و کلکته مشاهده نمود که از یک سده پیشتر از وطن خود مهاجر شده اند .

تا بحال نه دولت و نه مردم علی رغم  تشکیلات  گسترده امنیتی فهمیده نتوانستند ویا نخواسته اند فهمیده  شود که این همه ساز وبرگ  وسلاح  های کشتار جمعی که در جنگها  علیه مردم افغانستان و اردوی ملی و پولیس ملی استعمال می شود  که مستلزم  پشتیبانی خیلی قوی اقتصادی ، و مدیریت  ، ترانزیت  وانتقالات نیز میباشند توسط چه  کسی کسی ؟ از کجا؟ و چطور؟ بدست می آورند و سازماندهی می کردد وآنها که قوی تر ازقوای دولتی هستند که در  پشت سر شان هم  قوای تا دندان  مسلح امریکا و ناتو نیز قرار دارد که در عملیات  ها یکجا با دولت همکاری دارند. و نظر به آمار  هایی که گاه  گاه رسانه ها  پخش می کنند تقریباْ نیمی از رقبه افغانستان از دست دولت به این  مردم و گروهک  ها رفته است. این چه را می رساند؟

ضمناْ قابل یاد  آوری میدانم که  این حقیر از مدت پانزده سال به اینطرف قلم و ذهن و نور و روشنایی چشمانم را در مجموعه ای بنام  باز شناسی افعانستان مصروف ساخته و در هر برحهٔ از زمان  کوشیده ام  تاریخ  این خطه را ازسره تا ناسره نفکیک نمایم  که البته  این نگارش با ختم مسایلی که از کتاب جناتان. لی. در این مجموعه  عظیم گذاریده شده ختم  نمی گردد و امید وارم بتوانم به  یاری خداوند و فرصت عمر و استعانت فرزندانم که مرا در نوشتن این مجموعه از رهگذر مالی ومایجتاج زندگی اعم از ادویه و تداوی و درامرار معاش یاری می رسانند بتوانم  آخرین  گزارشات عصری که در آن زیست داریم را بیاورم  تا جوانان ما با مطالعه آن در دانشگاه ها و اصناف اجتماعی همه وقایع  تاریخی سرزمین خود را بدانند  تا دیگر در بی خبری  فریب دروغ  های کسی را نخورند.قابل ذکر است که این اثر کامل و تکمیل نبوده  ودر ان کمی ها و کاستی  های زیادی بعمل امده که متوقع  هستم دانشمندان  تاریخ شناس بعد از من این اثر را وزین تر وپر مایه تر گردانند.

 

در آخر  از زحمات جناب دکتر سید  جلایر  عظیمی که این مجموعه  قیمتی و نا یاب «برتری دیرینه بلخ» را که به قلم توانایی شان با طریقه های که فن  تاریخ  نگاری و استعمال امانات در آن ایجاب می نمود از انگلیسی به فارسی ترجمه نمودند واز همه  مهمم تر این که  اجاز استفاده از این اثر را به این  حقیر تفویض کرده اند که واقعاْ دین میهنی خود شان را ادا کردند و من از زحمات خیلی سنگین و طاقت فرسایی را که در  راستا ی ترجمه این اثر کشیده اند سپاس گزاری  و قدر دانی می نمایم.

عبدالواحد سیدی

۲۹اپریل ۲۰۱۸/نهم ثور ۱۳۹۷

 


 

[1] با وجود سروی های مختلف از سوی باستان شناسان و حفریات متعدد، مدارک کمی از شهر باختر هخامنشی/یونانی-باختری کشف گردیده است (بال ای، 99-101) و اینکه موقعیت کنونی مسکون بلخ محل هخامنشی بکترا/زیاسپه بوده باشد کمی مشکوک باید باشد. کینتوس کورتیوس مینویسد که دریای بلخاب (بکتروس) در جوار دیوار شهر جاری بود و در زیر قله پاراپامیزوس موقعیت داشت (هولت، 16). با همه وسعت تخیل، این توضیحات هرگز در شهر کنونی بلخ قابل تطبیق نمیباشد که در وسط یک دشت و در دور ترین نقطه دلتایی واقع است که توسط سیستم کانال دریای بلخاب ایجاد گردیده است. توضیحات کورنیوس میرساند، که باختر خیلی دورتر در جنوب، نزدیک کوه ها جایی که بلخاب هنوز با قوت جاری بود قرار داشت، جایی که شبکه کانال هژده نهر شروع میگردد تا جایی که آبها در دشتها ناپدید گردیده و به باتلاق مبدل میگردد.  با در نظر داشت زیارت اناهیتا در زیاسپه (ادامه متن را در پایین ببینید) احتمالا شبکه کانال را تجسم مینمود و متضمن حاصلخیزی بود که به تمام منطقه میاوردند، این بیشتر منظره الهی را به ساحه میدهد معبد اصلی به روح هژده نهر جایی که کانالها از دریای بلخاب جدا میگردند. موجودیت چنین محلی فهمیده شده است، اگرچه تا جایی میتوان متیقین بود ، که هیچ سروی جدی در این ساحه به راه انداخته نشده است. جند میل دورتر از جایی که بلخاب از کوه البرز جدا میگردد، بین مسکونی چشمه شفا و بوین قره، یک منطقه دشت و تپه های کم ارتفاع موجود است که یک ساحه وسیع باستان شناسی در ان قرار دارد. این ساحه خیلی بزرگ است، و یگانه ویژگی مصنوعی است که در عکسهای ماهواره ها نمایان میگردد (دیده شود بال i، سایت 186، 596، 138 و ii 82).

بارتولد77 میگوید قشون اعراب مجتمع نوبهار را تخریب نمود و شهر جدیدی در دو فرسخی محل قبلی بنا نهاده شد، گرچه ساحه قبلی مسکونی بعدا ساخته شد. حتی مسجد عباسی حج پیاده (نه گنبد) بیشتر از یک میل دور تر از شهر کنونی بلخ موقعیت دارد، این نشان میدهد، که پس از آمدن قشون اعراب مرکز عمده جمعیت منطقه دوباره تغییر مکان نموده است. فیض بخش،در مورد متوکل بن ارمان قاضی بلخ نوشت که بلخ 23 مرتبه در تاریخ ویران گردیده است. فیض بخش " گزارش در باره بدخشان، بلخ و بخارا، 1865-69"، 1872،  ریکارد ها وکتابخانه دفتر هند، پیوست نامه سری از هند،270 L/P&S/7/ ، برگهای 153-90 (ص1-2) (پس از این   ES L /270وغیره). ماخذ صفحات بعدی در باره این گزارش صفحه گزارس داخلی است نه ریکارد برگها.

[2] گرزیوان در شمال ترین سراشیبی تیر بند تورکستان، هم شهرک و هم و لسوالی است. شهرک درشرق ولسوالی در آبگیر دریای سرپل در جنوب خوال واقع است، در حالی که ولسوالی در جنوب دریای شیرین تگاب در جنوب بلچراغ موقعیت دارد. منطقه با ولسوالی بلچراغ، از سوی مردمان محل گاهی "هفت دره" گفته میشود، زیرا از مسیر ولسوالی هفت دریای فریس، خواجه غار، بادگاه، شاخ زنگ، تخره و غولبیان به سوی شمال میگذرد. این  این هفت دریا در شمال سرچکان به هم یکجا شده چشمه ای خواب را میسازند که به نوبه خود از یک دره تنگ سرازیر گردیده در بلچراغ با دریای شیرین تگاب یکجا میگردد. نام سده های میانه منطقه گوزگان یا به عربی جوزجان بود که نام کنونی ولایت جوزجان ازآن مشتق گردیده است. در منابع بعضا این نام به شکل جمع "گوزکانان" (جوزجانان) آمده است که مینورسکی در یادداشتهایش در حدود العالم، 329، مینویسد که از لغتی به معنی چهارمغز یا درخت چهارمغز مشتق گردیده است، محصولی تاکنون گرزیوان به آن مشهور است. راورتی i، 214، ادعا مینماید که دلیل این شکل جمع آن بود که دو گوزگان موجود بود یا دقیقتر منطقه به دو قسمت توسط دریای مرغاب تقسیم گردیده بود.

در سالهای 15 صد، حدود گوزگان نظر به سده های میانه ، به اندازه زیادی تغییر یافته است زیرا در آن زمان ساحه وسیعتری را در مقایسه با ولسوالی فعلی بلچراغ زیر پوشش داشته است احتمالا تا به مبمنه در غرب و سرپل در شرق وسعت داشته است (لسترنج، 426). مرزهای کنونی ولایتی (1990) ولایتهای فاریاب و میمنه ارتباط کمی با حدود باستانی گوزگانان دارد.

 

[3] نگاه کنید شماره 3، در بالا. محل مجتمع معبد هیچگاه شناسایی نگردیده است. معبد آی خانم، که بعضی پیشنهاد نموده اند که به اناهیتا میترا وقف گردیده بود، در حقیقت کانالی داشت که از عبادتگاه میگذشت ( بویس iii، 186-8).

 

[4] اگرچه بویس، i، 183-91، و منابع متنی برای مطالعه آیین زردشتی ( مانچستر 1984)، 11، برای زما دورتر بحث مینماید، دوره برنج، تاریخ (1400-1200 ق م).

[5] راورتی i، 186-91.

[6] راورتی i، 214، نقل از طبری.

[7] راورتی i، 241، 338، 298.

[8] در دوره قبل از مغول، فاریاب مهمترین قلعه بین بلخ و مرغاب بود. هنوز مناقشه در باره موقعیت دقیق آن ادامه دارد، اما ویرانه ها باید جایی بین اندخوی و میمنه احتمالا در ینگی قلعه باشد. لسترنج 425 ان را با خیر آباد تطبیق مینماید. در اواخر دهه 1970 فرانتز گرینت از د اف ا از خرابه هایی وسیعی در شیرین تگاب گزارش داد، شاید محل فاریاب بوده باشد. از سوی مغولها تخریب گردید و اگرچه نام در سده ی بعدی دوباره ظاهر میگردد، مرکز تجارت و جمعیت به میمنه منتقل گردید. طبق طبری، شهر فاریاب از سوی فیرون، مردانه تورکستان اساس گذاشته شد. راورتی میگوید نام فاریاب مربوط به سرزمین یا وسعت زمین است که توسط دریاهای یا کاریز ابیاری میگردد.

[8]  وحیدی 1977، این  قطعه را در باره دوره فریغونی هادر گرزیوان از فرخی (براون ii، 124-9) معاصر فردوسی، نقل مینماید:

                                           در دیار گوزگانان اندرین عهد قریب                                           چار چیز نامور کرد از پی مزد و ثواب

                                           مســجد آدینـه و عـالی منـار میمنـــه                سد رود سـود باب و جوی آب نو سراب

[12] مقدمه ُ جناتان لی ، ترجمه دکتر  سید جلایر عظیمی برگ  های ۱-۷.


 

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت