مهرالدین مشید

 

تنوع اندیشه ها بی شباهت به گل های رنگارنگ نیست

آیتی از قرآن است که می گوید، انسان متفاوت آفریده شده است. این آیت در واقع بیانگر تفاوت و تمایز مادی و معنوی میان انسان ها است، مثلی که در میان میلیارد ها انسان دو فردی را نمی توان سراغ کرد که از لحاظ ظاهری و چهره شبهء یکدیگر باشند و به همین گونه هیچ گاهی ممکن نیست که دو انسانی را یافت که از لحاظ فکر و اندیشه باهم یک سان باشند. از همین رو است که می گویند، جهان بینی ها در جهان برابر به جمعیت روی زمین است. از این رو هیچ کس نمی تواند، شبیهء دیگری باشد و تنها گفته می توان که هرکس خودش است؛ یعنی مرحوم صوفی گرانمایه"عشقری عشقری است" و به همین گونه " فاطمه فاطمه است"؛ زیرا آنچه عشقری دارد، فاطمه ندارد و به همین گونه آنچه فاطمه دارد، عشفری ندارد.

این تنوع و رنگارنگی که می شود از آن به عنوان کثرت گرایی یا بلورالیزم در تمامی حوزه ها حتا فراتر از دین یاد کرد، درواقع شباهت به گل های رنگارنگ دارد که در نماد زیباترین پدیده های آفرینش خود نمایی می کند. در این شکی نیست که اسلام و در کل ادیان هر کدام به نحوی به کثرت گرایی باور دارند و آیت لااکراهی فی الدین در قرآن نمونۀ آشکار آن است و میثاق پیامبر در مدینه نماد واضح از یک جامعۀ کثرت گرای فراتر از دین است که پیروان تمامی ادیان را زیر چتر یک نظام بر بنیاد منافع ملی جمع کرد. خداوند نه تنها جامعۀ بشری را متکثر آفریده و کثرت گرایی را به آن چون ودیعه یی برای بشریت عنایت فرموده است و در تاریخ به آن تداوم بخشیده است؛ بلکه کثرت گرایی ها در سراسر هستی جاری و ساری است و خدا در کل هستی را درنمادی از کثرت گرایی ها آفریده است و تمامی پدیده ها طوری باهم بهم آمیخته اند که بدون تردید گواه بر دست توانا و مدبر آفرینندۀ هستی است.  این تفاوت در میان انسان های عادی ساده و در میان دانشمندان پیچیده است. این تفاوت کانت را واداشت تا فلسفه را از وجود شناسی به معنا شناسی، وینگشناین را از معنا شناسی به زبان شناسی و به همین گونه هایدگر و دیگران را از زبان شناسی به فلسفهء هرمنوتیک رهنمون کرد و شاید این تحول در مرحلهء دیگری فراتر از هماهنگی فهم و متن و معنا و فهم و در مرحله یی عروج کند که به قول مرحوم سلجوقی به این حرف مهر تایید بگذارد که بصورت قطع فلسفهء دیروز سفسطهء امروز و همین گونه فلسفهء امروز سفسطهء فردا می باشد.

این تفاوت های فکری تنها منحصر به فلاسفه نه؛ بلکه شامل تمامی دانشمندان یک عصر و تمامی اعصار است. به گونهء نمونه به نظریه های چند اندیشمند اشاره می کنم. کارت ونه گات بیشتر به سویه های نامتقن جهانی توجه دارد و در عین حال سرشار از عناصر پررنگ داستانی است که عبث گرایی یعنی ابزوردیزم و هیچ انگاری یعنی نیهلیسم را بر می تابد و شنیدن خبر مرگی برایش اهمیتی بیشتر از شانه بالا افگندن را ندارد.

به همین گونه به اندیشه های چارلز دکنز انگلیسی می توان اشاره کرد. هرچند دکنز در زمان اوج قدرت امپراتوری بریتانیا می زیست و اما بصورت عموم به کوچه ها و پس کوچه و به زنده گی مردم عادی پرداخته است. او تاکید می کند، برای کودکانی که تولد می شوند، جدا از این که در کدام کشوری تولد شده اند، هیچ چیزی واضح تر و شفاف تر از بی عدالتی نیست. همچنین جرج اورول که شهرت خود را مرهون رمان ۱۹۸۴ می داند. دلهرهء حقیقی و وسوسه ها که در افکار او موج می زند، ربطی به این ندارد که مقام ها اطلاعات دقیقی از این که کجا هستید و چه می کنید، دارند. دلهره حاصل این واقعیت است که آن مقام ها از اطلاعات شما برای تباه کردن هویت و فردیت شما بهره برداری می کنند. شکسپیر که با نبسته ها و شعر هایش سعدی زبان انگلیسی خوانده شده و او را بلند پایه ترین نمایش نویس همه دوران ها می خوانند، می گوید که آیا شرافت آدمی در این است که رنج حاصل از فلاخن و خدنگ برآمده از بخت بیدادگر را تاب آورد و یا سلاح های خود را در برابر بحر دشواری ها و برای پابان دادن به آنها بستیزد. اندیشه های فروید که در محور جنسیت، عقدهء اودیپ، نماد پردازی های فالیک، تاثیرات دوران کودکی و بزرگ سالی و ده ها مفهوم دیگر که حسی ناخوشایند حول رابطهء فرد با مادرش ایجاد می کنند، راهء شان را تا محاری ارتباطی ما می گشایند و همهء ما را آبستن بروز لغزش های فرویدی می سازد که از ناخودآگاهء ما سر می زند. به همین گونه ماکیاول نویسندهء کتاب جنجالی " شهریار" که در مخالفت با حاکم فاضل و شفیق پرداخته و به دفاع از حکومتی می پردازد که خدعه و فریب در آن یکه تاز میدان است. وی در قسمتی از کتاب شهریار نوشته، اگر ملزم به انتخاب باشیم، بهتر است که از ما بترسند تا این که به ما مهر بورزند.

کافکا که بحیث یک سوریالیست متاثر از اندیشه های فروید است. وی در داستان های خود نظام های بوروکراتیک را خلق کرده ااست. هریک از شخصیت های آثار او در رویارویی مسألهء مجهولی که هیچ اعتنایی به خود شخصیت ندارند، هرکدام هراس، نومیدی و خلا را به آزمون می گیرند. وی در کتاب " در برابر قانون" چنین نوشته، " هیچ کس جز تو نمی تواند احازهء ورود به اینجا را کسب کند، چون این ورودی تنها برای تو طراحی شده است. خالا هم می خواهم آن را ببندم. این نوشته جز پیام سوریالیستی و بیهوده گی پیام دیگری ندارد. در این میان دراکون نخستین قانونگذار دموکراتیک در شهر آتن بود که براساس قانون به قدرت رسید. قوانین سخت گیرانه و محکمی را بنیاد نهاد و جزای کسانی که به اندک ترین سرقت ها می پرداختند، مرگ پیش بینی شده بود. زمانی که او مرد. شهروندان آتن بررسم احترام جنازهء او را زیر بالاپوش ها و ردا های شان مدفون کردند. وقتی از او پرسیدند که چگونه مرگ را برای اغلب حرایم در نظر گرفته، چنین پاسخ داد" خرده جنایت ها چنین تنبهی را ایجاب می کند؛ اما هیچ مجازاتی نیست که سزاوار جنایات بزرگ تر باشد.

در این جا به گونۀ گزینشی به اندیشه های چند دانشمند اشاره شده است تا اندکی از تفاوت های فکری میان اندیشمندان پرده برداشته شود. این در حالی است که از دوران فلاسفۀ یونان قدیم تا کنون ده های فیلسوف و دانشمند ظهور کرده و چشم از جهان دوخته اند و ده ها دانشمند و فیلسوفی که امروز در قید حیات اند. هر کدام در حوزه های گوناگون انسان، تاریخ، جامعه و هستی دارای افکار متفاوت بوده و هر یک در مورد چیستی و کیستی بودن و این که از کجا آمده ایم وبه کجا می رویم نظریه های متفاوت دارند.

حال پرسش این است که چگونه می توان از تنوع و رنگارنگی اندیشه ها به جای دشمنی، کینه توزی، جنگ های دینی ومذهبی، خشونت آفرینی، ترویج افراطیت و تندروی، وحشت آفرینی و دهشت افگنی، به نفع آسایش بشریت و شگوفایی جامعۀ بشری استفاده کرد. این در صورتی ممکن است که چالش های کنونی بر سر جنگ های نیابتی زیر نام دین و مذهب و تفاوت دیدگاه های فکری به فرصت های خوب برای رستگاری و خدمت به انسان بدل شود وبه این ترتیب نوعی کثرت گرایی همراه با کثرت پذیری های فکری در بستر سیاست های انسانی ضد تمامیت خواهانه درتمامی حوزه های سیاسی، اقتصادی، دینی و فرهنگی حاکم شود.

آیا با توجه به شرایط کنونی جهان که تمامی کشور های کوچک و بزرگ با کشمکش های گوناگون سیاسی، اقتصادی، تجارتی و جنگ های نیابتی چه درداخل وچه در سطح های منطقه و جهان به آن رو به رو هستند، چقدر ممکن است تا از تفاوت اندیشه ها به سود تمامی بشریت استفاده کرد و زمامداران و سیاستگران کشور های گوناگون را ترغیب نمود تا با اتخاذ سیاست های انسانی، عادلانه و متوازن در حوزه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و بازرگانی و راه اندازی گفت و گو های فرهنگی و تمدنی تفاوتهای فکری را به  سوی تحمل پذیری و یکدیگر پذیری سمت و سو بدهند. کار بزرگی که ملت ها از انجام آن قاصر اند؛ اما به معنای آن نیست که نقش ملت ها را در روند به هیچ گرفت و طوری تلقی کرد که گویا تنها دولت ها اند که از عهدۀ چنین امر مقدس انسانی به سود بشریت برآمده می توانند؛ بلکه ملت ها اند که برای تعیین سرنوشت خود زعمای شان را بر می گزینند و پس با ارجحیت دادن به انتخاب زعمای خوب می توانند، به این مسؤولیت بزرگ خود پاسخ درست بگویند تا زعمای کشور ها  با تشکیل دولت های کارا و عادل بتوانند، تنوع اندیشه ها تنوع فرهنگ ها را در راستای تفاهم و همدیگر پذیری، حرکت بدهند و با تلاش های مشترک وصادقانه، مشارکت های سالم را در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوجود آورند. یاهو

  

 

 


بالا
 
بازگشت