پوهاند محمد بشیر دودیال

 

چند غلط مشهور

(قسمت اول)

ادبیات هر زبان در حال شگوفایی  و روبه اصلاح میباشد. زبان پدیده ی تکامل یابنده است. ازهمین رو به مرور زمان تحولاتی را میپذیرد. شرط این تحولات و اصلاحات؛ همانا دقت در معانی کلمات و ترکیب جملات و رعایت اصول ګرامر است.  زبان باید خود را با دستاوردهای جدید ساینسی نیز عیار بسازد. بعضاً آن اغلاط  و معانی که بنابر عادت و تکرار زیاد به طور غیر عمدی مروج گردیده،  باید  مورد تجدید نظر قرار گیرد. در غیر آن ممکن در اثر ترجمه به یک زبان دیگر و یا نااشنایی شنونده و یا مطالعه کننده با معانی اصطلاحی ومروجه، اشتباهاتی رُخ دهد. مثلاً وقتی در اخبار هشت شب میشنویم که تولید انار در قندهار چهل فیصد افزایش یافته، شنونده به حیرت میافتد. از لحاظ احصائیه  چهل فیصد افزایش (تزئید) نه، بلکه تنقیص است. حتا هشتاد فیصد و نود فیصد نیز افزایش نیستند، خود صد فیصد نیز کدام افزایش را وانمود نمی سازد، نهایتاً صد فیصد یعنی عین آنچه در گذشته بود! ولی  یکصدو یک فیصد،  یکصدو بیست فیصد، دوصد فیصد، سه صد فیصد ...  به معنای افزایش میباشند.  غلط بسیار مشهور دیگر یکی بردو است. مثلاً؛ وقتی یک نجار شاگردش را عقب میخ میفرستد، وشاگرد قوطی میخ بیست افغانیگی را به چهل افغانی خریده باشد ، نجار  با چهره ولهجه حق بجانب و آشفته صدا میزند: اوبچه یکی بردو بالایت فروخته !در حالیکه (یک بردو) یعنی نصف. اگر شاګرد نجار قوطی موصوف را به  ده افغانی خریده باشد، درینصورت درست است که یکی بردو بالایش فروخته شده، ولی اگر چهل افغانی بالایش فروخته باشد، در حقیقت مبلغ دوچند از نزدش ستانیده.

 بهر صورت؛ شاید نجار ملامت نباشد، زیرا شخص کمسواد یا بیسواد بوده و از طرف دیگر به تکرار همینگونه شنیده و آن را پذیرفته، وقتی شاگردش یکی بردو میشنود نیز هدف خلیفه اش را درمی یابد. ما بااین مثال نیز مشکلی زیادی نداریم. اما مشکل وقتی ایجاد میشود که در اخبار، گزارشات رسمی، مصاحبه های سیاسی و غیره بحثها، که گوینده و مصاحبه کننده و یا گزراشگر شخص باسواد و حتا مسلکی نیز است، از آن هم گذشته اگر جناب شان از جمله (سیاسیون) باشد، هرگاه چنین غلطی تکرار گردد،مورد بخشایش نیست.

یکی از چنین موارد استعمال اصطلاح  “جهان سوم است، که دگر دوران آن ګذشته است.

دلیل وتوضیح:  بعد از ختم جنګ جهانی دوم، جهان به دو بلاک (شرق وغرب) تقسییم شد، بعداً یکی پیمان نظامی ناتو را اساسگذاری کرد و دومی  پیمان نظامی وارسا را. به تدریج عمدتاً کشور های  جدیداً از بند رسته سابقه و آنهایکه از یوغ استثمار رهایی یافته بودند، در زیر چتر کشور های غیر منسلک گرد هم آمدند. این گروهبندی ازلحاظ سیاسی و نظامی جای خودش را داشت، ولی  از لحاظ اقتصادی و اجتماعی کشور های  گروپ اخیرالذکر در حقیقیت تماماً کشورهای در حال انکشاف بودند که خصوصیات مشترک اقتصادی واجتماعی مشابه را داشتند. در بحثهای  ملل متحد بعضاً بنام کشور های عقبمانده، فقیر وغیره نیز یادمیګردیدند،  کهاین دو اصطلاح از لحاظ روانی  برای مردم این کشور ها  ازار دهنده وناخوشایند بود.  بعداً به تدریج بنام کشور های درحال انکشاف نام گرفتند،  این اصطلاح مناسب حال شان بود، چه واقعاً اکثر شان در مسیر رُشد، ترقی و انکشاف  قدم نهادند. اکثریت شان متمایل به نظام اقتصاد مرکزی و شیوه پلانگذاری بودند، ازهمین جهت با اتحاد شوری سابق  روابط خوب داشتند و در اقتصاد از الگوی آن کشور پیروی مینمودند واین به مزاج کشور های غربی و چین برابر نبود. ایالات متحده اروپای غربی را با کمکهای معتنابه و پلان مارشال و یکعده  دیگری را بنا بر خصوصیات و ایده های  سیاسی – اقتصادی واجتماعی از خود  ساخته بود،اما چین که هوای هژمونیزم در سر داشت، در تلاش گردید، کشور های جدیداً ازبند استعمار رسته را متمایل بخود ساخته در بلاک دیگری قرار دهد. این کشور د ر مطبوعات خود اصطلاح کشورهای جهان سوم را برای این گروپ مروج ساخت، واین اصطلاح طی چهل وپنج سال بعد از جنگ جهانی دوم  چنان مروج ومعمول گردیده بود، که مروج و انگیزه ی اصلی آن فراموش همه بود. اکنون که دگر نه بلاک شرق  وجود دارد ونه هم بلاک غرب با مفهوم وشرایط جنگ سرد آن زمان وجود دارد، پس لازم است تا  اصطلاح جهان سوم نیز استفاده نگردد، زیرا یکی از دو جهان ساقط گردیده است پس دومی وسومی معنایش را ازدست داده است، بهتر است به همان اصطلاح کشورهای روبانکشاف اکتفا گردد که معنای و اوصاف دقیق این کشور ها را میرساند(بحث انکشاف و ممالک روبه انکشاف، کمتر انکشاف یافته و انکشاف یافته( DCs, LDCs, DCs))موضوعات طولانی بوده که هرکدام طی یک کتاب باید تشریج گردد،  ما  درینجا صرف روی اصطلاح جهان سوم مرکوز بوده ایم.)

ازین هم حیرت آور آنکه وقتی اصطلاحات مانند فرهنگ خشونت، فرهنګ کشت خشخاش، فرهنګ عروسی اجباری و امثال آن...! را میشنویم، تحمل شنیدن این غلط مشهوراز دست میرود.

دلیل و توضیح: کلتور یک کلمه خارجی بوده، وعبارت از تمام دستاورد های مادی ومعنوی بشریت بوده که از نسلی به نسلی به میراث مانده است. کلتور مادی مانند: لباس، طرز ساختمان منازل، وسایل کارو آشپزخانه وغیره. کلتور معنوی مانند عقاید، افکار، ضرب المثلها، فکاهیات، قضه های عامیانه، عنعنات خوشیها، عروسی، ماتم  و سوگواری. اما فرهنګ که متشکل از فر+هنگ است عبارت از  بخش متعالی و پیش رونده کلتور بوده که به مرور زمان در حال پالش و تکامل است، پذیرفتنی، ستودنی و قابل ستایش. بهتر است کلمه خارجی کلتور(کلچر) را در جایش و کلمه فرهنگ خود ما را درجایش استفاده نماییم. کشت خشخاش، خشونت، عروسی اجباری و امثال آن قطعاً فرهنگ نیستند، بناً اوردن کلمه فرهنګ درپهلوی آن لازم نیست.

زیرا؛ فر به معنای شان و شکوه. هنگ دسته، بخش ، گروه و سه معنایمترادف دیګر که درینجا مجال توضیح بیشتر نیست هدف فقط استعمال درست انان است.

یک مثال ساده در مورد استعمال غیر مناسب فرهنگ:

از واقعیت بودنه بازی، سگ جنگی، آویختن پوپک ها بالای اسلحه، اویختن مهره دور چلم، فیر تفنگ هنګام تولد پسر،.... و غیره در جامعه ی ما هیچکس چشمپوشی کرده نمیتواند، اینها شاید جز کلتور(کلچر) ما باشند، اما آنها رامنحیث فرهنگ نمی پذیریم، زیرا فرهنگبحش متعالی و ارزشمند این مجموعه است، مانند: مهمان نوازی، شعر، ادب، احترام به بزرګان، سخاوت، احترام به زنان، امانتداری و راستکاری، رهنمایی به مسافران نابلد وغیره. هرگاه در یک مقاله ویا مصاحبه به نادرست امیخته گردند، غلط مشهور شمرده میشود. سوال پیش می آید که سیاسیون باید به فرهنگ تخلف انتخابات، خبرنگار به فرهنگ کشت خشخاش و ژورنالیست ویا دفتر حقوق بشر به فرهنگ خشونت کدام کلمات را استعمال نمایند؟ بهتر است پدیده ی منفی خشونت، آفتکشت خشخاش، خدعه ی نامشروع تخلف انتخاباتی، ... را بکار بریم.

تا چند سال قبل برای فوت شخص مسلمان کلمات وفات، داعیه ی اجل را لبیک ګفت، به حق پیوست وغیره را و برای غیر مسلمان کلمات مانند چشم ازجهان بست یا درگذشت را استفاده میکردیم، برای مسلمان وفات یافته کلمات مانند مرحوم مغفور،شادروان و امثالهم و برای شخص غیر مسلمان (فقید) استفاده میشد. من در حیرتم که  امروزخبرنګار برای مسلمان فقید مینویسد و شکی نیست که روز دیګر برای غیر مسلمان شادروان یا مرحوم بنویسند ! اما باز هم درین مورد اصرار نداریم. در حقیقیت هرانسان که فوت کرد  او درګذشت و هر فرد ی که دیګر حیات ندارد فقید نیز است، ولی  آداب جای خودش را دارد، بد نیست محترم شمرده شوند. کلمات در پهلوی معانی ظاهری بار عاطفی تکریم، ترحیم، تمجید ، تحریم، خشم  نفرت و غیره را نیز دارند.

تا همین چندی قبل ضمن اعلانات تجارتی یکی از تلویزیونها بعد از پخش یک زګنال کره الصوت صدای ناموزون یک خانم یا دوشیزه که بیشتر شباهت به چیغ زدن را داشت بلند میشد: لذت ببرید، از بسته های...لذت ببرید... بیسیم، روشن، ... با خرید فقط پنجاه افغانی لذت ببرید !! ...

تیلفون یک وسیله ی ضروری است. ما درموارد احوالگیری از همدیګر، حل مسایل رسمی، اطلاع رسانی روزمره، اطلاع مریضی، جنازه، عروسی، زخمی شدن کسی، حادثه حریق،...و غیره موارد به دوستان و مراجع مربوطه تماس گرفته مطلع میگردیم و دیگران رانیزمطلع میسازیم. در تمام این حالات مفهوم لذت بردن در کجای آڼ است؟ و بدتر از آن اینکه پیهم تکرار میگردید. این اعلان ترجمه ی (enjoy ) است که در انګلیسی در پهلوی لذت معنا های مترادف دیگر را نیزدارد. یک معنای آن انتخاب کردن یا پسندیدن است. از طرف دیگر در ممالک دیگر شاید تیلفون با هر بار زنگ زدن یک خوشخبری را با خود داشته باشد، ولی ما جز اینکه از انتحار،انفجار، حریق، تصادم، و مریضی اطلاعاتی داشته باشیم، خبر خوش کمتر داریم، خداوند این ایام غم را زودتر سپری کند،  بعد میشود تلویزیون مذکور ونطاقه محترمه این اعلانش را باتمام آب وتاب  نشر نماید.

نوشتن اصطلاح نرخ نیز باعث تردد میګردد، مثلاً وقتی میګویند نرخ مرګ ومیر، نرخ تولدات ...

بهتر است عوض آن از کلمات نسبت، فیصدی، اندازه و امثالُهم استفاده ګردد، کهمعنای کامل راافاده مینمایند. این کلمه را نیز از ( rate-ratio) ترجمه نموده اند، در حالیکه ازنرخ معنای قیمت، ارزش و بیع تداعی میګردد، مثلاً ما میګوییم؛ بلند رفتن نرخ آرد  باعٍث نارضایتی عموم ګردیده است.

 یک مثال دیګر: تا چندی قبل کلمه ی مالکیتو ترکیبګنګ آن مروج ګردیده بود: (صلح با مالکیت افغانها یا دولت افغانستان) صلح چیزی نیست کا مالک آن شد، ولی یک حالت است. این کلمه نیز از انگلیسی فقط یکی از مترادف هارا گرفته، درحالیکه به معنای سهمگیری و شراکت نیز است، بهتر است گفته شود: صلح با شراکت و سهمگیری افغانها یا دولت افغانستان)

کلمه ی  توسعه را بجای انکشاف به غلط ترجمه نموده اند. انکشاف( development) عبارت از تحول کمی و کیفی که با ترقی(progress )، توسعه(extension ) و رُشد( growth) فرق کامل دارد. توسعه معنای نزدیکتر به انتشار را دارد، نه باانکشاف. در انگلیسی چهار اصطلاح فوق، قطعاً بجای همدیګر استعمال نمی گردد. اینها آن قدر موضوعاتی وسیع اند که هرکدام آن طی کتب جداګانه مورد تحلیل قرار گرفته، قابل دقت اینکه در فصول اول این کتب  چندین صفحه در مورد تفاوتها ومعانی خاص آنها  و عطف توجه به استعمال هرکدام تخصیص یافته. اینان هرکدام موضوعات کوچک و خلص نیستند. درینجا تفصیل و توضیح آنهاگنجایش  ندارد. کلمه ی شخصیت نیز جز غلط مشهور است. شخصیت اصلاً اصطلاح مربوط روانشناسی است و بعضاً در حقوق نیز مطرح است، در حالیکه به عوض آن میشود چهره،شخص یافرد ذکر گردد. مثلاً عوض آنکه  بګویم ؛ فلان آدم شخصیت جهادی بود، یا فلان آدم شخصیت علمی استو یا فلان فرد شخصیت ادبی است ... معنای درست را نمی رساند، ولی اگر گفته شود فلانه چهره نامدار جهاد،  فلانه فرد عالم و متخصصص، بستان صاحب شخص ادیب و غیره. حتا در بعضی موارد استعمال کلمه شخصیت توهین آمیز است، زیرا شخصیت  عبارت از مجموع عملها، عکس العملها، ... یک فرد با محیط وحوادث مربوط آن ... (درینجا نیز بحث روانشناسی موضوع را طولانی میساز ، ولی هدف راقم الحروف فقط  انتخاب واستعمال درست مفاهیم، اصطلاحات ولغات بوده تا  هرغلط مشهور به تدریج اصلاح گردد).

یک اصطلاح دیگر همانا اصطلاح جدیداً مروج شده ( تابو) است. تابو یعنی حرام،ترک یک عنعنه نابجا و حتا برخاستنن درمقابل اوهام و خرافات. اقدام به عمل وکاری که کدام زیان، ممانعت دینی، اخلاقی، اجتماعی وصحی نداشته، فقط از روی نا فهمی از جمله منع، حرام و ناجایز شمرده شده باشد. درحالیکه ترک و اصلاح آن روا بوده حتا ضرور است، ولی یک تعداد رسانه ها  هر بی حرمتی، هر اقدام ضد افکارعامه، اقدام به هرحرام و بداخلاقی را شکستاندن تابو میخواند، مثالهای وجود دارد که فعلاً از تذکر ایشان صرف نظر میګردد. البته هدف آنها  بی اهمیت ساختن ارزشهای معنوی ما بوده و آگاهانه میخواهند جوانان را به بی احترامی در مقابل بزرګان، اهانت به عنعنات پسندیدء ملی، تشویق به اعمال غیر اخلاقی و نامشروع، فراموش ساختن افتخارات ملی، مغشوش ساختن صفحات تاریخ  وفداکاریهای قهرمانان ما و غیرهسوق نمایند ونام آنرا بگذارند تابو شکنی!!

نوشتن صائب نظر و صاحب نظر، تقریظ و تقریض، تغیر وتغییر، تعین وتعیین نیز در همین زمره اند.

چرا چنین شد و چرا حلاوت، سلاست،شرینی و اصلیت زبان خود را ازد دست دادیم و هنوز هم از دست میدهیم؟

یک تعداد دلایل وجود دارد، مانند: عدم دسترسی به آثار پر بار ادب دری فارسی کلاسیک و شعرای متقدم (چه جوانان حتا آنهاییکه مصروف در رسانه اند و یا نطاق، ګزارشګر، سیاستمدار و غیره اند عادت مطالعه را ندارند چه رسد به ریاضت در نویسندګی و کار فرهنګی)، نمایش کاذب ابتکار(که درحقیقت ابتکار نه، بلکه ابتذال است)، وانمود ساختن اهل مطالعه بودن(که ګویا توانسته اند لغات وترکیبات جدید بیافرینند و کاپی کنند)، ژست های تثرنویسی به شیوه نوین(!)، تمثیل کذایی آګاهی از زبانهای خارجی، تقلید نااګاهانه، ترجمه ی تحت اللفظی  و امثالُهم.

ادامه دارد

 

 


بالا
 
بازگشت