انجنیر حفیظ ا له حازم

 

نگاهی به بن بست افغانستان

طوریکه گفته آمدیم جنگ گرم 50 سال اخیر و عواقب ناشی از آن شیرازه های کشوری بنام افغانستان را کاملن از هم گسسته و فاجعه بزرگی را ببار آورد که صف بندی های متعددی را در جامعه ایجاد کرد که همه را در مقابل همه قرار داد که منجر به خشونت های جبران نا پزیر گردید. اعتماد مردم از حکومت ها و حاکمیت ها سلب شده و بی باور بودن به دولت و همدیگر به عادت تبدیل شد. درین 5 دهه اخیر آنقدر خون ریخته شد, آنقدرزشتی و بی مروتی و بی عدالتی صورت گرفت, آنقدرتخم نفاق و تنفر کاشتند که بدون آب و آفتاب هم این سرزمین چند قرن دیگر حاصل درد خواهد داد.

با تاسف که این حاصل, محصولی جز فقر, گرسنگی,بی اعتمادی, بیکاری, بی هویتی و بی باوری به آینده گان ما چیز دیگری را نمیتواند به میراث بگزارد.

اگر بگوییم جنگ و رویداد های 50 سال اخیر باعث همه تباهی و بدبختی های ما بوده, کم التفاتی کرده ایم و سرسری تاریخ را عبور کرده ایم. قبل از 50 سال که  جنگ گرم در کشور حاکم نبود ولی بیدادگری, ظلم, گرسنگی, بیسوادی, یکه تازی حاکمان ظالم دربار و حکومت های تک خانوادگی و تک قومی شیره مردم را مکیده بود.

اگر در مورد بحران, وضعیت بد امنیتی-  سیاسی- اجتماعی, فقر و درمانده گی, اشغال و بی هویتی, فساد- تبعیض- یکه تازی- زورگویی- قوماندان سالاری-قوم سالاری, حکومت داری ضعیف و بی بنیاد, و هزار و یک معضل دیگر بخواهیم بنویسیم, کتابها و کتاب خانه ها را باید بنویسیم. زیرا عمق فاجعه آنقدر بزرگ است که با این مختصر نوشته ها زینه اول درک و دید مشکلات را هم نمیتوان بالا رفت.

از طرفی هم در مورد این همه نابسامانی و درد و مشقت های کشور و مردم ما , همه روزه,  دها و صدها مقاله نگاشته میشود, گفتمان ها صورت میپزیرد و وسایل اطلاعات جمعی هم در هر مقدار روی این وضع کار میکنند و اطلاع رسانی میکنند.

درست است که ریشه یابی مشکلات و پرداختن بدان ما را به تشخیص درد ها وحل معضلات نزدیک میکند ولی تا هنوز در نیافته ایم که چه نسخه و راهکردی را بیابیم که حد اقل در ساحل حیات بمانیم و با یک اشتباه دیگر و آمدن یک موج نابود گر و قوی تر دیگر همه با هم و یکجا غرق نگردیم؟

اگر بخواهیم علمی و همه جانبه در مورد قضایای افغانستان بحث کنیم, بدون شک مسله را بدون در نظر گرفتن شرایط جهانی و بین المللی و تاثیرات آن بالای کشور ما و دیگربخش های جهان نمیتوانیم درست بررسی و قضاوت  نماییم.

حیطه بشر و زمینی که انسانها روی آن زندگی مینمایند از بدو پیدایش مهد زورگویی و زور آزمایی انسانها بوده است. با رشد و تکامل بشر,یک عده از کشور های زورگو سیستم های دولت داری ایجاد کرده اند که با در اختیار داشتن فن و تکنالوژی مدرن در تمام ساحات و با لاخص نظامی خوبتر و بهتر بتوانند در جهان سلطه داشته باشند. این دولت ها و قدرت ها همیشه خواسته اند که سرزمین های بیشتر را با غنایم آن در اختیار بگیرند ومردمان این کشور ها را چون برده و غلام استثمار کنند تا حاکمیت شان بالای ملت ها و کشور های دیگر طولانی و ماندگار باشد.

افغانستان کشور ما با بافت قومی متعدد, تعدد مزاهب,جغرافیای بی نظیر, موقعیت سوق الجیشی و ستراتیژیک وداشتن ذخایر و معادن بیشمار چشم طمع جهانخواران و همسایگان ما راهمیشه بر انگیخته که در قرن های گزشته این خطه نقطه حایل بین امپراطوری های بریتانیا و روسیه تزاری بوده که با ظهور قدرت های جهانی و میراث داران آن امپراطوری ها و دو همسایه پر طمع ما ایران و پاکستان در دوقرن اخیر روی آرامش را ندیده و همیش در جنگ و بی ثباتی بسر برده  و نقطه کشمکش خارجی ها بوده است.

از طرفی حکومت ها و زمام داران افغانستان همیشه اجیر و نوکر جهانخواران و همسایه های ما بوده اند که با اشارت و بیعت گرفتن از آنها زمامداری کرده اند, بدون شک این نوع حکومت های غیر مردمی هیچگاهی نمیتوانند که مصدر خدمت به مردم و کشور شان شوند چون اراده آنرا ندارند. سیاست کشور های بزرگ و امپریالیستی هم همیشه همین بوده که ( تفرقه بیآنداز و حکومت کن) که این سیاست را به ساده گی توسط اجیران شان در جامعه یی چون افغانستان میتوانند پیاده کنند که همیشه کرده اند. نبود حکومت های مردمی و حکومت های تک خانواده گی و تک قومی باعث شده که هیچ توجه یی در جهت زیر ساختار های کشور, تعلیم و تحصیل, ایجاد کار و اشتغال زدایی برای مردم, فقر زدایی, رفاه و امنیت کشور صورت نگیرد.

ما هنوز به حکومت های مردمی و مردم سالار دست نیافته ایم چه رسد که دم از حکومت های ملی بزنیم. من همیشه گفته ام و به صراحت تکرار مینمایم که ما هنوز ملت نیستیم, برای ملت شدن مولفه ها و شرایط ملت شدن بکار است. کاش با گفتن ها و طرفه رفتن ها ملت میشدیم. ولی حقیقت چیز دیگری است ما جمعی از اقوام مختلف با فرهنگ های مختلف, ادیان مختلف, زبان های مختلف و داشته های تاریخی مختلف در یک جغرافیای مشترک که نامش را گزاشته اند افغانستان زندگی میکنیم. با دریغ و درد که هیچ حکومتی از بدو پیدایش افغانستان در جهت ملت شدن این اقوام یک گام هم بر نداشته اند, چون منافع شان اینرا ایجاب نمیکرده و اراده و نیت آنرا هرگز نداشته اند. ایجاد بحران و کشمکش های 50 سال اخیر شاهد مدعای ماست که همه دیدیم با اندک ترین عمل غیر عاقلانه دولت مداران , کشور بطرف اظطراب و بی باوری رفته و مردم به قوم ها , سمت ها و مزاهب تقسیم شده اند. که نمونه های بارز آنرا در دوران زمامداری مجاهدین کرام شاهد بودیم که هر شهر به چند کشور تقسیم شده بود و چند صد پادشاهی داشتیم.

نبود حاکمیت های مردمی زمینه را برای افراط گرایی, تکه داران قومی, تکه داران مزهبی و تکه داران ثروت و غارت کاملن مساعد ساخته است. ایجاد و تشکل دسته های افراط گرایی از مجاهدین گرفته تا القاعده, طالبان و داعش از دست آورد های آنهاست. طوریکه گفتیم ملت شدن با حرف نمیشود, یگانه شرط اساسی برای ملت شدن حقوق برابر شهروندی است که همه اتباع کشور از حقوق و امتیازات مساوی برخوردار باشند و در قبال قانون مسولیت یکسان داشته باشند. اکثرآ دیدیم که تنش های قومی و مزهبی بصورت قصدی از طرف دولتمداران ایجاد میشود و در شرایط بحران حکومت ها خوبتر میتوانند چپاول کنند و به اهداف غیر اخلاقی و انسانی شان برسند چون مردم را در برابر هم قرار داده و خود حیثیت سیل بین را گرفته اند.

فرصت هایی که بعد از سقوط طالبان برای کشور ما مساعد شد و جامعه جهانی با وجودیکه اراده درست و محکم در جهت رفاه و امنیت برای افغانستان نداشت بازهم کمک های نظامی و مالی بیشماری صورت گرفت که اگر حکومت های دزد و مافیایی در راس قدرت نبودند, امروز شاهد یک افغانستان حد اقل آرام تر, مرفه تر و بی جنگ تربودیم.

طوریکه گفتم جامعه جهانی هم اراده درست بخاطر تامین امنیت و رفاه را برای افغانستان نداشت چون مشاورین, نظامی ها و کارمندان این کشور ها هم درین دزدی های بزرگ شریک بودند. در مورد دزدان داخلی حاجت به معرفی آنها نیست چون کسانی که تا 18 سال قبل صاحب یک لقمه نان و جایی برای خواب نبودند, امروز به میلیونر ها و میلیاردر ها تبدیل شده اند.

بنآ هر قدر از مشکلات, نا بسامانی ها, درد ها و مصایب مان بگوییم هنوز کم گفته ایم.

هر روز کشور آبستن بی باوری و بی اعتمادی جدیدی میشود, از توزیع تزکره های الکترونیکی گرفته تا انتخابات شورا, ریاست جمهوری, تعیین و تقرر پست های بلند دولتی و حکومتی وهمین دیروز هم تععین رییس مجلس شورا....این ها همه چه را میرساند؟

بی باوری و بی اعتمادی را, مردم بی باور شده اند اعتماد از آنها گرفته شده و هر روز صدای آزادی خواهی خراسان, ترکستان, هزارستان و پشتونستان بلند تر میشود, فقر سراسری دامنگیر جامعه شده, بی امنیتی به معضل لاعلاج تبدیل شده,روش تبعیض آمیز و تعصب بار حکومت داران مردم را به ستوه آورده و دها و صد ها درد و مشکل دیگر.

مگر با این شیوه و روش میتوان از امنیت سخن گفت؟ مگرمیتوان از ملت بودن و ملت شدن حرفی زد؟ مگرمیشود انتظار بهروزی , رفاه و شگوفایی را داشت؟ ومگر میشود گفت که این سرزمین کشور من است؟

با هزار دریغ و درد که نه باز هم نه.....این راهی که ما انتخاب کرده ایم ما را به سر منزل مقصود نمیبرد و فقط زمینه دزدی بیشتر را به تکه داران قومی, مزهبی و ثروت وهمچنان طولانی شدن حاکمیت تمامیت خواهان و سلطه جویان را دراز تر میسازد و زمینه را برای اشغال متداوم توسط بیگانه ها مساعد میسازد.

 زیاد از روشنفکر ها گفتیم و چیز فهم ها, لیک این روشنفکران آنقدر در حساب های گزشته همدیگر غرق اند که آنها را مجال اندیشیدن بخاطر حل مشکلات کنونی کشورنیست.

از طرفی هم باید معقتد باشیم که خارجی ها برای ما وطن نمیسازند و در طول تاریخ بشریت چنین معمایی هم صورت نگرفته که ما انتظار داشته باشیم.

ما مردمانی هستیم که نه با هم زندگی کرده میتوانیم و نه بدون هم. این وطن سرزمین و خانه مشترک همه ماست, هیچکس نمیتواند کس دیگری را نفی یا حزف کند , هیچ قومی برتر از قوم دیگری نیست, هیچکس حق ندارد ابد الابد دعوی زمامداری و پادشاهی کند و هیچکس هم برای همیشه رعیت و نوکر نیست.

این دین ووظیفه همه ساکنین کشور ماست که بخاطر انسجام, یکجا شدن, همدیگر پزیری و بالاخره ملت شدن تلاش نمایند. با این رقابت ها و تقابل ها ما هر روز از قافله ترقی بشر دور ساخته میشویم و در نا آرام بودن یک قوم هیچ قوم دیگر افغانستان هم روی خوشبختی را نمیبیند.

بنآ وظیفه همه وطن پرستان از همه اقوام ساکن کشور ماست که درین راستا وظیفه انسانی, اخلاقی و وطنی شانرا ادا نمایند, تا بتوانیم در کنا هم و با هم یک افغانستان شگوفا, مرفع, آباد و سربلند داشته باشیم.

 

 

  


بالا
 
بازگش