مهرالدین مشید

  

اعتماد بر طالبان و صلح با آنان، دشوارتر از گذشتن از "هفت خوان رستم"

صلح با یک گروۀ تروریستی در خم و پیچ گفت و گو های دشوار

گفت و گو های صلح امریکا به رهبری آقای خلیل زاد با طالبان در موجی از فضای سنگین شبکه های استخباراتی، همراه با تنش های لفظی و اختلاف های گروهی در داخل از هفت ماه بدین سو ادامه دارد و تا کنون هفت بار از دور ګفت و ګو  ها سپری شده و دور هشتم آن تازه آغاز شده است. هرچند جزییات این گفت و گو های به شدت دشوار و نفس گیر افشا نشده است و رسانه ها تا کنون به نقل از آقای خلیل زاد در این رابطه به کلی گویی ها بسنده کرده اند که به تعبیری به گروگان گرفتن افکار مردم افغانستان را دارد. کلی گویی ها در مورد گفت و گو ها گمانه زنی های گوناگونی را برانگیخته است که به تعبیری گواۀ آشکار بر موجودیت نیم کاسه ها در زیر کاسۀ صلح بوده و این روند را به ابهام کشانده است. د راین میان  اختلاف میان حکومت و گروه های سیاسی بویژه در رابطه به توافق بر سر هیأت گفت و گو کننده با طالبان بر پیچیده گی و دشواری صلح افزوده است. حکومت نتوانست تا در توافق با گروه ها زیر یک چتر هیأت چند نفری قوی و با صلاحیت را به قطر اعزام کند که بتواند از جایگاۀ قوی به نماینده گی از مردم افغانستان با طالبان سخن بزنند تا آنکه حکومت و گروه ها پس از نشست های دشوار  به اعزام یک هیأت ۲۵۰ نفری به قطر موافقه کردند که این خود نوعی معنای تخریب روند صلح را دارد. پنهان کاری های امریکا و بی میلی حکومت و اخلافش با گروه های سیاسی چنان شک و تردید ها در رابطه به صلح افغانستان را در سطوح گوناگون داخلی و منطقه یی افزایش داده و دراز راۀ صلح را مغشوش و تیره و تار نموده است که رسیدن به صلح را دشوار تر از عبور کردن از "هفت خوان رستم" کرده است که عبور کردن از هر خم و پیچ آن برای آنانی که بر مصداق این شعر مولانای روم" هفت شهر عشق را عطار گشت ---  ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم"هنوز در خم یک کوچه اند، بسا آزمونی و برمصداق شعر حصرت بیدل پر از کوه کتل ها است.

این دشواری ها سبب شده تا نه تنها به تلاش های آقای خلیل زاد به دیدۀ شک نگریسته شود؛ بلکه دورنمای صلح نیز مغشوش و پر از ابهام نگریسته شود. آنچه مسلم است، این که  اختلاف نظر ها در سطوح گوناگون چه در داخل کشور میان حکومت و گروه های سیاسی و چه در  میان کشور های منطقه سبب شده تا قرعۀ فال برد به نفع گروۀ تروریستی طالبان پیش بینی شود که گویا لبۀ ترازوی صلح به سوی آنان بیشتر سنگینی دارد و این گمانه زنی ها را بوجود آورده است که گویا خلیل زاد در موجی از پنهان کاری ها می خواهد، افغانستان را زیر چتر صلح برای طالبان واگذار نماید. این مسأله چنان شک و تردید ها را  در کابل برانگیخت که مشاور امنیت ملی افغانستان خلیل زاد را متهم به استفاده جویی از صلح به سود خودش نمود. سخنان او واکنش تند واشنگتن را در قبال داشت و آن را حمله به وزارت خارجۀ امریکاخواند که هنوز هم فضای سیاسی میان کابل و واشنگتن چندان شفاف نشده است. پنهان کاری های همراه با شتاب خلیل زاد در رابطه به صلح نشان دهندۀ ارادۀ امریکا مبنی بر بیرون کشیدن پایش از جنگ افغانستان است که ناکامی های امریکا در این جنگ سبب شده تا به جنگ افغانستان از نگاۀ حیثیتی ببیند و برای اعادۀ حیثیت خود وارد معامله با طالبان شود. امریکا تنها در جبهۀ جنگ با طالبان متحمل شکست نشده؛ بلکه در ساخت و ساز حکومت داری در افغانستان نیز شکست فاحش خورد. علت ناکامی امریکا در افغانستان هم کار با تیم هایی بود که نتوانست تا با تشکیل یک حکومت خوب و کارا، افغانستان بعد از جنگ را به قافلۀکامیابی ببرد. دراین مدت نه تنها دموکراسی و ارزش های آن با توجه به جامعۀ افغانستان پیاده نشد، برعکس در موجی از تهدید گروه های تروریستی ناتوان ترین و فاسد ترین کشور های جهان را برجا نهاد و بیش از ۱۴۰ میلیارد دالر کمک های امریکا در این کشور ضایع شد. ناکامی حکومت های پس از  بن سبب شد که حالا امریکایی ها وادار به خروج خویش از افغانستان شده اند. یکی از دلایل دست کمگرفتن حکومت افغانستان از سوی امریکا در گفت و گو های قطر ناکامی های پیهم و نبود اجماع داخلی می باشد.

 در این شکی نیست که صلح نیاز مبرم جامعۀ ما است و جز این گزینۀ دیگری وجود ندارد؛ اما چگونه صلح؟ صلحی آبرومندانه و پرافتخار که برآورندۀ خواست های انسانی مردم افغانستان و پاسخ گوی عدالت اجتماعی در ابعاد گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و آزادی های انسانی و حقوق بشری باشد یا صلحی که به بهایی قربانی شدن مردم ما در پای تروریزم تمام شود و معنای نهادن تیغ زهرآلود در گلوی مردم افغانستان را داشته باشد. جال پرسش این است که صلح با یک گروۀ تروریستی که از حمایت شماری کشور های تروریست پرور و بویژه نظامیان پاکستان برخوردار است و ده های گروۀ دیگر در رکاب شان مصروف حمله های تروریستی نه تنها در افغانستان؛ بلکه در هند، ایران و سایر کشور ها نیز می باشند، چگونه تحقق پیدا کرده می تواند. گروهی که در زمان حاکمیت خود نشان داد که نه به ارزش های نظام مردم سالاری معاصر و انسان معاصر باور دارد و نه به ارزش های حقوق بشری و آزادی بیان اعتباری قایل است. چنانکه  در زمان حاکمیت طالبان ممنوع شدن نشر رسانه های غیر دولتی چه که تمامی رسانه های دولتی به استثنای نشریه های انیس، اصلاح، هیواد از کارنامه های سیاۀ آنان برای افسار بستن بر دهن آزدای به شمار می رود. نه تنها این که شکستاندن تلویزیون ها و شرک خواندن تصویر و مجسمه از شاهکار های دینی آنان نیز به شمار می رود.  گروهی که  تنها کیبل و چماق را از شایسته ترین نماد های حکومت داری خود می شناسد و سربازان چماق بدست اش توهین به انسان را بدون در نظرداشت جنسیت در محضر عام  برای خویش افتخار شمرده و از آن به عنوان حکومت اسلامی یادآور می شوند و شاید هم از خاطره های شان جشن بگیرند که در چهار راه ها پا های زنان را با چماق می بستند و از اذیت وآزار و بی حرمتی زنان لذت می بردند. آنان تنها بودن زن را با همه دشواری هایی که داشتند، جرم می شمردند و به زعم خود شان حد شرعی را بر آنان روا می پنداشتند. نه تنها این که صدها سربازان جاهل و ناآگاۀ آنان روزانه ده ها جوان را به جرم نداشتن ریش و یا کوتاه بودن ریش پس از اندازه گیری با شیشۀ اریکین به بازداشتگاه های امر به معروف می بردند و آنان را به کار های شاقه وادار می ساختند. گذشته از این که شبانه به ده ها خانه حمله ور می شدند و به بهانۀ داشتن اسلحه و اموال دولتی شهروندان کشور را به حوزه های پولیس می بردند و ده ها تن را  زیر ضربات کیبل و مشت و لگد به شهادت رساندند. آنان نه تنها سیاه ترین و وحشتناک ترین حکومت پولیسی را برقرار کرده و فضا را چنان وحشتناک ساخته بودند که گویی کابوسی بر روان انسان این سرزمین سایه می افگند؛ بلکه بدتر از این به نسبت روا داشتن خشونت  و ستم ده ها جوان را به جاسوسان داوطلب بدل کرده بودند. آنان چنان فضای پر از اختناق و استبخباراتی را در کشور حاکم گردانیده بودند که وحشتناک تر از فضای استخباراتی کا جی بی وقت بود. ضرب و شتم و شکنجه های آنان سبب شده بود که بسیاری ها برای رهایی خود حتا از راپور دادن های حق و ناحق از نزدیک ترین اقارب و خویشاوندان خود هم دریغ نمی کردند تا از شر پیگرد سربازان آنان رهایی یابند. تنها پولیس طالبان نبود که زیر عنوان پیاده کردن قانون شریعت با استفادۀ سوۀ از قدرت در موجی از وحشت آفرینی، تهدید  و ضرب و شتم ها ده ها موتر و اموال شخصی را از خانه های مردم بیرون کردند و آنها را به ملکیت شخصی خود بدل کردند؛ بلکه داستان افراد امر به معروف طالبان و این که چگونه  مردم را به زور وادار به رفتن به مسجد می کردند، وحشتناک تر از آن بود که چگون شهروندان کشور از ترس چند بار نماز ادا می کردند و حتا بار ها از ترس طالبان از ادای نماز بدون وضو هم خودداری نمی کردند. آشکار است که بیشترین تقصیر آن بر افراد امر به معروف طالبان بر می گردد.

گفته های بالا به گونۀ " مشت نمونۀ خروار" شمه یی از اوصاف امارت اسلامی طالبان است، آنهم در زمانی که هنوز به حمله های انتحاری و انفجاری روی نیاورده بودند و به قول خود شان جنگ شان بیشتر رنگ شرعی داشت و نظامیان پاکستان تا آن زمان جواز حمله های انتحاری و به خاک و خون کشاندن ده های انسان بیگناۀ این کشور را در یک لحظه برای آنان صادر نکرده بود. جالب این بود که شماری افراد معزز به شمول شماری امریکایی های افغانی الاصل که بیشتر شان ماموران  کمپنی یونیکال بودند، بحیث حامیان کمربسته و قلم بدست در آن زمان از طالبان حمایت می کردند، به نفع شان تبلیغ می نمودند و برای تحکیم روابط شان با کشور های غربی و بویژه امریکا در کنار خانم لیلی "هلمز" شب و روز کار می کردند. هرچند شماری از آنان امروز طالبان را مردود می شمارند و اما هنوز هم علایق قومی و سلیقه های زبانی آنان را واداشته که به نحوی با طالبان به گونۀ پیدا و پنهان همدردی کنند و راضی نیستند که دیگران بگویند، "بالای چشم طالبان کرام ابرو است."این بزرگواران با بی شرمی تمام برای طالبان ژاژخایی می کردند و بر روی جنایات شان پرده می کشیدند. این سبب شده که صداقت آقای خلیل زاد در رابطه به صلح زیر پرسش برود؛ زیرا وی در گذشته هم متهم به گرایش قومی شده وحالا هم گمانه زنی هایی وجود دارد که او در این دور ماموریت خود نیز برای امریکایی ها دروغ گفته است.

در هر حال، این گفته ها نمونه یی است، از هزاران جنایت وحشتبار طالبان در زمان حاکمیت استبدادی و ضد اسلامی شان که خاطره  های زشت آن چون کابوسی بر روان مرد و زن این سرزمین سایه افگنده است، پس صلح با این چنین گروهی معلوم است که چه بهایی را می طلبد. بهایی جز واگذاری سرنوشت یک ملت در چنگال آهنین یک گروۀ افراطی و مزدور،  معنای دیگری ندارد. هرگاه چنین باشد، آیا صلح با یک گروۀ تروریستی و تن دادن به خواست های نامعقول و ضد انسانی آنان معنای به حراج نهادن سرنوشت یک ملت و بازی با مقدرات آنان را ندارد. صلح زمانی با یک گروۀ تروریستی ممکن است که آنان قبل از همه در رویکرد های راهبردی شان از لحاظ سیاسی، نظامی و فرهنگی تغییرات منطقی و عقلانی را پذیرا شوند و با استراتیژی های تروریستی خود بدرود بگویند. آنان قبل از همه قرائت های شان را در مورد مسایل گوناگون، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و فکری تغییر بدهند تا با بدرود گفتن به فرهنگ انتحار و خشونت  خود را به حیث یک گروۀ سیاسی آماده  و با فرهنگ سیاسی معاصر آشنایی حاصل کنند تا باشد که مدارا، تحمل پذیری و همدیگر پذیری در فضای مسالمت آمیز همراه با رقابت های سیاسی در حوزه های گوناگون به نخستین رویکرد های سیاسی طالبان بدل شود. دراین حال می توان بر تمکین کردن طالبان بر قانون امیدوار بود و با پشت دادن به قانون ستیزی و قانون گریزی به قانونمداری روی آورند تا در آینده های نزدیک امیدواری برای محو ریشه یی فساد و حکومت داری خوب در کشور فراهم شود؛ زیرا حکومتداری خوب در هر حالی مشت کوبنده یی بر دهن تروریزم و مافیا های سیاسی، فساد و قاچاق مواد مخدر است. نه تنها این که پرسش های دیگری چون؛ وابستگی های سنگین استخباراتی طالبان به شبکه های استخباراتی بویژه پاکستان، ایران و روسیه عواملی مزید بر علت اند که هرنوع تعهد آنان را به چالش می کشد و از همه بیشتر این که آیا طالبان حاضر اند تا به بهای نافرمانی و عهد شکنی به ولی نعمت شان یعنی پاکستان، پای بندی و وقاداری به منافع ملی کشور را بر منافع راهبردی پاکستان ترجیح بدهند.

 بنا بر این تعهد طالبان به صلح و میثاق های شان چندان امری ساده نیست که بتوان به ساده گی به حرف های آنان باور کرد. تنها در صورتی می توان به آنان باور کرد که از این هفت خوان وابستگی ها عبور کنند و بر منافع ملی مردم افغانستان تمکین نمایند. در غیر این صورت هرگونه مصالحه با یک گروۀ تروریستی معنای تسلیم شدن به تروریستان و اهداف ضد انسانی و اسلامی آنان را دارد. تن دادن به چنین صلحی نه تنها ذلت است که عواقب آن خطرناک تر از جنگ امروز خواهد بود. از همین رو است که روابط طالبان با شبکه های استخباراتی کشور های منطقه و دخیل بودن منافع راهبردی کشور های منطقه در افغانستان، دست امریکا را هم در پیوند به صلح افغانستان کوتاه تر کرده است و ناگزیر است تا اجماع منطقه یی را در رابطه به صلح افغانستان بوجود آورد و این زمانی ممکن است که صلح افغانستان برآورندۀ منافع راهبردی شان باشد. این در صورتی ممکن است که برقراری صلح عادلانه در افغانستان منافع مشترک کشور های منطقه و جهان را در رابطه به منافع ملی افغانستان به گونۀ متوازن کلید بزند و امریکایی ها هم بدور از امتیاز طلبی ها برای صلح پایدار و عادلانه در افغانستان صادق باشند. از سفر های پیهم خلیل زاد به کشور های منطقه چنین پیدا است که امریکایی ها چنین نگرانی را درک کرده اند و اما پاسخ مثبت امریکا به نگرانی های کشور های منطقه، در روند صلح نقش تعیین کننده دارد. این زمانی ممکن است که در فضای روند صلح افغانستان بجای سایۀ سنگین نفوذ استخباراتی، فضای تفاهم و مشارکت سیاسی و همدیگر پذیری های منطقه یی و جهانی سایه افگند.

در این میان آنچه مایۀ نگرانی است، نوعی انعطاف پذیری های امریکایی ها در برابر طالبان و بزرگ نمایی های آنان در موجی از فعالیت های استخباراتی امریکا است و این امتیاز دهی ها سبب شده که طالبان هر روز خود را در موقعیت برتر تهاجمی احساس کنند و از موضع بلند تر حکومت وحتا مردم افغانستان را دور بزنند. این سخنان پامپیو وزیر خارجه امریکا که در کمیته روابط خارجی سنای این کشور گفت، یکی از دلیل‌های گفتگوهای واشنگتن با طالبان، دراختیارداشتن منابع زیادی از سوی این گروه است، گویای آشکار برتری دهی به طالبان است و در ضمن این سخنان توهین آمیز او که گفت، نه تنها طالبان، بل سایر طرف‌های افغانستان باید در میدان عمل، وعده‌های شان را ثابت کنند و ملت افغانستان در بخش راستگویی و فساد خاطرۀ خوشی بجا نمانده است. روی سخن دوم پامپیو هم بیشتر به سوی مردم افغانستان است نه طالبان. امتیاز دهی ها از سوی امریکا برای طالبان نه تنها  در شش نشست گذشته آنان را بیشتر فربه کرده؛ بلکه تاکید مقام های امریکایی به صلح و پاسخ های نرم و تشویق کنندۀ  آنان به حمله های خونین طالبان، این گروۀ تروریستی را بیشتر برای جنگ تشجیع کرده و این سبب شده تا آنان هم برد در گفت و گو های صلح را در پیشی گرفتن در میدان های نبرد جستجو کنند. اعلام عملیات بهاری طالبان زیر نام الفتح که در واقع به فرمان نظامیان پاکستان و تحت رهبری آنان برضد مردم افغانستان آغاز شده، گواۀ آشکار بر روحیۀ جنگ طلبی و صلح ستیزی طالبان است. تنها رویکرد های امریکایی ها نیست که طالبان را برای جنگ تحریک کرده و دندان های آنان را برای کشتار مردم ما تیزتر کرده است؛ بلکه اصرار حکومت بر سر تعیین خطوط سرخ و اختلاف حکومت با گروه های سیاسی بر سر ایجاد هیأت ملی برای اشتراک در نشست دوحه در قطر نیز عطش بلند پروازی ها و منیت طالبان را افزون ترکرده است. این ها دست به دست داده  تا این گروۀ تروریستی و وابسته به شبکۀ استخباراتی پاکستان دو پا را در یک موزه کند و خود را مالک الرقاب  افغانستان بخواند و به این ترتیب در تبانی با امریکایی ها با دور زدن حکومت ومردم افغانستان قرعۀ برد صلح را به نام خود بزند. یاهو

 

 


بالا
 
بازگشت