مهرالدین مشید

  

احتمال ایجاد دگرگونی های استراتیژیک در منطقه و جهان

گفت و گوبا امریکا با طالبان و امضای تواففنامه آنان با امریکا پرسش های گوناگونی را در افکار مردمان منطقه و جهان به بار آورده است. از جمله این که آیا امضای توافقنامه میان امریکا و طالبان وضعیت استراتیژیک در منطفه و جهان را تغییر خواهد داد و چه پیامد هایی را در فبال خواهد داشت. آیا امضای این معاهده انصراف امریکا از اهداف راهبردی اش و دست کم گرفتن اهمیت جیو استراتیژبک، جیو اکونومیک و جیو استراتیژیک منطقه و حتا اثرات جهانی آن است که به قول مقام های امریکایی پیشگیری از برتری جویی های اقتصادی چین و برتری طلبی های نظامی روسیه تلقیمی شد. این که این یک عقب گرد تکتیکی امریکا را نشان می دهد تا با ایجاد شرایط جدید کم هزینه تر برگردد یا رها کردن افغانستان در دههء نود. این در حالی است که قلع و قمع زود هنگام داعش پس از این توافق امری ساده نیست؛ بلکه در عقب این گروه شبکه های کلان استخباراتی منطقه و جهان دخیل است و در صورت خروج نیرو های خارجی از افغانستان کمک به تقویت داعش است. در همین حال معضل کشمیر که اسلام آباد آن را به اوضاع فغانستان پیوند میدهد، نقطهء تنش میان دهلی و اسلام آباد است و آیا در معادلهء خروج چه جایگاهی خواهد داشت. آیا در استراتیژی خروج چه نوع حکومتی در افغانستان پیش بینی شده، امارت، جمهوری یا تلفیقی از هر دو و آیا چنین تلفیقی ممکن است. این در حالی است که یکی امیر را بر بنیاد " حل و عقد" و دیگری رئیس جمهور را بر اساس آرای مردم می خواهد. در غیر این صورت تقابل میان امارت و جمهوریت ادامهء جنگ در افغانستان را کلید می زند. دغدغهدهای دیگری نیز وجود دارد که طالبان خواب سال های زمان خروج نیرو های شوروی از افغانستان و رسیدن امارت را در سر می پرورند و این گفت و گو ها را روپوشی برای آن تلقی می کنند. هرچند شرایط حالیه با آن زمان متفاوت است و اما به صدا آمدن طبل پبروزی معادلهء صلح و جنگ را به گونهء غیرقابل انتظار تغییر می دهد. این دست وسوسه ها افکار زیادی را به خود مشغول کرده است. دیده شود که پس از توافق طالبان و امریکا چه حوادثی منطقه را فرا خواهد گرفت و اکنون که در میان فاجعه و فلاح قرار داریم و دیده شود که توپ تحولات بعد از توافق به کدام طرف ما را شلیک خواهد کرد.

دیده شود که این توافقنامه بر استراتیژی کشور های منطقه و جهان چه اثراتی را برجا خواهد گذاشت و استراتیژی های گذشته را چقدر دگرگون خواهد نمود. پیش از آن که روی احتمال تغییر در استراتیژی های کشور های منطقه صحبت شود، بیرابطه نخواهد بود تا اندکی در مورد معنا و اهداف استراتیژی روشنی افگنده شود. استراتیژی هنر و علم توسعه و به کارگیری قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ملت، هنگام جنگ و صلح، به منظور تأمین حداکثر پشتیبانی از سیاستهای ملی و افزایش احتمال دستیابی به نتایج مطلوب برای کسب حداکثر پیروزی و حداقل شکست می باشد. هرگاه قدرت سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی، در جهت دستیابی به اهداف نظامی یک ملت به کار رود، استراتژی نظامی نامیده میشود به همین ترتیب برای هر یک از ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نیز می توان یک تعریف از استراتژی ارائه داد. استراتژی در معنای قدیمی خود به مفهوم به کارگیری همه امکانات کشور برای دست یافتن به هدفهای نظامی بود، اما به تدریج استراتژی از بعد نظامی محض، فاصله گرفت و شامل استراتیژی های سیاسی ( پولیتیکل استراتیژیک)، اقتصادی (ایکونومیک استراتیژیک)، جغرافیایی (جیواستراتیژیک) و جیو سویلایزیشن گردید. در حال حاضر اهداف نظامی، بخشی از اهداف ملی یک کشور را تشکیل میدهد. گفتنی است که استراتیژی ها و سیاست های کلان راهبردی نیز وجود دارند که ترس و وحشت را در میان جامعه و کشور ها ایجاد می کنند که از آنها به عنوان استراتژی چماق و دنده یا تهدید و تحبیب، استراتژی شک و بهت، استراتژی تفنگ و ماشه، استراتژی کرشمۀ استر یا نفوذ دادن زنان  در میان مقام های ارشد، استراتژی آنفولانزای نیویورکی یا نفرت آفرینی در جامعه و استراتژی کوسه ببری یا پروریدن مار در آستین یاد می شوند. واژۀ استراتیژیک در مسایل دیگری هم چون؛  برنامه ریزی استراتژیک، مدیریت استراتژیک، استراتژی بازاریابی، انتخاب استراتژیک، منافع استراتژیک و منابع استراتژیک کاربرد دارد.

ممکن از نظر شماری ها بحث برسر تغییر استراتیژی کشور های منطقه و جهان پس از امضای توافقنامۀ صلح میان امریکا و طالبان در مورد افغانستان آنقدر جدی نباشد؛ اما برعکس این موضوع خیلی جدی بوده و می توان گفت که همین مسأله در اصل سرنوشت جنگ و صلح افغانستان را تعیین می کند. حملۀ امریکا به افغانستان پس از تهاجم امریکا زیر نام مبارزه با تروریزم نه تنها سرآغاز استراتیژی جدید امریکا در پیوند به کشور های منطقه و جهان بود؛ بلک این حمله سیاست های کلان راهبردی کشور های منطقه و جهان را در منصۀ دگرگونی قرار داد.  هرچند امریکا توانست تا با هنگامه آفرینی شگفت انگیز یک باره جهان را برضد تروریزم بسیج کند و تمامی کشور های جهان به شمول روسیه، ایران و چین را در رکاب خود داشته باشد؛ اما پس از مدتی کشور های منطقه بویژه روسیه، چین و ایران از خواب مقناطیسی بیدار شدند و متوجه اهداف اصلی امریکا زیر نام مبارزه با تروریزم شدند. این در حالی بود که رهبران روسیه که خود را وارث روسیۀ تزاری و شوروی پیشین می داند. این حمله به زودی روسیه را تکان داد و رویا های طلایی رهبران پیشین روسیه مانند پتر کبیر روسیه را دوباره زنده کرد که در قرن نوزدهم حاضر شدند تا کشوری را به نام افغانستان به مثابۀ خط حایل میان سرزمین های تحت حاکمیت بریتانیا و روسیه به رسمیت بشناسند.

پتر کبیر برای راهیابی به آب های گرم اقیانوس هند و خلیج فارس و دستیابی به وضعیت مطلوب جیوپولیتیک، جیو استراتیژیک، جیواکونومیک و جیو سویلایزیشن؛ پیوسته رویای رسیدن به آب های گرم هند و از جهتی هم اشغال ایران را در سر می پرورید.  روسیه برای رسیدن به این هدف در درازنای تاریخ معاصر، پیوسته کوشیده  تا  سرزمین های قفقاز و آسیای میانه را نیز بگیرد و حتا باری بخش های بزرگی از کشور کنونی ایران را هم توانست برای چندی اشغال نماید. به همین گونه شوروی پیشین موفق به اشغال کشور های آسیای میانه شد. با سرنگونی شاه در ایران، داوود خان در افغانستان و نیز بوتو در پاکستان، و روی کار آمدن رژیم حزب دمکراتیک خلق در افغانستان نزدیک شدن شوروی به بحر هند و به قدرت رسیدن جنرال ضیاء در پی یک کودتای نظامی در پاکستان؛ در پهلوی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران؛ کشاکش ها میان افغانستان و پاکستان بر سر مساله خط دیورند که دیگر به یک کشاکش سترگ جهانی در همه ابعاد از جمله جیو پولیتیک، جیو استراتیژیک، جیو اکونومیک و "جیو ایدئولوژیک" در سیمای نبرد میان اسلام و کمونیسم تحول یافته بود، دامنه بسیار گسترده یی پیدا نمود. به گونه یی که پای همه کشورهای جهان در این "سیاه چاله بزرگ" جیوپولیتیک کشانده شد.

معاهده میان روسیۀ تزاری و بریتانیا برای مردم افغانستان فرضت داد تا نیم قرن در آرامش زنده گی کنند. این آرامش پس از کودتای داوود برضد ظاهرشاه با حمایت خورد ضابطان خلقی و پرچمی طرفدار شوروی پیشین بهم خورد و با کودتای حزب دموکراتیک خلق طرفدار شوروی برضد داوود در واقع نقض کامل معاهدۀ یادشده بود. تهاجم شوروی پای امریکا را به جنگ افغانستان کشاند که با کمک به مجاهدین افغانستان آغازشد و رقابت میان امریکا و روسیه بر سر افغانستان بالا گرفت. پس از خروج شوروی از افغانستان و سقوط حکومت نجیب و فروپاشی شوروی پیشین و تشکیل روسیۀ فدراتیف به مثابۀ وارث شوروی پیشین جهان یک قطبی گردید و امریکا یگانه آقای جهان شد. روسیه پس از حادثۀ یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ هرچند حمایت خود را برای مبارزه با تروریزم اعلام کرد؛ اما بعد از لشکر کشی امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و ظهورداعش و افزایش تنش ها در عراق و سوریه بار دیګر رویارویی نرم میان امریکا و روسیه بالا ګرفت و اکنون استراتیژي روسیه و امریکا در پیوند به افغانستان نزدیک به تقابل شده است. تسخیر جزیرۀ کریمیا  بوسیلۀ روسیه و وضع تحریم های اقتصادی از سوی امریکا برضد این کشور و اختلاف هر دو کشور در سوریه، تحویلی راکت های  اس -  ۴۰۰ روسیه به ترکیه و تحت تحریم قرار گرفتن ترکیه از سوی امریکا،  بیرون شدن بک جانبۀ امریکا از معاهدۀ سلاح های میان بورد و نزدیکی ترکیه، روسیه وایران بر سر مسألۀ کرد های عراق تنش ها میان دو کشور را بیشتر کرده است.

در این میان نزدیکی روسیه، چین، پاکستان و ایران نقظۀ دیگر نگرانی های امریکا در منطقه می باشد که سیاست پیشگیری از برتری طلبی های  اقتصادی چین از سوی واشنگتن را به چالش کشیده و از سویی هم "پروژۀ یک راه و یک کمربند"  و افزایش تعرفه های گمرکی  روابط میان دو کشور را دچار تنش کرده است.

آشکار است که خروج کامل نیرو های امریکایی از افغانستان به نحوی می تواند، سیاست های تهاجمی امریکا برضد روسیه، چین و ایران را در حوزه های گوناگون تحت شعاع خود در می آورد و از خطر دخالت نظامی و جنگ نیابتی امریکا زیر نام های گوناگون می کاهد. هرچند پس از خروج نیرو های امریکایی با موجودیت گروۀ داعش در منطقه بویژه افغانستان تهدید تروریزم باقی است و سرنوشت مبارزه با تروریزم پس از خروج امریکایی ها نامعلوم است. این در حالی است که روسیه نگران حضور داعش در افغانستان است و مقام های روسی هر از گاهی از اکمال گروه های داعش بوسیلۀ طیاره های نامعلوم خبر می دهند و اما امریکایی ها در این زمینه سکوت اختیار کرده اند. هرگاه شایعۀ حمایت از داعش بوسیلۀ امریکایی ها درست باشد و هدف از حضور داعش سرکوب طالبان مطرح باشد. در صورت خروج امریکایی ها زمینۀ تقویت داعش هم  از بین می رود. از سویی هم داعش یک گروۀ غیر بومی در افغانستان است و همچنین با پیوستن طالبان به روند صلح و تضمین پاکستان برای عدم مداخله در افغانستان، جبهۀ عقبی طالبان را از بین می برد و بالاخره احتمال سرکوب آنان حتمی است. بعید نیست که این گروه از افغانستان بوسیلۀ شبکه های استخباراتی به سایر نقاط جهان منتقل شوند.

احتمال دارد که امریکایی ها پس از خروج نیرو های شان از افغانستان پیرامون اهداف راهبردی شان در حوزه های گوناگون در منطقه  تجدید نظر نمایند. این که این تجدید نظر به سیاست های راهبردی تعامل با یکدیگر یا تقابل با یکدیگر می انجامد، هنوز زود است که  روی آن دواری نمود. امکان دارد، امریکا در نظر داشته باشد که صرفه جویی از هزینه های جنگ افغانستان برنامه های جدید راهبردی در منطقه را در دستور کار خویش قرار بدهد که برای کم هزینه تر و موثر تر باشند؛ زیرا امریکا شیطان بزرگ است و برای انتقال عرشۀ شیطانی خویش در محلی در آینده فکری کرده است.

این در حالی است که همین اکنون پس لرزه های پیش از خروج نیرو های امریکایی حکایت از به بحران رفتن منطقه دارد. چنانکه  لغو مادۀ ۳۷۰ قانون اساسی هند از سوی پارلمان این کشور و از میان رفتن حق خودمختاری کشمیر با واکنش تند پاکستان رو به رو شد و تشنج میان دو کشور را پس از حادثۀ کارگیل بیست سال پیشتر از امروز به اوجش رسانده است و احتمال درگیری میان دو کشور دارندۀ سلاح اتومی بیشتر شده است. هند زمانی این تصمیم را گرفت که عمران خان خواهان میانجیگری رئیس جمهور امریکا برای حل منازعۀ کشمیر میان دو کشور شد و ترامپ هم با شرط این که پاکستان از تروریست پروری دست بردارد این خواست عمران خان را پذیرفت و اما هند در یک واکنش تند این میانجیگری را رد کرد و موضوع کشمیر را حل شده خواند. هدف از سفر غیر مترقبۀ خلیلزاد از دوحه به دهلی که از آن به عنوان تقویت اجماع منطقه یی یاد کرد، کاهش تنش میان دو کشور بود؛ زیرا نظامیان پاکستان به بهانۀ کشمیر افغانستان را عمق استرایتژی شان می خوانند و بدین بهانۀ شیطانی موضوع کشمیر را با افغانستان پیوند می دهند تا از این طریق امتیاز بدست آورند. این در حالی است که هرچند هر دو موضوع میراث شوم انگلیس در منطقه است واما دو موضوع جداگانه است. هند خواست تا با استفاده از وضعیت موجود پاکستان که تحت فشار های اقتصادی واشنگتن قرار دارد و از سویی هم از لحاظ نظامی نسبت به پاکستان دست بالاتری دارد، پیش دستی کند. از سویی هم موضوع کشمیر حیثیت گاو شیری برای نظامیان پاکستان را دارد و خواهان حل مسالمت آمیز آن نیستند و مثلی که از صدور دسته های تروریستی به افغانستان سود می برند، عین شکل از  صدور تروریستان به جمو و کشمیر هم بهره می برند. حال دیده شود که پاسخ نهایی اسلام آباد چه خواهد بود.

از سویی هم گمانه زنی هایی وجود دارد که خروج امریکا از افغانستان به معنای خروج نیرو های امریکایی از منطقه نیست؛ بلکه واشنگتن در صدد تامین امنیت تنگۀ هرمز است که برای امریکا حیثیت شاهرگ حیاتی را دارد و برای اتخاذ تدابیر امنیتی  خواهان ایتلافی متشکل از شصت کشور شده است که شماری از جمله آلمان خواست امریکا را رد کرده اند. در صورتی که امریکایی ها موفق به ایتلاف نیرومند برای تامین امنیت این تنگۀ تجارتی نشود و این به معنای کلان ترین شکست امریکا در در آستانۀ خروج نیرو هایش از افغانستان می باشد.  این در حالی است که رقبای امریکا در منطقه بویژه چین، روسیه و ایران و حتا هند از دست تنگی های اقتصادی امریکا آگاه اند و شکست امریکا در افغانستان، عراق و سوریه و حالا هم در خلیج فارس چراغ سبزی برای پیروزی های خود در برابر امریکا تلقی کرده اند و کمتر حاضر به کرنش و عقب نشینی در برابر امریکا اند و چنان که چینایی ها در این زمینه موفق شدند.

گمانه زنی هایی وجود دارد که خروج امریکا از منطقه نوعی تفاهم و همکاری های مشترک میان کشور های منطقۀ آسیا بویژه روسیه، چین، ایران،  ترکیه، هند و حتا جاپان را افزایش بدهد و فعالیت های مشترک اقتصادی میان کشور های یاد شده رونق بگیرد؛ زیرا با خروج امریکایی ها در کوتاه مدت خطر تروریزم در منطقه ممکن مهار شود و زمینۀ تغذیۀ تروریستان هم از میان برود. از این رو شماری بدین باور اند که خروج امریکا از منطقه در بهبود امنیت منطقه موثر تر خواهد بود؛ اما امریکایی ها بقای شان را در تهاجم و لشکر کشی ها و تهدید ها می بینند که قسمتی از آن را تحت شعاع درآوردن اوضاع داخلی امریکا می خوانند و سرمایه داران بزرگ امریکا تلاش می کنند تا برای جلوگیری از فروپاشی امریکا افکار مردم این کشور را متوجه حوادث بین المللی نمایند تا کمتر متوجه اوضاع ناهنجار اقتصادی امریکا شوند. از همین رو  است که شماری ها یکی از پس لرزه های خروج امریکا ار افغانستان را فروپاشی امریکا تلقی می کنند؛ زیرا این جنگ و جنگ های خاور میانه بیشتر از هفت هزار میلیارد دالر امریکا را ضربه زده و شاهرگ اقتصادی امریکا را سکسته است و این کشور امروز بیشتر از سه هزارمیلیارد قرضدار است و کسر بودیجۀ آن بیشتر از دو هزار میلیارد دالر می باشد. این ارقام درشت دلالت آشکار به از هم پاشی امریکا دارد و نشان می دهد که گراف صعود سرمایه داری در این کشور دارد، سیر نزولی را می پیماید و در منصۀ سقوط قرار گرفته است. این حالت گمانه زنی هایی را هم دامن می زند که کارتل های کلان امریکایی که در دستگاۀ سیاسی و نظامی و امنیتی امریکا نفوذ فوق العاده دارند، احتمال دارد که جنگ سوم جهانی را به راه افگنند تا به بهای کشتار و وحشت آفرینی های بزرگ به زنده گی ننگین شان ادامه بدهند.

 هرچه باشد در کل گفته می توانیم که خروج امریکایی ها از افغانستان معادلۀ های کلان استراتیژیک در منطقه و حتا جهان از لحاظ جیوپولیتیک، جیوایکونومیک، جیواستراتیژیک و جیو سیولایزیشن شکسته خواهد شد و فصلی از روابط تازه در حوزه های یاد شده بوجود خواهد آمد که اکنون نمی توان از عمق و گسترده گی تغییرات آن ها سخن گفت و اوضاع نظامی، سیاسی و اقتصادی کشور های آسیایی را در نشیب و فراز تحولات آینده و تشکیل معادلات جدید در بخش های یادشده به تفصیل مورد بحث قرار داد؛ اما این قدر می توان گفت که کشور های آسیایی از استعمار قرن نوزدهم و تهاجم های امریکا در قرن بیست و بیست و یکم تجارب خوبی آموخته اند و این تجارب فرصتهای بیشتر همسویی و همکاری میان کشور های یادشده را فراهم خواهد کرد. چنین فضایی بر حل منازعاتی مانند؛ تبت میان چین وهند، کشمیر میان هند و پاکستان، دیورند میان پاکستان و افغانستان، سه جزیرۀ  تمب بزرگ و کوچک ابوموسی میان ایران و عراق، کردستان میان ترکیه وعراق کمک خواهد کرد و حتا گفته می توان که بر حل مسایل شرق میانه بویژه فلسطین نیزاثر گذار خواهد بود.

این در حالی است که چشم های خسته از جنگ و وحشت انتحار و انفجار مردم افغانستان بویژه آن کودکان هلمندی و کنری و فاریابی و هراتی و بدخشانی خوابیده در زیر رگبار مسلسل ها و صفیر گلوله های مرگبار به سوی دوحه دوخته شده است تا باشد که در موجی از بازی های سنگین سیاسی و چانه زنی های دشوار و نفسگیر و زد و بند های پنهان، مرموز و مبهم خبر خوش صلح و امضای توافقنامهء دوحه را بشنوند و از جزییات تصمیمی آگاه شوند که بی خبر از آنان بر سر سرنوشت شان اتخاذ می گردد. از گزارش های رسانه ها به نقل از سخنگویان طالبان و خلیل زاد فهمیده می شود که دوحه شاهد شدید ترین و پرچالش ترین و دشوار ترین تصمیم گیری ها برای امضای توافقنامه صلح میان طالبان و امریکا می باشد و گمانه زنی هایی وجود دارد که در پشت این گفت و گو ها ناگفته های وجود دارد که مردم افغانستان از آن بی خبر اند و در عین زمان نشر خبرگزارش های تکان دهنده حاکی از نقل و انتقال داعشی ها به نقاط مختلف افغانستان بوسیلهء طیاره های خارجی است که نشست دوحه را تحت شعاع خود درآورده است. شگفت آور این است که در همین حال خلیل زاد و طالبان خبر از پیشرفت گفت و گو ها می زنند که گویا کار اساسی انجام شده و کار روی حزییات تخنیکی روان است. این در حالی است که هر معاهده که بدون رضایت و حمایت حکومت افغانستان امضا شود، فاقد اعتبار می باشد. در همین حال سفر غیر مترقبهء خلیل زاد به هند و سفر شتاب زدهء خانم ولز به پاکستان و بعد به کابل حاکی از پیچیده گی ها و چندین بعدی بودن جنگ افغانستان است. این سفر ها زمانی صورت می گیرد که تنش هامیان دهلی و اسلام آباد بر سر کشمیر افزایش یافته است. پاکستان هم با نفی این قانون دست به ماشهء تفنگ وعدهء هرنوع همکاری را با مردم جمو و کشمیر داده است. هند این تصمیم را پس از آن اتخاذ می کند که گفت و گو های دوحه وارد مرحلهء حساسی شده است.

در همین حال مصروفیت کابل در کمپاین ها و هیاهوی کمپاینی و به فراموشی نهادن اتفاقات دوحه و منطقه خود مزید برعلت شده و حکایت از دست رفتن همه چیز از دست مردم افغانستان را دارد. این حوادث حاکی از آشکارایی گوشه های پنهان و ناگفتهء نشست دوحه است که ابعاد پیچیده دشوار منطقه یی جنگ افغانستان را بیان می کند. در این میان آنچه مایهء نگرانی است سکوت طالبان در مورد پیمان امنیتی میان کابل و واشنگتن پرسش هایی را برانگیخته است که حاکی از پنهان بودن سرنخ هایی است که در پشت پرده روابط طالبان با امریکا را رقم می زند و این را امتیاز گیری امریکا از طالبان عنوان کرده اند. در عین زمان بی تفاوتی و عدم درایت سیاسی کابل برای اجماع در داخل که خود را در عقب قدرت پنهان کرده و به قول معروف با شیر و غلت زدن ها می خواهد که هم لعل بدست آید و هم بار نرنجد. در این آشفته بازار سیاسی و در این فضایی که به گفتۀ معروف، "هرکس به مطلب خود دلبری کند"، تنها مردم افغانستان اند که هاج و واج مانده اند و حیرت زده  به پیشامد ها می نگرند. این در حالی است که مردم افغانستان از خودخواهی سیاستگران، تبلیغات مردم فریبانه و لاف های شاخدار نامزدان ریاست جمهوری و وعده های میان تهی زمامداران در موجی از فساد های گسترده و عمیق سخت خسته شده و صلح را مهم تر از هرچیزی می دانند؛ اما هزاران دریغ و درد که  بحران کشور در حال فربه شدن است و همه چیز زیر چوگان صلح سخت می لنگد. یاهو

 

 

 


بالا
 
بازگشت