مهرالدین مشید

 

دراز راهء صلح نه از دوحه؛ بل از اسلام آباد عبور می کند

از گفت وگو های شانزده روزه تا دیدار هایی نه روزه

اکنون که دور ششم گفت و گو های هیأت امریکایی با هیأت گروۀ طالبان در دوحه پس از نه روز پایان یافت. طالبان در پایان دور ششم این گفت و گو ها اعلان کردند که روی برخی موضوع هایی که در دور پنجم گفت و گو ها مطرح شده بودند، پیشرفت هایی صورت گرفت و دور بعدی مذاکرات با امریکا را پس از مشوره های درون تیمی آغاز خواهند کرد. در همین حال خلیل زاد در پایان دیدار های دوحه، از پیشرفت های محکم و اما آهسته در بارۀ ابعاد تعیین چارچوب پایان جنگ در افغانستان سخن گفت و اما او برای پایان خشونت ها در افغانستان، خواهان پیشرفت های سریع در گفت و گو ها شد؛ ؛  اما بازهم هنوز از پیشرفت های چشمگیر دراین مذاکرات دشوار و پیچیده خبری نیست. آنچه که تاکنون رسانه ها به نقل از آقای خلیل زاد و منابع طالبان در مورد این دیدار ها به نشر سپرده اند، عبارت اند از، چگونگی خروج نیرو های امریکایی از افغانستان، عدم استفاده از خاک افغانستان به اهداف تروریستی، گفت و گو های طالبان با حکومت افغانستان، برقراری آتش بس و کاهش خشونت ها در افغانستان می باشد. حال پرسش این است که آیا هیأت طالبان و گروۀ طالبان دارای صلاحیت های لازم تصمیم گیری اند که بتوانند روی مسایل یاد شده در جریان گفت و گو ها تصامیم مستقلانه اتخاذ نمایند تا با مقام های امریکایی به نتیجۀ نهایی برسند.

این در حالی است که تنها استقلال عمل طالبان برای تصمیم گیری های مستقلانه در مذاکرات دوحه مسأله نیست؛ بلکه دشوارتر از همه این است که صلح با یک گروهء تروریستی که از لحاظ ساختاری شبکه یی، نامنضبط و تقسیم شده به جزایر گوناگون قدرت فرماندهان و تحت چتر شورا های کویته، پشاور، کراچی و پامیر و در ضمن وابسته به فتوای شورای علمای نامنهاد آنان که در حرف اصول گرا و اما در عمل اصول گریز و پیمان شکن اند و بدتر از همه وابستگی های مرگبار این گروه به شبکه های استخباراتی و بویژه نظامیان پاکستان، دشوارتر از عبور کردن از هفتاد خوان رستم است. با این حال کفش های خلیل زاد ها چند بار پوست سیر شود و عصایش بار بار به سوزن بدل شود و اما باز هم بعید است که به صلح پابدار با این گروهء در ظاهر تقسیم شده به شورا های گوناگون تحت چتر آی اس آی بتوان امبدوار بود. در این میان وابستگی طالبان به شبکۀ آی اس آی پاکستان به مثابۀ تمویل کننده، تجهیز کننده و سمت و سو دهندۀ این گروه، یکی از مهم ترین مانع در راۀ تلاش های صلح است که هرگونه تصمیم گیری و فیصلۀ صلح را وابسته به اهداف راهبردی پاکستان در افغانستان می سازد. از سویی هم گروۀ طالبان در حالی نیستند که بتوانند، بدور از نفوذ و تاثیر گذاری پاکستان در رابطه به صلح با امریکایی ها و حکومت افغانستان تصمیم مستقل بگیرند. بنابراین ایجاب می کند که قبل از همه باید راه هایی جستجو شود که نخست طالبان از اسارت آی اس آی رهایی یابند تا آنان بتوانند، در میز گفت و گو ها حرف خود را بگویند؛ زیرا آنچه تا حال طالبان مطرح کرده اند، همان حرف های نظامیان پاکستان است که در زمان تهاجم شوروی بر گروه های جهادی افغانستان تحمیل شده بود. هیأت متشکل از حکومت و گروه ها برای مذاکره با طالبان هم بهانه است برای دامن زدن به تنش های داخلی و حرکتی فراافگنانه که از سوی آی اس آی مطرح شده است.

از همین رو است که آگاهان می گویند، دراز راهء صلح افغانستان از اسلام آباد می گذرد و بهبودی اوضاع افغانستان نیاز شدید به بهبودی اوضاع منطقه و تنش های امریکا با کشور های روسی، ایران و چین دارد. این در حالی است که منابعی با اشاره به بن بست رسیدن مذاکرات  می گویند  که نه تنها بست که تنش ها میان دوطرف در روز نخست رخ داده است. این زمانی بوده که طالبان در برابر خواست خلیل زاد مبنی بر به زمین نهادن سلاح و آتش بس واکنش تند نشان دادند که  در نتیجۀ  پادرمیانی کشور های میزبان مذاکرات ادامه یافت. از سویی هم طالبان خواهان مذاکرات بین الافغانی و اما امریکا خواهان گفت و گوی حکومت افغانستان با طالبان شده است که تماس رئیس جمهور افغانستان با عمران خان را به این موضوع ارتباط می دهند و از سویی هم این بن بست  بیرابطه به شاخ و شانه گشی ها میان ایران و امریکا و از سویی هم اختلاف های شدید چین و امریکا روی حل جنگ تجارتی هم مانند نشست دوحه بی نتیجه ماند و دو طرف در مورد تعرفه های گمرکی،  معافیت مجازات گمرکی، میزان کالای وارداتی و روابط متوازن و مساوی در فضای همکاری های محترمانه به توافق نرسیدند و از سویی هم هراس امریکا از برتری جویی های اقتصادی روسیه نمی دانند که اوضاح منطقه را بحرانی و به حالت خطر دقیقۀ نود رسانده است که خورد ترین اشتباه در حد شلیک یک گلوله بزرگ ترین خطر تاریخی را درپی دارد. از این رو شکل گیری معادلۀ قدرت در افغانستان بیرابطه به تفاهم نظر مشترک کشور های منطقه و جهان نیست و از همین رو اجماع منطقه یی و اجماعی جهانی در روند صلح افغانستان مهم پنداشته شده است. هرچند هنوز این پرسش باقی است که آیا فصای منطقه یی جهانی با توجه به سیاست های راهبردی امریکا در مورد چین، روسیه و ایران و به گفتهء مقام های امریکایی مهار برتری طلبی های اقتصادی چین، چقدر بر وفق مراد واشنگتن آماده شده تا فرصت ها برای  صلح افغانستان آماده شده باشد. باتاسف که هنوز فضا های یادشده مغشوش و تنش ها در سطوح مختلف ادامه دارد. در همین حال ترامپ خواهان صلح و اما پنتاگون خواهان ادامۀ جنگ است و افغانستان از نظر پنتاگون سکوی پرشی برضد ایران و سایر رقبای امریکا در منطقه بوده می تواند، و هزینه های هنگفت امریکا در این جنگ را نادیده گرفته نمی تواند. از سویی هم خطر داعش هم رو به افزایش است و امریکا به گونه یی آن را دست کم گرفته است. هشدار های مک ماستر مشاور پیشین ترامپ مبنی بر خروج نیروهای امریکایی از افغانستان و احتمال سقوط نظام بدست طالبان نشاندهندۀ خطر بالقوۀ و بالفعل طالبان و سایر گرو های تروریستی است که امریکا و غرب را در آینده تهدید می کنند.

این در حالی است که خلیل زاد پیش از نشست دوحه از ایجاد اجماع جهانی در مورد صلح افغانستان ابراز خوش بینی کرد و وی پس از دیدار اخیرش با مقام های پاکستانی خوش بینی خویش را نسبت به اجماع منطقه یی نیز ابراز کرد؛ اما با تاسف که هنوز اجماع ملی در داخل که بخشی از روند صلح را کلید می زند تا هنوز از آن خبری نیست و گراف انعطاف پذیری ها در این زمینه در داخل چندان به خواست ملت کلید نمی خورد. از سویی هم تمکین بر خواست های برتری طلبانه و بلند پروازانۀ طالبان  در داخل از سوی گروه های سیاسی کشور و تحویل گرفتن بیش  از حد آنان به گونۀ رقابتی و از سویی هم شتاب امریکایی ها برای خروج سبب شده تا گراف افزون طلبی های این گروه سیر صعودی پیدا کند و مذاکرات چنان بطی به پیش رود که تقرب لمت دستاورد های آن تقرب به صفر کند. با تاسف که تا حال گفت و گو های طالبان بهانه یی برای امتیاز گیری های یک جانبه و تشدید جنگ بوده است که تمایل صادقانۀ صلح را در  رویکرد این گروه نمی توان سراغ کرد. یکی از دلایلش می تواند، ضعف در تکنیک ها و رویکرد های مذاکره با طالبان باشد که گویا این گروه امریکا و حکومت و مردم افغانستان  را دست افگار یافته اند و بدین وسیله پاکستان را برای رسیدن به عمق استراتیژی اش در افغانستان فربه تر می کنند.

از همین رو بیشتر باور ها بر این است که پایان راۀ تمامی اجماع ها به اسلام آباد می انجامد و اجماع اسلام آباد در واقع اجماع های منطقه یی، جهانی و حتا داخلی را کلید می زند؛ اما و وارد شدن مستقیم اسلام آباد در روند صلح و بیرون شدن آن از عقب پرده، به صلح کمک بیشتر می کند و دراز راۀ صلح را کوتاه تر می کند. بنا بر این کلید حل ریشه یی صلح افغانستان در اسلام آباد است و نه در دست طالبان؛ زیرا طالبان بلندگوی نظامیان پاکستان اند. از سویی هم نشست های دوحه ممکن به طولانی شدن مذاکرات بیفزاید و در هر دور با نتایج اندکی پایان یابد. طالبان که ریزه خوار دیپلوماسی سیاستگران کهنه کار و آبدیدۀ پاکستان می باشند، ابزاری بیش در دست سیاستگران پاکستانی نیستند و دیدار های آنان را گام به گام در راستای اهداف راهبردی خود مدیریت می کنند و این از دلایل به درازا کشیده شدن گفت وگو های دوحه است که نمی توان به آن چندان خوش بین بود.

سرنوشت گفت و گو های دوحه بیشتر از تصمیم گیری های نظامیان پاکستان آب می نوشد و این کشور زمانی به سیاست های انسانی و حسن همجواری با افغانستان رو خواهد آورد و از حمایت تروریستان دست بردارد خواهد شد که امریکا فشار های واقعی و خورد کننده بر پاکستان وارد کند تا چشمه های منبع تمویل تروریزم خشک شوند و پاکستان وادار به تغییر سیاست راهبردی خود در افغانستان و حتا هند شود و در ضمن صلاحیت تصمیم گیری در مورد طالبان از نظامیان به حکومت ملکی برگردانده شود. در این صورت دیپلوماسی کابل با اسلام آباد حرف اصلی صلح و جنگ را خواهد زد که پیمودن دراز راۀ دوحه را منتفی کرده و جادۀ صلح افغانستان در واقع در اسلام آباد هموارتر می شود؛ زیرا هشدار پاکستان برای مسدود کردن لانه های تروریستی در این کشور و به زندان افگندن و بیرون راندن رهبران آنان از مهمان خانه های تحت نظر آی اس آی ضرب آهنینی است که طالبان را در چند لحظه از پای می اندازد و سر عقل می آورد.

بعید نیست که سر در گمی ها در نشست دوحه و انکار و تعلل طالبان از مذاکره با حکومت افغانستان و از سویی هم شتاب امریکا برای خروج نیرو هایش سبب شده تا رئیس جمهور کشور با توجه به این مهم بنا به دعوت نخست وزیر پاکستان قصد سفر به این کشور را دارد و اما نگرانی این است که تا هنوز عمران خان اختیار تصمیم گیری در مورد طالبان را ندارد. بهتر خواهد بود که در نتیجهء فشار های جهانی و بویژه امریکا، فضای مبهم و دوگانگی در سیاست های اسلام آباد با توجه به حکومت ملکی و نظامیان این کشور،  پیش از سفر آقای غنی شفاف و هماهنگ شود تا عمران خان بتواند، با صلاحیت کامل روی حل اختلاف های هر دو کشور با آقای غنی مذاکره کند و از سویی هم  فرصت تازه برای مذاکرات حکومت و مردم افغانستان با طالبان و پاکستان فراهم می شود. موفقیت این گفت وگو ها نه تنها بر دیدار های طولانی دوحه نقطۀ پایان می گذارد؛ بلکه با گشوده شدن پردۀ ابهام میان کابل و اسلام آباد، جادۀ گفت و گو ها هموار شده و از تعلل ورزی ها و بهانه جویی های طالبان نیز می کاهد؛ زیرا طالبان در هر دور گفت و گو با خلیل زاد آنقدر پیش می روند که نظامیان پاکستان برای آنان از پیش تعیبن کرده اند و گفته می توان که جغرافیای حرف های طالبان را اسلام آباد تعیین می کند. از همین رو خلیل زاد پیش از هر ملاقات دوحه نخست وارد اسلام آباد می شود و در روشنایی وعده های تازۀ همکاری پاکستان وارد دوحه می شود. چنان که خلیل زاد در آستانۀ دور ششم گفت و گو هایش با طالبان از دیدار هایش با قریشی وزیر خارجهء پاکستان پیرامون صلح افغانستان در اسلام آباد ابراز رضایت بیشتر کرد و سخن از نزدیک شدن اجماع منطقه یی در مورد صلح افغانستان زد. وی پیش از این پس از دیدار با مقام های کشور های روسیه و چین از اجماع جهانی در مورد صلح افغانستان نیز سخن گفته بود.  وی پیش از سفرش به اسلام آباد از نگرانی های هند در رابطه صلح افغانستان سخن گفته بود و افزود که در سفرش به هند به رفع تشویش های این کشور در این باره خواهد پرداخت. این در حالی است که تا هنوز هبچ نشانه یی از تغییر روش پاکستان در مورد گروه های تروریستی دیده نمی شود و برعکس نظامیان این کشور هر نوع حرکت و اعتراض ضد تروریستی را سرکوب می کنند. با توجه به سیاست های دو پهلوی اسلام آباد هنوز روشن نیست که واشنگتن چه تدابیری در برابر پاکستان پس از آن اتخاذ خواهد کرد که طالبان به برتری طلبی های خود ادامه بدهند و نتایج گفت و گو های خلیل زاد به ناکامی بینجامد. در آن صورت دیده شود که  امریکا با توجه به سیاست های فریب آلود پاکستان در پبوند به افغانستان و حمایت اش از تروریستان، چه گونه سیاست هایی را در پیش خواهد گرفت. باز هم با وعده های میان تهی اسلام آباد بسنده می کند و یا این که نسخهء دیگری را برای میخکوب کردن پاکستا در نظر دارد.

خلیل زاد خوب می داند که عاملان و فرماندهء اصلی حمله های خونین طالبان بویژه  در این شب و روز نظامیان پاکستان است. بنا بر این کلید گشایش صلح دوحه در اسلام آباد است و رفتن به دوحه بدون رصایت نهایی اسلام آباد معنای رفتن عقب نخود سیاه را دارد. از همین رو است که خلیل زاد با استفاده از یک روز وقفۀ دور ششم مذاکرات دوحه  وارد هند شد تا به نگرانی های پاکستان در مورد هند بپردازد. این بیانگر این حقیقت است ک اجماع منطقه یی و جهانی در رابطه به صلح افغانستان مهم و اجماع ملی مهم تر از آن است و اما اجماع در اسلام آباد مهم تر از همه بوده که نقش کلیدی را در روند صلح افغانستان دارا می باشد.

از گفته های بالا فهمیده می شود که صلح انسانی ترن آرزوی مردم افغانستان است که از سال ها بدین سو در پس پرده های قلب این سرزمین دردمند و بلاکشیدۀ ما می تپد؛ اما در واقعیت صلح خواستن از یک گروۀ تروریستی و وابسته به شبکه های گوناگون استخباراتی که به هیچ میثاق و پیمانی وقادار نیست، امری محال و شاید هم خیالی باطل باشد. این در حالی است که مردم ما به صلح بیشتر از آب وهوا نیاز دارند؛ زیرا تنها در فضای صلح است که آرامش به کشور باز می گردد، وحشت و دهشت پایان می یابد و زنده گی شور و هیجانات تازه پیدا می کند. حال چه باید کرد تا صلح به کشور باز گردد و کابوس جنگ بیش از این بر افکار مردم ما سایۀ سنگین نداشته باشد. پرسشی که پاسخ گفتن به آن امری ساده نیست. ممکن بخشی از پاسخ این پرسش در داخل باشد که همانا مسؤولیت پذیری همگانی را در سطح ملی می خواهد؛ اما با تاسف که در نتیجۀ تهاجم ها، ناامنی ها و مداخله های خارجی و شبکه های استخباراتی در کشور ما، این احساس در سطح ملی جریحه دار شده است. بنا براین امیدواری برای رسیدن به اجماع  در سطح ملی که طالبان هم شامل آن باشند، بعید به نظر می رسد؛ زیرا اجماع ملی در موجی از تنش ها میان حکومت و گروه های سیاسی از یک سو و از سویی هم نبود وحدت نظر حکومت، گروه های سیاسی و مردم  با طالبان سبب شده که رسیدن به چنین اجماعی در شرایط کنونی ناممکن شمرده شود. پس با این حال جز این که گفت، کار از دست ما بیرون شده و حال دیگران باید قرعۀ فال را به نام ما بزنند و ناگزیر باید دست بین و پای بین کشور های منطقه و جهان بود تا با ایجاد اجماع منطقه یی و جهانی میان خود، سرنوشت ما را طوری که می خواهند، رقم بزنند. پایان چنین سرنوشتی جز ذلت و سرافگنده گی چیز دیگری نخواهد بود؛ زیرا ملتی که از رقم زدن سرنوشت خود عاجز می شود و به تعبیر این شعر اقبال لاهوری "خدا آن ملتی را سروری داد   --   که تقدیرش بدست خویش بنوشت" از سروری و سرافرازی های ملی خود محروم می شود، جز این که چنگ به دامان بیگانه ها بزنند و منتظر بمانند تا دیگران در مورد شان تصمیم بگیرند، روزگار گرداب گونه یی که اکنون به آن دچاریم و در گرداب آن کشتی نجات ما در گل نشسته است. یاهو

 

 

 


بالا
 
بازگشت