محمد علی مهرزاد

   

سیاست خارجی افغانستان؛ازبی طرفی تا عدم تعهد!

بیش ازیک قرن است که افغانستان قربانی توطئه ورقابت مستقیم استعمارگران سرخ وسیا قرارگرفته است. شکست تحقیرآمیز امپراتوری بریتانیا وشوروی درافغانستان ؛ هرکدام ازآن تاریخ تا اکنون دربی ثباتی سیاسی واقتصادی کشورما دست بکارو درپی انتقام اند. روی این اصل سیاست خارجی افغانستان دایماً درنوسا ن بوده نتوانسته توازن رابصورت دقیق دربین این قدرت های استعماری برقرارکند. انگلیس از ادرس اسلام با ایجاد پاکستان توسط مزدوران استعماردرلباس مذهب درجنوب،وشوروی با ایدئولوژی اعتباری وقراردادی به اصطلاح سیوسیالیستی زمینه مداخله را ازشمال مساعدو ازمردم ما انتقام گرفتند. ازانجاییکه درطول تاریخ به وجود آمدن کشوری بنام افغانستان که ازنظرموقعیت استراتیژیک معروف به چهارراه ادیان بزرگ، مهد فرهنگ های غنی، ودرعین زما ن ازهمه مهمترگذرگاه تجارتی واقتصادی قرارداشته و شهره گیتی شده بود ؛البته این اصطلاح( چهارراه ) استعاره مناسبی است برای توصیف واهمیت این سرزمین ،همین عوامل باعث شده تامورد تهاجمات تاراجگران شرق وغرب با ایدئولوژی های راست وچپ افراطی قراربگیرد، ودرداخل کشورنظربه عدم کارایی وفقدان ظرفیت های کادردیپلومات های که درفن وآداب دیپلوماسی مهارت داشته باشند ،ازیک سیاست مستقل وملی محروم گردد. افغا نستا ن سرزمین به غایت زیبا که درآن تقابل صحرا وجلگه وکوه ودریا مناظربدیعی خلق کرده است؛این سرزمین واین خطه  مهد بزرگان علم ودانش ، این پیام آوران راستین وازادی دوست، که امروزبنام افغانستان یاد می شود ،فرازوفرودی نهایت غمباراز نظرسیاست خارجی وابسته به قدرت های استعماری به خود دیده ، خون های درین سرزمین ازعدم بینش سیاسی دولت مردان وابسته به غیربه تجربه گرفته است،ضعف سیاست خارجی ونبوداستراتیژی مستقل کشورمارا به انزوا کشانیده است؛ که قلب تاریخ کشور پرخون، وبا درد ودریغ که هنوزاین تراژیدی قرن21 درافغانستان ادامه دارد؛ وبیگانه گان مارا درین جنگ های نا برابروتحمیلی به نفع خود تعریف واغفال می کنند.البته سیاست خارجی افغانستان درطول پهنه تاریخ متاثرازرقابت های سلاطین بی تاج وتخت داخلی ، به استثنای دوره امانی که رنگ وبوی ملی وآزادی بخش را داشت ؛ اما دیگران سیاست خارجی مارا فدای بدست آوردن قدرت وثروت کردند.دریک مقطع زمانی کوتاه  بعد ازجنگ دوم جهانی آنهم قدرت های فاتح جنگ بنابرمصلحت قدرت های استعماری شرق وغرب همان طوریک سویس را درقلب اروپا بی طرف  ا علان کردند، افغانستان رانیز بخاطرجلوگیری ازتهاجم شوروی به  سوی ابهای ازاد درقلب اسیا به حیث کشور بی طرف ودرعین حال حایل پذیرفتند،تا ازسیاست خارجی بی طرف در حل مسایل وقضایا ی که مربوط به انگلیس وشوروی باشد از قضا وت مستقل بهره مند نباشد. اما دیری نگذشت که رقابت های استعمارگران غربی وشرقی در آوان جنگ سرد سیاست بی طرفی افغا نستان راهرکدام ازکشورهای تجاوزگرغربی وشرقی به سوی منافع خود کشاندند.بعد ازجنگ جهانی دوم، نظام های دوقطبی یعنی پکت ناتو ووارسا توسط شوروی وامریکا ایجادشد. همزمان با ایجاد پیمان های نظا می ،مفهوم غیرمنطقی به جهان سومی یعنی کشورهای غنی وفقیرتقسیم بندی کردند.این تقسیم بندی جهان سوم را واداشت تا درکنارسیاست دوقطبی، سیاست عدم تعهد وانسلاک به حیث قدرت سوم درسطح جهان نقش داشه باشد.          در روابط سیاسی و دیپلماتیک دولت ها، تظاهر و تشریفات بیش از واقعیت ها و ضرورت های موجود در جهان، برجسته شده است. در جهان کنونی و به تبع آن در خط و مشی تمامی کشورهای موجود در روی کره زمین، سیاسی کاری و دوری از واقعیت، حرف اول و آخر را می زند. پیش از آنکه برخی از اعضای جنبش عدم تعهد را زیر ذره بین نقد قرار بدهیم به تاریخچه ی مختصری از این جنبش و اصول پذیرفته شده آن توجه می دهیم :
"
جنبش کشور‏های غیر متعهد، جنبش عدم انسلاک یا جنبش عدم تعهد در سال ۱۹۶۱ میلادی برابر با ۱۳۴۰ خورشیدی در اوج جنگ سرد و فضای دوقطبی بین غرب و شرق با هدف وحدت میان کشورهایی که نه در اردوگاه کمونیسم و نه در اردوگاه سرمایه‌داری(امپریالیسم)،قرارداشتند،تشکیل شد.                                                  
نخستین تلاش برای ایجاد همگرایی میان کشورهایی که بعدها به غیرمتعهدها معروف شدند، در سال ۱۹۵۵ در کنفرانس باندونگ در شهر باندونگ اندونزیا انجام شد. جواهر لعل نهرو، جمال عبدالناصر و احمد سوکارنو رؤسای وقت حکومت کشورهای هند، مصر و اندونزیا در این اجلاس اندیشه تشکیل چنین سازمانی را مطرح کردند. چون این اتفاق کمی بعد از استقلال هند رخ می‌داد، تحت تأثیر جهان بینی ماهاتما گاندی نیز قرار داشت
در ۱۹۶۱ اولین اجلاس سران عدم تعهد با حضور مارشال یوسیپ بروز تیتو رهبر یوگسلاوی، قوام نکرومه رهبر گانا،محمد داودخان ازافغانستان، جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر، جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند و احمد سوکارنو رهبر استقلال اندونزیا در کنفرانسی که در شهر بلگراد در کشور یوگسلاوی برگزار شد و این سازمان موجودیت خود را اعلام کرد.
 
120دکشور جهان از جمله افغانستان که تقریباً بیش از دو سوم اعضای سازمان ملل متحد را تشکیل می‌دهند، عضو جنبش عدم تعهد می‌باشند.گفتنی است که سران کشورهای عضو جنبش عدم تعهد هر ۳ سال یکبار در اجلاسی با همین نام گرد هم می‌آیند.
:
احترام متقابل به تمامیت ارضی و حاکمیت یکدیگر، 
برابری و منافع متقابل، 
عدم تجاوز به یکدیگر، 
همزیستی مسالمت آمیز، 
عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر
اجلاس باید کاری کند که اصول آن جدی گرفته شود، از دیگر اصول این جنبش ندادن پایگاه نظامی به کشورهای دیگر است. جنبش باید ساختاری نسبتا الزام آور تبیین کند تا این کشورها خود را در یک بازه زمانی تصحیح کنند و این کشورها به اصول جنبش بازگردند. جنبش باید خود را جدی بگیرد و به سوی ساختارهای جدی الزام آور حرکت کند و با روند معقولی برای ایفای نقش در اهداف اساسی جهانی گام بردارد.
چنانچه از تاریخچه جنبش مذکور بر می آید، علت ایجاد و راه اندازی آن را وجود دوران جنگ سرد میان دو ابر قدرت غرب و شرق شکل می داده است و اینک پس از فروپاشی یکی از قدرت های برتر و البته حضور پس لرزه های آن، این 120 کشور عضو جنبش عدم انسلاک، توانسته اند با حفظ تعهدات خویش با همدیگر، بر اصول و فروع خویش ثابت بمانند؟  
بر خلاف تصور موجود مبنی بر علت تشکیل جنبش مذکور، گمان نمی رود که دلیل ادعا شده تنها علت باشد؛ بلکه روابط این کشورها با یکدیگر، آنهم در شرایطی که جهان را به سمت و سوی تک قطبی شدن سوق می دهند، می تواند گزینه و دلیلی باشد که جنبش غیر متعهدها را از آنچه بی هویتی می خوانند نجات داده و به آن هویت و اصالت ببخشد.
وجود 120 کشور که دوسوم اعضای سازمان ملل متحد را شکل می دهد، رقم قابل توجهی است که در صورت جهت گیری دقیق و درست و وجود انگیزه استقلال و تعهد در میان اعضاء، خود می تواند به حضور و بروز قطبی قوی و صاحب حرف در جهان قد برافرازد.
اما با تاسف باید اعتراف کرد به وجود آفت هایی در این جنبش و به خصوص پس از فروپاشی قطب سوسیالیزم و حتی پیش از آن. اصولی که در میان کشورهای جنبش عدم انسلاک الزام آور می نمود، با گذشت زمان به فراموشی سپرده شده و برخی از کشورهای عضو، با تخطی های آشکار و بی پرده آن را زیر پا گذاشتند! پس از شکست اعراب در جنگ با اسرائیل و حامیان غربی و امریکایی آن، بسیاری از دول عربی راه سازش با اسرائیل و سیاستهای امریکا و غرب را در پیش گرفتند که در این چرخش، دو تخطی از اصول، بارز گردید؛ یکی نرمش در برابر نظام تک قطبی و دیگری زیر پا نهادن اصول پنجگانه در مواجهه با ملت و کشور فلسطین
اگر چه دول عرب به صورت آشکار و مستقیم از اصول پنجگانه نسبت به قدس شریف و ملت فلسطین، عدول نکردند، اما با سازش با اسرائیل و باز گذاشتن دست تجاوز و اشغال آن در قبال فلسطین و ملت آن، در واقع از همگی آن اصول به یکباره دست کشیدند. تخطی بعدی به وسیله سردمداران دولت سعودی و برخی از دول دیگر عرب، در برابر دولت قانونی و رسمی سوریه انجام گرفت.
دولت سعودی با قرار گرفتن در صف دشمنان کشور و مردم سوریه، بر تمامی اصول پذیرفته شده در جنبش عدم انسلاک، خط بطلان کشید. تخطی بعدی از اصول پنجگانه، توسط سران دولت پاکستان علیه دولت و مردم افغانستان صورت گرفت. تجاوز عراق به ایران و عراق به کویت، موارد دیگری از تخطی از اصول در جنبش عدم تعهد می تواند به شمار آید. البته که رد پای امریکا و غرب در ایجاد تفرقه و شکاف میان کشورهای عضو عدم انسلاک را نباید نادیده گرفت؛ چرا که در نبود ابرقدرت شرق، وجود جنبش غیر متعهدها می توانست به عنوان خطر بالقوه ای برای منافع امریکا و غرب مطرح باشد.
اما تاثیرپذیری اعضای جنبش عدم تعهد از اغواهای سیاسی غرب و در نتیجه ایجاد شکاف میان برخی از اعضاء، به روشنی ثابت کرد که سران کاخ سفید و همفکران اروپایی و منطقه ای آن، خطری از این ناحیه احساس نمی کنند. اما تخطی ای که در واقع بحران آفرین و خطرسازتر از همه به نظر می رسد، اجازه ساخت پایگاههای نظامی برای دولتهای دیگر در برخی از کشورهای عضو عدم تعهد است. 
به نظر می رسد جنبش عدم انسلاک از اهداف اولیه ای که برای آن ها پایه گذاری شده بود، دور افتاده است و این جنبش اگر می خواهد به عنوان یک جنبش مشروع و مستقل، جایگاه خویش را در میان اعضاء و جهان حفظ کند، باید به اصلاحات اصولی و بنیادین روی بیاورد وگر نه صرف عنوان عدم تعهد، در حالی که بسیاری از اعضای آن گرایشات تک قطبی داشته باشند، دردی از کشورها و ملت های آنان را دوا نخواهد کرد.
  سیاست خارجی افغانستان نظربه ماهیت وترکیب اجتماعی خود ، ابخوره ازنظام های قبیله سالاری داشته وهمیشه روی کسب قدرت وثروت استوار بوده ؛ وتا اکنون موفق نشده است تا سیاست خارجی خودرابا منافع ملی هماهنگ سازد؛ برعکس نسبت وابستگی به قدرت های مطرح به شکل کج دارومریزگاهی درزیرچطرشوروی وزمانی به سوی امریکا درنوسان قرارداشته وازثبات سیاست خارجی محروم شده است.ازطرف دیگرعوامل نهایت ناگوارکه درطول هفتاد سال ایجاد پاکستان درجوار افغانستان این مولود ناقص انگلیس، نسبت مداخلات توسط گروهای شورشی درامورداخلی افغانستان، سیاست خارجی مارامصروف دسیسه های استخبارات خود ساخته تا ما نتوانیم پایه های اساسی سیاست خارجی را  درمنطقه وجهان توسعه ومستحکم نماییم. توهین که ازین شکست درسطح جهان متوجه امپراطوری بریتانیا درافغانستان گردید ؛ درپی گرفتن انتقام افتاد. ایجاد کشوری بنام پاکستان اولین قدمی بود برای انتقام گرفتن به تلافی شکست ازمردم ازادی دوست افغانستان.قدم دوم ونهایت فاجعه بارانتقام انگلیس ازما ،وارد کردن مواد مخدربه کمک پاکستان به ولایات شرقی وشمال وسرانجام انتقال آن به ولایت هلمند، که امروزبا داشتن بالاترازسه ملیون معتاد به مواد مخدر بعد  ازحادثه ای ( جنگ تریاک درچین)  فا جعه قرن 21 تکرارتاریخ درافغانستان است.با هزاران تاسف به حال زمامداران دیروزوامروزکه تا اکنون به نحوازانحا سکوت برلب دارند. این دوحادثه انطوریکه ایجاب می کرد ، درسیاست خارجی ما انعکاس نیافته است.درحالیکه هردوپدیده یعنی لانه های تروریستی وموادمخدر نه تنها صلح منطقه را به خطرمواجه ساخته  است ،بلکه امروزخطرتروریست ومواد مخدرکه ازطریق پاکستان سازماندهی شده ومیشود، مردم جهانرابه مبارزه طلبیده است. ولی درین عرصه آنچه مارا به تعجب وتاسف واداشته همانا عدم شناخت ازمسایل ملی وکم بها دادن به آن درداخل افغانستان وبی تفاوتی به تحولات که درمنطقه وجهان درحال تحول وانکشاف است؛ با این سیاست های خنثی وغیرفعال درسیاست خارجی ،وتشتت وپراکندگی درجریانات سیاسی وعدم کارایی درفعالیت های جامعه مدنی ، زمینه مداخله پاکستان رابه حیث مزدوران استعماردرلباس مذهب مساعد ساخت ومی سازد.با ایجاد گروهای هفت گانه درپاکستان وهشت گانه درایران سیاست خارجی افغانستان به تنظیم ها سپرده شد ، که امروزدولت پیوندی وحدت ملی سیاست خارجی افغانستان را به شکل شرکت سهامی تمثیل می کند.  
آفت‌ها و مشکلات کنونی سیاست خارجی افغانستان
مهم ترین چالش سیاست خارجی بصورت عموم، پروژه محور بودن و نگاه پروژه‌ی داشتن به مسایل است و این آفت است برای سیاست خارجی. تصمیمی که در عرصه سیاست خارجی گرفته میشود، تبعات آن ممکن صد سال بعد بر زندگی نسل‌های بعدی تاثیر بگذارد.
 نگاه ما به سیاست خارجی، نگاه عجولانه و کوتاه مدت بوده است. مثالهای وجود دارد که نشان میدهد، کشورهای که به اوج توسعه و پیشرفت میرسند چقدر در عرصه سیاست خارجی صبور بوده اند. در سال 1820 آمریکایی ها وارد لبنان شدند و یک آموزشگاه زبان انگلیسی تاسیس کردند. در سال 1866 این آموزشگاه توسعه می‌یابد، چند دهه بعد همان آموزشگاه زبان انگلیسی مبدل میشود به دانشگاه آمریکایی بیروت. امروزه بیش از نیمی از رهبران و رجال برجسته کشورهای خاور میانه و کشورهای عربی،وحتی رهبران امروزی افغانستان فارغ التحصیل دانشگاه بیروت هستند. ببینید از سال 1820 تا 2010، تا هنوز که دانش آموختگان دانشگاه بیروت که میخواهند وارد دنیای سیاست شوند، برای آن آمریکایی‌ها چقدر صبر کردند! بهار عربی، زمینه ورود نخبگان فارغ التحصیل دانشگاه بیروت را مساعد ساخت. این یعنی آمریکایی‌های برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی خود از سال 1820 تا سال 2010 منتظر میمانند، یعنی ده سال کم 200 سال.!
نخبگان جاپانی در سال 1870 تصمیم میگیرند تا توسعه یافته شوند. 90 سال بعد در سال 1960 جرقه‌های پیشرفت جاپان زده میشود.
آیا ما در سیاست خارجی خود توانمندی صبرکردن 90 سال را داریم؟
یک انتقادیکه در رسانه‌ها و محیط‌های ژورنالیستی به سیاست خارجی افغانستان میشود، به علت عدم مطالعه سیاست خارجی کشورهای موفق دنیاست. ما متاسفانه در فرهنگ سیاسی و روانشناسی سیاسی افغانی، فرصت برای صبر کردن نداریم. به همین خاطر انتظار داریم که تمام کارها یک دفعه اتفاق بیافتد. علت که ما در قبال پاکستان هم موفق نبودیم، این بوده که ما میخواستیم که یک جلسه با پاکستانی ها بنشینیم، و فردا تاثیری در سیاست خارجی ما نمودار شود.
رفتار در تمامی روابط بین الملل، کشورهای که در تنش باهمدیگر بودند، یک نمونه حتی نشان داده نمیتوانید که یک کشور بر کشور همسایه خود در کوتاه مدت تاثیر گذاشته باشد. تاثیرگذاری بر رفتار همسایگان بصورت تدریجی اتفاق می‌افتد. بحث پاکستان در سیزده سال گذشته تا اکنون در سیاست خارجی ما جواب قانع کننده بمشاهده نمی رسد. چون دستگاه سیاست خارجی افغانستان درک کرده است که بین دو کشور سوء تفاهم وجود دارد و این سوء تفاهم یا خصومت از طریق مکانزم های چندجانبه قابل حل نیست، لذا مستقیما باید صحبت شود. حمایت افغانستان از حمله عربستان سعودی به یمن در همین راستا قابل ارزیابی، قابل توجیه و تاحدی از منظر اکادمیک قابل دفاع  است.
پیوند بین امنیت و سیاست خارجی افغانستان - چرا افغانستان یک کشور ناامن است؟  
افغانستان سه سیستم امنیتی پیرامون خود دارد.
-
در شمال سیستم امنیتی آسیای مرکزی
-
در جنوب سیستم امنیتی آسیای جنوبی
-
در غرب سیستم امنیتی خاور میانه
و در شرق و شمال یک سیستم امنیتی در حال تکوین بنام «شانگهای.»
افغانستان تنها کشوری در دنیاست که در هیچ کدام از سیستم‌های امنیتی پیرامون خود عضویت ندارد.   سیستم های پیرامون افغانستان، مشکلات خود را در درون افغانستان حل میکنند.اگر ایران و پاکستان باهم مشکل دارند، مشکل خود را در افغانستان حل میکنند، اگر عربستان و ایران رقابت دارند، در درون افغانستان حل میکنند، روسیه و جنوب آسیا مشکل دارد، در افغانستان حلش میکنند. افغانستان محل رفع منازعات سیستم امنیتی پیرامون خود گردیده است.                                                 .  سوال که تا اکنون نزد اکثریت کارشناسان سیاسی داخلی مطرح است که چرا نمی‌توانم با یکی از سیستم‌های امنیتی پیرامون مان عضو شویم؟
مشکل اینجاست که اگر ما با یکی از سیستم‌های امنیتی پیرامون مان بپیوندیم، دگر سیستم‌ها نمی‌گذارند. اگر ما با سیستم امنیتی جنوب آسیا بپیوندیم، سیستم امنیتی خاورمیانه مانع میشود و اگر با سیستم امنیتی آسیای مرکزی بپیوندیم که محوریتش روسیه و بحث انرژی هست، هم خاور میانه مانع میشود و هم آسیای جنوبی. پیوستن ما با هر سیستم امنیتی باعث میشود که سیستم امنیتی دگر مانع شوند. لذا تنها راهی که فراراه افغانستان در کوتاه مدت قرار دارد، پیوستن با سیستم امنیتی ناتو است. بحث های که در خصوص پیوند ما با جامعه جهانیست، نه از منظر ایدیولوژیک، یا از منظر گفتمانی یا از منظر غرب و دین اسلام، بلکه از منظر اکادمیک چنین دفاعی دارد که ما در موقعیتی هستیم که ما باید یکی از سیستم های امنیتی منطقه یا جهانی بپیوندیم .
مشکل اساسی ما سیاست خارجی ما در حال حاضر سیاست خارجی به کوچه و بازار هست. سیاست خارجی باید از کوچه و بازار جمع شود و این زمانی تحقق می یابد که نگاه تخصصی به مقوله سیاست خارجی انداخته شود. نهادهای علمی، اکادمیک، دانشگاه‌ها باید وارد تحلیل و ارزیابی و بررسی سیاست خارجی شوند. مقالات و کتاب‌ها در باره سیاست خارجی نوشته شود. افرادیکه تحلیل‌گر نیستند و در حوزه سیاست خارجی مطالعه تخصصی ندارند، حق ابراز نظر در مورد سیاست خارجی را نباید داشته باشند. امروز در رسانه ها کسانیکه زراعت هم خواندند در مورد سیاست خارجی کشور نظر میدهند، و کسانیکه ادبیات هم خوانده اند نظر میدهند. نظر دادن درست هست، اما سیاست خارجی مقوله بشدت تخصصیست و باید از کوچه و بازار جمع شود و این زمانی میشود که دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقی و تحصیلی در مقوله سیاست خارجی نگاه تخصصی و اکادمیک داشته باشند. سیاست خارجی افغانستان باید تدوین شود. باید ببینیم نقاط قوت و ضعف ما در سیاست خارجی چیست. اولین مشکل ما درین زمینه، عدم اولویت بندی ژئوپولیتیک در سیاست خارجی افغانستان است.ودرقدم بعدی عدم شناخت ازنقاط قوت وضعف ما درخود سیا ست خارجی است. متاسفانه فعلا ما فاقد اولویت بندی کشورها در سیاست خارجی خود هستیم. سیاست خارجی ما در سیزده سال گذشته فی البداهه و بعضاً واکنشی بوده است. ما منتظر میماندیم که یک واقعه در جهان رخ بدهد تا ما به او واکنش نشان بدهیم.! ما باید هرکاریکه در جهان اتفاق می افتد، باید مبتنی بر پیشبینی ما باشد. ما در سیاست خارجی خود در دو قرن گذشته نه پایان جنگ سرد را پیشبینی کرده بودیم و نه هم مطالعه، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را پیشبینی نکرده بودیم، حادثه یازده سپتامبر را پیشبینی نکرده بودیم، همین حالا هم اتومی شدن ایران را نه پیشبینی میکنیم و نه هم برایش برنامه داریم، بهار عربی را پیشبینی نکرده بودیم. لذا وقتیکه چنین پیشبینی های در سیاست خارجی نباشد، شما مجبورید که یک واقعه‌ی در سیاست خارجی در جهان اتفاق بافتد و شما به او واکنش نشان بدهید. این شایسته کشوری بمانند ما و یا هیچ کشوری در دنیا نیست. 
کارشناسان سیاسی داخلی بصورت کل پیشنهادا ت چندی برای بهبود سیستم سیاست خارجی مطرح کرده انذ:               اول باید ساختار در وزارت امور خارجه اصلاح شود. از جمله موفقیت های یک وزارت خارجه موفق، داشتن یک معینیت موفق اقتصادی وزارت خارجه هست. اگر یک افغانی در خارج مصرف میکند، برابر با پنج افغانی تا ده افغانی باید بتواند به داخل بیاورد. 
دوم دانش محور ساختن تصمیمات سیاست خارجیست. چون اگر تصمیماتی در سیاست خارجی مبتنی بر نظر اشخاص و سلیقه ها باشد، متاسفانه پایدار نخواهد بود.
سوم، ما نیازمند هستیم که تصویر افغانستان را بیشتر به جامعه جهانی بویژه جهان اسلام متمدن نشان بدهیم.             چهارم، سیاست خارجی باید بیشتر بر بهبود وضعیت اقتصادی مردم تمرکز کند. عملکرد و نتایج سیاست خارجی باید بر سفره مردم نمود داشته باشد. 
پنجم، هرچه زودتر سند دکتورین سیاست خارجی افغانستان یا سند جامعی که بتوان خط مشی اصلی سیاست خارجی افغانستان را تدوین کند، باید تدوین شود و نخبگان افغانستان از احزاب و هویت های مختلف باید روی آن اجماع نظر داشته باشند.         
ششم، تعامل ما با آمریکا و غرب باید از حالت سیاسی امنیتی به یک موضوع تخنیکی، علمی و آموزشی بدل شود.                   .هفتم، ما باید مثل تمام کشورهای دنیا بدنبال یک عمق استراتژیک برای خود باشیم. تمامی کشورهای جهان برای خود عمق استراتژیک دارند اما ما متاسفانه عمق استراتژیک دیگران هستیم. پنج مرحله برای کشورها وجود دارد، کشورها در سیاست خارجی یا بازیچه اند، یا بازیگرند، یا بازیگردانند، یا کارگردان و یا هم سناریو نویس. ما فعلا در تعاملات منطقوی و جهانی بازیچه هستیم. ارتقا از موضعیت بازیچه به بازیگر، را فقط دپلومات‌ها و سیاست خارجی موفق میتواند فراهم سازد. به همین اول ما باید یک عمق استراتژیک مشخص شده برای خود داشته باشیم. دوم باید از بازیچه به بازیگر، حداقل در منطقه ارتقا پیدا کنیم.                             .
یک نظریه ماکیاولیستی وجود دارد. ترکمنستان حدود هفت ملیون جمعیت دارد. چهارمین منابع بزرگ گاز دنیا در ترکمنستان هست. افغانستان در داخل و خارج احتمالاً 35 ملیون جمعیت دارد. هر کشور دیگری بجای ما میبود و نگاه ماکیاولستی به سیاست خارجی و قدرت میداشت، حتماً یک نقشه‌ی به آن چهارمین منابع بزرگ گاز جهان میریخت. ما 35 ملیون هستیم، آنها 7 ملیون. ما پیکنیک گاز خود را پر کرده نمیتوانیم، آنها صادر کننده گاز از شمالی آسیا به جنوب آسیا هستند.
مسئله دوم، قدرت ما باید ارتقا بیابد. سیاست خارجی افغانستان یک اشتباه استراتژیک انجام داده است که امیدوارم ازین ببعد انجام ندهد. ما فرشته‌ی درمیان دیوها هستیم. تمامی کشورهای پیرامون افغانستان، مدیریت یکی از تحولات ناامنی منطقه را بدست دارند. یا مواد مخدر در دست شان هست، یا قاچاق انسان، یا قاچاق سلاح، یا بنیادگرایی یا تروریزم. افغانستان با همه اینها ارتباط دارد اما مدیریت هیچ کدام از تعاملات ناامنی منطقه را بدست ندارد. تاوقتی ما مدیریت یکی از عوامل ناامنی منطقه را بدست خود نگیریم، در منطقه بازیگر نمیشویم.
ما یک کشور به لحاظ قدرت خیلی کلان پایه در منطقه نیستیم. هر کشوری به سطح قدرت مثل ما باید در معرض سایر کشورهای قوی تر از خود قرار بگیرد. باید وارد تعامل با سایر کشورهای قویتر از خود شود و باید برای دستیابی به تکنولوژی و حمایت اقتصادی با کشورهای پیرامون خود رفاقت کند. بحث امضای موافقتنامه ها درهمین پیرامون مورد بحث هست. موافقتنامه های استراتژیک که ما با این کشورها امضا کردیم، این کشورها با تعداد بسیار کمی از کشورها موافقتنامه دارند. رئیس جمهوری تاجیکستان چند ماه میشود درخواست ملاقات با رئیس جمهور آیالات متحده کرده است، اما او موافقت نمیکند. همین غذای چاشتیکه رئیس جمهور اشرف غنی با رئیس جمهور اوباما صرف کرد، میدانید آرزوی بیش از صد رئیس جمهور دنیاست. وقتی شما میخواهید وارد تعاملات کلان جهانی شوید، باید زبان بازی جهانی را یاد داشته باشید. موافقتنامه همکاری استراتژیک برای قوام و دوام روابط ماست. یک آسیب و یک کاستی هنوزهم باقیست. حدود دو سال از امضای این 11 موافقتنامه ها میگذرد اما هیچ یکی تاهنوز پیگیری نشده. باید یک دفتر ویژه در وزارت امور خارجه یا در ارگ برای پیگیری این توافقنامه ها ایجاد شود. همه 11 موافقتنامه به اضافه یک موافقتنامه امنیتی را باید در کنار هم بچینیم، تمام مسائل اقتصادی، فرهنگی و امنیتی آنها را بصورت افقی درکنار هم بچینیم و یک یک اداره باید مسئول پیگیری مسائل اقتصادی، فرهنگی و امنیتی آنها باشد.
آیا ما باید کماکان راهی که ما را به هدف نرساند را بپیماییم یا یک چرخشی بدهیم ؛
 اولویت حکومت افغانستان پروسه صلح است. تمامی سیاست های ما عجالتا باید به پروسه صلح منجر شود.
 

 


بالا
 
بازگشت