پروفیسور شرعی جوزجانی

از خاطرات زندگی سیاسی من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

40 سال قبل

رهایی احمد ظاهر از زندان

پیش از آن که من از زندان عمومی دهمزنگ بازدید نمایم و فرمان عفو و تخفیف مجازات طرح شود، روزی سکرترم نعیم خان گفت که احمد ظاهر خوانندۀ مشهور با یکنفر پولیس آمده و میخواهد شما را ببیند. فورا به اتاق پذیرایی عارضین رفته اورا نزد خود خواستم و با کمال صمیمیت پرسیدم چه خدمتی میتوانم به شما انجام بدهم؟

  او که خیلی افسرده و مأیوس به نظر میرسید گفت: چند سال است مرا به اتهام قتل خالده نام براساس دعوای ناحق پدر دختر پرگل جاجی که با مقامات بالایی روابط عمیق دارد، زندانی ساخته اند. قتل او هیچکونه ربطی به من ندارد و تاکنون نتوانسته اند هیچگونه دلایل الزام علیه من پیدا کنند. اما کسی نیست شکایت مرا بشنود، در حالیکه قاتل معلوم است و به جرم خود اعتراف کرده. از شما میخواهم که عرض مرا بشنوید.

عریضه اشرا خواندم، عین مطالب را نوشته بود. در ذیل آن به رییس محکمۀ کابل نوشتم تا شکایت عارض را مطابق احکام قانون مورد رسیدگی دقیق قرار داده به من گزارش بدهد.

به احمد ظاهر گفتم، جای تأسف است که سراینده ای مانند تو در محبس بگذراند. از چند سال بدینسو جای تو در میان هنرمندان خالیست. فعلا عریضۀ خود را به ریاست محکمۀ کابل ببر. من در مورد رسیدگی به شکایت و رهایی تو اززندان برطبق احکام قانون از هیچگونه همکاری دریغ نخواهم کرد. او سپاسگزاری کرد و با پولیس موظف از اطاق بیرون شد.

   فورا دوسیۀ احمد ظاهر را خواستم، اما این دوسیه در آرشیف وجود نداشت. بعدا معلوم شد که در سیف بزرگ اسناد مهم وزارت عدلیه نگهداری میشود. سیف خیلی کلان و دارای تقریبا یک تن وزن بود و با کلیدهای متعدد مطابق رهنمودهای تخنیکی بازمیشد. باشی (خانه سامان وزارت) با استفاده از رمزی که میدانست سیف را بازکرد. غیر از دوسیۀ احمد ظاهر دو دوسیۀ دیگر هم درآن نگهداری میشد. یکی دوسیۀ قانون اساسی داود خان که در آن بعد از متن تصویب شدۀ قانون امضای تمام نمایندگان لویه جرگه در برابر نامهای شان گرفته شده بود.

دوسیۀ دوم مربوط به قتل و سوختاندن اجساد نیم جان شش تن از دهقانان قریۀ بوغایی سرپل بر سر زمینهای پدری شان در روز روشن توسط اکبرخان برادر کمال الدین خان اسحاقزی وکیل پارلمان از سرپل باشتراک خان بچه های دیگر بود.

 از دیدن این دوسیه متعجب و حیرتزده شدم. زیرا فکرمیکردم باید این دوسیه خیلی قطور و حاوی چندین هزار ورق باشد. اما آنرا در 20 - 30  ورق خلاصه کرده، این جنایت بزرگ تاریخی را به شکل جنگ مغلوبه میان دهقانان و خانواده های خوانین وانمود کرده بودند که در نتیجۀ آن چندتن از دهقانان مقتول و چندتن از طرف مقابل مجروح  و یک نفر مفقود الاثر گردیده است.

درختم دوسیه گفته میشد که سرانجام هردو طرف به توافق رسیدند تا برای حل قضیه مصالحه نمایند. بر طبق آن، خانوادۀ کمال الدین حاضر شده بود مقدار 600 جریب زمین در بدل خونبهای دهقانان و مدعیان دیگر زمین در اختیار آنهاقرار بدهد. در بدل آن دهاقین باید از دعاوی اراضی خود و دعوای قتل 6 نفردهقان توسط خانها منصرف میشدند.

این دوسیۀ جعلی به خط و قلم یک نفر نوشته شده و در آخر نشان انگشت و امضای مدعیان گرفته شده و نمره تذکره های شان قید شده بود.

اصلا فاجعۀ قتل و سوختاندن دهقانان سرپل درماه دلو  سال 1343 در قریۀ بوغاوی(بوغایی) سرپل رخداده، دهقانان مظلوم و بیدفاع هنگامیکه زمین های مغصوبۀ خود را ازتصرف خوانین کشیده میخواستند آنهارا آمادۀ زرع بسازند، توسط دژخیمان به خاک و خون کشانده شده و سوختانده شده بودند. من که ایام تعطیل زمستانی دورهُ تحصیل را در سرپل سپری میکردم، شخصا از رئیس هیات تحقیق شنیده بودم که ازمحل جنایت گوشت و موهای نیمه سوخته با استخوانهای سوختۀ دست و پا و کلۀ انسانها به صفت آثار مادی جرم بدست آورده بوند. چون کمال الدین نمایندۀ نزدیک سردارولی داماد شاه و برخوردار ازحمایۀ او بود، دهقانان را از همان آغاز تحت فشار و تضییق قراردادند و با تبدیل محکمۀ آنان به چندین جای ازجمله به محکمۀ ولایت بغلان بعد از چند سال آوارگی سرانجام این دادخواهان درمانده را که از زندگی به جان آمده بودند، به مصالحه مجبور ساختند و توسط این دوسیۀ ساختگی و از بین بردن هزاران ورق دوسیه های قطور که تمام شواهد و اسناد غیر قابل انکار جنایت را در خود داشت، بر روی این فاجعۀ تاریخی هولناک پرده انداختند و این کار از ابتکارات ولید حقوقی یکی از سردار زادگان، عضو ستره محکمه و همه کارۀ دادگاه عالی بود.

دوسیۀ سوم که خیلی قطور و دارای بیش از هزار ورق بود، به حادثۀ قتل خالده بنت پرگل جاجی زن دوم احمد ظاهر تعلق داشت. تصویر گرفته شده از جسد خالده در یک لباس چسب، نشان میداد که به شکل فجیعی کشته شده و توسط کارد چند ضربه برسینه خورده، ضربۀ کاری بر قلبش اصابت کرده و عمیقا فرورفته بود. 

به قول مستنطقین خالده که دلدادۀ احمد ظاهر بوده میخواسته با او ازدواج کند، اما احمد ظاهر این خواست او را به شدت رد میکند، به اصرار و تقلای او وقعی نمیگذارد. سرانجام دختر طی عریضه ای به والی کابل مدعی میشود که از احمد ظاهر بارداراست و او مجبور است با وی ازدواج کند. اما احمد ظاهر نمی پذیرد و میگوید باید خون طفل باخون من معاینه شود.

بعد از کش و گیرهای زیاد بالآخره احمد ظاهر تن در میدهد و باوی ازدواج میکند.

اما در شب قتل خالده توسط جوانی به نام حشمت در دشت چیمتله احمد ظاهر موجود نبوده و در دوسیه هیچگونه اعترافی از احمد ظاهر به قتل خالده وجود نداشت. تنها یک زن به نام خوبان که به صفت معاون قاتل محبوس بود و طی عریضه ای ادعا داشت که در اثرشکنجه های جسمی به اعتراف وادار ساخته شده، میگفت که قتل خالده به دستور احمد ظاهر صورت گرفته است.

در هر حال من موضوع را با حفیظ الله امین در میان گذاشتم و در مورد اخذ فرمان عفو احمد ظاهر خواستار نظر او شده گفتم شما میدانید که او در سرایش آهنگهای دری و پشتو نه تنها در افغانستان، بلکه در منطقه بی نظیر است. چقدر خوب خواهد بود دولت خلقی این هنرمند پرآوازه را در قتار هنرمندان دیگربا خود داشته باشد.

امین نیزکه خیلی علاقمند رهایی اوبود پرسید آیا او در دوسیه به ارتکاب قتل اعتراف کرده یا خیر؟ گفتم هیچگونه اعترافی از او در دوسیه دیده نمی شود، علاوه برآن او در شبی که جنایت واقع شده در محل وقوع قتل حضور نداشته است.

امین گفت: حقیقتا مردم اورا بسیار دوست دارند، منهم علاقمند استم، حیف است هنرمند محبوبی مثل او در زندان بماند، این کار را به من بگذارید، خودم فرمان عفو او را از تره کی صاحب میگیرم،  شما همین امروز او را به خانه اش روان کنید.

 من فورا به رئیس محکمۀ کابل هدایت دادم تا احمد ظاهر را اززندان بخواهد و همین امروز به منزلش برساند و گفتم  فرمان عفو او فردا برای تان میرسد.

امین علاقمندی عجیبی به او داشت، در کنسرتهایی که به اعزاز مهمانان مهم خارجی در سالون وزارت خارجه دایر میگردید، همیشه او آغازگر بود و میتوانست برعکس هنرمندان دیگر دو تا سه آهنگ بخواند. احمد ظاهر به پاس قدردانی از وی یکی ازآهنگهای مشهور خود را به نام او خوانده بود که مطلع آن چنین است:

هرجا گذری نام امین نام امین است

 این توسن ایام چه خوش رام امین است  

 

 

 


بالا
 
بازگشت