پروفیسور شرعی جوزجانی

از خاطرات زندگی سیاسی من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

40 سال قبل

 

گزارشی مستند از:

مــاجــرای قــصــر«تپۀ تاج بیک»

چگونه روسها اعضای بیوروی سیاسی را مسموم ساختند؟

خوانندگان محترم!

 من این گزارش موثق را به صفت یک ژورنالیست سابقه دار در بارهٔ رویداد مهمی که سر آغاز اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی بود، با کمال صداقت و امانتداری، به حیث یک شاهد زنده همان طوری که دیده وشنیده ام بدون آن که قضاوتهای ذهنی خود را دخالت بدهم می نویسم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بعد از آن که متن«قانون اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان» تسوید شد و به اتفاق آرا مورد تصویب کمیسیون قانون اساسی قرارگرفت، کمیسیون به کار خود خاتمه داد. فردای آن روز به افتخار اعضای کمیسیون دعوت مجللی ترتیب داده شده بود که در آن از تمام اشتراک کنندگان پذیرایی گرم به عمل آمد.

در همین آوان من دچار گلودردی شدید شدم و به توصیهٔ دوکتوران روسی تحت عمیات گلو قرار گرفتم و تقریبا یک هفته در شفاخانهٔ چهارصد بستر ماندم.

روزی مشاورم سلطان رجبوف آمد و گفت هرسه مشاورمیگویند چون کار قانون اساسی بسر رسیده، از رئیس دولت اجازهٔ رفتن میخواهند. گفتم من حرف میزنم.

در جریان همین هفته دستگاه ریاست دولت و اپرات شورای انقلابی و ریاست جمهوری به شمول اقامتگاه حفیظ الله امین به قصر تپهٔ تاج بیک انتقال داده شده بود.

خوانندگان محترم، درینجا میخواهم کمی در بارهٔ قصرهای تپهٔ تاج بیک و دار الامان و علت اینکه چرا ارگان رهبری دولت به شمول اقامتگاه خانوادهٔ حفیظ الله امین دران روزهای سرد زمستان ناگهان به این کاخ مجلل انتقال داده شدند، کمی معلومات بدهم.

شما میدانید که قصرهای دارالامان و تپهٔ تاج بیک از طرف امان الله خان توسط مهندسان ورزیدهٔ جرمنی به اسلوب کاخهای شاهان اروپایی طرح و با مصارف گزاف ساخته شده بود. به نوشتهٔ برخی از منابع هزینهٔ آن به یک ملیارد افغانی میرسید و این بار سنگینی بدوش دهقانان بود که از طریق افزایش مالیات تحصیل میشد.

کاخ بزرگ و مجلل دارالا مان که به صفت مرکز ارکان اساسی دولت امانی به اسلوبی خیلی مستحکم اعمار شده و داران بیش از 300 اطاق خورد و بزرگ بود، در وسط آن تالار نسبتا بزرگ پارلمان قرار داشت که ارتفاع آن به بلندی منزل دوم و سوم میرسید. در محوطهٔ قصربقایای یک خط آهن و اسکلیت واگونهایی قرار داشت که میگفتند بین کابل و قصر رفت و آمد میکرده است.

پس ازرفتن امان الله خان تمام بناهای باقیمانده از او از نظر افتاد و از مراقبت به دور ماند.  درزمان صدارت داود خان به قرارگاه وزارت فواید عامه و قوای کار که مصروف احداث تونل سالنگ بودند تبدیل گردید. در پایان کار پروژه، این بنای بزرگ کاملا طعمهٔ حریق گردید. من و رفیقم مرحوم نظام الدین تهذیب در دوران دانش آموزی به دیدن خرابه های آن رفته بودیم. معلوم میشد که این بنای عظیم راعمدا طعمهٔ حریق ساخته بودند وگرنه ممکن نبود حریق یک گوشهٔ ان به سراسراین کاخ بزرگ سرایت کند. بین مردم آوازه شد که وزیر فواید عامهٔ وقت وشرکایش به مقصد اینکه تمام اسناد اختلاسهای بزرگ خود را از بودجهٔ پروژهٔ عظیم سالنگ کاملا از بین ببرند، این جنایت را سازمان داده بودند. بعدا که اعترض مردم بلند شد و شخص شاه و خانواده اشرا مقصر این امر دانستند، ظاهرشاه تصمیم به ترمیم آن گرفت و این کار با مصارف قابل ملاحظه ای صورت گرفت و شاه آنرا به مقر ستره محکمه  و ارگانهای عدلی تبدیل کرد.

بعد از انقلاب 7 ثورنیز دارالامان مقر وزارت عدلیه - لوی سارنوالی و ستره محکمه بود.

در اواخر سال 1978 بود که آوازهٔ ترمیم مجدد دارالامان وکاخ تپهٔ تاج بیک و انتقال مرکزشهر به این منطقه بلند شد. حتی نقشه های اطراف دارالامان نیز طرح و دیزاین شده بود. روزی رئیس شورای انقلابی نور محمد تره کی با برخی از وزرا به دارالامان آ مده از دیدن دفاتر کارما متعجب شد ه گفت: د کافر زو، چه عمارت با عظمتی است؟

(دکافر زو یا د کافر زامن تکیه کلام او بود که در مواقع تعجب بر زبان میآورد) و پس از مشاهدهٔ قسمتهای مهم کاخ پرسید، در بارهّ انتقال مرکز دولت درینجا شما چه فکرمیکنید. گفتیم آنچه به مصلحت دولت باشد، ما هم آنرا تایید میکنیم.

گفت چون کار آغاز میشود، شما باید ازینجا انتقال کنید.

گفتم : تره کی صاحب درسه منزل این قصر صدها تن کارمند از سه تشکیلات بزرگ دولت نشسته اند. باید از همه اولتر برای آنها جای مناسب تعیین شود تا کار انتقال صورت بگیرد. ما که نمیتوانیم این همه دفاتر ومبلمانرا روی سرکها بچینیم. گفت عجالتا شما به مقر زارت دفاع روبروی ارگ انتقال کنید، برای اداره های دیگر هم جای تعیین میکنیم انتقال صورت گرفت و علاوه بر تعمیر سابقهٔ وزارت وزارت دفاع، بنای دومنزلهٔ قدیمی نزدیک پل محمود خان نیز در اختیار ما گذاشته شد.             

طوری که می بینید بدون هیچ ضرورتی پلان انتقال مقر دولت از داخل ارگ به دارالامان ازهمان آغاز توسط شورویها طرح و تنظیم گردیده و کار آن به سرعت پیش برده می شد. در حدود یک ملیارد افغانی مصرف آن نیز شاید از طرف شورویها پرداخته شده بود

بعد ازین مقدمه میخواهم سر اصل مطلب بیایم.

همانروز از شفاخانه برآمدم و اجازهٔ بازگشت مشاوران شوروی را گرفتم.

فردای آن روز که ششم جدی بود، اعضای بوروی سیاسی را برای جلسهٔ نوبتی دعوت کرده بودند. من اولین بار بود که کاخ مجلل تپه تاج بیک را از نزدیک میدیدم. به منزل دوم رفتیم.  امین از ما استقبال کرد و همگی در یک اطاق نشستیم. در آنجا مدتها بعد دستگیر پنجشیری را دیدیم که پس از سه ماه از شوروی برگشته بود.

ضمن تبریک انتقال ادارهٔ رهبری دولت به این قصر از طرف رفقا، امین گفت: این قصر را امان الله خان اعمارکرده بود، اما نتوانست درآن اقامت کند. همچنان ظاهر و داوود و تره کی که امر ترمیم و باز سازی انرا داده بود.  ببینید سرانجام اقامت درین قصر نصیب ماشد. ما گفتیم که خوب شد، خیرباشد.

پرسید: نظر شما در بارهٔ قصر چیست. هرکس نظر خود را گفت.  من گفتم اولین چیزی که نظر را جلب میکند بیرق دولت است. بیرق بر فراز قصر بر یک پایهٔ نسبتا کوتاه نصب شده که با آهنپوش تماس دارد، باید پایهٔ حامل بیرق نسبتا دراز باشد.

امین که مشوش به نظرمیرسید پرسید نظر شما در مورد آمدن قوای شوروی چیست؟ پنجشیری گفت، من درمیدان بودم و آمدن طیارات غول پیکرکشور دوست را از نزدیک میدیدم. از هر طیاره سه دانه تانک غول پیکر خارج میشد و خارجیانی را که برای سفر در میدان آمده بودند، به وحشت می انداخت.

من گفتم، یک سوال دارم، چرا شورویها همین قوای خود را به ویتنام که زیر حملات وحشیانهٔ امپریالیزم امریکا قرارداشت نفرستادند. ماکه در آن موقف دشوار قرار نداریم؟

رفقای دیگر نیز سوالاتی داشتند. امین گفت: من با رفیق گرومیکو تیلفونی صحبت کردم. او گفت که خطری جدی از طرف پیمان سنتو شمارا تهدید میکند. قوای ما به زودی برخواهند گشت و نیز گفت هر قدر کمکی که خواسته باشید ما به شما روان میکنیم. امین گفته که ما انتظار داریم برابر بلغاریا بما کمک شود. گرومیکو گفته که حاضریم ده برابر بلغاریا به شما کمک بدهیم.

باید بگویم که هیچگونه سند کتبی و یا فیصلهٔ رهبری حزب در رابطه به آمدن قوای شوروی به افغانستان وجود نداشت.

چند لحظه بعد مارا به صرف نان دعوت کردند. هرچند مینوی غذای ارگ از طرف تره کی تقلیل داده شده بود، باز هم انواع اغذیهٔ گوناگون وجود داشت و توسط آشپزان ماهر طبخ میشد. یکی از لذیذترین آنها سوپی بود که بعد از تخلیهٔ کدو در بین آن با گرفتن خمیر بر روی کدو در آتش و یا در داش پخته میشد، من و برخی از رفقا آنرا زیاد خوش داشتیم. من دو بار سوپ گرفتم، اما پنجشیری به دلیل این که پرهیز دارد، یک لقمه هم نخورد و فقط با جویدن چند پارچه نان خشک اکتفا کرد.

همین که صرف غذا به پایان رسید امین گفت، من امروز یک نوع کسالت احساس میکنم. اگر موافق باشید بهتراست کار جلسه را به روز دیگر بگذاریم.

همگی قبول کردیم و از اطاق طعام خوری خارج شدیم. من و میثاق و داکتر زیری از بالکن منزل دوم، قصر دارالامان را تماشا کردیم. زیری به عادت همیشگی سخنان طنز آمیز گفت و ما را خنده داد.  بعدا به طرف دفترهای کارخود حرکت کردیم.

چون به دفتر رسیدم یک نوع کسالت احساس کردم وبر یک چوکی آرام که بعضا در حالت خستگی از آن استفاده میکردم نشستم و به رئیس دفتر خود محمد نعیم گفتم من یک نیم ساعت درین جا استراحت میکنم، کسی مزاحم من نشود. بعد از آن نمیدانم چه شد. فقط یادم می آید که داکتر داکتر گفتند. چون چشم خود را باز کردم در بستر افتاده بودم و بوتلهای سیروم رابالای سرخود و سوزنهای سیروم را بر دستان خود دیدم. چند نفر استاده بودند. یکی از آنها عبدالرشید جلیلی وزیر معارف بود. پرسیدم رفیق جلیلی چه خبراست؟ گفت امروز همهٔ مارا مسموم ساخته بودند. پیشتر کارمل از رادیوی تاجکستان اعلان کرد که امین کشته شده و حکومت او از بین رفته است. گفتم لطفا یک رادیو بیاورید، آوردند. رادیوی دوشنبه اعلامیهٔ پر طمطراق مملو از سخنان زنندهٔ زهرآگین  کارمل را مبنی بر این که حکومت حفیظ الله امین سرنگون و خود او به حکم محکمهٔ انقلابی اعدام شده، به  تکرار نشر میکرد.

رفقا پرسیدند چطور شد؟ گفتم شورویها امین را فریب دادند و زمینهٔ سقوط اورا فراهم ساختند. جلیلی گفت سرنوشت ما وحزب چه خواهد شد؟. گفتم حزب در شرایط دشواربه جای خود میماند، اما سرنوشت ما از سه حالت خالی نیست، یا میکشند، یا محبوس میسازند و یا رها میکنند. تمامش به تصمیم شوروی و ببرک و متحدینش سروری و گلابزوی تعلق دارد.

 حدود ساعت 9 و یا 10 شب بود. از کلکین اطاق که در منزل بلند قرارداشت به بیرون نظر انداختم. شهر در خاموشی خفته بود و گاهی صدای یگان عراده بگوش میرسید. هر 10-15 دقیقه بعد یکی از تانکهایی که در اطراف رادیو تلویزیون قرارداشتند، منفجر ساخته میشد. گویی آنها در برابر اشغالگران مقاومت کرده باشند. تیلفونها کار نمیکرد. هیچ نوع ارتباطی به بیرون از شفاخانه نداشتیم.

فردا صبح رادیو افغانستان از اعضای بیوروی سیاسی ، کمیتهٔ مرکزی حزب و شورای انقلابی خواهش کرد تا به رادیو افغانستان تشریف بیاورند.

من با دیور و محافظم بدون آن که به خانه بروم مستقیما به ادارهٔ رادیو رفتم. بعد ازخلع سلاح محافظم به داخل استدیوی کلان رادیو که رفقای دیگرهم آمده بودند رهنمایی کردند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به استثنای نظر محمد وزیر دفاع، شیرجان مزدوریار و سه  نفری که با اردوی شوروی یکجا از مسکو آمده بودند، اکثریت اعضای کمیتهٔ مرکزی ح د خ ا و شورای انقلابی آنجا حضور داشتند و برخی هم بعدا آمدند. معلوم شد که درنان چاشت دیروز تمام اعضای بیوروی سیاسی که ازغذا تناول کرده بودند مسموم شده بودند، به استثنای دستگیر پنجشیری که به غذا دست نزد.  

به قول اقبال وزیری رئیس امور سیاسی اردو، وضع حفیظ الله امین بدتراز همه بود. فورا اقبال با سفارت شوروی تماس گرفته چند داکتر را به کمک میخواهد. داکتران معدهٔ مریض را شست و شو داده با سیروم تداوی میکنند و خطر رفع شده امین به پا استاده میشود. ازین بر می آید که سفارت شوروی ازین پلان اطلاع نداشته است.

معلوم شد که در مطبخ قصرتاج بیک دو نفر نرس روسی برای بررسی سلامت غذا استخدام شده بودند. گمان غالب این بود که مواد سمی را در غذا همین نرسها انداخته اند.

 دوستان محترم، درین جا میخوهم دنبالهٔ ماجرای مسموم شدن اعضای بیوروی سیاسی و سرنوشت حفیظ الله امین را که بعدا در محبس پل چرخی از زبان جانداد خان  قوماندان گارد قصر شنیده بودم برای تکمیل بیان ماجرا با شما در میان بگذارم.

قوماندان گارد محافظ قصر جانداد خان چند ماه بعد از زندانی شدن ما در بارهٔ دنبالهٔ حادثهٔ قصر تپهٔ تاج بیک به من چنین نقل کرده بود:

 نزدیکهای شام همان روز که امین مسموم شده بود، ناگهان حمله به گارد قصر آزطرف کوماندوهای روسی آغاز شد. سربازان گارد نیز به دفاع از خود برخاستند. امین در جریان تبادل آتش مرا احضارکرده پرسید، چه خبراست؟ که فیر میکند؟  گفتم: عسکرهای روس فیر میکنند. امین عصبانی شد و گفت: آنها که برای دفاع از ما آمده اند، چطورمیشود که برما فیرکنند؟ فورا برو و معلومات دقیق بیاور. من بیرون آمدم قوماندان روسی جلو من استاده شده گفت: چرا فیر میکنید، نمی بینی چقدر سربازان ما کشته شده اند؟ من گفتم اساسا شما شروع کردید و سربازان گارد را که جان داده بودند به او نشان دادم و بعجله داخل قصر شدم تا به امین راپور بدهم، اما افسران و سربازان روس فیرکنان داخل قصر شده این مجال راندادند امین با کمال اطمینان با فامیل خود در بالکن منزل دوم استاده بود. بعد از فیرهای هوایی اولین فیر آنها بر امین و پسرانش عبدالرحمان و خوازک بود. عبدالرحمانسلاح  برداشته و بر روسها آتش میکرد. امین و پسرکلانش بر زمین افتادند و پسر خوردش خوازک که 11 ساله بود زخمی شد.

آنروز خانمهای داکتر زیری وداکتر شاولی نیز از طرف خانم امین دعوت شده بودند. در جریان عملیات مذکور همسر داکتر شاولی نیز در اثر اصابت گلولهٔ روسها جان  باخت.

بقرار گفتهٔ قوماندان گارد روسها بعدا اجساد امین و پسرش را به بیرون از قصر انتقال داده در میدان گذاشتند. همان شب(و یا فردای آن) سید محمد گلابزوی که متحد روسها بود، با چند نفر عسکر به قصر آمده روی جسد امین را باز کرد و بر سینهٔ او پای خود را گذاشته دشنام داد و به پشتو گفت: حالا دیدی زور ماره؟

پسر کوچک امین خوازک که مجروح شده بود توسط گلابزوی به داکتر ولایتخان سپرده میشود و تا کنون لادرک است(چنین بود ماجرای قتل امین وپسرش که از زبان جانداد خان قوماندان گارد نقل شد).

این هم دنبالهٔ موضوع:

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

وزارت دفاع به مصلحت مشاورین شوروی در تعمیر موزیم قرارداشت. لوی درستیز قوای مسلح جنرال یعقوب که از نزدیکان امین بود، قبل از شروع عملیات به روز 6 جدی در دفتر کارش توسط افسران شوروی ترور شده بود.

دراستیوی رادیو نان شب را از کدام رستوران آوردند. ارزیابی همهٔ ما این بود که امین بیش از حد به اتحاد شوروی اعتماد کرده و حتی کنترولر مطبخ خود را هم از آنها خواسته بود. تا ناوقتهای شب با قصه پردازی و بذله گویی مصروف شدیم. طنزهای داکتر شاه ولی، شوخی های داکتر صالح محمد زیری، جمعه خان اچکزی و محمود سوما خیلی جالب و مصروف کننده بود.

فردای آن اسدالله سروری رئیس سابق اکسا که معاون ببرک کارمل - رئیس شورای انقلابی جدید تعیین شده بود، با برخی از رفقای خود به دیدن ما آمد و میخواست با نمایش قدرت موقف خود را نشان بدهد. او میخواست مارا مسؤول تمام نابسامانیهای گذشته قلمداد کند و خود را به صفت یک وطنپرست بریء الذمه جلوه دهد. عبدالکریم میثاق وزیر مالیه در میان حرفهای او دویده گفت:

چرا بار سنگین مسؤولیت خود را بدوش ما می اندازید، ما که آدمهای ملکی بودیم و هیچگونه صلاحیت نظامی و یا استخباراتی نداشتیم و هیچ کاری از ما ساخته نبود؟. تمام جنایتهارا شما انجام دادید که ما حتی خبر هم از آنها نداشتیم. میثاق با دست خود چند بار بر شکم چاق سروری زده گفت: تمام کارهارا اینه همی شکم میکرد،همی شکم!

سروری سرخ وزرد شد، اما چیزی گفته نتوانست.

بعدا جنرال قادر خان آمد و گفت: شما را به جای دیگر انتقال میدهند اگرکلیدهای سیف و یا الماریها نزد تان باشد بدهید.

مارا دوشب در استدیوهای رادیو نگاهداشتند و روز سوم روسها توسط ماشنهای محاربوی به زندان پل چرخی انتقال دادند. در هر ماشین محاربوی یک نفر دریور و یک نفرسرباز روس موجود بود که تفنگ کلشینکوف خودر ا به سوی ما نشان گرفته بود و ما را اجارهٔ حرف زدن نمیداد. چون از ماشین پیاده شدیم خود را در صحن محبس پل چرخی یافتیم. جوانان حزبی که تکه های سفید بر بازوی خود بسته بودند و مظفرانه برما نظر میکردند، ما را به اتاقهای منزل اول بلاک اول زندان رهنمایی کردند و ما تا 7 سال و 3 ماه در پلچرخی و بعضا محبس صدارت گذراندیم و بعد از آن که حکم اعدام 13 نفر ما پس از مرگ بریژینف به حبس دوام تبدیل شد، بر اساس سیاست مصالحهٔ ملی داکتر نجیب الله از زندان رهاشدیم که خود داستانی جداگانه است.

دوام دارد

 

 


بالا
 
بازگشت