عبدالحفیظ هُمام

 

سنخیت مقولۀ "تسامح وهمزیستی مسالمت آمیز" با اسلام

بخش ذوم

علاوه برآنچه در قسمت اول مقاله به آن اشاره شد، یکی از مهمترین مبانی دگرگونی وتحول مثبت که نقش سازنده ومحوری را در سرنوشت ملتها رقم میزند، همانا عنصر"آزادی عقیده وایدولوژیک" در جامعۀ بشری میباشد. در واقع "تسامح" و"آزادی اندیشه" به اصطلاح منطقیها "لازم ممتنع الإنفکاک" ویا جدایی ناپذیرازهمدیگر اند.

آنگاه که پیامبر درمکه مبعوث گردید، چیزی بیشتر ازمشرکین نمی خواست که با وی صرف از در تسامح پیش آیند وتنها بگزارند که آزادی بیان داشته باشد وحرفش را بگوید؛ اما سردمداران مشرکین – آنگونه که هنوز درهمین قرن بیست ویک، ودرجوامع استبدادی ونظامهای دیکتاتوری مطلقه حاکم است - تاب شنیدن حرفش را نداشتند؛ تا مبادا در اثر بیداری مردم ورهیدن ازقید بردگی، پایه های ظلم وبیدادگری شان متزلزل گردیده واز پا در آیند. وحتی آنگاه که پیامبر لاجرم از زادگاه وکاشانه اش آهنگ هجرت بصوب مدینه پیشه میکند، او ویاران آواره اش را صدها کیلومتر دورتر،  درهجرتگاهش (مدینه) همواره دنبال نموده، مورد یورش قرار میدهند، ولشکر ستیز وتجاوز غرض خفه کردن بیان وقید آزادی ، آدرسهای دور را نیز نشانه میگیرد.

"تسامح" بدون داشتن "آزادی" ناممکن وغیرقابل تصور است. آزادی را میتوان پایه وجوهرتسامح وزیست باهمی دانست؛ ازهمین رو اسلام دراولین گام این حق را به همه تضمین نموده وآزادی عقیده وباور را برای همه یکسان اعلام میدارد:"لا اکراه فی الدین" هیچگونه اجباری در دین وجود ندارد. ازلحاظ قواعد زبان عربی "لا اکراه" لا، در سیاق آیۀ مبارکه برای نفی جنس است. یعنی جنس اکراه واجبار ازهرنوعی که باشد مردود است. دوم اینکه کلمۀ "اکراه" نکره است ودرسیاق نفی قرارگرفته، نکره درسیاق نفی افادۀ عموم را مینماید. یعنی اکراه واجبار بصورت کل ازهر نام ونشانی که باشد به دستور قرآنکریم، پذیرفتنی نمی باشد. اگر قرار باشد ادعای مبنی بر نسخ، پیرامون این آیۀ مبارکه وجود داشته باشد، براساس قواعد "علم اصول-فقه" جنین ادعایی مردود تلقی میگردد؛ جون هرگاه اگر حکمی منسوخ شود، به اتفاق همه یی علمای اصول فقه، علت حکم بایست نیزقابل نسخ بوده ومنسوخ گردد؛ اما علت حکم درین آیۀ مبارکه "قد تبین الرشد من الغی" میباشد. یعنی راه هدایت ازگمراهی روشن وآشکار شده. مسلما، زوال این علت نا ممکن وغیر قابل تصور است؛ انگار چنان مینماید که گویی هدایت از گمراهی تبیین نگردیده باشد!

وازجانبی خداوند متعال، تنوع دینی واعتقادی را درین هستی، اراده وسنت ازلی خویش اعلام داشته ودرآیات متعددی به این مفهوم تأکید شده است. خداوند(ج) درخطاب به پیامبر(ص) می فرماید:{ولو شاء ربك لآمن من في الأرض كلهم جميعا أفأنت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين}. اگر پروردگار تو میخواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی ایمان می آوردند، آیا تو میخواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟{فذكر إنما أنت مذكرلست عليهم بمسيطر}. پس تذکر ده که تو صرف تذکر دهنده یی. تو برآنان تسلطی نداری که (برایمان) مجبورشان کنی. {لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم}. برای هریک از شما (امتها)  آیین وراه روشنی قرار دادیم، واگر خدا می خواست همه یی شمارا امت واحدی قرار میداد؛ ولی می خواهد شمارا در آنچه به شما داده بیازماید. {وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ}. واگر پروردگارت میخواست، همه مردم را یک امت (بدون هیچگونه اختلاف) قرار میداد؛ ولی آنها همواره مختلف اند، مگر کسی را که پروردگارت رحم کند؛ وبرای همین آنهارا آفرید.

سیاق آیۀ مبارکۀ فوق {وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ} دلالت به این دارد که اختلاف در اندیشه وباور، جزء فطرت انسانی بوده واز سنت الهی درآفرینش این موجود بشری است؛ لذا برخی از مفسرین از جمله ابن عباس، حسن، عطاء، أعمش وامام مالک در تفسیر"ولذلک خلقهم" گفته اند، به همین منظور، به منظوراختلاف آفریده شده اند که برخی مؤمن باشد وبرخی هم کافر.

 اسلام با وجود حقانیت وعدم هیچگونه تشکیک وتردید در پیام ورسالت اش، وبه منظور رعایت اصل تسامح وزیست باهمی وبرخلاف  مبانی تسامح غربی معیار"تعارف"، "عدالت" و"نیکویی" را اساس گذاشته است. وفراتر ازتعارف وعدالت، به مسلمانان دستور احسان ونیکویی را برای غیر مسلمانان – اگر متجاوز وباعث تهدید مسلمانان وجامعۀ اسلامی نباشند، وبخواهند در صلح وامنیت زیست نمایند - داده است. {لايَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْأَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}. خدا شما را از كسانى (ازكفار) كه با شما دربارۀ دين نجنگيده و شما را از خانه هايتان بيرون نرانده اند منع نمى كند، كه به آنها نيكى كنيد وبا قسط وعدل رفتار نماييد؛ زيرا خدا عدالت پيشگان را دوست دارد.

هدایات ورهنمودهای پیامبر (ص) باغیرمسلمانان پیرامون تعامل و رویۀ نیکو، در امر تثبیت مفاهیم تسامح و زندگی مسالمت آمیز، مشخص وآشکارا است. وبزرگترین دلیل درین راستا همانا معاهده ویا پیمان پیامبر اسلام بعد از مهاجرت به مدینۀ منوره با یهود وقبائل مدینه میباشد، که ایشان به منظور تنظیم روابط نیک وزندگی مشترک مسالمت آمیز، اقدام به بستن آن قرارداد نمود. این پیمان در واقع به مثابۀ دستورالعمل ویکی از پیشرفته ترین شیوه های حل اختلاف وزیست باهمی وتبیین اصول مناسبات نیک میان مسلمانان وکیشهای دیگر درجامعه میباشد.

پیامبر(ص) در احادیث متعددی کشتن واذیت وآزار غیر مسلمان را چه معاهد (دارای عهد وپیمان) واهل ذمه (آنهاییکه میان مسلمانان زندگی دارند وامنیت ایشان بدوش دولت اسلامی وجامعۀ مسلمانان است) هشدار نموده، وازعذاب هولناک الهی در روز جزاء برحذر داشته است. به روایت امام بخاری پیامبر (ص) فرمودند: "من قتل معاهدا لم یرح رائحة الجنة ..." کسی اگر معاهدی را به قتل میرساند، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد...). به روایت ابو داود پیامبر(ص) فرمودند:"الا من ظلم معاهدا او انتقصه او کلفه فوق طاقته او اخذ منه شیئا بغیر طیب نفس فأنا حجیجه یوم القیامة". هشدار! اگر کسی بالای معاهدی ستم روا میدارد ویا از ارزش ومقامش میکاهد ویا فراتر از توانایی اورا مکلف مینماید ویا از وی چیزی را بدون رضایت اش می ستاند، روز رستاخیز خودم ازجانب وی اقامۀ دعوا خواهم کرد. وبه روایت امام مسلم از ابی لیلی، "قیس بن سعد وسهل بن حنیف" (از یاران پیامبر) در قادسیه بودند، جنازه یی از نزدشان گذشت، وهر دو به احترام از جا برخاستند، وبه آن دو گفتند که این میت از اهل ذمه است، پاسخ دادند، همانا جنازه یی از نزد رسول خدا گذشت، ایشان از جا برخاستند، به ایشان گفته شد که این تابوت یهودی است. پیامبر (ص) فرمودند: "آیا آدمی نیست؟".

باری بیوه زن مسیحی بی سرپرست، نزد خلیفۀ مسلمانان عمر (رض) از بی بضاعتی ودین داری شکوه نمود، بعد از رسیدگی به نیازهایش خلیفه او را به اسلام دعوت نمود، خانم دعوت را نپذیرفت وگفت، برآیینی که هستم، خوشحال وراضی ام. عمر(رض) متوجه شد که اشتباهی را مرتکب گردیده؛ چون از مقام خلافت بعد از رسیدگی به عرایض اش چنین پیشنهادی را به وی نموده که دران شبهۀ اکراه وجبرمی رود؛ بلافاصله بهپیره زن میگوید، آنچه به راضی هستی به همان باش وازبارگاه  پروردگارعفو ومغفرت میجوید.

امام شافعی (یکی از ائمۀ اربعه) برای شوهر مسلمان عرضه نمودن اسلام را برخانم مسیحی اش حرام می پندارد؛ و از دید وی چنین پیشنهادی دران شائبۀ اکراه واجبار می رود؛ برای اینکه شوهر ویژگی قیمومیت (سرپرستی) را دارا است، وممکن خانم از درناخوشنودی وازبیم طلاق مضطربه پذیرش اسلام گردد.

امام ابن حزم در مراتب اجماع تذکر میدهد، اگر تنها یک نفر از اهل ذمه در سرزمین اسلامی، توسط کفار محارب ویا متجاوز هدف قرار گیرد وبخواهند که تنها همان شخص به ایشان تسلیم داده شود، به اجماع علماء بالای مسلمانان واجب میگردد تا با تمام وسایل سلاح وکراع (چهارپایان سواری وباربری مثل اسب، قاطر والاغ) به دفاع از آن شخص بپردازند، هرچند اگر به کشته شدن آخرین فرد مسلمان بینجامد؛ چون دفاع نکردن از وی، زیر پا گذاشتن عقد امانی است که خدا وپیامبرش به آن شخص سپرده است.

آرای فقهی وفتواهای چنینی در میراث فقهی اسلام با برداشت وفهم فقهاء از نصوص قرآن وسنت، به مراتب زیاد است، که در واقع بازتاب دهنده روحیۀ آزادی وفلسفۀ اختیار در اسلام به شمار می رود، وبیانگر این واقعیت است که اسلام در باب تسامح وزیست باهمی نسبت به هر آیین دیگری، کاملا بی مانند و بی سابقه بوده است.

جورج قرم مفکرمسیحی لبنانی، نویسنده، اقتصاد دان و وزیراسبق اقتصاد لبنان درکتابش "تعدد الادیان وانظمة الحکم/تعدد ادیان وسیستم های حکومتی" مینویسد، آنچه فقهای مسلمان را در امرتعامل نیک با مسیحیان دست وپاگیر نمود، نصوص صریح قرآن است که مجال هرگونه تأویل وشک وتردید را به کسی نمیگزارد.

امین معلوف، ادیب وداستان نویس معروف لبنانی مسیحی درکتابش"الهویات القاتلة/هویتهای مرگبار" مینویسد، اگر من درعوض مسلمان میبودم وقرار می بود که فاتحان سرزمین های اسلامی مسیحیان می بودند، دیگر از من وهمکیشانم درین مرزوبوم خبری نمی بود.

مسلما، نسل کشی ونابودی همیشگی مسلمانان اندلس، یکی ازصدها نمونه یی است که درین راستا میتواند مصداق سخن امین معلوف باشد.

 

 

-----------------------

اصطلاح "تسامح" و"همزیستی مسالمت آمیز" برمیگردد به تاریخ وفرهنگ غرب؛ و واژۀ "تسامح" معادل ترمنولوژی  tolerance)/تولرنس) ویا /tolerantia)تولرنتیا) بکار گرفته شده که ریشۀ لاتینی دارد، واساسا به معنی"تحمل" است. کلمۀ "تولرنس ویا تولرنتیا" درآغاز سدۀ بیستم، نخستین بار بوسیلۀ دانشمند مسیحی مصری انطون فرح، به عربی وهم به فارسی بوسیلۀ سید حسن تقی زاده در ایران به "تساهل" ترجمه گردید؛ ولي بعدها اصطلاح "تسامح" جاگزین کلمۀ "تساهل" گردید که بالآخره دراثرتداول وبکارگیری بیشتر یکی ازاصطلاحات ومفاهیمی گردید که درحوزه های مختلف فرهنگی، اجتماعی وسیاسی درجهان کاربرد گسترده یافته وجا افتاده است.

مسلما، هردو کلمه "تسامح وتساهل" واژۀ عربی است، ویکی از معانی ومدلولات "تسامح"، "تساهل" است که موارد آنرا در نصوص دینی هم میتوان یافت. درحدیثی از پیامبر گرامی (ص) روایت است که فرمودند: " بعثت بحنفیة سمحة" وکلمۀ "سمحة" به معنای "سهلة" است. یعنی من به منظور تبلیغ آیین برحقی مبعوث شده ام که دران گذشت وآسانی است. ودراثری از ابن عباس (رض) روایت گردیده که از وی پیرامون مسألۀ فقهیی پرسیده شد، در پاسخ گفت:"اسمح یسمح الله لک" یعنی بخود آسان گیر، وخداوند برتو آسان میگیرد.

کاربرد اصطلاح "همزیستی مسالمت آمیز"peaceful coexistence" دکترینی بود که اولین بار بوسیلۀ گرباچوف، رئیس جمهور اتحاد جماهیر شوروی وقت - زمانی که شوروی سابق وبلوک سرمایه داری غرب، درتقابل جنگ سرد به سرمیبردند - بکار برده شد. وهدف گرباچوف ازین ترمنولوژی جاگزینی روابط نیک مسالمت آمیز بجای تقابل و رقابت تسلیحاتی  ونزدیکی کشورهای کمونستی با بلوک غربی بود، که بعدها این اصطلاح کاربرد گسترده یی درحوزۀ سیاست یافت وبه عنوان اصطلاح سیاسی رواج بین المللی گرفت.

مؤلفه های تسامح وهمزیستی مسالمت آمیز

به اساس دکترین مفکرین ونظریه پردازان حوزۀ "تسامح وزیست باهمی" تسامح هنگامی میتواند درجامعه بوجود آید وجامۀ عمل بپوشد، که درآن ویژگیها وعناصر سه گانۀ زیر تحقق یابد:

1.     انعدام سنخیت فکری

 تقابل فکری وایدلوژیک در باورها، یکی ازعناصری است که به تصور و واقعیت "تسامح و زیست باهمی" مفهوم ومصداقیت می بخشد. همگونی وسازگاری میان دو فرد که ازهمه جهات، هم ازلحاظ فکری وایدلوژیک همسان وموافق هم باشند، دگر تسامح معنی ومصداقیتی نمی یابد، واصلاً مسألۀ تسامح ومدارا در چنین حال وهوایی مطرح نبوده وقابل بحث نخواهد بود؛ بناء تنوع فرهنگی وتفاوتهای اعتقادی ومذهبی یکی از مؤلفه های اساسی در مقولۀ تسامح به شمار رفته، وجامعۀ این چنینی با ویژیگی فوق الذکر، میتواند نماد والگوی "تسامح" و زیست باهمی در جامعه باشد.

2.     حساسیت وناخشنودی

اختلاف فکری وتضاد ادیولوژیک با افکار وباورهای دیگران، به این معنی که حتماً مرز واصطکاکی در یک جامعۀ دارای تنوع دینی وفکری ومحیط چند فرهنگی وجود دارد. طبیعتا ممارست باورهای دینی وفرهنگی جهتی برای جانب دیگری حساسیت برانگیز وناراحت کننده مینماید؛ اما با این وجود، با مخالفان فکری وعقیدتی با سعۀ صدر وخونسردی برخورد نموده وهرگز عکس العمل واکنشی نشان نخواهد دادد. بقول فیلسوف وادیب آلمانی گوته:" تسامح به معنای دقیق آن تحمل دیگری توأم با مشقت وکراهیت است، یعنی من دوستت ندارم؛ ولی با فشار برخویشتن ترا تحمل میکنم".

3. قدرت دخالت وجلوگیری

سومین عنصرویکی ازمهمترین مؤلفه های تسامح وزیست باهمی درجامعۀ متقابل ومتضاد فکری وایدلوژیک، قدرت جلوگیری وممانعت است. یعنی جانب قدرتمند وبرترجامعه بایست توان دخالت وإعمال ممنوعیت بر مخالفان را -درامر انجام شعائر دینی وفرهنگی شان - داشته باشد، وبا توسل به زور ونیرو-اگر بخواهد- بتواند اقداماتی را در قدغن نمودن هرگونه فعالیتهای مخالفان إعمال نماید؛ اما علی رغم امتلاک ابزارقدرت و وسایل بازدارندگی، به مخالفان اجازه میدهد تا آزادانه به انجام وبازتاب باورها ومعتقدات شان پرداخته ودرامربرپایی وشگوفایی مسایل دینی وکلتوری شان آزادانه مبادرت ورزند. اصل قدرت جلوگبری در واقع، ازمهمترین مبانی تسامح وزیست باهمی شمرده شده وبه آن صبغۀ عینی وعملی می بخشد. ازجانبی، اما درصورت نداشتن قدرت وناتوانی در إعمال قیود وممانعت، اگر بخواهد با افکار وباورهای مخالفان تسامح ومدارا کند؛ اینگونه تحمل وگذشت درمقیاس اصل رعایت تسامح معنی ومفهومی نداشته وعاری ازمصداقیت تلقی میگردد.

تسامح وهمگرایی غربی

از لحاظ تاریخی، اصطلاح ومقولۀ "تسامح وهمزیستی مسالمت آمیز" خیلی بعدها درفرهنگ غرب راه یافت. ریشۀ تاریخی آن برمیگردد به دورۀ رنسانس ونهضت علمی اروپا وپایان سده های میانه. وبصورت دقیق، بعد ازقیام وایستادگی مردم وجامعه در برابرحاکمیت مذهبی وبیدادگری کلیسا. اساسا، تسامح در فلسفۀ غرب مبتنی برلامبالاتی، عدم یقین ومبانی شک گرایی استوار است؛ شک گرایی به معنی اضطراب و تزلزل پایه های نگرشی وباوری وعدم التزام وتعهد به باورهای ایمانی وعقیدتی میباشد؛ بناء نداشتن تعصب دینی وعدم اهتمام درقبال ارزشها وآموزه های دینی، روند تسامح وزیست باهمی را در تاریخ غرب رقم می زند. وبه گفتۀ ویل دیورانت، جزم اندیشی تعصب بار می آورد، وتسامح با بی باوری وضعف ایمان شگوفا می شود.

فرانسوا ولتر، ادیب وفیلسوف فرانسوی که خود ازعلمبرداران فلسفۀ تسامح به شمار می رود میگوید، محور تعصب وعدم تسامح، باور داشتن به امتلاک حقیقتی است که خطا را نمی پذیرد، وهرگاه این باور زدوده شود تسامح میتواند عرض وجود نماید؛ چون باورهای دینی مبتنی برحقانیت کامل نیست وجزمیت اعتقادی اساسی ندارد؛ پس لاجرم بایست تسامح را پیشه کرد وبایکدیگر از در مدارا وبردباری، وارد صحنۀ زندگی شد.

یکی دیگر ازمبانی "تسامح وهمزیستی مسالمت آمیز" از دید اکثریت فلاسفۀ غرب، برمیگردد به مقولۀ " نسبی گرایی معرفتی". بر اساس تیوری نسبیت درباب معرفت وشناخت، هیچ معرفت وشناخت یقینی ومطلق در باورها وجود ندارد؛ چون هیچ حقیقت مطلقی را در هستی نمی توان سراغ نمود؛ بناء حقیقت نسبی است وهرچیز همان است که به نظر انسان درست می آید. هر برداشتی به اندازه برداشت دیگر احتمال درستی یا نادرستی را خواهد داشت؛ بنابراین بهتر است انسان از قضاوت دربارۀ برداشت های مختلف خودداری ورزیده، ودرقبال افکار ونظریات مخالف بردبار باشد. وبا تأکید برخطاپذیری، انسان بایست ازهرگونه پافشاری و اصرار بر آراء ونظریات خود بپرهیزد.

اسلام وتسامح

آنگونه که اشاره شد در کل، "تسامح غربی" مبتنی بر:"شک گرایی وبلا یقینی وبراصل نسبیت در باب معرفت ویا پلورالیزم دینی" استوار است. به گفتۀ گلبرت چسترتن فیلسوف بریتانیایی، تسامح فضیلت آدم بلا یقین وبی باور است. ولتر، ضمن مقالۀ تسامح ویا تحمل پذیری میگوید: "رابطۀ ناگسستنی میان خطا پذیری وتسامح ومیان امتلاک حقیقت وتعصب وجود دارد".

مسلما، نهضت علمی اروپا وجریان روشنگری درغرب، واکنش وطغیانی بود که درقبال جهل پروری ودانش ستیزی کلیسا ومسیحیت، جرقه های آن زبانه کشید. تاریکی وجهل فراگیر سده های میانه طی ده قرن متوالی، کشتن وسوزاندن علماء ودانشمندان، إعمال تفتیش عقائد (انگیزسیون) بوسیلۀ اربابان کلیسا و روند جانکاه وفاجعه بار کشتارهای جمعی مخالفان، همه وهمه شور وانگیزه یی ایجاد نمود تا جامعه ومردم علیه نهادهای دینی به پا خیزند ومراجع مذهبی را به گودالها فرو برند؛ فرایندی که بالآخره به نهضت علمی وشکل گیری فلسفۀ پلورالیزم درغرب انجامید.

اما روح وسرشت اسلام وارسته ازان ناهنجاریها وگرایشهای غیر انسانی است، واسلام هرگز در درازنای تاریخ اش جنایات وناروائیهایی ازین قماش را تجربه نکرده است. وبرعکس آنچه اسلام را از پرتگاه سقوط نجات بخشیده، روح دانش پرورانه وسرشت جهل ستیزانۀ او است. ما درینجا در صدد تذکر نصوص دینی پیرامون اهمیت علم وتشویق وترغیب به آن، وهم در پی یادآوری دانشمندان رشته های مختلف وفلاسفۀ مسلمان که نامور وسرآمد روزگار در تاریخ بشری اند، نیستیم؛ چون همه کم وبیش به آن آشنایی دارند؛ ولی میخواهم این نکته را یادآور شوم که اصل "تعقل، تدبر وتفکردرهستی وآفرینش" که از لوازم ومقتضیات خداشناسی وایمان، واز رهنمودهای بنیادین قرآن کریم وسنت پیامبرشمرده می شود، مسلمانان را وا داشت تا روش تحقیقاتی ومتود پژوهشی را توأم با بینش علمی و روشمند برگزیده، ومبانی یک تمدن عظیم وبا شکوه را در تاریخ بشری رقم بزنند.

البته ویژگی دیگری اسلام، که نقش سازنده را دربالندگی وشگوفایی فرهنگ ودانش مسلمانان داشته، رویارویی وتعامل عقلانی ومنطقی آن با فرهنگها و تمدن های دیگر است؛ اسلام هرگز از داد وستد وآمیزش با تمدن های پیرامون خود باکی نداشته، بلکه از آنها نیز بگونۀ مثمر وسودمند بهره جسته است. این امر همچنان باعث انگیزۀ پژوهش وتکاپوی علمی پیرامون مسائل دنیایی وعقلانی گردیده ودر شگوفایی و بالندگی تمدن اسلامی نیزاثر برجسته یی داشته است.

اما دیدگاه وکارکرد اسلام، درامر"تسامح وزیست باهمی مسالمت آمیز" کاملا در خط مقابل تسامح وهمگرایی غربی قرار داشته، ویکسره متفاوت ازدیدگاه های اومانستی غرب میباشد. بناء تسامح اسلامی، با هیچیک از مبانی واصول غربی (بلا یقینی ونسبیت در باب باور ومعرفت) همخوانی وسنخیت نداشته؛ بلکه آن برخاسته ازعمق آموزه ها وتعالیم بنیادین اسلام وازمتن نصوص قرآن کریم ورهنمود های سنت پیامبراسلام سرچشمه میگیرد.

اما آنچه میان "تسامح وزیست باهمی" غرب ومیان " تسامح وزیست باهمی" دراسلام، تفاوت میگزارد همانا شکنندگی، بی اعتباری، عدم اطمنان ومقطعی بودن تسامح غربی است؛ چون تسامح غربی در سیاق خاص تاریخی بصورت واکنشی وبه اساس عواطف وگرایشهای انسانی شکل گرفته؛ لاجرم چنین ساختارهایی چه از لحاظ علمی وتاریخی وچه از منظر مطالعات وپژوهش روانکاوانه، سست وبی بنیادین ویا به تعبیر مولانا "چوبین وبی تمکین" میباشد. وبیشتر ثبات وپایداری اش پیوند وبستگی به مزاج وسرشت دست اندرکاران نظام، و وابسته به تمایلات وگرایشهای مردم وجامعه دارد. مسلما، جریانها وگرایشهای "اجتماعی-انسانی" اگر مبانی ایدیولوژیک وعقیدتی نداشته باشد وبر اصول وپایه های صلب ومتین استوار نیابد، چه بسا در اثردگرگونی وتغییرشرایط ویاهم با تسلط یافتن حکام مالیخولیایی وخود شیفته وبیمار براوضاع واحوال جامعه، ویا با زبانه کشیدن آتش تبعیض وطوفان نژادپرستانه، روند شکستگی وازهم ریختن واستحالۀ "تسامح" هرآن قابل پیشبینی ومتصور به نظرمی رسد.

اما آنچه "تسامح اسلامی" را برتری و ویژگی برازنده میدهد، وتفوق اش را نسبت به تسامح غربی مسلم وقطعی می نماید، آنست که تسامح اسلامی تکیه گاهش بسترایمانی است وخاستگاهش نص صریح قرآن وپیامبر. تسامحی که با باور وایمان مسلمان پیوند وگره خورده وهرگز تزلزل واضطراب را نمی پذیرد؛ چون هرگونه تجاوز وتخطی به مثابۀ اضطراب وگسیختگی ایمان وسرپیچی از آموزه های باوری وعقیدتی مسلمان تلقی میگردد. به یقین افکار وآرایی  که مبانی عقیدتی ماورائی واتکای ایمانی داشته باشد، درهیچ اوضاع واحوالی آسیب پذیر نبوده وهمواره نا گسستنی است.

هرچند گروه های کوچکی گهگاهی با افکار منحرفانه ومتحجرانه یی به دور ازخط ومسیر کلی اسلام، درهرمقطع زمانی درتاریخ اسلام پدیدار می شوند؛ ولی چون خط اصلی وگرایش کلی آموزه های اسلام مبتنی بر مبانی اخلاقی، ارزشهای انسانی، عدالت وتعامل نیکو بادیگران استوار است، وتعالیم اش همه باعقلانیت وخردگرایی آمیخته، دیگر دیدگاه های غیر انسانی وافراط گرایانه نمی تواند جایگاهی درگسترۀ تابناک اسلام بیابد وره در میان امت اسلامی بگشاید.

(ادامه دارد)

 

 


بالا
 
بازگشت