خوشه چین

 

حــــرکــــت

 

خوشه چین (عیار )باش آزاده وتک تنها به چنگ آوردن حیوان وحشی دشت وجنگل آماده باش.
بلی آنگونه بودم دیروز امروز بفهم که نیستم
هر آهنگی که از دوست شنیدم ازقله ای کوه برخیستم.

حقیقت انسان تجلی می یابد از صداقت اوبربنیاد گفته ای:
پندارنیک ،گفتار نیک وکردارنیک.

حرکـــت ازمبــــدأباعـــث پیــــروزی است

موافق این حــرف آقـــــای فیـــروزی است

«خوشه چین» طرح مسلــه غامــــض افتاد

نه که ضـــرورت به ســواد آمــــوزی است

بلی اول اگـــراین قاعــــده رعایــت میگردید

کنـــون گــــزیدن انگشت ازدهن سوزی است

حقیقتن طـــی طــــریق شش مرحلــــۀ تاریخـی

همه برخوردارازرفأ همگانی سیرروزی  است

پایان شش مرحله باسیرتحول اقتصادی وفرهنگی

درتکه سفیدباحروف سرخ خامک دوزی است

خشم خلق

خشم خلق مبدل میشودبـــه آهنـــــگ

دست میـــبرندبـــه چوب آهـن وسنگ

چون تختــــه نیوتــــن به محــــورآزادی

همه رنگهــــا ترکیــــب بـــه خــاک رنگ

ابرسیانمـیخواهیـم وحشت ودهشت است

درآسمان آبی مان «مهـــــر»طلایـــی رنگ

محبت تابنـــــده یک ســـــان به شـــاه وگدا

توده های ملیونی سهم شان است بی درنگ.

ادبیات

دوستان محترم ادبیات من درباری وسرکاری نیست.

ادبیات من لچ وبرهنه وعریان است ازناچاری نیست.

ادبیات من گل چاه وسرچاه است چه دردل درزبان درزبان آید.

زبان توده هاست زبان مردم است زبان ضلت وخواری نیست.

 آزاد بودن یعنی انسان بودن.
اگر آزادی ات را صلب ساختند بدان که عزت حرمت و شرافتت را معامله کرده اند.
تو چون حیوان باید از مزرعه اش تحت نظر چوپانش علف بخوری وسگ چوپان تورا مراقبت کند

عیاران نوین انقلابی به ظاهر دنبال خردمندانی رفته بودند که از آنها بیاموزند.
خیلی تجربه گرفتند از اشتباهات و خطاهای انقلابی شان وحرکت های غیر اصولی‌ شان و بداخلاقی های سیاسی عده ای از سیاسیون شان.
کنون استاد شده اند که بگویند میرویم جستجومینماییم نسل نوین را برای شان میفهمانیم علت های ناکامی مان را خطاهای سیاسی مان را میدان را برای شان رها می نماییم تا صفحه ای نوین ازتاریخ را قلم بزنند

درقفس(آب ودانه)به اندازه کفاف موجود است.گنجشک همان قدر آزادانه پروازمینماید ومیخواند که حدود اربعه قفس برایش اجازه میدهد

نظام سیاسی یک کشور بمثابه سرویس شهری است که راکبین را ازکابل به مزار ویا ازکابل به هرات انتقال میدهد.
طبعن که درپشت فرمان بس کسی باشد که از عقل کامل وازصحت کاملن سالم بوده باشد.
این دریوری که درپشت ماشین قرارداده شده است متاسفانه که به مرض میرگی گرفتار است.
زمینه سقوط این سرویس را آماده می گرداند هنوز که دیرنشده است باید دریور صحت مند را تدارک دید تاکه ماشین را از سقوط و مردم را ازمرگ حتمی نجات داد

مردم افغانستان را مارها می خورند.
مارها رااژدهار.
می فهمیدیانیییییییییییییی

بهتر همین است که حلقات گروپ ها گروه ها و احزاب سیاسی خوب شوند(به هوش بیایند).
وظایف ومکلفیت های اخلاقی و انسانی خودرا بدانند که در قبال آزادی واستقلال مردم چه مکلفیت های دارند.

درتغیر جهان مصروفیت دهقان بالای زمین و مصروفیت کارگر درچرخاندن ماشین وازمتفکر در ایجاد گری وخلاقیت مصروفیت خردمند با کتاب وازمحقق در پروسه ای تدقیق ارزنده میباشد.

حرف عیاران ظاهرن آرام وغیر قابل نفوذ به نظرمی رسد.
اما نتیجه اش گویا که باری باوزن بلند ازبالای پلهای مصنوعی عبورداده شده است.
راه برگشت باقی نمانده است.
ایالات متحده آمریکا مصالحه ملی راکه ازجانب حزب وطن به حیث یک اصل پذیرفته شده بود نادیده نمی گرفت.
امروز سرافکنده راه برگشت درپیش نمی گرفت.
خوب است که برگردد راه برای همسویی بین المللی هموارشود.
و جهان دریک فضای امن انسانی سروسامان یابد و مبارزه انسان درمقابل انسان نفی و بشریت کره زمین برای تسخیر کائنات همدست شوند.

اما فکرت باشد

اما فکرت باشد که دوستم یک (عیاراست) آنانی که(مردمش)ساختندش و ازش حمایت کرده اند درمیدان رها نکرده است.درمعادلات سیاسی دست به ماجراجویی نمیزند،هواخواهان خودرا یتیم بچه نمی گذارد. تمامی جوانب قضیه را مدنظرمی گیرد.وقت حمله وگریزرا برای حمله ای ضدحمله محاسبه میکند.

هرگونه فرمایش و طرح سیاسی تحت اشغال بیگانه بمثابه کچکول برگردن.
ازمه بود ازتو شد.
یک کمی بتی داروشد.

نظام سیاسی یک کشور بمثابه سرویس شهری است که راکبین را ازکابل به مزار ویا ازکابل به هرات انتقال میدهد.
طبعن که درپشت فرمان بس کسی باشد که از عقل کامل وازصحت کاملن سالم بوده باشد.
این دریوری که درپشت ماشین قرارداده شده است متاسفانه که به مرض میرگی گرفتار است.
زمینه سقوط این سرویس را آماده می گرداند هنوز که دیرنشده است باید دریور صحت مند را تدارک دید تاکه ماشین را از سقوط و مردم را ازمرگ حتمی نجات داد.

دیگر ضرورت نیست که بگوئیم :
فلانی خوب کارکرده بود چیز خوب گفته بود.
هرادعاگرباید بگوید چنین کار زیبا انجام داده ام میخواهم بیشتر وخوب تر ازان انجام بدهم.

یگانه جوهر انسان اجرای سیاست از مجرای شرافت است.
او (اشرف غنی)اولین کاری که کرد افتراق ملی را بین( پشتون تاجک)عمیق ترساخت.
من حق دارم به حیث یک انسان وطن دوست وانسان دوست هر انسان با همین روحیه را بی شرف بگویم

گناه ماهمین است که به دنبال آب رفته بیل بر میداریم.
آبی که باید تن آب میکردی زمین وباغ ودشت ودامنت را سیراب میکردی.
افتخار به همان میرآب میکردی.
میرآبی که حق آبه هارا قانون مند توزیع وتقسیم مینمود.

اشرف غنی پایگاه مردمی ندارد.ازمیان مردم برنخاسته است.
تنها لنگی زدن را یاد گرفته است تصنعی است.
کلمه خودرا درست خوانده نمی تواند.
همین لحظه ازش بپرسید شرایط وضو وتیمم را نمی داند.
اشرف غنی آورده شده است بی ریشه است.بااندکترین( پف)باد ازمیان برداشته میشود.

افغانها ازین به بعد باید مرغ کلنگی بیگانگان نشوید.
برای تان دانه می اندازند.باهمدیگر می جنگید.
زمانی که میدان را ترک دادی خون ازگردنت میگیرد.
رفیق ویا سیال خودرا مرغ پلو میدهد.
ازین زشت ترش را روز بعد می نویسم.

روزی میرسد که جبهه را سمت وسودهم.
جبهه ای میهنی این راجبهه ای ضدغنی را.
فکرتان باشد
همچنان دورمی اندازم این پوپکی فیشنی را.
میخوانم سرودمیهنی راونغمه ای قطغنی را.

توبه جزاینکه خیانت آموخته باشی!

صداقت نیاموخته ای ازپــــدر

به غیرازشنیدن ای جان پـــدر

بگیراین سوغاتک کاکا یت را

قند پدرتوته جگرمکرردرمکرر

درزمانهای قدیم که هم مرزابود هم کوت وال هم ولسوال بود

پس آموزش سرمایه ای ذخیره شده درذهن است.تومجبورهستی که دربازار سیاست ازذخیرۀ موزه هایت کاربگیری.

پس تونمیتوانی پیش قراول آزادی وخدمت به انسان زحمت واقع شوی.

هرخمچه ای که در لب جوی آب خلانده ام
مبدل به درخت شده است.
این درخت وجدان صداقت بوده با آب وجدان آبیاری گردیده.
قدش رسا به سوی آسمان درختانی که ذریعه خیانت آبیاری گردیده تحت سایه قرارگرفته است وبعد این درخت خیانت خشک.

ومن

درین جا مراد ازمن (ما)است.من به مانند خود فراوان دارم فرزندان زحمت کش شاگردان مکتب فقرو نامرادی،سلی فرزند ارباب خورده دروی خود،تحقیرفرزند مرزاوولسوال قاضی رشوت خوردیده وشنیده وهزاران شکست وریخت ناامیدی ها را ازین مکتب باخوددارد بهترین سرمایۀ حقیقت است ازین مکتب درذهن وخردخود دارد.

میرسد روزی که جبهه را سمت وسودهم.
جبهه ای میهنی این راجبهه ای ضدغنی را.
فکرتان باشد
همچنان دورمی اندازم این پوپکی فیشنی را.
میخوانم سرودمیهنی راونغمه ای قطغنی را.

قلم زنان ترجمان نیات آرزوها و خواسته های مردم رنجدیده کشوراند.
آنها همه روزه همدیگر خودرا می شناسند می شناسند که درد مشترک دارند صف شان متحد میشود.

در کشورمان ازطرف شب سگ ها نمی جفند.
بخاطریکه دزدان ازطرف روز دست به دزدی میزنند.

گروه ارکستر انتخابات موزیک را چنان می نوازد پایانش فاجعه است.
به اختیار خود نمینوازد طبق دستور و صاحب مدعا تباهی جامعه است.
ودکانو شان چنان مست وبی خبر ازسروپا همراه چرسی وبنگی.
پایان ماجرا نه دیگ ماند ونه کاسه نه طبق خیانت به مولانا ورابعه است

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت