علی رستمی

 

عروج عیسی مسیح   وپیدایش مسیحیت   

بمناسبت  جشن کریسمس 2020

قبل از ظهور حضرت عیسی در سرزمین بین النهرین ، مصر ، یونان، روم واسیای صغیر خدایان مختلفی به روان ومغز مردم این سرزمین حاکم بود .این خدایان به شکل اسطوره یی مانند :افسانه های  اوزیریس، اادونیس ، ومیترا (مهر) ، اورانوس ، اتمیس وغیره که تقریبن بیشتر ار 1500 تن  ،مردم را مصروف نیایش و قربانی ونذردوعا ساخته بود. این خدایان در اوایل قرن هجدهم در محافل د انشمندان به مثابه افسانه ها مورد جروبحث بود . د انشمدان نیز تاریخ بنیادگذار مسیحیت  را مورد پژهش مانند این اسطورها قرارداداند تا چگونکی عروج حضرت عیسی را به مثابه پیامبران اسرائیل  ویا پسر وروح خدا منجی بازنمایی نمایند.  ایا تاریخ زندگی حضرت عیسی براساس درد ورنج ومشقت دوران  بوده که امپراتوریهای ظالم  بالای ا قوم ستم را روامی داشتند؟امید رهایی از رنجها در روی زمین با داشتن یک رهانندهء خدایی درانزمان  راز موفقیت  انسانهای از مشکلاتهای و رنجها و کمبود نیازیهای زندگی شان دراین امر نهفته  بود ویا خیر!.

داشتن خدا درانزمان برای  هرقوم و شهر جزو سنت وفرهنگ بود که یک نوع وحدت وهماهنگی را درمیان انها برای دفاع ازهویت سرزمین  انها بوجود میاورد.

.به این رو علما ی دوران خرد ورزی دراروپا دراینمورد بعداز پژوهش نظریه های گوناگونی را به بشریت اعلام نمودند که باعث تغییری عقاید شان دربعضی از احکامهای که جنبه اسطوروی درکتابهای دینی( اسمانی ) داشت خط بطلان کشیدند.

زاد روزحضرت عیسی مسیح:

در انجیلهای مرقس ، متی ، لوقا ویوحنا از حواریون  عیسی مسیح زاد روز وی رادر زمان هرودس پادشاه یهودیان ودوران رهبری امپراتورروم" اگوستوس "در سالهای 27 پیش ازمیلاد الی 14 میلادی بود ؛به سال سوم قبل از میلاد  منسوب میکنند. درضمن لوقا حضرت عیسی را که در سال پانزدهم سلطنت تیبرس در 28 و29 میلادی میباشد وبه دست یحیی غسل تعمید  داده میشد سی ساله توصیف می کند. به این اساس تولدی اودرسال دوم ویا اول قبل ازمیلادبوده است. . طوریکه لوقا میگوید:«درآن ایام حکمی از طرف اوگوستوس قیصر صادر گشت که تمام ربع مسکون را اسم نویسی کنند.. هنگامی که کوپرینویوس والی سوریه بود. «ما میدانیم  کوپرینیوس بین سالهای 6و7 میلادی فرماندار سوریه بوده است.»همچنان یوسفوس شحصی دیگری از سرشماری که دریهودادرسالهای 6و7 میلادی صورت گرفته بود، یاد می کند. دراین زمینه ترتولیاس نیز روایت دارد که به اساس فرمان ساتوررنینوس فرماندار سوریه در سالهای 7و8 قبل از میلاد سرشماری دریهودا انجام داده است. به این رو اگر این سرشمارهای مدنظر گرفته شود ،  از نظر لوقا، زاد روز حضرت عیسی پیش از سال ششم قبل ازمیلاد دانست . با درنظرد اشت نظریه های فوق سال دقیق از تولدی حضرت عیسا بدست مورخین نیست. طوریکه کلمنس اسکندری اظهار داشته است:«(حد200میلادی) عقاید مختلفی را که در روزگار وی درباره تولدعیسی وجود داشته مطرح می کند ، ومی گوید برخی گاهشمارآن این روز را نوزدهم اپریل وبرخی بیستم می معین می کنند، اما خود اواین تاریخ را هفدهم نوامبر سال سوم قبل ازمیلاد می داند». روایات هم وجود دارد که مسحیان شرقی جشن تولدعیسی را درقرن دوم میلادی روز ششم جنوری برگزار می کردند.همچنان در سال 354 میلادی بعضی از کلیسا های غربی ازجمله کلیسای روم این روز را در25 دسامبر جشن میگرفتند. درآن زمانها هم این روزهارا بنام انقلابی موسومی که درنتیجه روزهای طولانی تر میکردید محاسبه کرده بودند. چنانچه دراین روز جشن تولدی کیش میترا یعنی روز تولدی "مهر" به عمل میاوردند. بعداز سالهای پسین درشرق هم در پایان قرن چهارم به روز 25 دسامبر  جشن گرفته میشد ومورد پذیرش همه قرار گرفت.

نطر به اظهارهای متی ولوقا تولدی حضرت عیسی در بیت لحم واقع درهشت کیلومتری اورشلیم صورت گرفته است. وبعد خانواده حضرت عیسی به ناصره واقع درجلیلی نقل ومکان ومتوطن شده اند. اما مرقس یکی دیگر از حواریون عیسی از بیت لحم نام نمی برد" فقط مسیح را : عیسای ناصری  می نامد.والدینش به او یسوع  به معنای یاری یهوه نهاده بودند". سپس یونانیان انرا یسوس و رومیان یزوس تبدیل کرده اند.  

چنانچه درتاریخ تمدن جهان اثر ویل دورانت تحریراستکه:«او(عیسی)ظاهرأ از خانواده یی کثیرال اولاد بوده است. زیرا همسایگانش که به تعلیمات ووعظ نصایح وی گوش فراء میدادند،از خود می پرسیدند، این حکمت واین قدرت اعجاز را اواز کجا اورده است؟ مگر فرزند ان درودگر نیست؟ مگر نام مادرش مریم ونام برادرانش یعقوب، یوسف شمعون ،ویهودا نیست؟ مگر خوهرانش درمیان ما زندگی نمی کند؟»

همچنان  روایتهای  درانجیلهای مشکوک یا غیر شریعی تولد عیسی را دریک "غار یا آغل"نسبت قتل عام یهودیان وفرار انها از مصر تذکار امده است.چنانچه بولس(پاولوس یا شائول) و یوحنا ی از حواریون حضرت عیسی از باکره زاده گی ان یاد نه کرده اند. اما متی ولوقا یاد مینمایند. این امر زمانی یاداوری میشود که نسب انرا از طریق یوسف به داوود می رسانند.

درمورد جوانی حضرت عیسا  ویل دورانت  چنین مینویسد:« .. ولی (عیسی)از تعلیم وتربیت رسمی برخوردار نه بود. همسایگانش می پرسیدند : چگونه است که این مرد می تواندبخواند، حال انکه هرگز مدرسه نه رفته است؟ در کنیسه حاضر می شد وبه انچه از اسفار نقل می کردند با لذتی اشکار گوش فرا می داد."صحیفه انبیا" ومزامیر بیش ازهمه عمیقأ درحافظه اش رسوخ یافت وبه شکل شخصیت اویاری د اد. شاید صحیفه دانیال وکتاب خنوح را نیز خواند، زیرا تعالیم بعدی اوازکشف وشهود انان دربارهء پیدایش مسیح وروز قیامت وفرارسیدن ملکوت خداوند سرچشمه میگرد.» زندگانی عیسی (ع) درزمان اتفاق میفتد  که یهودان ازرنج ظلم وستم یونانیان ورومیان به ستوه امده وبودند ویک دوران اختناق اوری برای یهودان بود و ودر عین زمان یهودان اعتقاد رادیکال  به سنت و مذهب  نیاکان خویش  داشتند وبسیار ارزش قایل بودند. هیچگاهی به رضا و حتی زور به دشمن تسلیم نمی شدند و به عوض خود کشی میکردند گروهای بوده اند که درحالت محاصره دشمنان خود یکدیگر را قتل نموده وبه دشمن خود تسلیم نه میشدند.نظر به احکام  مذهبی شان انها درانتظار رهانندهء اسرائیل را میکشیدندو سحر وجادو، فرشته ودیو، جن زدگی وجن گیری، معجزه وپیشگویی، غیبگویی وطالع بینی درهمه جا رسم وسنت وبه عادت مردم این سرزمین تبدیل شده بود واقعیت مسلم به شمار میرفتند. حضرت عیسی درمیان جمعیت بزرگ یهودان فلسطین زیست داشت که همه ساله برای اجرای مراسم مذهبی عید فصح( تجلیل از رهایی یهودان از مصر میباشد) سفری به اورشلیم میکردند. به این رو عیسی از طریق اینها اطلاعاتی در بارهء سایرا قوام  های یهودی ازجمله: اسینیان نصرنیان وغیره واز شیوهء زندگی راهبانه مذهبی شان تحصیل مینمود. ولی انچه اورا زیادبه شوق وشور مذهبی برانگیخت ، موعظه های" یحیی پسر الیصابات دخترعمه مریم "بوده است. مرقس ومتی، یحیی را چنین توصیف می کنند که:« این یحیی لباس از پشم شتر می داشت وکمربند چرمی برکمر، وخوراک اواز ملخ وعسل بری می بود. د راین وقت اورشلیم وتمام یهودا وجمع حوالی اردن نزد اوبیرون می امدند وبه گناهان خود اعتراف کرده ودراردن ازوی تعمید می یافتند.» و او همیشه به زودی برای  مردم یهود مژدهء مسیح وملکوت خداوندی را میداد. هرودس انتیپاس فرماندار چهار شهر جلیل به خاطر فعالیتهای سیاسی و مذهبی  یحیی که مردم را به شورش نه اورد اورا زندانی نمود . این امر باعث شد که حضرت عیسی به جلیل بیاید وبشارت ملکوت خدا را وعظ کند. چنانچه لوقا مینویسد:« وعیسی به قوت روح به جلیل برگشت .. واو درکنایس تعلیم میداد.»  یحیی متاثر از ایه ها واحکام اسفار خمسه وصحیفه اشعیاءنبی چنیین وعظ مینمود:« روح خداوند یهوه برمن است زیرا خداوند مرامسیح کرده است تا مسکینان را بشارت دهم، ومرا فرستاده است تا شکسته دلان را التیام بخشم، واسیران را به رستکاری ومحبوسان را به ازادی ندا کنم...وجمع ماتمیان راتسلی بخشم.».

لوقا می افزاید:«چشمان همه اهل کنیسه بروی دوخته می بود. انگاه بدیشان شروع کرد که امروز این نوشته در گوشها ی شما تمام شد. وهمه بروی شهادت دادند واز سحنان فیض امیزی که از دهانش صادر می شد تعجب نمودند.»

شهادت حضرت یحیی وتعلم وموعظه های حضرت عیسی

 یحیی نسبت فعالیتهایش از طرف حاکمان روم  زندانی وبی رحمانه سر بریده شد.وقتی که خبر رسید که سر یحیی بریده شده  وبه شهادت رسیده است وپیروان مریدانش درجستجوی رهبر جدید هستند ، حضرت عیسی بارِ این رهبری وخطر ان را پذیرفت. بعدن به احتیاط به قریجات می رفت وبا مرد م صحبت وعظ میکرد واز حرفهای سیاسی ابا می ورزید . مردم را به  توبه ، ایمان ورستگاری   تشویق وبشارت میداد.وچنان صحبتهایش جذاب بود که مردم فکر میکردند که این خود حضرت یحیی است.که دوباره زنده  شده است. حضرت عیسی بسیار زهدانه و متواضع با نرمش با مردم برخورد میکرد ودرسهای اخلاقی برادرانه همنواعیی وهمسوی را تبلیغ میکرد، میگفت:« حکم مکنید تا برشما حکم نشود» زنان را به زهد وپرهیزگاری ودوری از زنا تشویق میکرد : زنان اگر شوهر نه گیرند بهتراست. تمایل جنسی نسبت به سایر مردها به زنان  نرمش پذیری داشت خلاف طبعیت ادمی نشان میداد. هم درضیافت اغنیا وهم بینوایان شرکت می جست  . برای بینوایان نوید های که بر پایه دگرگونی استوار بود وانهارا در ملکوت(بهشت اسلامی) خداوندی فراء خواهد رسید برتری می بخشیدو  بعداز این دنیا، دنیا ی دیگری ملکوتی است که مسیح ظهور میکند ودرانجا پادشاهی مینماید.حصرت عیسی همیشه خودردر کنار طبقات پایین قرار می داد. درمورد محجزه هایش درکتاب  تاریخ تمدن جهان امده است:« احتمالأ معجزات مسیح در بیشتر موارد نتیجه تلقین بوده اندـ یعنی تاثیر یک روح قوی ومطمئن بر ارواح تاثیر پذیر. حضور عیسی  به منزله آرزویی تقویتی بود. با لمس امیدوارانه اوناتوان نیرو می گرفت وبیمار بهبود می یافت.

مسلمأ در عهد حضرت عیسی نیز در اپیداوروس ودر دیگر مراکز شفای روانی دنیای باستان چنین پدیده هایی رواج داشت و رخ می داده است. حتی حواریون هم ازاین گونه شفاها می کرده اند. جنبهء روانشناسی معجزات را دو نکته نشان می دهد: اولأ خود عیسی شفاهایش را به<ایمان> کسانی نسبت می دادکه شفا می یافتند. ثانیأ در ناصرهء ظاهرأ به علت اینکه مردم به چشم <پسرنجار> به او می نگریستند وبه قوای استثناییش باور نداشتند نتوانست محجزه کند؛ وهم از این روست که می گویند:« نبی بی حرمت نباشد مگر در وطن وخانه خویش». حضرت عیسی شخصن هیچ وقت راضی نه بود که به اصطلاح محجزه بیاورد حتی از حواریون خود راضی نه بود که اورا صرف به خاطر محجزه هایش قبول دارند.

 حضر ت عیسی تعلیم واموزش خود را  به طور ساده برای شنوندگان بیان میکرد.برای افاده حرفهای خود از تشبهات وتمثیلهای ادبی که رواج زمان بود استفاده میکرد که زیادتر ریشه وکنه ان ارتباط به انبیایی قبل ازوی،  مولفان مزامیر یا  ربنها بود. وزیادتر جنبه های اخلاقی دران شامل بود. حضرت عیسی بشارت خودرا  چنین اغاز مینماید:" نقطعه اغاز کار «بشارت» یحیای تعمید دهنده بود که خود گرفته از صحیفه دانیال وکتاب خنوح بود؛«تاریخ جهش ندارد» وی میگفت ملکوت خداوند نزدیک است؛ بزودی خداوند به فرمانروایی بدی در روی زمین پایان می دهد؛ "پسر انسان " درروی ابرهای اسمان می اید تا همه بشریت را، زنده ومرده، دادرسی کند. زمان توبه به پایان می رسد، کسانی که توبه کرده اند، زندگی عادلانه د ارند،خدارا می پرستند، وبه پیامبر او ایمان اورده اند وارث ملکوت خواهند شد ودر دنیای که سر انجام از هربدی ورنج ومرگ رسته است به قدرت و به افتخار می رسند.مقصود ار «ملکوت» نزد حضرت عیسی بهشتی اسمانی است که ذریعه پیامبران قبل از عیسی نیز رواج داشت وبه گوشها اشنا بود.این سنت یهود ی بود،که به عیسی به ارث رسید. در انجیل یوحنا از حضرت عیسی روایت  است: « پادشاهی من از این جهان نیست» گاهی از ملکوت به عنوان حالتی روحی سخن میگفت که پاکان ومعصومان به ان نایل می شوند:  « ملکوت خداوند درمیان شماست» گاهی انرا به صورت جامعه پر سعادت اینده تعلیم میداد:« رفتن به ملکوت شرط لازم ان رستگاری است؛ ملکوت کی فرا خواهند رسید؟ بزودی ؛هراینه به شما می گوییم که بعدازاین از عصیر انگور نه خورم تا انروزی که درملکوت خدا ان را تازه بنوشم.»   بعدازاین موعد را کمی به عقب می اندازد:« هراینه به شما می گویم که بعضی دراینجا حاضرند که تا پسر انسان را نبیند که درملکوت خود می اید،ذایقه موت را نخواهند چشید...این نسل ازمیان نخواهند رفت تا انکه این چیزها کرده شود... ولی از ان روز وساعت غیر از پدر هیچ کس اطلاع ندارد؛ نه فرشتگان دراسمان ونه پسر هم. پیش ازحلول ملکوت نشانه هایی خواهد بود: وجنگها واخبار جنگها را خواهید شنید... زیرا قومی ومملکتی با مملکتی مقاومت خواهند نمود، وقحطیها ،وبادها، زلزله ها،درجایها پدید اید. انگاه شما را مصبیت سپرده، خواهند کشت... واز یکدیگر نفرت گیرند وبسا انبیا کذیه  ظاهر شده بسیار را گمراه کنند. وبه جهت افزونی گناه محبت بسیار سرد خواهدشد."

مطابق تعالیم حضرت عیسی بعضی از اشخاص وگروها ملکوت را به مدینه فاضله و  کمونیستی افلاتونی تشبیه کرده اند. چنانچه در انجیلها قراینی «برله» تذکار رفته که مسیح واضحن انسانی را که در زندگی هدف اصلیش جمع اوری واندوختن پول است تجمل پرست وحقیر شمرده است. ثروتمندان و متمویل را به عذاب گرسنگی وبدبختی وعده میداد.

سپس حواریون ملکوت را دگرگونی انقلابی میان غریب وثروتمند تعبیر می کردند.

دستاورد عیسی نظم ونظام دولت جدید نه بود. بلکه بنیان روش اخلاقی ارمانی داشت. قانون اخلاقی اوبرنزدیک بودن زمان فرارسیدن ملکوت ارتباط میکیرد.،هنجارهای اخلاقی ان طوری هدفمند بود که انسانرا شایستهء ورود به ان گرداند.«نویدهای سعادت ابدی» مبتنی بر فروتنی فقر ، مدارا وارامش بود. عیسی کسانی را که برای اهداف خیرو نیک برای مردم به راهی خدا خانه، خویشاوند،برادر، زن وفرزندرا ترک میکرد ستایش مینمود. حتی کسانی راکه« به خاطر ملکوت خداوند خودرا خصی کرده اند» . اخلاقی  را که عیسا درجهت شکل گیری و بنیان آن بود درمیان مردم نو نه بو د . یک قرن قبل ازآن در میان یهودیان  وحتی در قانون کنفوسیوس فیلسوف چینی بنام«قانون زرین» یاد میشد وجود داشت.  حضرت عیسی تا دیرزمان خودرا یک یهودی و دنباله روی انبیا پیش ازحود معرفی میکرد.مانند یک یهودی موعظه میکرد .چنانچه میگفت:" گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا«صحف انبیا» را باطل سازم ؛ نیامده ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم؛ لیکن آسانتر است که آسمان وزمین زایل شود از آنکه یک نقطعه از تورات ساقط گردد."؛

بر این اصل وی با نیروی فردی وبا احساس همه چیز را تغییر و دگرگون ساخت . ملکوت را جنبه شریعی داد تاپیروانش  برای زندگی عادلانه ومهربانه  اماده باشند. درمورد جنسی وطلاق شریعت را سخت تر و قیدتر کرد مقرارت وقوانین برای خوردن غذاهای پاک بوجود اورد. روزه را کمتر وبعضی تغیرات درزمینه تعدیل نمود و مذهب را از آیین تشریفاتی  بیرون اورد .برضد تجمل پرستی اقدام کرد. عده یی از فرقه های یهودی علیه این بدعتهای حضرت عیسی مخالف بودند. از اینکه ازنام خدا سخن میگفت و بخصوص ادعای براین که گناهان را ببحشد و از اینکه با کارگذاران رومی وبا زنان معاشرت داشت براشفته میشدند.

حضرت عیسی به مرور زمان بااعتماد  روز افزون به نفس خود  به مسیح بودن خود اسرار وصریحأ اعلام میکرد. پیروانش انرا درگام نخست جانشین یحیای تعمید دهنده فکر میکردند؛ آهسته آهسته باورمند شداند که رهاننده یی هم است که دیر زمانی انتظارش را می کشیدند. تا اسرائیل را از یوغ روم نجات دهد وسلطنت خد اوندی را روی زمین برقرار سازد.ازاو می پرسیدند:" خداوند ایا دراین وقت ملکوت را براسرائیل باز برقرار خواهی ساخت؟" اما اواین پرسشها را رد میکرد وچنین جواب می داد:"  از شما نیست که زمانها را که پدر درقدرت خود نگاه داشته است بدانید" وبازهم سوال میکردند:" ایا توکسی هستی که باید بیاید؟"

 براساس این مبهمات بود که  عده یی ازپیروانش انرا یک مسیح سیاسی می پنداشتند وحضرت عیسی کوشش میکرد که انهارا ازاین نوع پندار ها منصرف سازد ؛ هرگونه ادعایی را مبنی براینکه ازنسل داوود پیغمبراست رد میکرد.  اما برایش انقدر درک احساس پیداشده بود که خودرا قدرتمند وپیروانش ازتواناییهای روانی فوق ا لعاده که دروجود ان مید یدند خود را قانع میساخت گویا که خداوند اورا نه برای احیای حاکمیت یهودا ، بلکه برای اماده گرادنیدن مردم جهت سلطنت خداوند برروی زمین فرستاده است.

صلیب شدن حضرت عیسی

حضرت عیسا  به روز دوشنبه پیش از وفاتش به اورشلیم به خاطر واپسین پیامش به مردم  امد ، شاکردانش به این مضمون به او درود فرستادند:" مبارک باد ان پادشاهی که می اید به نام خداوند."  جمعیت از شاکردانش به عنوان " پادشاهی اسرائیل" اورا استقبال کردند. همین استقبال فراوان بود که باعث مرگ وبه صلیب کشیدنش شد. اما پیروانش تا آخر به او به مثابه مسیح سیاسی می دیدند که قدرت روم را باژکون سازد وسیادت را به یهودان بدهد.

درعید بزرگ یهودان بنام " عید فصح" در شهر اورشلیم جمعیت بزرگی از یهودان گرد امده بودن تا قربانی پیشکش هیکل کنند. زمانیکه عیسی مسیح فردای ورودش به اورشلیم از هیکل بازدید میکرد از هلهله وغوغای شهر وداد وستد بازارشگفت زده شده بود. ولی شبها از ترس حاکمان رومی  شهر اورشلیم را ترک میکرد وبه کوهی زیتون می رفت. استقبال پر شور مردم از عیسی برای سران قوم یهود این ایده راداد که مبادا به روز عید فصح شور وهیجانات مردم غلبه کند و اقدام به شورشی برضد دولت روم صورت بگیرد وباعث از بین رفتن خومختاری وازادی هرگونه مراسم مذهبی در یهودا شود. خاخام بزرگ شورای سنهدرین برای جلوگیری ازاین غایله چنین اظهار کرده است:" به جهت ما مفید است که یک شخص در راه قوم بمیرد وتمامی طایفه هلاک نگردند." بناعن اکثرأ موافقه کرده وشورا دستور توقیف مسیح را داد. به هر حال مسیح بعداز اعتراف اینکه او پسرخداست شورای سنهدرین انرا کافر اعلام ومحکوم به اعدام کرد. طوریکه درتاریخ تمدن جهان مذکوراست :" .. مصلوب کردن کیفری رومی بود نه یهودی. معمولان پیش ازان محکوم را تازیانه می زدند، و این کار با شدت انجام می یافت بدن را به صورت توده یی ورم کرده وخونین درمی اورد.سربازان رومی تاجی ازخار بر سر عیسی گذاشتند وبدین ترتیب سلطنت «پادشاه یهودیان» را تمسخر کردند. در بالای صلیبش نوشته یی به زبان ارامی یونانی ولاتینی گذاشتند:«عیسای ناصری پادشاه یهود» .

اعم از اینکه عیسی پیامبر ویا پسر خدا و پدر روح القدس بود ،ازطرف حاکمان روم به بی رحم ترین جزا به نام یک  پرخاشگر وانقلابی محکوم شد .در اثنای صلیب کشیدن عیسی تنها ازجمله حواریون یوحنا وجود داشت. همچنان همرای وی سه مریم یعنی: مادر عیسی،خاله اش که اوهم مریم نام داشت ومریم مجدلیه (زنی  روسپی بود که عیسی اورا از سنگ سار نجات اد وتا اخر به عیسی وفادار ونزدیک باوی بود!)وجند زنی دیگری که ازدور نظاره میکرده است. حضرت عیسی نظر به روایت از کتاب  مزمور22و18عیسی  روی  به اسمان کرده چنین میگفت:" ای خدای من!ای خدای من، چرا مرا ترک کرده ای." این فریادهای نومیدی در انجیل مرقس ومتی  که  درجان دادن است  ،امده است.

دراخر ختم صلیب کردن دویهودی نیک خواه ومتنفذ به اجازه حکمران رومی انرا از صلیب بازکرده درگوری نهادند.

 عواقب بعدی ان به عالم غیب معلوم است!!.

در مورد تاریخ صلیب کشیدن حضرت عیسی   چنین روایت است:" ... روز چهارم ماه یهودی نیسان(اپریل) احتمالآسال 30 میلادی ، عیسی وحواریونش غذای فصح را نزد دوستی دراورشلیم صرف کردند. حواریون منتظر بودند که استاد با قدرتهای اعجاز امیزش خودرا رها سازد. او برعکس، سرنوشت خویش را پذیرفت وشاید امیدوار بودکه مرگش به عنوان گفارهء گناهان امتش مقبول خداوند واقع شود. اگهی یافته بود که یکی از دوازده حواری برای خیانت به اودسیسه می چینند؛ ودرهنگام اخرین شام ، یهودای اسخربوطی را اشکارا متهم ساخت. طبق رسوم یهود، عیسی قدح شرابی را که برای نوشیدن به حواریون می داد برکت دادسپس باهم مزامیر هلیل را خواندند." به موجب انجیل یوحنا اعلام داشت که«بعدازاندکی» دیگر با انها نه خواهد بود وافزود" به شما حکمی تازه می دهم که یکدیگر را محبت نمایید.. دل شما مضطرب نشود. به خدا ایمان اورید، به من نیز ایمان اورید. درخانهء پدر من منزل بسیار است...می روم تا برای شما مکانی حاضر کنم."

چنانچه یک قسمت حوادث صعود عیسی بعداز مرگش  به اسمان در اغاز کتاب رسولان چنیین امده است:".. چهل روز پس از ظاهرشدن برمریم مجدلیه(چرا مریم مادرش نه دیده!)، عیسا با جسم مادی به اسمان صعود کرد". اندیشه قدیسی که باگوشت واستخوان (باجسم) به اسمانها ادعای جدید نه بود.این امر درنزد یهودیان بسیار عادی بود.  در بارهء موسی ، خنوح، الیاس واشعیا این انتقال رامی دانستند.

بدعت وانشعاب بعداز مرگ حضرت عیسی در

مسیحیت ونظریه های دانشمندان دراین مورد

همان طوریکه مرگ عیسی برای مردم وباالخصوص پیروان یهودیش جدید نه  بود ودربین اقوام شان قبلن چنین حوادث درمورد انبیای شان رخ داده بوده است، ظهورش نیز به حیث خدا وپسر خدا وروح القدس نیزدربین سایر اقوام  جدید نه بوده است، طوریکه در تاریخ تمدن جهان  مذکوراست:" مردم مصر اسیای صغیر، ویونان از دیر زمان به خدایانی ، مانند اوزیرس واتیس ودیونوسوس که به خاطر نجات بشر مرده بودند اعتقاد داشتند. عنوانهای از قبیل : سوتر(منجی) والئوتریوس(رهاننده) به این خدایان اطلاق شده بود وازه کوریوس(خداوندگار) که بولس به مسیح اطلاق می کند ، همان عنوانی بود که کیشهای سوریه ویونان به دیونوسوس که می مرد ورستگاری را عملی می ساخت داده بودند."

بولس(پاولوس ویا شائول) وپطروس مشهورترین حواریون عیسی بودند  که بعداز مرگش کلیسا وجهان عیسوی را  متحد وپکپارچه ساخت وزیر یوغ کلیسای کاتولیک اوردند که تا امروز ادامه دارد. بولس کسی بود که درسال 200 بعدازمیلادی  درزمان نرون امپراتور در روم سربرده شد. بعداز مرگش  آرامگایش درقرن سوم به عبادتگاهی تبدیل شد .این بنا بعداز شکل زیباتری ساخته شد وتا به حال وجود دارد که بنام کلیسای بزرگ« سان پائولو فوئوری له مورا(یعنی بولس حواری ان سوی دیوار است)است مسمی میباشد. بولس ویوحنا حواری بعدازان  کسانی  بود ندکه مسیحیت را از ایین یهود جدا ساختند. . اینها با استفاده از روحیه مذاهب رازورانه دران روز مروج بو د هویت عیسی را تازه وبه یقین شان متناسب میدانستند . ازنظریه های مُثل افلاطون ،نو فیثاغورث ، یک شخصیت الاهی ساختند . در انجیل چهارم یوحنا «کلمه» یا لوکوس یونانی  امده است:" درابتدا کلمه بود وکلمه نزد خدا بود و همان ابتدا نزد خدابود. همه چیز به واسطه او افریده شد وبدون اوچیزی از موجودیت وجود نیافت.. کلمه جسم گردید ومیان ما ساکن شد."

از لابلای نوشته ها و روایات ونظریه های بولس ویوحنا وسایرین استنباط میشود که مسیحیت متاثر از فلسفه یونان و بین النهرین واسیای صغیر وغیره میباشد .  اندیشه یونانی که روبه اختتام بود دوبار از الاهیات و کلیسا جان گرفت و زبان یونانی که سالها برفلسفه حاکم بود و محتوای ادبیات مسیحی وشعایر ومذهب نوین شد. اسرار یونانی جزو قداست کردید. افکار مصریها مربوط تثلیث خدا،  داوری روز اخرت،بقای فردی برای پاداش وکیفر تبدیل شد؛میراث عقاید مذهبی مشرکین مصر وایران وبین النهرین به دین مسیحت تاثیر کرد ومردم بنابر عادات خویش به دین مسیحیت پیوستند . چون درمصر پرستش مادر وکودک وهمچنان اندیشه های نوافلاطونی  وکنوستیسیسم(معرفت عرفانی)وجود داشت ومردم با ان اشنا بودند که چندان با مسیحیت خودرا بیگانه احساس نمی کردد همچنین رهبانیت مسیحی نیز مایه وریشه های خودرا دراین مذهب لمس کردند ؛ از سوریه داستان رستاخیز ادونیس، وتراکیا پرستش دیونوسوس«خدای میرنده ونجات دهنده» واعتقاد «ثنویت شیطان وخدا، وظلمت ونور » رسم رواج قربانی از کیش میترا یا مهرپرستی  از ایران به مسیحیت انتقال وتاثیر گذاشته است. مسیحیت را میگویند« اخرین افرینش بزرگ دنیای باستانی مشرکان بود»!!

اختلاف درمورد اینکه  عیسی : مسیح، پسرخدا، نجات دهنده  روح القدس ومنجی بود یانه؟

 بعداز وفا ت حضرت عیسی مناقشه ها وجروبحثهای زیادی میان اسقفیون و کشیشهای شرقی غربی درمورد اینکه خدا بود ویا پسر وروح القدس هم ذات خداوند بود هم مانند ودوپیکر جسمانی داشت، یعنی الاهی وزمینی جنجلهای پرپا کرد که بدعتگذاری هاماهئیت عیسی را متزلزل وخدشه دار میساخت. اختلافهای جدی وفلسفی  درمیان پیروانش بوجود امد. چنانچه در سال 318 میلادی در اسکندریه مصرغوغای بزرگ درمیان مردم  به میان امد که بدعت وحشتناکی درتاریخ کلیسا بود . کشیشی درشهر کاوبالیس درمصر با اظهار عقیده خویش درمورد ماهئیت عیسی همه کشیشان واسقفهای کلیسای کاتولیک را تکان داد ان مرد" اریوس" که یک مبلغ باصلابت بود، شهیرشد . علما وروحانیون و زنان ومردان به وی احترام فراوانی داشتند او میگفت:" مسیج با افریننده یکی نیست ، بلکه «لوگوس»(کلامیون ) یعنی نحستین وعالیقدترین همه مخلوقات، است. الکساندر(اسقف مصر)اعتراض کرد، اریوس اصرار می ورزید وچنین استدلال میکرد:« اگر پسر به وسیله پدر به وجو امده است باید درزمان به دنیا امده باشد(حادث باشد). دراین صورت نمی تواند با پدر از لحاظ ابدیت، یکسان باشد. به علاوه اگر مسیح ، افریده شده است، باید که ازعدم به وجود امده باشد نه از ذات پدر. پس پدر ازیک ذات نه بوده است.» روح القدس از« لوگوس»به وجود امده است وکمتر از لوگوس جنبه الوهیت داشته باشد. "

بعدن  این نظریه ها درمیان مردم شیوع نموده  طرفدارو ضد ان بوجود امد .الکساندر اسقف مصر کششان وروحانیون را جمع نمود وهدایت داد تا شورای بزرگ اسقفهارا درمصر دایر وبالای نظریه آریوس غور ونظرخواهی وتصمیم گرفته شود. تعداد از کشیشها با اریوس هم عقیده شده ود ر شهرهای اسیایی تشت فکری  را بوجوداوردند . این واقعه بزرگ به گوش قسطنطنین امپراتور بیزانس شرقی رسید واو خواست این امر را به شکل مسالمت امیز واازطریق سرپوش گذاشتن بالای ان به این  غوغا پایان بدهد اما اسقف مصر ودیگر شهرها ازاین برخورد قسطنطین نا راض و بالای وی هم شک  نمودند. به این رو برای ختم پایان این غایله قسطنطین تصمیم کرفت تا نخستین شورای عمومی کلیسا را تشکیل دهد. بعدازاین تصمیم همه اسقفهارا دعوت نموده ودرسال 325 میلادی درشهر «نیقیه»یا (نیکایا)واقع در بیتینیا نزدیک پایتختش درنیکومدیا (در شمال غربی اسیای صغیردرنزدیکی بسفردرترکیه امروزی) به تعداد سیصد هجده تن گرد امدند. شورا تحت ریاست مقام برجسته امپراتوری قسطنطین  با پیام امپراتور درمورد وحدت ویکپارچکی و یگانگی اسقفها وکلیسا وتفهوم مذاکرات برپا  گردید.این پیام تاثیر مثبت مبنی برکاستی  شدت اختلافهای  درجلسه وارد نمود. اریوس یکی از کشیشهای پیشگام مخالفین  نظریه خودرا بازهم  "مبنی براینکه مسیح موجودی بود افریده، وفقط به وسیله مشارکت ، الاهی بود؛"تکرارکرد اومعتقد بود که شخصیت تثلیث برابر نه بوده اند.عیسی به وسیله پدر( خدا) افریده شده وذات او با ذات پدر یکی نیست..به ادامه دراین جلسه بحثهای  صورت گرفته مبنی براینکه:".. اگر مسیح مخلوق بوده واغاز داشته ممکن است  تغییر کند، واگر می توانسته است تغیر کند، ممکن بوده است که ازفضلیت به منقصت بگرایدپاسخهایش صادقانه ، منطقی وبرایش مرگباربود. اتا نا سیوس، سرکشیش فصیح وپر خاشگری که الکساندر(کشیش مصر)به عنوان شمشیر الاهیات خود همراه اورده بود ، بروشنی نشان داد که اگر مسیح وروح القدس با پدر همذات نبودند، شرک واعتقاد به تعدد خدایان پیروز میشد. اذعان کرد که درنظر مجسم ساختن سه شخص متمایز در وجود یک خدا اشکال دارد. ولی چنین دفاع کرد که عقل بایستی دربرابر راز تثلیث سرتعظیم فرواورد. همه اسقفها جز هفده تن ازانان، با اوموافقت نمودند وبیانیه یی را درتوضیح این نظر امضا کردند. هواداران اریوس (مخالف اصلی) به امضای ان تن دردادند، مشروط براینکه یک حرف به ان اضافه شود« همذاتی» به«همانندی» تبدیل گردد. شورا امتناع ورزید وبه صوابدید امپراتور بیانیه ذیل را منتشر ساخت: ما به خدای یگانه معتقدیم ، به پدر قادر مطلق، افرننده همهء چیزهای اشکار ونهان، وبه یک خداوندگار به عیسی مسیح، پسر خدا، به وجودامده... نا افریده ، همذات با پدر... که به خاطر ما مردم وبه خاطر نجات ما فرود امده ، مجسم شده، پسر گشته، رنج دیده، روز سوم ازمیان مردگان برخاسته، به اسمان صعود کرده است وبرای داوری زندگان ومردگان خواهد امد."

خلاصه اینکه طرفدراان کشیش کلیسا الکساندر به دوطبیعتی بودن مسیح یعنی خدایی وانسانی را دریک شخصیت می دیدند . اریوس  که بنام "نسطورس" مسمی شد میگفت : که عیسی دارای دوطبیعت ودوشخصیت می باشد . به این معنی که دارای طبیعت انسانی است که مریم انرا بوجود اورده ودارای روح الهی است که خداوند درکالبد او قرار داده است.  

ازجمله اشتراکننده گان جلسه پنج تن اسقف مخالفت نموده ودوتن ازانها از امضای این بیانیه خوداری نموند . این اسقفهای همراه با کشیش اریوس تکفیر وتوسط امپراتور تبعید شدند.  تصمیم گرفته شد تا کتابهایش همه سوزانده وخودش پنهان برای اعدام نگاه شود. تصامیم  این جلسه به وحدت کلسیا  ویگانکی و حفظ ثبات تشکیلاتی ان تاثیر بزرگی نمود . این همسوگرایی وهمنواعی مشترک بودکه  درقرون وسطی کلیسا  نام کاتولیک به خود گرفت. فرهنگ وتمدن  جدیدی دراین برهه تاریخی بنام «قرون وسطی » اغازگردید.

 د انشمندا ن ازقبیل هرمان رایماس استاد زبانهای شرقی درهامبورگ درسال 1768ترسایی کتابی خطی حاوی 1400 صفحه در بارهء زندگی مسیح تحریر واز خود بجا گذاشت . اما گوتهولد ایسنگ باوجود اعتراضات ورعایت احتیاط به قسمتی از جزیات این کتاب را به نشر سپرد . رایماروس استلالا ل میکرد:«  عیسی را نمیتوان به حیث بنیاد گذار مسیحیت درنظر گرفت ودرک کرد.بلکه باید اورا چهره نهایی  اسکالوژی (اخرتشناسی)رازروانه یهودی دانست. همچنان بعضی ها به این فکر بودند که عیسی به فکر ابلاغ دین جدیدی نه بوده  بلکه برای دنیای جدید وشرایط بهتر زندگی برای مردم تبلیغ وکوشش مینموده است. هاینریش پاولوس در1928 خلاصه از زندگی مسیح را در 1192 صفحه نوشت و همچنان داوید شتراوس در اثری خود به نام "زندگی عیسی" را نوشت .به عقیده او" نیروهای مابعد الطبیعه در انجیلها جزو اسطوره محسوب شود." درهمان سال فردیناند کریستیان  بعضی جزیات رساله ها بولس حواری را مجعول دانست.درسال 1840 برونو باوئردر دست نویسهای خودحضرت عیسی را اسطوره دانسته است.  اورا کیش یافت که درقرون دوم از الهیات یهودی، یونانی ورومی شکل گرفته است.  بادرنظرداشت نکات  فوق علما ودشنمندان زیادی هستندکه درمورد نظریه ها گوناگون در پایان قرون هجده و نوزدهم   ابراز داشته که باعث رشد وتحولات بزرگ  علمی شد.ازمارتین لوتر برای اینکه مردم از زیر یوغ کلیسا پاپ واسقفهای ان نجات پیدا کند،  ابتکاربه ترجمه «عهد جدید» کتاب انجیل  به زبان آلمانی در سال ۱۵۲۲دست یازید. ازجمله جنبش لوتری است زیر نام  خواندن کتاب مقدس مجبور به تفسیران از طرف  کلیسا نه باشند وخود با تعقل انرا درک وعمل نمایند،و مردم عادی دیگر مجبور نباشند بر تفسیرهای روحانیت اتکاء نمایند. این حرکت  باعث تغیر و رفرم که به زبان بومی  به نام " پروتسستان" یا به المانی" ایفوان گلیش" مشهوراند . درپهلوی کلیسا کاتولیک، برای خود سالون های برای ادای مناسک دینی خود بوجود اوردندکه ساختمان و شکل ظاهریش با کلیسا  کاتولیک فرق دارد. بناعن بعد ازان درپهلوی سایر فرقه ها ی دیگری عیسویت فرقه جدید بنام پروتیستان بوجود امد که جنگهای زیادی زیر نام این دوفرقه در اروپا مشتعل شد. که بنام جنگهای دهقانی مشهور است که باعث از بین رفتن فیودالی وپیروزی  انقلاب بورژوازی  گردید واروپا داخل  شرایط جدیدی روشنفگری یعنی "رسانس" شد دولتهای سکولارو مترقی درجهان بدون مداخله کلیسا ودین بوجود امده وتمدن جدید امروز را به ارمغان اورده اند.

 

 


بالا
 
بازگشت