هارون یوسفی

 

 

 

خرگری

آنکه ویران کرد دایم٬ قهرمانش ساختیم

چتر خود بالا نموده سایبانش ساختیم

کاغذِ دزدِ انار و سیب وتوت و کیله را

چشمِ پُت امضا نموده باغبانش ساختیم

زادگاهی را که در وصفش بیانم عاجز است

هی! بهاران بود و بیهوده خزانش ساختیم

آن که بود  هفتاد ساله٬ اندکی هم بیشتر 

جعل شد اسناد او و ما جوانش ساختیم 

آن که گفتا : شیر استیم و همه شیریم، شیر

داخلِ مرغانچه کرده ماکیانش ساختیم

عده‌یی را که به حرف ما لجاجت کرده بود

راهی  «شودا» و «قولِ اَوچکان»ش ساختیم

در گذشته لقمه نانی بر سرِ هر سفره بود

با «جهاد» و «حزبِ »خود بی‌آب و نانش ساختیم 

مادر و همشیره‌ها و دخترانِ خویش را

ظلم کرده در سر شان بی زبانش ساختیم

این وطن در آن بهاران شهره‌ی آفاق بود

ما و تو امروز منفور جهانش ساختیم

یک زمانی مردمان٬ با ویزه  داخل می‌شدند

حالیا بی صاحبیم و رایگانش ساختیم

پیش چشمِ از خود و بیگانه در این سرزمین 

شاش و گهُ کردیم و آخر یک قِرانش ساختیم

 

هارون یوسفی 

لندن، 20 جنوری 2020

 

 

وصیت

روزِ مرگم یک دو‌ فیصد ناله و زاری کنید

روزِ  بعدش از فغان و گریه خودداری کنید

جانکم را با قف صابون بشویید آنچنان 

تا مرا از چرک این دنیا سبکباری کنید

گر کفن قیمت بوُد، پیراهن و تنبان من

در تن من کرده، بعدن قبر٬ حفاری کنید

چون گران باشد برای دوستان تابوت نو

زین سبب تابوتِ دستِ دو خریداری کنید

موتر جنّازه گر  مصروف شخصِ دیگر است

از قمندان خواهش یک موترِ لاری کنید

در مزارم آدم فهمیده‌ای را آورید

از ملای بی‌سواد و فتنه بیزاری کنید

سنگ قبرم را سفید و سبزِ طوطایی نهید

روی‌آن حرفِ بزرگِ «هی» ره حجاری کنید

شامِ جمعه جای شُلّه، جای آن یخنی پلو

رانِ مرغی اخته با لیمو و سوخاری کنید

روزِ چل٬ رقص و نوا و ساز و می‌خواری خوش است

یکدگر را در  خم و چم خوب همکاری  کنید

پشت سال من نگردید ای رفیقان٬ دوستان

حیف پول تان که خرچ مسجد و قاری کنید

 

هارون یوسفی 

لندن 27 نوامبر 2019

 

++++++++++++++++++

 

شرم

این آبرو به پیش حریفان دو پیسه شد

از دستِ چند مفلس و نادان دو پیسه شد

از دستِ قتل و دزدی و غارتگری شان

نام جهاد٬ پیش مسلمان دو پیسه شد

ریش و پکول و شال و قره‌قل «بیاب» شد

ایزاربند و پوپکِ تنبان دو پیسه شد

وقت جهاد و آمر و رهبر به سر رسید

آمر دو پیسه گشت و قمندان دو پیسه شد

دیگر به گفتِ شیخ و ملا و چلی مکن 

دیدی که وعظِ هر سه ایشان دو پیسه شد؟

تا مبتلا به جنگ و فریب و ریا شدند

مکر و فریب و بازی شیطان دو پیسه شد

هم راست، هم چپ از دو طرف «جابچای» کرد

اسلام و کامونیزم بدینسان دوپیسه شد

زندانیان به حکم کی آزاد می‌شوند؟

آی وببین که واژۀ زندان دو پیسه شد

تا رفت پیش این و سفر کرد پیش آن

نامِ بزرگِ مملکتِ مان دو پیسه شد

آن‌شب که در کنار کرملن نماز خواند

لاحول کن که عزت آذان دوپیسه شد

القصه در حکومتِ بی‌پا و دستِ ما

حیثیت و کرامتِ انسان دو پیسه شد

 

هارون یوسفی

2 نومبر 2019

 

 

 


بالا
 
بازگشت