الحاج عبدالواحد سيدی

 

 

 

مقایسه میان تاریخ سامانیان و رنسانس غرب:

یکی از دانشمندان معاصرمقایسه ی میان تاریخ سامانینان و رنسانس غربانجام داده که بسیار قابل توجه است :ایشان در یک مطالعۀ تطبیقی، این دو رویداد مهم بشریکه بفاصله هفت قرن از هم دور قرار دارد ،را بررسی کرده است .او اشاره می کند که تفکر انسان گرایی،نیرو مند ترین محورهای فکری نهضت رنسانسدر غرب بودکه در مقایسه با آن، همین تفکر در آثار متفکران سده های سوم و چهارم،در اشعار فردوسی، مباحث ناصر خسرو و رسائل اخوان الصفا موج می زند. وی میگوید :

«شعار دانایی توانایی استیا "قدرت به اندازۀ دانایی  اوست " که فرانیس بیکن (1561-1626م) اعلام کرد، با مصرع " توانا بود هر که دانا بود" حکیم ابوالقاسم فردوسی(325-411هـ) کاملاً منطبق است.»[1]

ایشان در تکیه بر سه صد کتابکه از سده  های اول تا دوازدهم تألیف شده و به صورت میراث علمی-فرهنگی به غرب منتقل شد،جدولی فراهم آورده  که اهمیت تحولات و تلاشهای علمی در اوج باروری آن یعنی سدۀ چهارم هجری، به درستی قابل تشخیص و ممتاز است.وی اشاره دارد که در سده اولبیشتر کتابهای لغویو شعر و خطابه تالیف شد. در سده سوم تدوین کتابهای فلسفی، ریاضی ، جغرافیا و علوم طبیعی افزایش می یابد . از سده ششم به بعد مجدداً کتابهای نظریو عرفانی و ادبی اد امه می یابد و رونق کتاب علمی تنزیل  پیدا می کند.

خلاقیت و نو آوری کتابهای سده  های سوم و چهارم است که در بقیه ادوار دیده نمی شودو از سده ششم به بعد،به تدریج ابداع وابتکارو نو آوری کاهش یافته و بیشتر حالت تقلیدیو تلفیقی می یابد و در نتیجه علم وفرهنگ دچار انحطاط می شود.

جدول نمودار مأخوذ از آل سامان:

سده های هجری                                         تعداد کتاب

اول                                                       3 عنوان

دوم                                                        15 "

سوم                                                       37 "

چهارم – اوج -                                          51 "

پنجم                                                       49 "

ششم                                                       40 "

هفتم                                                       44 "

هشتم                                                      22 "

نهم                                                        17 "

دهم                                                        6 "

یازدهم                                                  13 "

دوازدهم                                                  3  "           

قبل از اینکه این مبحث را خاتمه بدهیم میخواهم  تعریفی از تمدن ِ( Civilizations)را داشته باشیم که عامل اصلی برپایی تاریخ میباشد:

«  تمدن (Civilization) را می توان به شکل کلیآن، عبارت از نظمی اجتماعی دانست که در نتیجهوجود آن خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود و جریان پیدا می کند. در تمدن چهار رکن و عنصر اساسی را می توان تشخیص داد، که عبارت اند از: پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی، سنن اخلاقی و کوشش در راه معرفت و بسط هنر.

  ظهور تمدن هنگامی امکان پذیر است که هرج و مرج و نا امنی پایان پذیرفته باشد، چه فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و احتیاج به ابداع و اختراع به کار می افتد و انسان خود را تسلیم غریزه هایی می کند که او را به شکل طبیعی به راه کسب علم و معرفت و تهیه وسایل بهبود زندگی سوق می دهد. هنری "لوکاس" در اثر خود تحت عنوان «تاریخ تمدن» بر این نظر است که واژه فرهنگ (culture) و تمدن بر یک مفهوم دلالت دارند جز آن که دامنه و زمان "فرهنگ" محدودتر از "تمدن"است.

  فرهنگ راه مشترک زندگی، اندیشه و کنش انسان است، و در برگیرنده این موارد است:

1- سازگاری کلی با نیازهای اقتصادی یا محیط جغرافیایی پیرامون ،

2- سازمان مشترکی که برای فرونشاندن نیازهای اجتماعی و سیاسی که از محیط پیرامون برخاسته اند، پیدا شده است

3-مجموعه مشترکی از اندیشه ها و دست آوردها.

 از این رو هنر، ادبیات، علم، فلسفه و دین شامل فرهنگ می شود. از جنبه ای دیگر به مجموعه ای از عادت ها، باورها و پیوند یافته «فرهنگ» می گویند، بنابراین با فرایافت های ویژه گروهی از مردم، اعم از فرایافت های اجتماعی سیاسی، اقتصادی، فکری، هنری و دینی فرهنگ گفته می شود.

  در هر قاره ای یا سرزمینی می توان شماری از فرهنگ ها را یافت که تفاوت بارزی با یکدیگر دارند اما هم گونی هایی هم در آن ها دیده می شود. با تلاش جدی و به طور نسبی می توان زمینه ی پیدایش فرهنگ ها را بررسی کرد و عوامل اصلی تشکیل دهنده هر فرهنگ یا تمدن را باز شناسی کرد.

در همه دوره هاباید به زمینه های جغرافیایی یک تمدن توجه داشت برای مثال، در بررسی تمدن با ویژگی های طبیعی ماواءالنهرو جریان رود خانه های «سیحون و جیحون»  ،با باریکی و درازی و ابشخور بسیار رودخانه،آبرفتی سطح آب، و اقلیم نسبتا با بارندگی های سالانه، حاصلخیزی زمین آن، که زمینه رشد جمعیت ، اشجار درختان  و فرا آورده های زراعی را در همه فصل سال مهیا ساخته است ،توجه داشت که باز بودن راه های ارتباطی با سایر تمدنها مثلاً تمدن عراق میتوان یکی از عوامل  تمدنی منطقه قلمداد کرد.

2- باید در سازمان اقتصادی، کشاورزی و دامپروری آن فرهنگ رودخانه ایی پژوهش کنیم ،

3- لازم است در سازمان اجتماعی دولتی که در دره سامانیان پیدا شدهاست، دولتی که توسط"دهقان ها ،»که فرمانروایان با خرد و قدرت مندی بودند  مطالعه کنیم و. در اخیر هم

4– لازماست،

الف) در صورت های هنری مانند نگارگری ،مجسمه سازی، تندیس گری یا پیکر تراشی و معماری،

ب - در عرصه اندیشه مانند حقوق، خدا شناسی و فلسفه،

پ ) در مفهوم و عمل این گونه جلوه های فرهنگی، یا به اصطلاح فنی تر در این هم بافته (complex) فرهنگی به پژوهش بپردازیم.

در هر صورت چه درباره تمدن  سامانینان که ریشه از خراسان بزرک و ایران داشته است ، با نزدیکی به تمدن اسلام (بغداد) یا هر حوزه تمدنی دیگرکه سامانیان با آنها ارتباط تمدنی داشته اند، مطالعه کرده و باید این روش را به کار بست. هرگاه به توصیف فرهنگی می پردازیم، مناسب است که:

1- به محیط جغرافیایی آن فرهنگ ،

2- بنیاد اقتصادیش ،

3- ساخت اجتماعی و سیاسی مردمی که پدید آوران آن فرهنگ بوده اند، و

4- پاره ای از رسم های مهمی که آن فرهنگ در تمدن داشته است توجه کنیم.

  پژوهشگر تاریخ برای توصیف چنین مواردی بیش از هر چیز به واقعیت ها پایبند است. داده ها براساس منبع یا مآخذ به دست می آید.

پژوهنده واقعیت های مربوط به فرهنگ، چه واقعیت های گذشته و چه واقعیت های کنونی را بررسی می کند و آن ها را طوری به یکدیگر پیوند می دهد که از مجموع هم بافته، فرهنگتصویری ساخته شود.

  اندیشه های پیرامون تمدن باید بر بنیادشناخت جامع از واقعیت هایی که از فرهنگ هایبسیار گرفته شده اند، استوار باشد، اگر چنین شناختی نباشد، مطمئنا اندیشه ها حدس و گمان محض است و بنابراین میزان خطا پذیری آن بیشتر است.

فهم همه این موارد، کار ساده ای نیست اما شناختی که درباره این گونه مناسبت های پیچیده به دست می آید به کوشش آن می ارزد. این گونه پژوهش ها ما را از دامنه اندیشه و عمل وسیع تری برخوردار می کند و از موانع آزاد می نماید.[2]

 

در پایان نیز از قول مورخ و باستان شناس امریکایی نویسنده کتاب "تاریخ تمدن"       "ویل دورانت"                در همین زمینه سخن این  بحث را خاتمه می بخشیم :

وی به خانواده سامانیانبه چشم حرمت و ستایش نگریسته و بخارای عهد سامانی را همسنگ بغداد و مرکز معتبر علوم و فنون ، وپور سینا رابزرگترین طبیب ورازی را بزرگ ترین فیلسوف قرون اوسطا شمرده است .[3]

 

 

 

 


 

[1]داکتر جواد هروی، سامانیان،پیشین ،برگه 75.رک. ارشاد داکتر فرهنگ«خرد باوری وانسان گرایی شرقی در سده های سوم و چهارم ومقایسه آن بارنسانس غزب».نامه آل سامان،برگه های 465-467.

[2]علی باقر داکتر، امین پور صالح ،"تاریخ تمدنهای مشرق زمین "امتشارات پیام نور (رشته تاریخ)

[3]ویل دورانت ، تاریخ تمدن  (بخش اول) ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ چهارم تهرام 1373،ج.4،برگه 261.

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت