اندرباب مارشال فهیم و مارشال دوستم

 

برخی ها در هر نوعی می خواهند استاد عطامحمد نور و مارشال دوستم را هم وزن بتراشند و یا بر عکس.

نوشته: عثمان نجیب

من برای شان می گویم فرق آشکار میان این دو این است 

که 

۱

جهان و آمریکا و از گذشته های دور تا امروز دروازه‌بان درب منزل دوستم بوده اند و بیشترین دولت ها و دولت مداران ما هم با صف های طولانی و انتظار های توأم به بیم و امید، خواهان اشاره ی گوشه ی چشم باز از سوی مارشال دوستم اند.

۲

جهان هرگز بالای استاد عطامحمد باور نه دارد.

استاد بر عکس دوستم, خود شان دروازه های اربابان قدرت و سیاست را دق الباب می کنند و تا سرحدی گیر می افتند که ناگزیر به تحریر استعفا می شوند.

همه ی ما حد اقل از ورای نشرات گونه گون شاهدان عینی این امر بوده ایم.

۳

دوستم در سفر و حضر و در تبعید و حضور مردم خود را دوست دارد و پشتیبانی میلیونی همراه شان است.

۴ _ استاد عطامحمد نور بر عکس، هر زمانی که در منجلاب گیر ماندند به مردم مراجعه می کنند و دروازه های شان را گشوده می گذارند. و تمام امتیازات مادی و معنوی را تنها برای خود و خانه واده ی محترم شان می خواهند. و زباله ها را برای افرادی چون آقای عظیمی روا می بینند.

پشتیبانی مردمی هم فقط در حد پروپاگند دارند. 

در فصل ملتهب اوضاع که غنی استاد را کنار زد، همه ی ما مطابق توان و حرفه ی خود او را یاری کردیم.

وقتی کارت سبز غنی را دید همه گی دوستان خود را متهم به جنگ افروزی کرد. آرشیو ها پر است از این خطاب شان.

۵ - مارشال دوستم برخلاف عادت های استاد عطا است.

حق خود را با روش های دفاع و تعرض به دست می آورد و یاران روز های دشوار را فراموش نه می کند. و برای غنی هم استعفای اجباری نه می دهد.

مارشال شدن دوستم، روا داری غنی و عبدالله نه، بل که حق مسلم وی بود و غنی با پل ناخواسته مجبور به امضای فرمان شد. ورنه او به استشاره ی مشاوران داخلی و خارجی خود، فرمانی به نام مارشال اعزازی صادر می کرد.

پس بیایید هر کی را حد و شخصیت و اثر گذاری های او بشناسیم.

دکتر نجیب الله شهید، دوستم را ستون فقرات دولت ها خوانده بود.

استاد عطا تنها به حمایت مارشال فهیم فقید در بلخ باقی ماند.

 

نکاتی به آقای حامد علمی

مارشال فهیم فقید بزرگ تر از آن بود که شما کوچک نمایی کرده اید.

 

دنیای رسانه و ژورنالیزم فرصتی بوده و است برای پایایی یک کهن نویسی بعد از ما. و یا هم امتیازی بوده برای کار گیری هدف مند انسانی و داوری ما در مورد آدم ها و روایات ما از رخ داد های زیر چشم های ما.

به یمن الطاف الهی، من و شما عمری را در سکوی پرتاب به بلندی های زنده گی سپری کرده و همه را مدیون همین حرفه ی مقدس خود می باشیم.

فکر من این است که در روایات خود امانت داری کامل داشته باشیم.

دو اصل عمده و مهم در راوی بودن ما معیار انسانی وجدانی و مسلکی است.

یک:

 ما آن چی را می نویسیم در مقابل چشمان ما یا حضور ما رخ می دهد.

دو:

 آن چی را از دیگران می شنویم، همان مورد را فقط و تنها روایت می کنیم.

به دلایل زیادی نه می توانیم در مورد دوم حاشیه پردازی های خود قهرمان سازی کنیم. تا آن جا باید خبر رسان و خاطره نویس باشیم که شخص مورد نظرخود را در منجلاب نگاه ها و روی کرد های منفی گرایانه قرار نه دهیم. و شما که بهتر از من می دانید.

 نگاشته های به ظاهر  محبت آمیز گاهی زهری است که در قالب کلمات زیبا، بیخ و بن کسی را بر می افکند.

همه ی ما به قدر توان و موقعیت کاری 

کار ها و کارنامه ها و خاطرات نهان و عیان داریم.

نقش بستن خاطره های گاه و بی گاه ما در روی کاغذ ها است که تاریخ می سازند. پس باید عنان از کف نه دهیم و چنان متنی یا گزارشی و یا هم خبری از خود به خواننده یا بیننده و یا شنونده نه دهیم که هتک حرمت دیگران باشد.

آن چی را شما در مورد معاونیت اول ریاست جمهوری دور دوم مارشال صاحب فقید نوشته اید.، روی کردی بوده که پیش چشمان تان رخ داده. اما کوتاه. یعنی جناب محترم کرزی به شما گفته اند که مارشال صاحب فهیم در دور دوم انتخابات به حیث معاون اول شان حضور دارند. شما تا این جای موضوع آگاه شدید. 

که باید شرح می دادید.

اما سوگ مندانه که پا فرا نهادید و مارشال را یک نماد تمام قد وامانده و بی چاره برای احراز معاونیت اول ریاست جمهوری کردید.

روش نوشتار نرم تان چنین می رساند که اگر شما و آقای داود زی نه می بودید، مارشال صاحب فقید هم چنان بی خبر و در انتظار باقی می ماند.

در جایی از خاطره ی تان یاد کرده اید که مارشال و کسانی که آن شب در دعوت میزبان شما بودند، دلهره و تشویش داشتند. یعنی اگر شما و آقای داود زی نه می بودید، شاید همه سکته می کردند.

لازمه ی اخلاقی نگارنده گی هم این است تا از آن روی  سکه سخن به خورد قلم بدهیم که بر ما روشن است.

 مارشالی که پنج سال تمام با صبر و شکیبایی در کنج خانه نشست و فرصت های فراوان و ریزرف های قدرت مندی را که در اختیار داشت و می توانست رژیم کرزی را در هر نوعی به چالش بکشد، به کار نه بست را نه باید متهم به نوعی انتظار با تضرع کنیم.

منطق هم نه می پذیرد که وقتی شخصیت مطرح و اثر گذاری مانند مارشال فهیم، دوباره از سوی همان کسی که کنار زده شده است به معاونت اول ریاست جمهوری کشور کاندید می شود، خودش بی خبر باشد و گفت و گو های پیش از آن نه داشته بوده باشند و به توافقات معینی نه رسیده باشند؟

راز داری یکی از دلایلی است که بیشتر صرف امور سیاسی نظامی و کشوری می شود. و به گمان غالب آقایان مورد بحث ما پذیرفته بودند که حقایق پشت پرده هم چنان یک راز باقی بماند. و چنان شده باشد.

مارشال فقید باور و اعتماد بیش از حد لازم بالای کرزی صاحب داشتند، در حالی که آقای کرزی در مراوده با مارشال دوگانه گی را دنبال می کردند،

با تجربه ی سفر های که پیش از سفر مارشال صاحب به ولایت ننگرهار به میزبانی شهید حاجی عبدالقدیر  داشتیم، من در نزدیکی مارشال صاحب، پهلوی درب هلی کوپتر نشسته بودم. با وجود سر و صدای زیاد و معمولی که این گونه طیارات دارند، من خدمت شان پیشنهاد کردم که در صحبت های تان یک سره از کرزی توصیف و یاد نه کنید، و در سیاست خوش باوری زیاد نه داشته باشید، شما هم معاون اول ایشان هستید و توانایی های شما به حیث کلان یک نیروی قدرت مند مردمی، سیاسی و نظامی کم نیست، چیزی را که کرزی صاحب تنها در وجود آمریکایی ها دارند.فقط لب خندی زدند و گفتند تو جنرال کم خور بالا نشین هستی.

هم سفر های ما به یاد دارند که ده دقیقه پس از نشست طیاره ها، هنگام عبور کاروان موتر ها از داخل شهر جلال آباد به سوی اقامت گاه، بمی  مقابل موتر حامل شان انفجار کرد که جریان های بعدی را همه به یاد دارند.

در نخست شهید حاجی عبدالقدیر و بعد هم مارشال فقید هم زمان با آقای کرزی صحبت تلفنی کردند

حالا من صلاخیت دارم فقط تا همین جای رخ داد را به شما بنویسم و نوشتم. این که ذهن مارشال تراوش چی امری را داشت و یا در پس زمینه های این همه باور یک جانبه بالای کرزی صاحب چی بود؟ من نه می دانم. و حق هم نه دارم از خود چیز دیگری بنویسم.

آقای علمی!

توجه داشته باشید که این نوشته های تان روزی یک بخشی از تاریخ را تدوین می کند.

هر چند من و شما شناخت حضوری کم داریم و در زمانی که مارشال صاحب دوستم به هدایت شهید استاد ربانی در سرپرستی ارگ بودند و آن جا اقامت داشتند، یک بار دیدیم و مرحوم عبدالرحیم فرزام هم با ما بودند. اما چون شما شخصیت نام دار رسانه یی کشور ما می باشید، انتظار ما از شما بلندتر است نسبت به آن چی را رقم می‌زنید.

هرگاه این موارد را در باره ی صالح و قانونی و استاد عطا بگویید، کاملن سازگار است.

چون این ها خود معترفین درگاه ها برای احراز قدرت هستند و اسناد فروانی برای بدنامی تاریخی شان به جا مانده اند.

توانایی های مارشال فهیم را کرزی صاحب بیشتر از همه می دانند.

 ماندگاری های مداوم استاد عطامحمد خان نور در کرسی استان داری ولایت بلخ یکی از نمونه های آن است.

کرزی صاحب بار ها تلاش به بر کناری آقای نور کردند. اما هر بار به دست رد از سوی مارشال مواجه شد.  از این مورد باری استاد عطامحمد که هنوز به این حال نیافتاده بودند، از مارشال هم یاد کردند و هم سپاس گزاری.

شاید حالا فراموش کرده باشند.

 

 

رزاق مأمون - گزارش نامۀ افغانستان

۱۳۹۹ خرداد ۹, جمعه

آیا مارشال دوستم به اطفائیه دکتر نجیب شهرت نه یافته بود؟

قبل از آغاز

اسحاق توخی،  رئیس جمهور سایه در کنار شهید دکتر نجیب الله. اما مکار و حیله گر و فتنه انداز.

نوشته: عثمان نجیب

یک نقطه ی اساسی را تمام نسل های دیروز، امروز و فردای کشور و یک امر مسلم را ولو با تعصب، می دانند که همیشه و در درازای تاریخ، بخش اعظم افراد ازجنوب، دروازه ی براندازی نظام و ها کشور ما به دست بی گانه بوده، و شمال مدافع و سپر سنگین دفاع از ارزش ها و حاکمیت ملی و استقلال افغانستان.

در هیچ جای تاریخ هیچ شخصی را نه می یابی که  تا مجبور نه شده،، از شمال جز به دفاع از استقلال گام برداشته باشد. در حالی که صد ها مورد برعکس آن وجود دارد. و هم چنان شکست رژیم قدرت مندی مانند شهید دکتر نحیب توسط نیرو های داخل، که دیگر همه خارجی ها از وی روی گردان شده بودند، یک حقیقت عبرت ناکی است به سردم داران ارگ، تا بدانند در پس پرده  مرده شور های باداران خارجی شان اند، که تاب مقاومت ده دقیقه ی قیام ملی داخلی را نه دارند.

در جریان سفری، به رغم تصادف صحبت بددبخت ترین انسان افغانستان را که طی چهارده سال فرعون گونه از اقتدار شهید دکتر نجیب الله سود جست و زر اندوخت و حاکمیت راند شیدم. او اسحاق توخی است. ذلیل ترین انسان افغانستان.

به رغم تصادف از آوان  جوانی، به نوعی ناظر خاموش در اکثر موارد رخ داد‌های سیاسی در حداقل و گاهی حد اکثر بوده ام. هر چند کرسی با صلاحیت اجرایی نه داشتم و در رده های بسیار پایین به وظیفه گماشته شده بودم.

سخنانی که توخی امروز باچنین وقاحت و فضاحت او می گوید، می پندارد که در کشور ما جز خودش کسی دیگری نه بوده است.

تمام بدبختی های حاکم بر دکتر نجیب الله در حد نود فیصد بر می گردد به عمل کرد این انسان بدکنش. زیرا تنها دیکتاتور و‌ شخص تاءمین کننده ی مراوده و قابل باور دکتر حتا بیشتر از برادرش همین توخی بود. ارکان رهبری حکومت به شمول وزرا به جز محترم مانوکی منگل و‌گاهی هم محترم سلیمان لایق در گرو تصمیمات نا بخردانه و رذل همین آدم بود که فاصله ها را با شخص رئیس  جمهور در حد اکثر و حتا دشمنی گسترش داد. همه از گزارش و نظریات توخی.

شکی نیست که حوادث و رخ داد ها پس از فرو پاشی اتحاد شوروی و دگرگونی های عمیق سیاسی و نطامی درجهان بیشنر از همه بالای کشور های جهان سوم به خصوص کشوری مثل افغانستان تاثیرات منفی برای براندازی نظام سیاسی داشت.

ولی توخی بدبخت هیچ توضیح نه داد که مقصر تمام اوضاع مسلط نا باب در کشور بیشتر کی بود و شگاف عمیق بین آقای دوستم و سایر نیرو های شتمل در حاکمیت ان زمان  و دو دسته گی عریان و عیان دولت چی گونه اوج گرفت؟ ارتباطات با حزب اسلامی حکمت یار توسط نماینده های دکتر شهید، تغیر و چرخش هزار فیصد افکار وی از مواضع  ملی، پا فشاری و اصرار بر بقای بی ارزش ترین تصمیماتی که خودش را با برادرش تا پای دار و شهادت متأسفانه با فضاحت کشاند  چرا با شهامت توضیح  نه داد.

توخی بد بخت نه گفت که آیا مارشال دوستم به اطفاییه ی دکتر نجیب شهرت نه یافته بود؟

 عملیات های بزرگ  توری غاری غر و ستو کندو و تمام ولایت خوست، عقب زنی ارتش و  نیرو های پاکستانی که حمایت مستقیم حکمت یار را باخود داشت، عملیات بزرگ تنگی واغ جان لوگر، خنثاسازی کودتای شهنواز تنی علیه رژیم  را در کنار سایر نیروهای امنیتی دلیر همان زمان قوای مسلح جان باز کشور و ژنرالان با  همت همان زمان به شمول نیرو های  دوستم که بخشی از تشکیلات اردوی ملی افغانستان بودند و حضور گسترده و‌ محسوس خود ژنرال در این عملیات می توان فراموش کرد؟ مگر تنگی واغ جان  نه بود که دوستم به ژنرال سه ستاره ارتقا کرد، که طبق پلان باید شخص رئیس جمهور می آمدند، اما بعد به محترم ستر ژنرال عظیمی تفویض صلاحیت کردند و محفل تحت ریاست ایشان بر گزار شد. و من  یکی از افراد مسئول در بخش وظیفه ام بودم.  که قصه ی جالب و‌ جذابی هم دارد و بعد به آن می پردارم. مگر مارشال دوستم و شهید ژنرال مصطفی پیلوت قهرمان کشور پلان های منظم دیداری با رئیس جمهور نه داشتند که به یک باره و به دلایلی که توخی بد بخت بهتر می داند قطع شد؟ مگر روش رئیس جمهور با سایر ژنرالان از سیاست و اداره و رهبری به قومیت تغیر نه کرد؟ مگر باری اختلافات مارشال دوستم از بهر بر خورد های غیر قابل باور رئیس جمهور و سر قوماندان اعلای قوای مسلح در حدی نه رسید که هم زمان جست و جوی راه حل، نشست فوری و دو به دوی مارشال دوستم در مقر حزب وطن (ریاست عمومی اداره ی امور امروز) صورت گرفت؟ مگر قبل از همین نشست مارشال دوستم به اساس تدابیر پیش گیرانه از توطئه ی‌ احتمالی، نیروهایش را با تعین ساعت اولتیماتوم بر دفاع از خودش درصورت عدم برگشت الی ساعت معین، در اطراف ان ساحه جا به جا نه کرده بود؟ که به قول خودش مستقیم و رویا رو  برایم گفت: ( ...یک‌ وقت که آشتی کدیم گفتم داکتر صاحب اجازه بتی که مه بچه ها ره بگویم خیریت است که حالی کدام اقدام نه کنند..) مگر ژنرال دوستم و سایر ژنرال های ارشد قوای مسلح مانند عظیمی صاحب، دلاور صاحب، ژنرال شهید رزمنده، ژنرال صاحب بابه جان، سید اعظم سید و سایرنیرو های ملی در عملی کردن طرح‌ مشی مصالحه ی ملی و دفاع از حاکمیت  بیشتر از کسانی که از تبار و در رکاب دکتر شهید بودند فعال نه بودند؟ تمام دوران دفاع از نظام دکتر شهید توسط ژنرالان غیر از تبار خودش گرفته شده است. مگر شما،  اقرار گرفتار  شده های کودتای شهنواز تنی، علیه دکتر را از اعضای بیروی سیاسی مثل میرصاحب کاروال تا ژنرال نجیب قوماندان فرقه ۱۱ ننگرهار، ژنرال اکا قوماندان عمومی مدافعه و ژنرال وهاب قوماندان قبلی و فعلی که به جای رفتن به زندان در مقام رهبری قوای هوایی گماشته شد و خود تنی را به یاد نه دارید؟ که همه اش در تمام جبهات همزمان توسط نیروهای غیر تباری دکتر به نفع دکتر دفع شدند؟ چرا از این موارد و عواملی که شما بهتر می دانید یاد نه کردید؟ مگر اقای توخی شما آگاه نه بودید که حکم‌ گرفتاری  دوستم صادر شده بود؟ اگر همان شب کابل را ترک نه می کردند به یقین که زندان جای شان بود. در حالی که آقای دوستم  ساعت ۱۱ همان روز نزدیک به شش جدی ۱۳۷۰  به دفتر من تشریف آوردند و پس از صحبت کوتاه پیرامون بحث مان، قرار ما بر این شد که‌ من شب در وزیر اکبرخان مینه عقب لیسه ی امانی به منزل شان می روم و نان را با هم صرف می کنیم.

وقتی من آماده شدم، به منزل شان زنگ زدم، مرحوم عمر آغه نماینده ی خاص شان گفتند، به دلیل وضعیت اضطراری کابل را ترک کردند. با آن هم من با وجود احساس خطری که بود کارم را همان شب تا نا وقت در دفتر انجام داده و به خانه رفتم. جریان فردای آمدن من به دفتر پی آیند هایی برای من داشتند. ولی همان زمان توسط محترم مانوکی منگل حل شدند و مرحوم وطن جار برایم گفتند که دیگر کاری بی هدایت من نه کنی.

به هرحال این قصه ها را برای یاد آوری به نا سپاسی هم چو توخی ها کردم، که در تمام دوران صحبت خود یک بار هم‌ مرحوم یا شهید از دکتر شهید یاد نه کرده و شهید ربانی را حد اقل مرحوم گفت کاش در خط سیاسی ات پای دار می بودی. و چون سواد کامل هم نه دارد، آقای عنایت فانی بر او بسیار درخشید.

بر می گردیم در بحث به قول وی ائتلاف شمال : 

اصلن این‌ کلمه ی اطلاقی به نام ائتلاف شمال پی آمد  تئوری توطئه ی سازمان های استخباراتی بین المللی و منطقه وی است که پاکستان در عمل کرد آن نقش بلندی داشته و دارد. و یادکرد یک مجمع بزرگ ملی مقاومت سراسری که علیه تصمیم های استبدادی  در حال شکل گیری توسط دکتر صاحب نجیب، حاصلی از دور باطل اندیشه  های پوچ تبار طلبی همان زمان بود که دیگر سخن از آرمانی بودن مبارزات سیاسی و دولت داری در میان  بود، واژه سازی های سیاسی به نام ائتلاف شمال جز کج‌ دهنی بد دهنی مثل توخی ها نیست.

چی آرزو داشتی آقای توخی، وقتی تصمیم حتا بمباردمان مزار شریف و شبرغان قبل از اتخاذ تصمیم جلسه ی جبل السراج و دیدار قهرمان ملی و  دوستم و سایر نیروهای مطرح، روی میز کار دکتر نجیب بود که چی می شد؟ و بر خلاف ادعای پوچ خودت شکل گیری اختلاف در بیخ گوش دکتر توسط شخصیت ها و نیرو هایی که احساس می کردند دیگر خط ها روشن شده است بود. که فرید مزدک و نجم الدین کاویانی و ده تن دیگر و در بعد ها ژنرالان ارشد قوای مسلح و‌ نیروهای سیاسی در داخل کابل  و مزار شریف صدا بلند کردند. تبدیلی بی موجب شهید مومن اندرابی، اعزام رسول بی خدا، و جبار قهرمان در مزار شریف، حفط یک بی خردی به نام ژنرال تاج محمد در امنیت مزار و سپردن نماینده گی فوق العاده رئیس جمهور همزمان تفویض صلاحیت های گسترده به جمعه  اخک فقط به خاطر گرفتاری مارشال دوستم و دیگران دلیل چی بود؟ و چرا ژنرال دوستم دیگر طاقت اش به قول معروف طاق شد و از دولت روی بر تافت؟ در حالی که او پیشنهادات معقول تشکیلاتی  داشت که جمعه اخک همچنان در جایش می بود. اما دکتر شهید آن  را قبول نه کرد. مگر آخرین جلسه ی دکتر نجیب با رهبری قوای مسلح در وزارت خارجه را فراموش  کرده یی؟ وقتی اقای زرمتی بلند شد که از دفاع اطمینان بدهد، عکس العمل و صحبت دکتر را فراموش کردی؟ سری به آرشیو تلویزیون ملی بزن. تا شرمنده شوی. دکتر دوستم را ستون فقرات دولت خطاب کرد و به ژنرال زرمتی گفت، دوستم ستون فقرات دولت بود، از دولت گشت حالی اطمینان فایده نه دارد.

مگر نتیجه ی تلاش هایی که عمدن در آخرین مراحل سازش دوباره بین دکتر نجیب و مارشال دوستم به شکست مواجه می شد را فراموش کرده یی؟ که خودت شاید در آن زمان با همان خصوصیت فرعون گونه ات هم مخالفت کرده باشی.

راه چی بود؟ جز سر نگونی رژیمی که رهبر متعهدش به مشاوره ی بی خردانی هم چو تو در تغیر هزاران درجه از اصل آرمان ملی، طبل استبداد قومی و سیاسی و جدایی را کوبیدن گرفت.

 

 

 


بالا
 
بازگشت