سخی صمیم

 

اصراربرجهالت درتقابلِ به علم نماد جهل است

***

تأکید وپافشاری براصل واصولیکه برآن علم وآگهی کامل نداریم نمای ساده انگاری وسُبکسَریست. 

***

وَلاَ تَقفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ علمٌ إنَّ السَّمعَ وَالّبَصَرَ وَالفُؤَادَ کُلُّ أولَئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولًا

سوره اسراء  ۱۷ ــ جزء ۱۵

و(ای انسان) هرگز آنچه را که بدان علم و اطمینان نداری دنبال مکن که چشم و گوش و دل همه مسئولند.

***

علم: دانستن ویقین کامل، تشخیص وتمیزنمودنیکه هیچگونه اختلاف فیصدی دران وجود نداشته باشد.(علم را می توان در مقایسه با سایرباورها ( حدس، درک،احساس و. و ..)عام و در جوهر، بدون اختلاف دانست)  

***

امر قاطعیکه آیهٔ قرآن برآن تأکیدمی گذارد اساسن این نکته است که:  دراَمریکه به آن علم و یقین کامل نداری پا فشاری و ایستادگی مکن وپیگیر آن مباش.

 تذکرعلم درین زمینه طوری گسترده و عام است که فراتر از تحدید و معین ساختن به یک پدیدهٔ خاص و زمان و مکان بوده می تواند.

ما می توانیم علم را بر مبنای قابلیت تجزیهٔ آن برمنابع و سمت و سوی مختلف از دانش و یافته های مغز انسان تقسیم و تجزیه بداریم:

ببینید: زمانیکه ازعلم تخنیک یاد آوری می کنیم علی العجاله ما به دنیای تخنیکی می رویم که فهم و منطق عمل آن هم مختص به همان دنیای تخنیک است که عالِمان و متخصصان آن ایجاد گرو صاحبان فهم ودانش آنند. در ینصورت هیچگاهی یک زراعت پیشه بدون کسب علم و دانش نمی توانند به آن جایگاه قرار گیرند و متخصص و کار شناس تخنیک شوند.

و برهمین قیاس: علم طبابت ، علم جامعه شناسی، علم دفاع و حرب، علم ادبیات و هنر، علم زمین شناسی و هوا شناسی  و. و. و .

همینکه منطق علم بمیان می آید خُرافاتی ازقبیل سِحر و جادو و غیره و غیره که پایه اساسی علمی تأیید شده ندارند مشمول زعامت علم نمیگردد.

میخواستم عرض کنم زمانیکه انسان ذیعقل ایمان و ایقان بر قاطعیت علم می یابد، باورهای دیگری در راستای علم برجایگاه خود از قبیل: درک،حدس، ظن و گمان ووقوف (واقف شدن و آگاه و باخبرگشتن) ، معرفت و احساس قلبی و فکری همه در جزئیاتی ازآموزه های علم قرارگرفته و بخشی از فهم و معرفت قرار میگیرند که مشمول عمومیت و اجزاء مباشر علم هستند. پس علم را می توان عام واجزاء مشمول آن را که رُتُب ماقبل محاسبه شوند متمم علم می شماریم. زمانیکه فهم و دانش مقدماتی وذخایر تجارب همگانی صعود و به اوج برسد آنگاه کشفیات مجهولاتی بمیان می آید که ما در تداوم زندگی بشراز پدیده های مکشوف آن که محصول فیض علم است برخورداریم که بسا ازین دست آورد ها بخیرو سود بشر و بعضن هم در راه نابودی آن قوام می گیرد.

من درین جا میخواهم به نکتهٔ اشاره کنم که «علم»به ما می آموزد کهحواسِ عریان وپنهان انسان ها با در نظر داشت فعالیت های طبیعی و همیشگیوظایف گوناگون و بر بنیاد مسئولیت های مختلفیکه دارند با تقسیمات فکری و کاری مأموریت بخصوصی را اجرا می کنند ودر اجرای وظایف هرکدام مسئولند:

وظایف علم درین راستا:

ببینید:ما درک می کنیم و می فهمیم که گوشها و ظیفهٔ مشخصی دارند که صدا ها را بما انتقال می دهند  ولی در این امر اجرای وظیفه و شنواندن صدا مطرح وجرس صدا ما را آگهی داده امّا به تشخیص آن نوبت نرسیده است و هر زمانیکه ما صدا را با همه کم و کیف و ماهیت حقیقی آن می شناسیم فیضِ علم و هوش و عقل است که سد مجهولات را می دَرَد و حقیقت را بما از ابتدا تا تکمیل شناخت کامل روشن می سازد.

***

ویا زمانیکه ازچشم دید اجناس واشیا توسطچشم مطلع می شویم: ابتدائی ترین مرحلهٔ کارکرد علم است که اجناس را بما رؤیت می دهد ولی هنوز معرفتی از اجناس و اشیا به ما مخابره نشده است و ما نمیدانیم اشیا واجناسیراکه چشمهای ما دیده است یک کتلهٔ از سیاهی و تودهٔ منجمد است ولی نمیدانیم که او چیست؟

بلی زمانیکه از سیاهی و تودهٔ دیده شده  تشخیص و شناختی صورت گیرد و ما آن را با کم کیف آن بشناسیم آنگاه وقوف وشناختی یافته ایم تا آن شی مجهول روشن شود و اگردرصدد و جستجوی علت آن برآییم که چطور و به کمک چی ما  توده و سیاهی را با کوایف ظاهری وکیفیت درونی آن و وووو بطور شاید و باید شناخته ایم آنگاه مدلل میشود که اندوخته های علمی توسط عقل و فکر بما کمک کرده است تا آن مشکل نامعلوم را شناخته ایم.

***

برمیگردیم براصل مطلبیکه عنوان کرده ایم«آیه مبارکه قرآن» وبحث وسخن ما هم برمحوریت مقاومت وایستادگی های نا فهمیده وفاقد علم ودانش برهمه پدیده های گفتاری، نوشتاری، فکری، وآنچه ازمادیات ومعنویات بوده است استوار شده می تواند: پا فشاری وتأکید برموضوعاتیکه درآن علم کامل و وقوف لازم نداریم جایگاه منطقی نداشته گویای سُبک سری و کم توجهی عقلانی خواهد بود.

زمانیکه ما باور کامل بر منفی بودن مقاومت و اصرار بیجا پیدا کنیم آنگاه معتقد میگردیم که هریکی از اعضای بدن ویا حواس ما که در ترکیب این امربیجا (اصرار و سماجت)سهیم باشند مسئولیت مشترک داشته شریک مباشر پنداشته میشوندو در شراکت مباشر (چشم و گوش و قلب) هرکدام مسئولیت سهامی دارند.با تقدیم حرمت. سخی صمیم.

 

 

 


بالا
 
بازگشت