پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

 

شــــب یـلـــــــدا

نگــارا! میـروم من،زیـن جهــا ن،آهستـه آهستـه

زهجـران، روزوشب دارم فغا ن،آ هسته آ هسته

ا گـرقسمـت بود مُــردن، مـرا اندر دیار کفر

صبا ! خا کم رسا ن، افغا نـْسِــتا ن،آهسته آهسته

زجـور این زما ن شـد مدتی دورم زملـک خویش

خــدایـا! دورکــن جــور زمان ، آهستـــه آهستــه

دل مهجور من خـواهد، هـمی رفـتـن سـوی میهن

رسـا نم بـا رالهــی'، گـلـْسِــتـا ن،آهسـتـه آهسـتـه

بکا بل لـوگـر و غرنی ،هـرات وهـم بـدخشــا نـش

روم تـا یـا بـم، آن آ رام جــا ن، آهســتــه آهســتــه

شِـفــای دردهـای خـــود بگـیــرم، ازمزارشــــا ه

که می بــوســم در ِآن آسـتـا ن، آهسـتـه آهسـتـه

خـداونـدا ! نصیــبـم کـن، زلـطفـت دیـدن یــا ران

شب مهتـا ب و کـیـف آ سـمــا ن، آهستــه آهستــه

به کهسـار وطن ، گــررفـتـنم قسـمـت کـنی یا رب

بچیـنـم بهـرجـا نـا ن، ارغــوان، آهسـتــه آهسـتــه

شـب یـلـدا نـشـسـته، بـا رفـیـقـا ن درد دل گـویـم

سـرشـب تـا سـحـر، با دوستــان، آهسـتــه آهسـتــه

بودچـشـم امیــد ت حـیـد ری، بـرخـا لـق مـنـّا ن

که سا زد آخـرت، خُـلـد آ شـیـا ن، آهستــه آهستــه

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

١٦ ا کتوبر ۲۰۰۵ ، سدنی

 

چند سروده  نغز و دلنشین دیگر

  • اول
  • دوم  

     


    بالا
     
    بازگشت