عبدالرووف لیوال

 

اژدها

اژدهای سیاه سرمایه

دیکتاتورپرولتاری اورا چنین درهم پیچانید

 که شمشیرکمرش، درتنش فرورفت

شمشیر،چرخ کنان طناب می بُرد

اژدها،زخمهای خودرامی لیسد.

وطفل سیاه افریقایی ، نان سفیدرادرخواب مبیند

پسربیوه ی افغان ، یکباردیگرمُتبسم شد

ازحفره ی تابوت شکسته اش ، به چشم مادردقیق شد

" شُکر!که اشکی وجود ندارد"

سرباز مطمَن خوابید

اژدهای زخمی بر(کاپیتال) زدهنش، آتش فواره نمود

شیخ بالای کمود(سنگ توالت)طلایی نشسته

وبه سینه ی بلورین دختراژدها چشم دوخته

اژدها شمشیرخون آلود رامی لیسد

انگشت های شکسته ی مُشتش راباز کرد

میخ کج وج آخری را

درتابوت فرسوده ی مدنیت فروبُرد

چین هنوزمصروف ساختن کمودطلایی برای شیخهاست

در(مک دونالدز)چپس کچالوی بامیان نیست

شیخ ازمک دونالدز(ویاگرا)میطلبد.

تابرسینه ی بلورین دختراژدهابجنبد

اژدها دختر سینهبلورینش را فراموش نموده

تویتر،فیسبوک وانستگرامش لاک شده

اژدها،به زبانش زخمهای خودرا می لیسد

سرمایه فاحشه شد، به تختخواب پسرش حمله بُرد

اژدها مادرش (سرمایه)راحامله ساخت

اژدهاازمادرفاحشه ی خود بچه ها زایید

بچه های که ، بجان خودبمب بسته مینماید

بچه های که خواهران اش راچوکنیزمیفروشند

وبعداز" نکاح الجلاد" اورادرقفس آتشین میسوزاند

بلی ! جهان همه عشق ومحبت است

هوس است وهوس!

شیخ عاشق دختر اژدهاست

واژدهابالای (سرمایه) مادرش ، عریان خزیده

سوریه به حراج دوشیزه های باکره اش نشسته

مادر گریبان پاره ی افغان ، بی حجاب آمد

درجنازه ی سرباز خود، جنون را می رقصاند

آخوند از هراس یا خوشی ، سینه میزند

دنیا: هوس ،هوس است

وچین تاهنوز به شیخ ها میخ طلایی میسازد

درمک دونالدزویاگراو( کاندُم) باهم بفروش میرسد

واطفال تفنگ بدست در(پب جی) یکدیگررا میکُشند

اژدها زخم های خودرا می لیسد

شیخ هم بالای کمود نشسته

سروده ی عبدالغفورلیوال، برگاننده به دری عبدالرووف لیوال

 

 

 


بالا
 
بازگشت