عثمان نجیب

 

گذری بر کاربرد لهجه ها به بهانه‌ی پاسخ به یک دوست ما!

 

بانو مه لقا!

در رخ نامه ی تان چیز هایی نوشتید.

من با دیدگاه شما کاری نه دارم.

اما در روش نگارش تان گفتنی کوتاهی دارم.

 تمام زبان های دنیا دو نوع کاربرد دارند.

اول_ نوشتاری.

دوم_ گویشی یا همان گفتاری.

گذشته از این ها تمام زبان های دنیا در چهارچوب جغرافیایی یک کشور دو نوع لهجه دارند.

اول_ لهجه ی رسمی و تشریفاتی و معیاری.

دوم_ لهجه ی افهام و تفهیم روزانه و عادی که ما و شما عامیانه اش می نامیم.

کما این که خود زبان ها وسیله ی افهام تفهیم هر دو مورد اند.

 لهجه ی اول تمام مراسلات، مکاتبات اداری سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و ادبی و هنری و گونه های دیگر را زیر چتر خود می آورد و معیار های پذیرفته شده ی علمی دارد.

بر عکس در لهجه ی گویشی چنین نیست.

یک زبان در یک جغرافیای طبیعی و معین از لحاظ گویشی تفاوت های زیادی دارند.

 

نه می شود پنداشت که به دلیل هم زبانی های مرزی یا کشوری، لهجه های کاربردی گویشی ما یک سان است.

من چند مثال از چند زبان برای تان می نویسم:

افغانستان ما و شما که کشوری با ملیت ها و زبان ها مختلف از گذر زمان عبور می کند، هر زبان چند لهجه ی گویشی دارد.

_ زبان گویشی پشتو در مناطق جنوبی مانند پکتیا، پکتیا و خوست فرق زمین تا آسمان دارد با زبان گویشی کندهار زابل و فراه و زبان گویشی پشتو در ننگرهار و کنر و نورستان و لغمان. 

زبان گویشی پشه یی های لغمان با زبان گویشی پشه یی سنجن و بولغین ولایت کاپیسا چنان با هم فرق دارند که حتا خود هم وطن های پشه یی ما به مشکل افادات یک دیگر را می دانند.

در زبان فارسی دری هم همین گونه است.

لهجه های مختلف زبان فارسی دری در چهار گوشه ی داخل کشور فرق های زیادی دارند.

گویش فارسی دری شمال کابل تا بدخشان و پامیر و بلخ و هرات و کابل و فارسی زبان های لغمان و لوگر و غزنی با هم فرق های زیادی دارند.

مثلن در کابل ما کراچی دستی می گوییم، اما در هرات آن را زنبرغلتک می گویند که همان زنبیل هم است و از این مثال ها زیاد. ما در کابل می گوییم چای برایت دم کنم؟ اما در بدخشان می گویند چایت کنم؟ به همین گونه فراوان.

اما همین موارد در ایران، تاجیکستان و فارسی زبان های دنیا از هند و پاکستان تا کرانه دور دنیا کاملن فرق دارند.

چنانی که در مورد پشتو، ازبکی و ترکمنی خارج از افغانستان هم همین گونه است

پس شما وقتی فارسی دری نوشتید، این موارد را در اندیشه داشته باشید.

شما در یک دیدگاه تان توصیف زن افغانستان که من مخالف آن بایسته گی های بانوان کشورم نیستم، کرده اید.

اما چند گانه گی واژه بندی شما دچار سرخورده گی است.

تو در تو که از لحاظ دستوری صفت مرکب است با وجود هم سانی که با فارسی دری دارد ولی به هیچ صورت در افغانستان کاربرد نه دارد، فقط در ایران و گاهی هم در نقاط مرزی و ما و یا کسانی ایران می روند و بر می گردند چنین موارد را به عاریت می آورند که دستور زبان آن را استعاره می نامد.

 

این نوشته از بانو مه لقا است.

( زن ها موجوداتی بی نظیر هستند. آنها قادرند هر مصیبتی را تاب بیاورند، چونکه اینقدر عقل توی کله شان هست که بدانند تنها کاری که باید در قبال اندوه و دشواری های زندگی انجام داد اینست که دل به دریا بزنی و از میانه آن بگذری و از آن طرف سر به سلامت بیرون ببری. به نظرم دلیل اینکه زن ها قادرند این طور عمل کنند اینست که آنها نه تنها برای درد جسمانی شأن اعتباری قایل نیستند بلکه اصلاً آن را محل اعتنا هم به حساب نمی آورند، زن ها از اینکه از پا در بیایند اصلاً خجالت نمی کشند.…)

 

 

 

مفهوم واژه های کیستی و چیستی چگونه است؟

 

یک دوست خوب من مفهوم کیستی و چیستی را پرسیدند.

پاسخ به این پرسش شان را عارفان علم  و اسلام شناسان بهتر می دانند.

که از توان و سواد من بیرون و بلند است.

فقط با یادداشت کوتاه خدمت شان می نگارم:

 

کیستی و چیستی دو اصل مهم در شناسه ی خلقت بشر است که با ورود علمی به مباحث الهیات یا همان خدا شناسی می توان وزن آن ها را درک کرد. این دوتا با برگردان به دری در عالم هستی و عالم روحانی پیوست هویت و ماهیت یاد می شوند که اصلن ریشه ی عربی دارد و گونه یی علامت استفثار برای استفهام  است  ماهو «الانسان ماهو» و یا «الحیوان ماهو» ماهیت انسان چیست؟ و ماهیت حیوان چیست؟

 

در عالم ادب و فرهنگ این دو واژه همان معنای کیستی و چیستی را می دهد و به گونه های متنوع کاربرد دارند. کما این که نقش مهم شان در تعریف هویت و ماهیت و خلقت بشر هم چنان رخ نمایی می کنند.

 

البته در گفتار و نوشتار طی طریق افاده و تحریر

همان زمان حال را می کنند و زمان ماضی نه دارند. مگر با دگرگونی پرسش مربوط به گذشته.

من که در صنعت شعر و نوشته و اموری از این دست نادانی بیش نیستم فکر کردم فی البدیهه مثالی را برای تان بنویسم:

 

کیست؟

 آن که زلف یار بیند و لرزان نه شود

 

کیست؟

 صاحب آن زلف کز دیدار تو نگران نه شود.

 

این کیست با کیستی خلقتی و هویتی فرق فاحشی دارد و از بنیاد تغیر محتوایی پیدا می‌کند.

یا به زمان گذشته:

 کی بود؟

 آن کس که دی در ما را دق الباب کرد.

 

یا اندرباب کیستی و چیستی در خلقت بشر:

کیستی؟

تو کز ازل آمده یی

چیستی؟

 تو که نه دانی چه سان آمده یی

 

و چیستی هم به زمان ماضی اطلاق نه می شود مگر با دگرگونی دستوری از منظر زبان شناسی.

 

چی بود؟

در آن کندوی کلان 

چی شد؟

کز ما کردی پنهان.

 

چیست و چیستی تغیر فرم ساختار و گفتار دادند.

یا در زمان حال:

 

تره کی صاحب!

در این صندوق پیش روی تان چیست؟ 

یا تره کی صاحب!

شما چیستی محتوای درون این جعبه را می دانید؟

یا به روش گفتار عام و پرسش عام:

تره کی صاحب در داخل این صندوق چیست.

این چیستی و چیست ربطی به چیستی خلقت نه دارد.

آرزو دارم برای آگاهی بیشتر تان پژوهش زیادی اندرین گذر کنید.

من هم در کند و کاو دریافت تعریف درست واژه ها از واژه نامه های مرورگر گوگل سود جستم

کاستی های من را نادیده نه گیرید تا به کمک بزرگان ادب و عرفان بحث نقادانه یی آغاز گردد و ما را بیاموزانند.

  سبز بمانید

 

 

 


بالا
 
بازگشت