عثمان نجیب

 

حکمتیار ضد فارسی است؛ پس چرا فارسی می نویسد؟

مهندس حکمت یار صاحب جواب بدهند.

حکمت یار در بیش ترین مصاحبه های خود گفته که حکومت آخوندی ایران با او رویه ی بد کرده و او را به اخراج تهدید و از ایران اخراج نموده است.

من در جریان پژوهشی برای دریافت جنایات مرکزی به نام اکادمی علوم افغانستان، حسب تصادف به کتابی بر خوردم نام این اثر مذهبی ( جلوه هایی از اسرار قرآن )

 که به نام آقای حکمت یار و با زبان فصیح و بلیغ فارسی نوشته شده.

تفسیر جزء سی ام قرآن کریم است.

این تفسیر یک جلدی و ۳۶۵ صفحه یی در سال ۱۳۷۹ با قطع و صحافت بسیار پرهزینه و پشتی رنگی شفاف در تهران جایی که اهل سنت بودن جرم محسوب می شود، به حمایت کتاب خانه ی ملی ایران چاپ شده است.

من با متن داخل کتاب کاری نه دارم و بررسی آن مستلزم مراجع بلند علمی مذهبی اهل سنت بوده و در یک نگاه گذرا به آن چنین استنباط کردم:

اول_ این تفسیر تحت مدیریت مراجع تقلید شیعه در تهران نوشته و چاپ شده است که بنا به حضور شاهانه ی آقای حکمت یار در ایران شهادت می دهد.

دوم_ به احتمال قوی نظریات فقه شیعه به گونه ی ماهرانه در آن حاکم بوده است.

سوم‌_ هر صاحب رأی که پیش گفتار ها و ورق اول این کتاب را ببیند، بی درنگ می داند متن یا روش نگارش آن به هیچ صورت نوشته ی یک ایرانی نیست. کما این که نوشته ی خود آقای حکمت یار هم نیست.

چهارم _ تاثیر تلاش عمدی مقامات مذهبی ایران بر روش نگارش فارسی دری افغانستان در آن کاملن ملموس است تا خواننده شکی نه کند.

اما خواننده های با بصیرت ادبیات فارسی و مذهبی ما می دانند که این تفسیر عمدن به گونه یی نوشته شده تا آقای حکمت یار محکوم به سرقت ادبی مذهبی نه شوند و سیاق نوشته ی شان هم خوانی کامل با ادبیات نوشتاری فارسی دری افغانستان داشته باشد.

پنجم_ وقتی پیش گفتار ناشر را می خوانی و بعد پیش گفتار آقای حکمت یار را می خوانی و مرور گذرا به سر و آخر تفسیر می اندازی، بی تردید حکم می کنی که همه چیز از قبل ترتیب و توسط یک نفر سوم نوشته شده و آقای حکمت یار مکلف یا داوطلب چاپ آن به نام و حرفه ی زیر پرسش مهندس بودن خود شان شده اند.

من به چند دلیل این مورد را می گویم:

اول_ پیش گفتار ناشر، زمان و مکان نشر، بنگاه نشراتی همه ثبوت های حکیمانه اما به زیان آقای حکمت یار حد اقل در مورد حضور و عدم حضور شان در ایران و انکار از امکاناتی است که همواره رد کرده اند.

دوم_ این هیچ شخصی یا نویسنده یی آن قدر احمق نه می شود که حکمت چی نویسی و چی نه نویسی را به قلم خود نه داند و به زیان خود برسد خود گواهی بدهد.

در بخشی از مقدمه ی ناشر می خوانیم:

( ... برادر حکمتیار در شرایطی این تفسیر را نوشته اند که زمینه ی خیلی خوب تحقیقات برایش فراهم بود، تعداد زیاد تفاسیر و کتب حدیث در اختیارش و از طریق برنامه های کمپیوتری. ... )

سوم‌_ این که آقای حکمت یار دشمنی آشکارا با زبان فارسی دری افغانستان دارند و ما بار ها از زبان خودشان این دشمنی به گونه یی شنیده ایم.

چهارم_ روش نگارش فارسی این کتاب چنان است که در افغانستان اندک برادران پشتون تبار فارسی نویس به آن دست رسی دارند. مثلن آقای غرزی لایق پشتون تبار زبردست فارسی نویسی هستند که کم ترین نویسنده گان ادب فارسی دری به پای شان می رسد. یا شاد روان دکتر نجیب الله چنان فارسی بلند و با آراسته گی می گفتند و می نوشتند که حیرت می رفتی.

اما ما که به دلیل عدم موجودیت عینی، تا کنون حتا به زبان زیبای مادری آقای حکمت یار (پشتو) کدام ورقی مصداق بر نوشته ی خود شان نه خواندیم، چی گونه؟ خود را باور بدهیم بر صحت این کتاب با پیش‌گفتار ناشر تا ختم در نوشته ی یک قلم و یک روال.

پنجم_ در کجای دنیای دین اسلام دیده اید؟ که محدثین و مفسرین بزرگ قرآن کریم از خود و یا از نام ناشر خود، در مدح خود تعاملات زنده گی سیاسی خود را به رخ خواننده بکشد و تفسیر قرآن دین از خود قهرمان دیسانتی خود پسندی بسازد.

همه بزرگانی که تفسیر های شان را منبع قرار داده اید، تفسیر های قطور و ماندگاری نوشته که شاید شما یک ورق آن ها را نه خوانده باشید.

تفسیر طبری،. تفسیر ابن کثیر، حدیث بخاری ترمذی و دیگران که حالا منابع معتبر دین شناسی اند را همان هایی نوشته اند که امکانات بسیار محدود و ابتدایی داشتند. اما هیچ کدام چنان شما خود بزرگ بینی نه کرده اند. باز هم به قول شما که از نام ناشر تان نشر شده است شما با آن امکانات وسیع در ایران و با آن بودجه‌ی هفتاد فیصدی کمک های جهانی دوران جهاد تان که از I.S.I پاکستان می گرفتید شخصن چقدر علم دین آموختید و چند نفر عالم به جامعه تقدیم کردید؟

 من به عنوان حسن ختام شما را دعوت می کنم تا از شاهکار های مذهبی و اسلامی جهان اسلام در قرن بیستم آگاه شوید. پیش تر از آن ها از صدر اسلام تا امروز را کنار بگذارید.

الف_ ابن عاشور تونسی, تفسیر قرآن کریم را در 500 جلد و طی 50 سال نوشتند. خدا رحمت شان کند.

ب_ شیخ عمر سربازی کوهبندی عالم بزرگ اسلام تنها پنج پاره ی قرآن را تا پاره ی النسا در 70 جلد تفسیر و ده سال کم و بیش هنگام ادای نماز تهجد جان را به جان آفرین تسلیم کردند.

بهشت برین جای شان.

کوهبندی رحمته الله علیه از سرزمین خراسان دی روز بودند که شما با آن حساسیت دارید،

حالا محاسبه کنید که اگر حیات شان مجال می داد تعداد تفسیر شان به چند جلد می رسید؟

مگر شما دیده اید که خود را مانند شما عالم با چنان سجایای سیاسی معرفی کنند؟

در ختم چند پیش نهاد برای تان دارم:

اول_ یا تمام گفتار انکاری سال های پسین تان را در مورد حضور تان در ایران پس بگیرید و از ملت معذرت بخواهید

دوم_ یا قبول کنید که تفسیر یک جلدی (جلوه های از اسرار قرآن) را شما نه نوشته آید و کسی دیگری در بی خبری شما نه نام شما کتابی را به نام تفسیر جعل کاری کرده اند.

سوم_ برای درک و آگاهی ملت مسلمان ما، همین تفسیر نوشته ی خود تان در برابر رسانه ها معرفی و بدون مراجعه به آن از حافظه‌ی تان چند سوره مبارکه را با همان ادبیات فارسی دری شامل کتاب بنویسید و توضیح دهید که فارسی به آن بلاغت را چر؟ا و در کجا آموختید و چرا؟حالا آن را به تیر دشمنی و نفرت پراکنی بسته اید.

چهارم_ در حالی که خود را عالم دین جا زده اید، چرا؟ اجازه دادید که اثر تان در تخت حاکمیت جابر نشر و تخلص تان مانند قوانین خاص غرب پیش از نام تان بیاید

منابع معلوماتی من در این جا :

پرسش های همین روز من در همین مورد از عالم جوان دین محترم عبدالوهاب خان.

نتبعات شخصی خودم در کتب و احادیث. موجود مسجد جامع محمد مصطفی (ص)

 

جست و جوی نظر به ضرورت در گوگل.

کتاب جلوه های از اسرار قرآن نوشته ی:

حکمت یار ، گلبدین

قهرمان ملی افغانستان را شهید کردید، به دزدان و جلادان ملت عذر می کنید

چند صد سال دیگر خوش باور و بازی دست بازی گران قدرت ها هستیم؟

ما احمد شاه درانی را می کوبیم که چرا؟ امپراتوری افغانستانی را وسعت داد، سلطان محمود غزنوی را می کوبیم که چرا؟ بت سومنات را شکست، وزیر محمد اکبر خان را طعنه می دهیم که چرا؟ خودش یا محافظ اش مکناتنی را کشت که قصد جان او داشت.

امان الله خان (غازی) را بد می بریم که چرا؟ به قول خودش استقلال را از انگلیس گرفت و به نقل تاریخ برای رسیدن به قدرت در قتل پدر خود نقش داشت و برادرش را کنار زد، امیر حبیب الله خادم دین رسول الله را متهم می کنیم که چرا؟ به مردم یاد داد تا رمه ی دست چوپان نه باشند باز بر می گردیم و داود خان را تنبه می کنیم که چرا؟ عذر ذوالفقار علی بوتو را قبول کرد و کار را با پاکستان یک سره نه ساخت، ببرک کارمل و دکتر نجیب الله را با سنگ جهاد می زنیم که ملحد بودند و چرا؟ در زمان آن ها پاکستان هم چو مرغ بی رمق نفس را در سینه قید کرده بود و با وجود بمباران و موشک های سکات که هر از گاهی به فرق پاکستان فرود می آوردند، اسلام آباد از هیبت لرزاننده گی آن آهی نه می کشید، احمد شاه مسعود قهرمان ملی را ملامت می کنیم که چرا؟ با مقاومت بی نظیر جان خود را فدای وطن کرد و نیروهای چند ملیتی طالبان و پاکستان را به زانو درآورد. کرزی را شلاق کاری کدی گک آمریکا می کنیم که چرا؟ با حمایت امریکا و گارد های امنیتی آمریکا یی غلام آمریکا شد.

در عوض برخی از ما ها از بدنام ترین و منفور ترین چهره های تاریخ مثل شاه شجاع، عبدالرحمان، محمد یعقوب خان، نادر خان غدار، سلاطین زن باره یی مثل امیر حبیب الله خان و دگران، به خاطر تمایلات بی خردی حمایت می کنیم.

اگر ملی اندیش هستیم، صرف نظر از تمایلات سیاسی و زبانی و تباری، چرا این غنی بدبخت را که نه به خاطر منافع ملی بل که به خاطر منافع شخصی اش حالا در مقابل بادران خود ایستاده معتقد نه می سازیم که دست از لجاجت و عصبیت شخصی و انحصاری و گروهی و استبداد و تصفیه ی تباری بردارد و فراخوان ملی را برای حفظ ارزش های با خون به دست آمده ی ملت افغانستان که در دو ده سال اخیر رنگین کمانی از مقاومت ملی به نمایش گذاشته اند اعلام کند

تا در جای سوم و چهارم منتظر تصمیم چهار تا جانی و آدم کش به نام طالب زیر اداره ی آمریکا و پاکستان نه باشیم.

و من در عجب ام از این همه تحلیل ها با پیش منظر ها و پس منظر های لرزان اما طولانی.

کشوری که آوردگاه زور آزمایی های قدرت ها و بی قدرت های چهان است و ملکی که معرکه گاه کشتار است و کشتارگاه دوست نما ها و دشمن آشکارا، هرگز صلحی و آرامشی نه دارد. همه برای ما فقط مرگ می‌فرستند و مرگ.

تفاوت ها فقط در عناوین و پوشش رسانه یی است.

گروهی به نام دوست های مان و جمعی هم در تقابل با آن ها اما متاسفانه هردو تنها برای اهداف شان برای ما فقط مرگ می‌فرستند و مرگ.

ما هم از تشننه گی در بیابان بایر و بی آب، هر سرابی را آب می دانیم و دنبالش می رویم.

برنده و بازنده را خود ما در تحلیل های ما بر می گزینیم بدون آن که به آرایش و بازنگری درونی خود بپردازیم.

من که صلح را هرگز انتظار نه دارم، مگر این که خدا معجزه یی بیافریند و دست شر همه را از ما و وطن ما دور کند.

ما دوست هیچ گاه نه داریم. دشمن که هرگاه در درون و بیرون بی شمار داریم، چی وقت به خود می آییم؟

 

 


بالا
 
بازگشت