محمد اسحاق ثنا

 

 

محبت

نه آسمان و نه ماه و ستاره میخواهم

که در زمین خدا بیش و کم گذاره میخواهم

به خانه ها که ز روزن نمی رسد نوری

کمی فروغ درین خانه ها دوباره میخواهم

کمی محبت و احساس و لطف انسانی

نه هم به دل ز آتش شراره میخواهم

هرآنکه خانه‌ی آباد من نمود خراب

دلی نشسته به غم پاره پاره میخواهم

به زخم خسته‌ی وامانده از علاج طبیب

ز غیب مرهم و درمان و چاره میخواهم

من آسمان وطندار در تنوره‌ی جنگ

ثنا به روز روشن و شب ستاره میخواهم

 

محمد اسحاق ثنا

ونکوور - کانادا

۶ فبروری ۲۰۱۲

 

 

خصم وطن

چند ای خصم بسوزد وطن از بیدادت

شرم بادا به تو از این همه استبدادت

اشک و آه پدر و مادر اولاد وطن

عاقبت سیل شود تا بکند بنیادت

دشمن یک روز ز میدان نبرد بگریزی

کفش و دستار تو در صحنه رود از یادت

بجز از ریختن خون جوانان وطن

غیر ازین خصم دگر یاد نداد استادت؟

تا زمین است و زمان است و همین لیل و نهار

لحظه ی دشمن مکار نبینم شادت

نونهالان وطن ای ثمر باغ امید

دور ز آسیب زمان باد قد شمشادت

 

محمد اسحاق ثنا

ونکوور - کانادا

 

 

+++++++++++++++++++++++++

رنج زنده گی

خدنگ تیر مژگانت شده این سینه‌ی تنگم

به خون آغشته شد چون لاله‌ی صحراست همرنگم

بکش مطرب نوای خوش دمی آسوده گی یابم

هوای بزم یارانم، خراب ساز و آهنگم

ز جور خوب رویان جهان آهم به افلاک است

خدا یا هر یکی از سنگ دلی ها میزنند سنگم

ز هر عضوم صدای ناله می خیزد بیا بشنو

به گوش آید نوا چون تار تنبور و یا چنگم

چنانم مو دماغم کرده رنج زنده گی آخر

به حرف خوب هم با از خود و بیگانه در جنگم

مرا بی باده مخمورم نموده چشم جادویت

نمی دانم کجا خواهد توانم برد چشم مست افرنگم

ونکوور - کانادا

 

 


بالا
 
بازگشت