مهرالدین مشید

 

آیا به پایان جنگ استخباراتی افغانستان می توان امیدوار بود

جنگ افغانستان خطرناک ترین جنگ استخباراتی در جهان است

قسمت اول

استراتیژیست های نطامی می گویند، خطرناک ترین و آزمونی ترین جنگ، نبرد های نامتعارف است که جبهه نبرد نامعلوم و سمت و سو دهی و سوق نیرو های نامشخص و از پیش ناتعیین شده است. بویژه زمانیکه فرماندهان ندانند از کدام سو، چگونه و بوسیله چه نیرو هایی ضربه پذیر اند. جنگ افغانستان که چهل سال پیشتر پس از تهاجم شوروی به این کشور آغاز و با ورود بریگارد های سبز اسلامی از سراسر جهان در صفوف مجاهدین بعد جهانی پیدا کرد. با سرنگونی داکتر نجیب و پیروزی مجاهدین درگیر جنگ های میان تنظیمی شد و پس از تصرف کابل بوسیله طالبان پای گروه های تروریستی پاکستانی مانند، لشکر طیبه و جیش محمد و دیگران در این جنگ دخیل شد و با سرنگونی طالبان پس از حمله امریکا، این جنگ بعد پیچبده تر اختیار کرد و اکنون به جنگ کشور های منطقه و جهان بدل شده است.

 از این رو جنگ افغانستان از پیچیده ترین جنگ های نامتعارف استخباراتی در جهان است که بیشترین شبکه های استخباراتی منطقه و جهان در آن دخیل اند. جنگی که در آن جبهه نبرد آشکار و معین نیست و هر لحظه آسیب پذیری و احتمال ضربه پذیری از دشمن ممکن است. به گزارش رسانه ها اکنون بیش از بیست گروه تروریستی در افغانستان به فعالیت های تروریستی و دهشت افگنانه مصروف هستند. افزون بر این گروه های تروریستی دیگری نیز در افغانستان فعال اند که به گونه های پیدا و پنهان زیر نام هایی چون، مبارزه باضد ترویزم فعال اند و از سوی کشور ها، گروه ها و افراد تجهیز، تمویل و آموزش داده می شوند. در این میان گروه های تروریستی اند که بوسیله امریکا و هند و سایر کشور ها تجهیز و تمویل می شوند و در صفوف سایر گروه های تروریستی در افغانستان فعالیت دارند. این گروه ها در ظاهر برضد تروریزم شکل گرفته اند که در بسا موارد بدتر از تروریستان عمل می کنند. تمامی گروه ها و شبکه های فعال در افغانستان ابزاری اند در دست حامیان شان که از آنها سود می برند و گاهی هم از آنها بحیث وسیله فشار تروریستی و سیاسی استفاده می کنند. چنانکه حمیدگل پدر گروه های تروریستی چندین سال پیش در گفت گویی از چندین نوع گروههای تروریستی نام برد و از سه نوع آن به صراحت یاد کرد که در کنار طالب و القاعده در افغانستان فعال اند. وی به ادامه گفت، گروه هایی وجود دارند که بوسیله هلیکوپتر ها اکمال می شوند. در کنار این گروه ها؛ گروههای مافیایی دست ساخت شماری فرماندهان جهادی اند که در فعالیت های آدم ربایی و دزدی و تروریستی دخیل هستند. چنانکه جنرال ظاهر فرمانده پیشین پولیس کابل گفت، در عقب بسیاری آدم ربایی ها و  قاچاق مواد مخدر دست شماری فرماندهان پیشین جهادی است. حالا هم هستند کسانی که نان از حکومت می خورند و اما میزبان آدم ربایان و دزدان حرفه ای هستند. یک وقت استاد سیاف هم از ورود موتر های شیشه سیاه از چهار آسیاب و خاک جبار به داخل شهر کابل به هدف فعالیت های تروریستی سخن گفت و اما از چند و چون این موضوع پرده نبرداشت و تا کنون هم به آن نپرداخته است. این واقعبت ها حکایت از آن دارد که افغانستان به بزنگاه تروریزم بدل شده است و در بازار بدون دروازه آن تروریست ها خرید و فروش می شوند و مردم افغانستان برای آنان به حراج گذاشته شده اند. از همین رو است که گاهی طالبان و سایر گروه های تروریستی ساکن در پاکستان مسئولیت شماری حمله های تروریستی را قبول نمی کنند و اما همیشه این چنین نیست. گاهی طالبان به دلیل حجم وحشت و دهشت حمله های انتحاری و فشار افکار عامه و یا ملاحظات سیاسی و توافق شان با امریکا از پذیرش حمله های خود انکار می کنند.

در این میان آنچه مسلم است این که هرچند پاکستان به گونه منظم تروریستان وابسته به خود را تنظیم میکند و آنان را گروه گروه برای جنایت به افغانستان می فرستد، اما باز هم سرنخ تمامی گروه های تروریستی به شمول کلاه سبز های امریکایی به این کشور می رسد و از جیب نظامیان پاکستان سر بیرون می کنند، چون مرکز  معامله و بساط تروریزم نسبت به هر کشوری در پاکستان هموار است. گفتنی است کلاه سبز ها یک گروه امریکایی بودند که در سال های ۲۰۰۶  شهروندان افغانستان را خودسرانه اختطاف و زندانی می کردند که یک مورد آن پس از افشای بازداشت و شکنجه مولوی صدیق و برادرزاده اش افشا گردید. امریکایی ها در آن زمان از رابطه با کلاه سبز ها انکار کردند.

آنچه مسلم است این که در پیشاپیش این جنگ وحشتناک تروریستی درکشور طالبان قرار دارند و اما در عقب طالب داعش و القاعده و جیش محمد و لشکر طیبه و بیشتر از بیست گروه تروریستی دیگر قرار دارند.  نظر به گزارش های تحقیقی بیشتر از بیست گروه شامل بیش از هفتاد گروه تروریستی در افغانستان فعال اند که مرکز آنها در پاکستان است. بنا براین پاکستان مرکز اصلی و پناه گاه اصلی تروریستان جهانی است که تحت نظر نطامیان پاکستان فعال هستند. گزارش های مستندی به نشر رسیده که داعش را جدا از داعش سوریه و عراق ساخت پاکستان و ایران خوانده اند. نظامیان پاکستان شماری از این گروه ها را به افغانستان زیر چتر طالب و داعش و القاعده می فرستد و شماری را هم زیر نام های دیگر چون سپاه محمد و جیش محمد و لشکر جنگوی و ... به کشمیر می فرستد تا برضد هند به فعالیت های تروریستی بپردازند. چنانکه بخشی از شبکه القاعده را به رهبری زرقاوی به عراق و بعد به سوریه فرستاد. حال پرسش این است که امریکا و سایر هم پیمانان امریکا با توجه به این که دارای شبکه های نیرومند استخباراتی اند، از این حقیقت آگاهی کامل دارند. اما هیچ گاهی تا کنون حاضر نشده اند تا فشار لازم بر پاکستان وارد کنند تا این کشور ناگزیر به بسته کردن لانه های تروریستی و اخراج و یا به زندان کشاندن رهبران گروه های تروریستی در داخل پاکستان شود.

پس از امضای توافقنامه امریکا با طالبان این جنگ وارد مرحله جدیدی شده است. طالبان بر رغم فبول کردن کاهش حشونت ها برعکس به خشونت آفرینی های طالبان افزایش یافته است که واکنش های متفاوت را در پی داشته است.

چنانکه وزارت خارجه امریکا و خلیل زاد گروه داعش را مسئول حملات اخیر خوانده و از حکومت و مردم افغانستان خواسته تا در دام آنان نیفتند. خلیلزاد می گوید، گروه داعش می خواهد که افغانستان را به سوریه و عراق بدل کند. وی تهدید کرده که دیگر بهانه ای برای سنگ اندازی در راه صلح وجود ندارد. خلیل زاد چنان در نقش فراتر از ذبیح الله مجاهد بر عدم دست داشتن طالبان در این حمله اصرار دارد که همه را شگفت زده کرده است. ممکن او بخاطر پنهان کردن خطا های عمدی خود ناگزیر به چنین رویکردی باشد. اعلامیه ٕ وزارت خارجه ٕ امریکا به گونه آشکارا حکومت را مورد تهدید و طالبان را از دست داشتن در این جنایت براات داده است. گیریم حمله ها به شفاخانه صدبستر برچی و ننگرهار کار داعش است و پس این همه حملات جنایتکارانه طالب در شیوه پکتیا و ولایت های دیگر را چگونه امریکا توجیه می کند. هرگاه طالبان اراده واقعی برای صلح میداشتند، بجای کاهش خشونت به آتش بس توافق میکردند. مگر امریکا از عواقب بد این توافقنامه که بن بست رفته، آگاهی نداشت و آیا این توصیه امریکا به طالبان کافی است که باید برای سناسایی عاملان حوداث یادشده همکاری کنند یا این سخنان ترامپ حلال مشکلات است که گفت، طالبان پس از این آدم های خراب را می کشند.

حال حکومت باید امریکا و ناتو را قناعت بدهد که کشتار و بی رحمی طالبان را نمی تواند به بهانه صلح چشم پوشی کند . آیا حکومت قادر است تا به قناعت امریکا بپردازد و یا این که روند صلح به چالش می رود و امریکا به تعهد خود با طالبان وفادار باقی می ماند، اما واشنگتن پست وحشت آفرینی در کابل را محکوم کرده و نوشته طالبان برای دفع این حملات کاری نکرده اند و واشنگتن دست طالبان را در این حوادث دخیل نمی داند.

آقای غنی پس از این جنایت از نیروهای کماندو خواست تا شمشیر ها را از غلاف کشیده و قدرت شان را به طالبان نشان بدهند. اما امریکا مسئولیت این حملات را به گردن داعش افگنده و مدعی است که داعش می خواهد روند صلح را تخریب کند. از لحن امریکا پیدا است که با حملات تهاجمی نیرو های افغانستان برضد طالبان مخالف است و با این حال توافقنامه امریکا با طالبان پا درهوا باقی میماند.

توافقنامه ای که در غیاب حکومت و مردم افغانستان میان امریکا و طالبان امضا شده و در آن موضوع هایی چون، رابطه طالبان با پاکستان، مافیای مواد مخدر و گروه های تروریستی درست تعریف نشده و این برای حکومت و مردم افغانستان مهم است، اما این ها امتیازاتی اند که برای طالبان و پاکستان داده شده است. از این رو از نظر افغانستان این توافقنامه یک جانبه و به سود طالبان و پاکستان است. این تنش جنگ افغانستان را بک گره دیگر زد وپیچیده تر کرد. این پیچیده گی بر جنگی اثر ناگوار می گذارد که به جنگ نیابتی کشور های منطقه و جهان بدل شده است که این گمانه زنی ها را تقویت می کند که هر کشور در افغانستان دارای گروه های تروریستی است و از آنان برای رسیدن به اهداف راهبردی خود سود می جویند. به گونه مثال امریکا بخاطر سرکوب القاعده افغانستان را مورد حمله قرار داد و اما در سوریه گروه النصره را که شاخه القاعده است، کمک نطامی و مالی کرد. این جدا از آن است که داعش خود مخلوق امریکایی است و البغدادی رهبر داعش از زندان ابوغریب بغداد پس از زرقاوی به مقام رهبری داعش رسید. گزارش هایی را اسپوتنیک به نشر رساند که داعشی ها با طیاره ها از سوریه و عراق به شمال افغانستان منتقل شدند. این جدا از سلسله نقل و انتقالات هزاران تروریست از جنوب به شمال افغانستان بوسیله طیاره ها بود که در زمان کرزی صورت گرفت و بعد ها گتس در کتاب "وظیفه" از تمایل کرزی به طالبان نسبت به بی اعتمادی به جبهه شمال یاد کرده است. گیریم این موضوع بااعتراض امریکایی ها رو به رو شده و اما سکوت آنان در برابر افشا شدن مایکل سمپل کارمند پیشین یوناما  در افغانستان و حالا استاد در دانشگاهی در لندن چه گونه می توان توجیه کرد. سمپل وسایل مخابراتی را به طالبان در هلمند فرستاد که افشا گردید و کرزی او را از افغانستان اخراج کرد. این پیچیده گی های جنگ با تروریم سبب شده است که جهان بر سر تعریف تروریزم به اجماع نرسیده اند.  است.

از این رو این جنگ شاخ و برگ های زیادی دارد، طالب یک طالب و داعش یک داعش و به همین گونه ماهیت جنگ در جنوب و در شمال و انتقال طالبان از جنوب به شمال بر بنیاد نوشته ٕ گیتس متفاوت است. طالب آی اس آی  طالب ایران و داعش شاخه ٕ حقانی در جنوب و داعش امریکایی در شمال هر کدام اهداف متفاوت را دنبال می کنند. از این رو تماس ظریف با کابل و تماس لاورف با کابل و به همین گونه تماس پیکنگ با کابل هر کدام اهداف جداگانه را دنبال می کنند که این موضوع بر پبچیده گی این جنگ بی اثر نیست. این تماس ها در سمت و سو دهی حمله ها بر شفاحانه ٓ صدبستر و ننگرهار و پکتیا که ماجرا آفریدند، در ضمن پراگنده گی ها گام های حساب شده ای نیز ممکن باشند. از آنچه گفته آمد، جنگ افغانستان پهلو های پیدا و پنهان  لایه های زیادی دارد که هر آغاز آن بی پایان و هر پایان آن بی آغاز است. با این حال نه تنهاحوادث اش پیچیده، بل عاملانش پیچیده تر از آن اند و تفکیک آنان میان طالب و داعش دشوار تر می شود. یا هدف از این همه تحقق سه حلقه ای است که امریکایی ها برای سه قسمت کردن افغانستان یا سپردن کل آن به طالبان را هنوز هم در سر دارند. یا این که برنامه برای یک افغانستان پارچه پارچه و بی ثبات برای پرورش تروریستان است.

 بازی های استخباراتی و سیاسی بر سر تروریزم و پهلو های پیدا و پنهان آن و نقش شیطانی و چند پهلوی کشور های حامی تروریزم و آشفتگی ها و تنش های درونی در کشور های قربانی تروریزم  که هر کدام آماج بدترین حملات گروه های تروریستی مانند، افغانستان اند، بیانگر پیچده گی ها و صدلایه ای جنگ افغانستان است.  حال که گره تازه به این پیچیده گی افزوده شد و حکومت طالبان را مسئول حمله های اخیر و آقای غنی فرمان حمله بر طالبان و خلیل زاد حمله های اخیر را کار داعش خوانده و هم به نحوی حکومت افغانستان را تهدید کرده است. این مواضع متفاوت اوضاع سیاسی افغانستان را پیچیده تر کرده و روند صلح را به بن بست کشانده است.  دیده شود که چگونه انعطاف و از سوی چه کسی می تواند، طومار بسته کنونی را بگشاید. آیا حکومت افغانستان قادر خواهد بود تا به قناعت امریکا پرداخته، دست کم از تنش میان کابل و واشنگتن چیزی کم کند یا امریکا می تواند، طالبان را به آتش بس ترغیب کند یا خلیل زاد دست به ابتکاری بزند که بن بست را بشکند و گفت و گو های بین الافغانی زودتر آغاز شود تا بن بست کنونی شکسته شود؛ اما کارکرد ها در گذشته طوری بوده که طرف ها از چنین آزمونی موفق بیرون نشده اند و  این بار دیده شود که

خلیل زاد با شمشیر زنگ زده ٕ خود چه ابتکاری را نقش خواهد بست یا این که در برابر شمشیر زنگ زده تر طالبان از هر نقش آفرینی و ابتکار تازه هرگز کاری را از پیش نخواهد برد و فصل تازهٕ بن بست ادامه پیدا می کند. یاهو

 

 


بالا
 
بازگشت