مهرالدین مشید

 

چرا حکومت های افغانستان از برخورد واقعی سیاسی با پاکستان می ترسند

چگونه می توان پاکستان را از مداخله در افغانستان برحذر داشت


این پرسش در ذهن همگان خطور می کند که چگونه و چرا حگومت های افغانستان پس از تشکیل پاکستان به گونه ٕ واقعی با پاکستان رو به رو نشده و هر از گاهی از رویارویی واقعی سیاسی فرار کرده اند. حکومت های افغانستان بجای اینکه به گونۀ مستقیم مشکل میان دو کشور افغانستان و پاکستان را از نزدیک مطرح کنند و برای حل آن راه های واقعی و ممکن را مطرح کنند تا بر کشیده گی طولانی تاریخی میان دو کشور پایان نقطۀ پایان بگذارند، برعکس آنان با رویکرد های سیاسی ماجراجویانه به شدت منازعه میان دو کشور افزوده اند. حکومت های هر دو کشور در غیاب حضور باشنده گان آنسوی دیورند همیشه تلاش کرده اند تا بجای استفاده از ضعف و دشواری های موجوده  و تبدیل کردن آن چالش ها به فرصت ها، برعکس فرصت ها را به چالش بدل کرده و چالش ها را بزرگ تر جلوه داده اند.این در حالی بوده که آنان آگاهی کامل داشتند که مشکل اصلی میان افغانستان و پاکستان چیست. حکومت های افغانستان از گذشته تا کنون می دانند که مشکل اصلی میان پاکستان و افغانستان خط دیورند است و پاکستان خواهان به رسمیت شناختن آن است. رهبران افغانستان بجای این که جرات کنند و مستقیم راه حل برای آن پیدا کنند، برعکس از اصل موضوع طفره رفته و هر کدام کوشیده اند تا با استفاده از مشکلات داخلی یکدیگر به جنگ نبابتی برضد یکدیگر بپردازند. با تفاوت این که موقف پاکستان در برابر افغانستان پیش از کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ و بویژه کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ دفاعی بود و پس از آن سیاست پاکستان برضد افغانستان حالت تهاجمی پیدا کرد که تا کنون ادامه دارد. این در حالی است که حکومت های پیشین پس از امیر دوست محمد و شاه شجاع و شیرعلی و بعقوب خان و افضل خان و عبدالرحمان و امیر حبیب الله و شاه امان الله و نادر و ظاهر دوازده بار با انگلیس ها به ترتیب هر برش آنسوی سرحد را پذیرفته اند و تا آنکه عبدالرحمان و دیورند نمایندۀ انگلیس در پای معاهدۀ دیورند امضا کردند و اسلاف آنان بر آن صحه گذاشتند و آن را تایید کردند.

پیشنۀ این منازعه باپاکستان به زمانی برمیګردد که پاکستان به آزادی رسیدو حکومت وقت افغانستان از به رسمیت شناختن پاکستان خودداری کرد و پارلمان افغانستان از به رسمیت شناختن دیورند انکار و نمایندۀ افغانستان د رسازمان ملل از به رسمیت شناخته شدن پاکستان خودداری کرد و هرچند بعد تر پاکستان را به رسمیت شناخت. پس از آن تنش میان افغانستان و پاکستان بر سر دیورند ادامه یافت.  در میان شاهان و رئیسان جمهور افغانستان تنها داوود خان جرات کرد تا با این خط به گونۀ واقعی برخورد کند. اما کودتای ثور با حمایت شوروی در افغانستان برضد داوود و کودتا در پاکستان برضد بوتو این موضوع را ناتمام گذاشت. قدرت های شیطانی نخواستند، منازعه در یکی از مهم ترین و استراتیژیک ترین نقطۀ جهان پایان یابد و تا باشد که زمینه برای بهره برداری های سیاسی و راهبردی آنان باقی بماند. گفته می شود که داوود حاضر بود تا با پادرمیانی قذافی دیورند را در برابر امتیاز راۀ ترانزیت تورخم- کراچی به رسمیت بشناسد.پیش از آن نیزپاکستان تلاش هایی را برای حل خط دیورند انجام داده بود که به ثمر نه نشستند. چنان که سکندرمیرزا رئیس جمهورفارسی زبان پاکستان به کا بل آمد و از ظاهر وداود خواست تا خط دیورند را برسمیت شناخته و باب دوستی با پاکستان را باز کنند و در بدل آن امتیاز تجارتی ازطریق پاکستان را بدست آورند. وی برای آنان هشدار داد که در درغیرآن،به دامن شوروی خواهند افتاد و آیندۀ آن را خطرناک خواند؛ اما آنان به حرف های سکندر میرزا گوش ندادند و برخلاف نظر او به پشتونستان خواهی ادامه دادند. دوسال بعد ازآن درسال ۱۹۵۸ ،ایوب خان رئیس جمهورنظامی پاکستان به کا بل آمد و از کابل خواست تا به موضوع دیورند پایان بدهند و اما کابل نپذیرفت و بعد از بازگشت به کراچی که آن زمان پایتخت پاکستان بود، مرز تورخ و سفید سنگ را بست.  در  سال ۱۹۶۱ظاهر وداود،نعیم وزیرخارجه شان را به پاکستان اعزام وایوب خان به فضل قادرچودهری وزیر خارجه خود گفت که بازبان پشتو با اوسخن بگوید؛ اما  نعیم پشتورا نمی دانست وفارسی را هم بهترازتره کی می دانست. د رهمن حال وزیرخارجه پاکستان به زبان پشتو سخن می گفت، اما نعیم زبان او را نمی دانست. پس از آن ایوب خان به وزیرخارجه خود گفته بود که مهمانت پشتونمی داند وپشتونستان هم می خوا هد. این پشتونستان خواهی هم نتیجه نداد و هیأت دست خالی به کابل برگشت و ظاهر وعبدالولی دامادش داود را برکنار ورابطه خود را با پاکستان بهتر سا ختند.داود بعد از کودتای سرطان دوباره پشتونستان خواهی را شروع کرد.بعد ازآنکه درسال ۱۹۷۴ ،حمایت برژنیف رئیس جمهورشوروی کمایی کرده نتوانست،به کا بل برگشته با رابطه با شاه ایران ومیانجیگریی او به لاهوررفت وگلیم پشتونستانخواهی را جمع کرد؛ اما زمان دیر شده بود و خلقی ها هم گلیم داوود را جمع کردند.(۱) با تاسف که سایر رهبران افغانستان در برابر این خط سیاسی عمل کرده و به خواست باشنده گان آن سوی دیورند اندک ترین اعتنایی هم نکرده اند.

رهبران آن سوی سرحد مانند خان غفار خان با آن که از پشتیبانی حکومت افغانستان برخوردار بودند و اما هیچ گاهی علاقمندی به پیوستن به افغانستان نداشته اند. خان پس از تشکیل پاکستان به افغانستان آمد و در دسمبر  ۱۹۷۲ دوباره از افغانستان به پشاور رفت که در آنجا حزب نشنل عوامی با حزب جمعیت العلما حکومت مشترک تشکیل داده بودند. در آن زمان از وی به خوبی استقبال شد و فلم استقبالیه هم از سفر او تهیه شد. چند وقت بعد آن حکومت از بین رفت و بوتو اول خان را نظر بندو بعد زندانی کرد .خان بعد از کودتای ضیاالحق از آزادی های بیشتری برخوردارد شد و در سال ۱۹۷۸ اجازۀ سفر به افغانستان را پیدا کرد.او در سال ۱۹۸۲ دوباره به پاکستان برگشت. خان جهاد افغانستان را نه جنگ اسلام وشیطان ؛ بلکه جنگ دو قدرت بزرگ می خواند .

به استناد صفحه های ۴۲ و ۳۴ کتاب«ما و پاکستان»، در جرگۀ بزرگ جلال آباد( ۱۹۴۹م)نیز روی استقلال خود پافشاری و آجندای مجلس مبنی بر پیوستن خود به افغانستان را رد کرده‌اند.مقاله‌ی تحلیلی سال ۱۹۶۳خان عبدالولی خان پس از برگشت از سفر کابل در واقع بازتاب نیات این جرگه بود که به آن اشاره رفت. تغییر قانون اساسی و انتخابات ۱۹۷۳م و ده‌ ها موارد دیگر، دال برعدم تمایل مطلق پشتون‌ها و بلوچ‌ها به افغانستان بوده است و تعدادی روشنفکران آنها که به واسطه‌ی پول و مدارک افغانی غرض تحصیل به اتحاد شوروی می‌رفتندتا پیش از کودتای جنرال ضیاالحق رهبران مخالف دولت پاکستان چون؛ غفارخان و اجمل ختک و افراسیاب ختک و جمعه صوفی و شماری دیگر به شمول رهبران ناراضی بلوچ در افغانستان زنده گی کرده و از حمایت حکومت افغانستان برخودار بودند، اما هیچ گاهی تمایل برای پیوستن به افغانستان نداشته و در این مورد جز اظهار بی میلی کرده و یک بار هم ابراز نظر نکرده اند. باشنده گان آن سوی خط دیورند پس از تشکیل پاکستان خلاف خواست غفار خان بجای پیوستن به هند برای پیوستن به پاکستان رای دادند. خان حتا به سخنان نهرو هم گوش نداد که از وی خواست تلاش هایش را برای پبوستن به افغانستان متمرکز بسازد. هم چنان باشنده گان آن سوی خط بار دیگر در دهۀ هفتاد میلادی به قانون اساسی پاکستان رای دادند.

حال پرسش این است که با وجود بی میلی رهبران و باشنده گان آن سوی دیورند، چه دلایلی وجود دارد که زمامداران و شماری افراد دهل پیوستن آن سوی خط را برای پیوستن به افغانستان سر می دهند. این شعار ها مصداق این ضرب المثل فارسی دری است که می گوید:" خانه شاه خیل خبری نیست و حانۀ عروس خیل دنگ و دهل" واقعیت های تاریخی گواۀ آن است که شماری ناسیولیست ها این موضوع را هر از گاهی دامن زده و کسانی هم مانند داوود در ابتدا شکار اهداف شوروی پیشین شد و شعار " دا پشتونستان زمونژ " را سر دادند و پاکستانی ها را عصبی ساختند. این شعار های میان تهی سبب شد تا پاکستان پس اعضای نهضت اسلامی را در زمان بوتو به آغوش بکشد و بعد از تهاجم شوروی زیر نام حمایت از جهاد افغانستان چه جفا ها و توطیه ها نبود که در حق مردم افغانستان روا داشت و از مردم افغانستان انتقام گرفت. شماری رهبران جهادی چنان خودفروشی کردند که قربانی های مردم افغانستان را در پای جنرالی ریختند و او را شهید جهاد افغانستان لقب دادند که از طراحان عمق استراتیژی پاکستان در افغانستان و کانفدراسیون افغانستان و پاکستان بود. اکنون که بیشتر از ۴۱ سال از تهاجم شوروی در افغانستان می گذرد. پاکستان توانست تا با استفاده از نفوذش در میان گروه های جهادی کابل را پس از سقوط نجیب به حمام خون بدل کرد و اکنون هم طالبان را ابزار اهداف راهبردی خود قرار داده است.علت اصلی این همه جنایات پاکستان در افغانستان به رسمیت شناخته نشدن خط دیورند از سوی افغانستان است. حال زمان آن رسیده که افغانستان این موضوع را از طریق مجرا های سیاسی حل کند، زیرا پایان منازعه در افغانستان بستگی به یک طرفه شدن موضوع  دیورند و بسته شدن پروندۀ آن دارد تا زمانی که این موضوع حل نشود، بعید به نظر میرسد که صلح واقعی در افغانستان استقرار یابد. گیریم در یک تعامل سیاسی طالبان و حکومت و گروه های سیاسی به یک توافق برسند و اما این توافق بازهم نمی تواند، صلح راستین را در افغانستان تضمین کند. زیرا جامعۀ افغانستان بیش از هر زمانی شکسته و پراگنده شده و از هم گسیختگی های سیاسی و اجتماعی در آن بیداد می کند. از این رو خطر پاکستان باقی است و تا زمانی این خطر به کلی دفع نشود که همانا بسته شدن دوسیۀ دیورند است، این خطر پایان نمی یابد.حال زمان آن رسیده است که رهبران افغانستان با استفاده از فرصت واقع نگری و سلامت اندیشی نمایند و حال که متیقن شده اند، پاکستان در ماجرا جویی های سیاسی و نظامی برضد افغانستان نه یک گام، بل چند صد گام پیش تر است و به گفتۀ معروف از "ما است که بر ما است" از کسانی برضد افغانستان استفاده می کند که شهروند افغانستان است و حتا از آن سوی سرحد هم نیست. بنا بر این ایجاب می کند که افغانستان موضوع دیورند را هرچه زودتر با پاکستان حل کند، زیرا حالت کنونی نه به نفع افغانستان است و نه به سود باشنده گان آن سوی خط و نه هم به سود پاکستان، حالت کنونی سبب شده تا آنسوی سرحد به مرکز تروریزم جهانی بدل شود و زمینۀ بازی های راهبردی و استراتیژیک کشور های منطقه و جهان شود.

تمامی جریان هایی که پس از دهۀ اول قرن بیست در آنسوی سرحد ، مانند؛ حزب الله به رهبری حاجی صاحب ترنگزایی با همکاری مولوی عبدالعزیز انمانزوی، دومین حرک سیاسی پشتون های آنسوی سرحد در جنگ سوم انگلیس بر ضد افغانستان تحت رهبری کمیتۀ ۹ نفری، سومین گروۀ سیاسی به نام جمعیت خلافت سال تاسیس ۱۹۲۱ و چهارمین حرک سیاسی تحت رهبری غفار خان زیرنام "انجمن اصلاح افاغنه" سال تاسیس ۱۹۲۹بوجود آمدند. تمامی این جریان ها از سوی انگلیس به شدت سرکوب شدند و خواست بیشتر این جریان ها استقلال و حاکمیت مستقل آن سوی سرحد بود. هدف از این تلاش ها رهایی باشنده گان آنسوی سرحد از نفوذ استعمارگران خارجی بویژه انگلیس بود تا سرحد را به بستر منازعۀ سیاست های راهبردی شان بدل نکنند. رهبران سرحد می دانستند که وضعیت مبهم سیاسی در سرحد زمینه ساز دخالت کشور های استعماری چه آن زمان و چه این زمان است. اکنون می بینیم که سرحد به مرکز تروریزم و ابزاری برای پیشبرد اهداف عمق استراتیژیی پاکستان در افغانستان و سیاست های ضد هند بدل شده است.

گفته می توان که رهبران پیشین و حتا پسین افغانستان هم تا حدودی مسؤول رخداد های کنونی در آن سوی خط دیورند هستند. پس بر رهبران افغانستان است تا رویا های بلند پروازانه شان در مورد آن سوی سرحد را کنار گذارده  و با توجه به واقعیت های موجود در منطقه و جهان برای رهایی باشنده گان آن سوی سرحد از یک سو و هم پایان یافتن معضله میان پاکستان و افغانستان دست به کار شوند. با تاسف که زمامداران افغانستان از گذشته ها یدین سو در پیوند به آنسوی سرحد و در رابطه به پاکستان کوتاه آمده و خوب بازی نکرده اند و برعکس با بازیای گرگ و میش فرصت های مداخله برای پاکستان را بیشتر و برعکس به چالش ها در این زمینه برای مردم افغانستان افزوده اند. مردم افغانستان از رهبران حکومت و پارلمان افغانستان می خواهند تا از رنج های مردم افغانستان کم کنند و باب گفت  و گو های مستقیم با پاکستان را در رابطه به آنسوی سرحد بگشایند و به مردم آن سوی سرحد بازهم به عنوان اتمام حجت فرصت داده شود تا خود انتخابت کنند که چه می خواهند.

در غیر این صورت پاکستان شانس زیادی دارد که حتا با به توافق رسیدن حکومت افغانستان با طالبان هم دست مداخله از افغانستان را قطع نکند. زیرا طالبان یگ گروه استخباراتی است و پایین و بالا ساختن مهره ها در این گروه ها چندان امری دشوار نیست. هرگاه پاکستان خواسته باشد، در یک شب ملاهیبت را عوض و جای آن را برای ملایعقوب خالی کند که اکنون فرماندهی تمامی نیرو های طالبان را به عهده دارد. دیدیم که چگونه پاکستان بوسیلۀ طیارۀ  امریکایی ملا منصور ر ا در بازگشت از ایران به پاکستان کشت. دلیل کشته شدن آو این بود که او پا را از گلیم خود پیش تر دراز کرده بود که خشم آی اس آی را برانگیخت. او زمانی کشته شد که پس از دیدار با پوتین در پایگاۀ نظامی روسیه در تاجکستان  و مقام های ایرانی وارد پاکستان می شد. طالبان یک گروۀ استخباراتی اند که متشکل از مافیای مواد مخدر، مافیای اسلحه  و شماری ملا های وابسته به شبکۀ استخباراتی پاکستان اند که در ساختار های گوناگون چون گروۀ هیبت الله و ملارسول و و ساییر گروه های خورد و کوچک به رهبری ملا عبدالقیوم ذاکر، ملا منان، مولوی محمد یعقوب و تعداد دیگراز رهبران طالبان که رهبری ملا منصور را قبول ندارند، اما دور یک محور یک خوان برای یک هدف جمع ساخته شده اند و افسار آنان در دست پاکستان است. هر زمانی که پاکستان خواسته باشد،  با استفاده از نفوذش بر دهن آنان افسار می بندد و فرمان جنگ و صلح را به زبان آنان جاری می سازد. هدف از تعیین کردن فرزند ملاعمر بحیث فرماندۀ عمومی طالبان تلاش آی اس آی برای انسجام بیشتر طالبان است. هرگاه تلاش های صلح هم به نتیجه برسد و طالبان با حکومت و مردم افغانستان روی یک ساختار سیاسی و حکومت به توافق برسند، باز هم پاکستان برای ناامن کردن افغانستان دست بالا دارد. هزاران مدرسۀ دینی در پاکستان مرکز قابل دست رس برای سربازگیری نظامیان پاکستان است پس از توافق هم شماری از طالبان با حکومت و شماری هم با داعش و شماری هم به مدرسه های شان خواهند پیوست. اما بیشتر آنان به داعش می پیوندند، زیرا بیشتر جنگجویان شورشی طلبان شغل یا درامد دیگری بجز جنگ برای ادامۀ زنده گی شان ندارند که این به نوبۀ خود میزان وفاداری آنان را به طالبان و گروۀ شان توجیه پذیر گردانیده است. هرچند طالبان تحت رهبری شورا هایی چون کویته، پشاور، شبکۀ حقانی و شورای پامیر و غیره فعال اند، اما  گروۀ کوچکی از  طالبان به رهبری ملارسول با گروۀ ملا هیبت الله در غرب کشور درگیر است. گفته میشود که گروۀ  ملارسول از کمک های ایران و روسیه برخوردار است.

هرچند در جهان کنونی تنها باشنده گان یک سرزمین در حال منازعه حق دارند که سرنوشت شان را خود شان تعیین کنند و حال زمان آن گذشته است که سرنوشت مردمی را از بیرون کسان دیگری تعیین کنند، اما موقعیت دیورند در نقطۀ حساس جهان که نقطۀ اتصالی آسیای جنوبی و آسیای مرکزی را دارد، این خط را از نظر جیوپولیتیک، جیواستراتیژیک و جیو ایکونومیک مهم ساخته است، زیرا پروژه های کلانی مانند تاپی، کاسا یکهزار، فایبر نوری و غیره که از جاده های ابریشم، یک راه و یک کمربند، جادۀ لاجورد و غیره عبور می کنند، افغانستان معبر آنها بوده و باید از خط مرزی دیورند بگذرند. بنا بر این افغانستان زمانی توانایی برای عملی شدن و قابلیت بهره گیری از این راهها و پروژه ها را پیدا میکند که در گام اول میان خود جنگ نداشته باشند و در گام دوم مشکل تاریخی خود را با پاکستان حل کند.

موقعیت مهم دیورند سبب شده که کشور های منطقه از سال ها بدین سو شاهد ناامنی و بی ثباتی باشند که امروز با تاسف دیورند به پایگاۀ تروریزم بدل شده است. امروز نه تنها دوطرف دیورند قربانی تروریزم اند، بلکه کشور های منطقه را خطر تروریزم تهدید می کند. هرگاه امنیت و ثبات به منطقه برگردد.در این صورت است که کشور ها و مناطق قربانی تروریزم قادر خواهند بود تا از آنانی غرامت بگیرند که آنان این جنگ بیرحمانه به نام مبارزه با تروریزم را برآنان تحمیل کرده اند. شاید یکی از دلایل دامن زدن به بی ثباتی در منطه هراس از همین موضوع باشد. در این صورت مردم افغانستان حق خواهند داشت تا از کشور هایی که درطی بیست سال برای مبارزه با تروریزم در افغانستان،  عراق و سوریه و ... جنگیده اند و تا کنون بیشتر از 7 تریلیون دالر در آن هزینه شده است، بپرسند که هدف اصلی آنان از این جنگ چه بود. زیرا طوری که حالا فهمیده می شود، با عقب رفتن نیرو های امریکایی از سوریه و عراق امریکا به اهداف کلان خود نرسیده است و پس معلوم می شود که امریکا هزینه های جنگ را از منبع دیگری تمویل کرده است  و حالا جا دارد که از همان پول برای کشور های قربانی تروریزم غرامت بپردازد. دنیایی که با پول سخن می زند و پول همه چیزش را می سازد، بعید به نظر می رشد که این پول های گزاف را مفت هزینه کرده باشد. با این پول های گزاف بازی های سیاسی مبهم و مشکوک سر و سامان یافته است که به گفتۀ معروف سر و تۀ شان هنوز معلوم نیست. امریکا با بخشی از این پول ها طالبان را در طی چهل  روز از افغانستان گم کرد، اما چگونه شده که دو سال بعد یک باره سمارق وار سبز شدند و امروز به قوت ناشکننده بدل شده اند و قدرت امضا کردن معاهده با امریکا را کسب کردند و حتا ترس آن می رود که امریکا باردیگر افغانستان را برای طالبان تسلیم بدهد. پرسش های زیادی در این ز مینه است که هنوز هیچ یک پاسخ نیافته اند. این پرسش ها زمانی پاسخ خواهند یافت که چتر کنونی نظامی و سیاسی در منطقه دریده شود و فضای صلح بجای فضای جنگ حاکم شود. پس برای ایجاد چنین فضایی رهبران و زمامداران افغانستان هرچه زودتر باید وارد عمل شوند و با رویکردی سیاسی واقع نگرانه و منطقی و معقول به حل بنیادی کشیده گی میان افغانستان و پاکستان بپردازند تا صلح واقعی در سراسر منطقه برقرار شود.  یاهو

 

 


بالا
 
بازگشت