انجنیر حفیظ ا له حازم

 

بالا تر از سیاهی, سیاهی نمیتواند باشد

اگر ما در یک دوران آرمان خورده و کمتر طوفانی بسر میبردیم, توجه چندانی را به شرایط حیات مان جلب نمی کردیم. بستگی و قرابت های هر کدام مان با هم قطاران نسل هایمان نشآت گرفته از کار ها و عقاید افراد نیست بلکه نشانه یی از یکی شدن و درهم تنیدن ما در یک مقطع مشخص تاریخی بخاطر بقا و بودن ماست.

راه رفتن در کمال جوانمردی و صداقت مملو از فداکاری, ترجیع بند همیشگی این گذشت ها برای آینده گان در تاریخ های بعدی خواهد بود.

شرایط کشور به آدم هایی نیاز دارد که بتواند تجسم بخش ناتوانی نسلی باشد که از زیر آوار های بدبختی برای زیستن در دنیای تضاد ها و ناسازگاری ها گام بردارد. ما باید بیآموزیم که مردم را با درد و ضعف هایشان ببینیم و پیدا کنیم و خود دیده شویم. تلاش بخاطربرقراری مساوات در یک جامعه الزامآ به معنی تحقق آن نیست, زایش خشن قشر مفت خوار, تبهه کار و ظالم, زندگی مردم عادی و تهیدست را به چالش کشیده و تحت تاثیر شرایط ناگوار اجتماعی قرار داده است.

برای نگرش واقعی از جامعه و مردم باید از احوال فقرا و تنگ دستانی که بخاطر گزشتاندن شب و روز تقلا دارند, روان سرگردان بیماری که از بی پولی و بی درمانی مرگ را چشم براه است و آن عابر بی همه چیزنگران که در امواج خروشان بی عاطفه گی دست و پا میزند و یا هم آن مسافری که از ترس کشتن طالبان در راه به کاشانه اش رفته نمیتواند باید درنگ کنیم.

تجمل و شکوهی که یک عده مفت خوار بدان فخر میفروشند راهی برای یاد گیری حیات آبرومند و برداشت کلی از یک جامعه سالم نیست. درد من از بازتاب حقیقت حیات این قشر جامعه که وقیحانه فخر میفروشند است.

شرایط موجود گاهی آنقدر امید را در ما میشکند که همه رویا های بازگشت به زندگی امن و بدون دغدغه را بدون هیچ دلیل روشنی تکه تکه کرده باشیم.

افغانستان کشوریست با معجون ومرکبات منحصر به فرد خودش که هر آن تاراج میگردد و به نابودی سوق داده میشود, درینجا فقر و گرسنگی مردم را کرخت کرده و مدار را از آنها ربوده وبرعکس دولتمردان آن هر روز چاق تر میشوند و غرق در فساد اند. آنها قشری برای خود ساخته اند که زخم های خفته را باز کنند و به تاراج کشور ادامه دهند. اکثریت مطلق مردمان حیثیت سیل بین و تماشاگر را گرفته اند گویی آب از آب درین سرزمین از جایش تکان نمی خورد. یک عده از روشنفکران هم به محض ورود در صف دادخواهی در نخستین پله های آن درمانده گردیده و دچار نفس تنگی میشوند وسپس نشانه هایی را مبنی بر عدم رغبت برای پیشروی بیشتر را از خود آشکار میسازند.

در کشور ما نبردی بین رعیت یا عوام الناس از یک طرف ووطن فروشان غاصب, ثروتمندان و قدرتمندان تبهه کار با جمع طالبان از طرف دیگر در جریان است. در یک طرف نبرد کسانی قرار دارند که تمام هستی شانرا از دست داده اند و چیزی بیشتر ازین برای از دست دادن ندارند و آن طرف دیگر بر شکم های مردم نشسته اند و بادیده درایی تمام دار و ندار این سرزمین را به حراج گزاشته اند, بدون شک این نبرد ادامه خواهد داشت و دامنگیر ظالمان زراندوز تا شکست آنان خواهد شد.

کشور ما به عناصر بنیادینی که جامعه را بسوی تحول و ترقی سوق دهد نیازمند است و این عناصر هنوز غایب اند. فقدان شور و شوق رهایی از بند های اسارت و بنده گی برای مردم عوام باعث شده که انرژی رهایی بخش ازین زنجیره پنهان بماند و توان عمل را در آنان خنثی نگهدارد.

ما در وضعیتی قرار داریم که خوانش مغلوب و نادرست از توان عمل مان داریم. ما باید به دنبال فرایند اصلاح طلبانه و رهایی بخش برای کشور مان باشیم و آنرا بیابیم, هرچند که این فرایند به مراتب رادیکال تر و تازه تر و در برخورد با دشمان این سرزمین ستیزه جویانه تر هم باشد.

 

 

  


بالا
 
بازگشت