دکتر بصیر کامجو

 

پارچه ای ازتاریخ اجداد ما

باآموزش از تاریخ پرافتخار نیاکان ، خواستم گوشه ای ازکـــــارکردهای های سیاسی داریــوش بزرگ ( 549 ــ 486 قبل از میلاد ) چهارمین شاهنشاه هخامنشی (اجداد تاجیکان وپارسهاوکُردها ) ایران باستان را درمقایسه به اوضاع سیاسی امروزی کشوری بنام خراسان ــ افغانستان که پارچه قیچی شده ای از سرزمین ایران باستان است ، به نسل دگراندیش پیشکش نمایم .

داریوش برای ایجاد همگرایی وهمبستگی ملیت ها میان یکدیگر در یک ساختار خیلی بزرگ جهانی راهکارهای دانشورانه ای را به منصه اجرا قرار داد . ازجمله حفرراه آبی (کانال سوئز) که دریای سرخ را به رود نیل وازآنسو به دریای مدیترانه پیوند داد. ایجاد راه شاهی که سارد پایتخت سابق لیدی را به شوش پایتخت سابق هخامنشیان  وصل می کرد . یک راه دیگرنیز که بابل را به مصر پیوند می داد. همچنان ایجاد سپاه جاویدان ، تنظیم مالیات درسراسر امپراتوری ، یکسان کردن واحد پول وواحد اندازه گیری ، بازسازی نیایشگاه ها ، تدوین قانون مصر ، حمایت از دانش اخترشناسی دربابل و اقداماتی در سند وپنجاب ... وغیره را به اجراگذاشت .

داریوش بزرگ بااین همه سختی ها ومشکلات زندگی موفق شد که تا به دورافتاده ترین روستاها قانونیت ونظم و ترتیب را حکمفرما سازد. سیاست فرمانروایی داریوش وسامان دادن به چنین یک امپراتوری بزرگ که یک سرآن دراروپا وسردیگر آن در هندوستان امتداد داشت  حتا از دید ونگرش نوین امروزی هم بی مانند شمرده می شود .

اما باتأسف ودرد باید بگویم که  پس از دوهزارو پنجصد وچهل وچهارسال گذشت زمان اکنون امپراتوری نیاکان ما با آن همه جلال وشکوه بوسیله ای نهاد های بین المللی سرمایه به ده ها کشورخُرد وکلان تبدیل شده است .

که از جمع آنها یک پارچه قیچی شــــده ای آن بنام  (خراسان ) یا ایران شرقی که انگلیسها اسمش را « افغانستان » گذاشته اند به بررسی می گیریم . 

این کشوررا بمدت نزدیک بـــــه سه سده می شود که بوسیله انگلیسها به  قــــــومی بنام افغان ــ پشتون ( برخاسته از حومه شرقی کوه های سلیمان واقع در پاکستان امروزی ) تحویل داده شده است.

خراسان ــ افغانستان  به حمایت مستقیم هند برتانوی درسال  1747 میلادی تشکیل شد وتاکنون از جانب قوم افغان وبه حمایت مستقیم کشورهای ذیدخل بیرونی اداره می شود. قابل یادآوری است که این کشوربدبخت از همان آوان پیدایی اش تا به امروزمستعمره دوره ای بوده گاهی مستعمره انگلیس وگاهی مستعمرۀ روس ودر حال حاضر مستعمره آمریکا وکشور های هم پیمان اروپایی وی .

هدف از بیان این مسئله این است که کشوراجدادی ما در زمان هخامنشی ها( اجداد تاجیکان وپارسها )  زیاده از نصف جهان را با کمال حرمت وخویشتنداری اداره ورهبری می کردند وباعث افتخار وسربلندی ما وجهانیان بوده واست.

اما بد بختانه امروز گوشه ای ازآن کشور پهناور را  نهاد های سرمایه جهانی به بهانه مبارزه علیه تروریزم به رهبری آمریکا  جهت بهره برداری منابع سرشار زیر زمینی اش به مدت بیست سال می شود که درچنگال غاصبانه خویش گیرداده اند . وبابرنامه ای از قبل سنجیده شده رهبران قوم افغان را که خودآنها دراین سرزمین مهاجم هستند بار دیگر برمقدرات این کشورومردم آن  حاکم ساخته اند.

آمریکایی ها خوب می دانند که قوم افغان به تنهایی این کشور را اداره کرده نمی تواند زیرا از دید فرهنگ وزبان ومعرفت دانشی رهبران قوم افغان  قدرت وتوانایی رهبری این سرزمین با معرفت رودکی وفردوسی ومولانا را ندارند. اما نهاد های سرمایه در رأس آمریکا این ضعف اراده وایمان ،  کمبودی وناتوانی عقلانی رهبران قوم افغان را خوب فهمیده اند . وبربنیاد این اصل شعورانه وپلان شده خواستند که مدیریت اقتصاد وفرهنگ وسیاست این کشور راازدست تاجیکان (که نوادگان کوروش بزرگ وداریوش بزرگ هستند) بگیرند و به قوم افغان واگذارنمایند.

چرا ؟ زیرا اگر تاجیکان وفارسی زبانان مدیریت اقتصاد وفرهنگ وسیاست این  کشور را در دست می داشتتند اکنون درخراسان ــ افغانستان امنیت وثبات ، صلح وآرامش ، همبستگی ملی وعدالت اجتماعی برقرار می بود . وما صاحب همه دارایی های سرزمینی وزیر زمینی کشور خود می بودیم ومعادن خود را خود استخراج می کردیم ، کشور را آسفالت می نمودیم ، راه آهن را می ساختیم مشکل اشتغال وکار ومسکن را بگونه ای حل می کردیم . بخاطریکه تاجیکان مردمان بومی این سرزمین اند، سرزمین شان ، جان شان ، ذات شان ، هستی شان وغرور شان می باشد. وآنرادوست دارند ودر پشیرفت وسرسبزی آن کوشا هستند. هیچ گاه تاجیکها و هزاره ها وازبیک ها مکتب را آتش نمی زنند ، راه وجوی وجویبار را ویران نمی کنند، در آب آشامیدنی کودکان وشاگردان مکتب رز و سم نمی پاشند ، با انفجار وخودکفانی سبب قتل وکشتارمردم بی گناه نمی شوند . ودر عوض هزاران گونه های ارزشی واخلاقی واجتماعی عمل عاقلانه را بنفع کشور خود انجام میدادند .

اما در تاریخ آشکار است که افغانها هرویرانی ای که دلشان بخواهد به این سرزمین روا می دارند  . مکتب را می سوزانند ، دارایی عام المنفع را داغان وازبین می برند ، به آب آشامیدنی رز وسم می پاشند ، راه گیری وباجگیری می نمایند ، مردم بیگاه را بقتل می رسانند ، زمینهای زراعتی را بعوض گندم خاشخاش می کارند ، مال مردم را غیر قانونی غصب می نمایند ، با انفجار های بی شمار سبب قتل هزاران هزار ملکی ونظامی شهروندان ما شده اند ومی شوند ،  مردمان بی رحم بی عاطفه ، شهوت ران ومادی پرست وبی دین هستند ، به زن ومادر حق وحقوق قایل نیستند ، از پیشرفت علم ودانش وتکامل وزندگی نوین وعدالت وهمبستگی شهروندی سخت درهراس اند .

به اساس همین ویژگیهای منفی وغیر انسانی رهبران قوم افغان بوده وهست که نهاد های سرمایه جهانی ازرژیم نامشروع پشتونی افغانی ارگ کابل ، پشتیبانی می کند .

قابل یادآوری می دانم که در فوق تذکررفت که قوم افغان در سرزمین کوروش وداریوش مهاجم وبیگانه اند . این را ما دریک نمونه واضح می سازیم تاخواننده دراین نگرش به ما انگشت انتقاد نگذارد.

آیا در زندگی شما کدام شهروند سالم وعاقل  را دیده اید که فرش وظرف خانه خود را خود یکسره بسوزاند ، آب آشامیدنی خودرا زهر پاشی کند ، اولاد های خودرا گردن زند ، وده ها نمونه ای ازین دست را انجام دهد ؟  که نه خیر ، هرگزچنین چیزی وجود ندارد.

پس نیروهای مسلح وآدم کش طالب افغان با پشتیبانی وحمایت مستقیم وغیر مستقیم رهبران ایشان به شهرها واستانها وقریه وده ورستا  می آیند ، خانه هارا  آتش می زنند وخیابانها وسرک ها  را ویران می کنند . مال ودارایی مردم را چپاول می نمایند ، سر ناموس وشرف و عزت مردم تعرض می کنند ، مانند یک مهاجم ودشمن در این سرزمین عمل می نمایند .

پس عملکرد چنین یک گروه بی حرمت وبی عاطفه وخلاف همه معیار های اخلاقی وانسانی ، علیه مردم ملکی وبی دفاع  نمایانگرمهاجم بودن وبیگانه بودن  این قوم که نیست چیست. زیرا به این خاک ومردم رحمی ، اعتنای ، احترامی ، عشقی ومحبتی ودوستی وهمزیستیی ندارند.

نهاد های سرمایه جهانی برای بدست آوردن منافع ملی خویش در خراسان ــ افغانستان نیاز به تداوم جنگ ودهشت ووحشت دارند ، وهمین ویژگی بی رحمی وقصی القلبی وبی عاطفه گی درقوم افغان بوده واست که نهاد های سرمایه جهانی بالای این طایفه سرمایه گذاری می نمایند وازاین قوم افغان پشتیبانی همه جانبه می کنند .

پس چه زمانه ای پدران ما دوهزارو پنجصد وچهل وچهارسال پیش توانمندی این را داشتند که هشت میلیون کیلومتر مربع سرزمین را با استواری تمام ومستقل رهبری نمایند . ودر جریان ششصد سال 70 بار با یونان قدیم وروم قدیم درنبرد ورویارویی بوده باشند وباتوانمندی وقدرت درسراسرامپراتوری خویش ، راهکار های ساخت نهرها وجویبارها ، کانال ها ، خیابانها ... براه انداختند وزندگی بدون درد را به ملیتهای باهم برادرخوب مساعد گردانیدند. 

اما با تأسف که کشور کنونی ما که پارچه ای بریده شده کوچکی از ایران بزرگ فردوسی می باشد  ، در قرن  بیست یکم بوسیله انسان نماهای رهبری می شود که جوِ دو خر را بدرستی تقسیم کرده نمی توانند . حتا هنگامی که این  رهبر نمایان همچو : حامد کرزی ، اشرف غنی احمدزی وزلمی خلیلزاد در مراسمی ویاد بودی سخنرانی می کنند ویا با خبرنگاری مصاحبه  می نمایند  ، براستی صحبت ایشان اصلاً فهمیده نمی شود که در مورد چه مسئلۀ گفتگودارند . آنقدرسخنان شان ازهم پاشیده وبی مفهوم بی ارتباط وفاقد هرگونه ارزش دانشی ومعرفتی می باشد که شنوندگان به تک تک ایشان به نسبت کودن بودن وابله بودن ایشان نفرین می فرستند. پس چه رسد به رهبری کشور وامنیت وآبادی این سرزمین .

باتأسف این قوم بیچاره باشماتت ویژه همیشه مستعمره دوره ای قدرت های جهانی بوده وهست . چندتا افراد معمولی ایشان زیرنام رهبرقوم افغان وظیفه مثانه را در ساختار قدرت وحاکمیت بنفع ولینعمتان شان به عهده می گیرند. وازین موقعیت استفاده ابزاری کرده باهزار حیله ونیرنگ به ارزشهای فرهنگی وزبانی این سرزمین دست درازی می کنند  وبالای همه ارزشهای جامعه مدنی پاگذاشته وبرای تداوم واستقرار حاکمیت سیاسی قبیله افغان  تا که می توانند روند شعله ورساختن جنگ وقتل وکشتار مردم را بگونه های مختلف تقویت می بخشند .  این است سرنوشت مردم ما.

اما یک چیزرا باید یادآوری کرد که همشهری های محترم افغان کمی تاریخ این سرزمین را دقیقتر بخوانند وبدانند که فرهنگ زبانی وتاریخی وسیاسی این سرزمین ریشه درخاک وکوه وهستی این مرزبوم در آمیخته شده است. بهتراست که وقت خویش را دریادگیری این معرفت گوهربار بکارببرید نه درکهنه پرستی و واپسگرایی اندیشه .

بگونه نمونه : در پنجاه سال اخیررهبران دولتی افغان ما تلاش دارند که از اسم پاکیزۀ زبان حوزه تمدنی آسیا ، زبان پارسی دری بهره برداری سیاسی ناعاقلانه نمایند.

این مردمان حرمت نشناس گویا بفکر خودشان هوشیارانه واژه دری را از زبان پارسی دری ، بیرون کشیده ومی خواهند زیرنام زبان دری درکشور ما خراسان ــ افغانستان یک زبانِ گویا مستقل وجداگانه دیگری بسازند.  رهبران افغان فکر می کنند که اگر واژگان زبان پارسی دری :  دانشگاه به پوهنتون ، دانشکده به پوهنزی ، شهرداری به شاروالی ، شهرستان به ولسوالی ، دادستان به سارنوال ، به همین منوال آهسته آهسته سایر واژگان ساختگی گویش پشتو را وارد زبان گویای فارسی زیر نام دری  بسازند شاید در فرآیند دو سده پسین موفق بشوند که میان گویشوران گویا دری وفارسی زبانانِ سایر کشورها یک ترجمان نیاز شود . این آرمان رهبران افغان است. زیرا اینها به این فکر اند که درفرآیند دوسدۀ اخیر یک کشورصد میلیونی افغان ایجاد نمایند وبا آمیختن زبان دری ــ پشتو یک زبان جداگانه بنام زبان افغان  بسازند ورهبری این سرزمین رابه هر وسیله ای که می شود هم دردست خود داشته باشند.  

اما به فکرمارهبران افغان کاملاً به بیراهه می روند . زیرا دور ماندن چهل سال قوم افغان از زبان پارسی دری یا فارسی ، شما می بینید که شعور اجتماعی ، فهم ودانش علمی و فقه وعلوم دینی ،  رفتار وسلوک اخلاقی ، ویژگیهای زیست اجتماعی وده های ارزشهای زندگی مدنی ایشان ، تقرب به صفر نموده است.  هرافغانی که در شهرها با پارسی زبانان زندگی ندارند همه یکسان در تاریکی وبیسوادی ونادانی قرار گرفته اند. پس ما از رهبران افغان خود همچو یک شهروند مساوی حقوق آرزومی بریم که از فکر خام نابودی زبان فارسی برآیند وبرای استقرار حاکمیت سیاسی افغان مبارزه بی ارزش نکنند . بیائید با یک صدا وبایک اراده وامید ، دست به هم داده یک زندگی پراز میمنت ، شکوه وجلال را در کشور ما مشترکاً تجربه کنیم . جنگ راه حل نیست . درفضای أمن همه چیزشکوفا وسرسبزمی شود .

برگرفته شده از: «  دانشنامه سرزمین آریان » نوشته این قلم

‏02‏/05‏/2021

 

 

 


بالا
 
بازگشت