مهرالدین مشید

 

نظامیان پاکستان نه تنها حامیان، بل سردمداران تروریزم

پاکستان با سردمداری نظامیان تروریست پرور خود از چهل و سه سال بدین سو به گونهء مستقیم در امور افغانستان مداخله می کند؛ اما جنرالان پاکستانی از بیست سال بدین سو بیشتر از گذشته خیلی بیرحمانه  مردم افغانستان را سلاخی می کنند. آنان نه تنها از این وحشت و دهشت روایی بر مردم افغانستان احساس شرم خجلت نمی کنند؛ بلکه برعکس به آن همه ستمگری ها و به آن همه جفا ها و وحشت آفرینی های خود افتخار نیز می‌کنند. این سخن ها اتهام وارد ‌کردن نیست و این که باجوه رئیس ستاد ارتش پاکستان وحشی ترین و بی رحم ترین قطعه سرخ  طالبان را در جنگ های کنونی افغانستان رهبری می ‌کند. این موضوعی تازه نیست؛ بلکه او وارث بیرحمی ها و کشتار های جنرال حمیدگل و جنرال اختر عبدالرحمان و جنرال ضیاالحق و کرنیل امام ها است که هر کدام خود را قهرمانان جهاد افغانستان می دانند. چنانکه کرنیل امام در کتاب " آهن پوش" به صراحت به این موضوع اعتراف کرده و آنان را قهرمانان جهاد یعنی قهرمانان مداخله در امور افغانستان خوانده است.

کرنیل امام در بخشی از کتاب خود زیر عنوان " آهن پوش " ( قهرمان جهاد افغانستان کی است) اشاره به زمانی می کند که اعصای نهضت اسلامی افغانستان بنا بر سیاست های خشونت آمیز داوود به پاکستان فرار نمودند و در دام ذوالفقار علی بوتو اسیر شدند. این مهاجرت در واقع سنگ بنای نابودی افغانستان بود که در اثر اشتباۀ داوود به وقوع پیوست. بابر بوتو را در مورد آمدن افغان‌ها در جریان گذاشت. بوتو دگروال نصیرالله بابر را مسوءول سازماندهی مهاجران تعیین کرد. وی در آن زمان  مسوءولیت قطعۀ نظامی موسوم به «اف‌سی» را در پشاور به عهده داشت. بابر که در آنزمان کورس چتر بازی را در امریکا به اتمام رسانده بود و قومندان مکتب چتربازی در پشاور بود. نه تنها او محمد یوسف در کتاب " مجاهد خاموشی و احمد رشید در کتاب"  طالبان" واضح و روشن سرنخ مداخله های نظامیان پاکستان را باز کرده است و تشریح نموده اند که‌چگونه زمامداران ملکی پاکستان میلیون ها دالر کمک های آمریکا به طالبان را از طریق وزارت خزانه داری پاکستان به مقام های ارشد طالبان معاش می دادند. بی نظیر بوتو در سال در گفت و گو با نشریهء لوموند به آن اعتراف کرده و گفته است که طالب پروژهء مشترک آمریکایی و عربستان سعودی و پاکستان است. پیش از نوشتهء کرنیل امام ده ها کتاب از سوی نویسنده گان آمریکایی و اروپایی مانند،  جنگ اشباح نوشتهء استیفن کول و کتاب " وظیفه" نوشتهء گیتس و نوشتهء باب ووت نویسندهء آمریکایی به مداخلهء نظامیان پاکستان اشاره کرده اند؛ اما کتاب " آهن پوش" پس از نوشتهء کتاب " مجاهد خاموش"  کتابی است که به گونهء روشن نقش نظامیان پاکستان و مداخله های نظامیان پاکستان را مستند ارایه کرده است.

از نوشته های مستند او ثابت می شود که نظامیان پاکستان با چه عمق و گسترده گی در افغانستان مداخله کرده اند. جنرالان پاکستانی آنقدر دیده درا و پرروی اند که حتا برمداخله های خود در افغانستان افتخار هم می کنند. کرنیل امام کتاب را به هدف آن نوشته که تمامی جهاد و ارزش ها و حماسه آفرینی های مردم افغانستان را قربانی مداخله های جنرالان پاکستانی نماید و طوری وانمود کند که در شکست ارتش سرخ در افغانستان جنرالان پاکستانی نقش تعیین کننده داشتند و گویا مجاهدین نقش ثانوی داشتند. هرگاه آن جوانان دیروز که بعد ها به رهبران معزز جهاد ارتقا یافتند و به همت مردان و زنان حماسه آفرین این خطهء مردخیز  هیمنه و طنطنهء شوروی پیشین را شکستند و این شکستن ها به گفتهء حسن شرق پابرهنگان پشمینه پوش را در ردیف مردان بزرگ گیتی قرار داد. هرگاه آنان در آن روز درایت و توانایی و مهارت های خوب سیاسی می داشتند، خود دست به ابتکار زده و دور یک محور سازمانی جمع می شدند و در آن صورت فرصت برای بوتو میسر نمی شد که بوتو بابر را برای سازماندهی آنان تعیین کند. چنانکه کرنیل نوشته«... بوتو به نصیرالله بابر گفت، شما این ها ( جهادی ها ) را سازماندهی نماید. اگر شوروی به داخل افغانستان بیاید، این سو هم خواهد آمد. پس باید اینان را حمایت کنیم تا این جوان ها از پیشرفت شوروی بدین سمت جلو گیرند. بابر صاحب فرد مستعدی بود و برای سازماندهی شان حزب سیاسی ساخت. ربانی صاحب که پروفیسور بود نیز در حزب آمد. مولوی محمد یونس خالص هم به حزب آمد... یکجا کردن افغان ها مثل اینست که در یک جهیل گندیده بقه‌ها را بشمارید... یکجا کردن شان شش ماه را در بر گرفت. {فراریان} ۳۵ نوجوان بودند (اشاره به فرار گلبدین، مسعود و ربانی به پاکستان بعد از آغاز جو خفقان و سرکوب توسط داوود) و دو رهبر داشتند. بالاخره حزب ساخته شد. من در آن زمان در مکتب جم کماندو در پشاور بودم...»
نه تنها این که بوتو جرات میکرد تا فرمان جمع شدن آنان به دور یک‌حزب را صادر می کرد و بدتر از آن مورد استهزای نصرالله بابر قرار می گرفتند که کرنیل امام در کتاب خود آنان را به یقه ها در جهیل گندیده تشبیه نمی کرد و در ضمن دستخوش بازی های کرنیل امام ها نمی شدند و آنان با تمسک جستن به بهانهء رابطه با آنان، حیثیت آنان را تا سطح یک حلقهء استخباراتی تقلیل نمی دادند. چنانکه امام می گوید:«... نخستین ‌بار  که در سال
۱۹۷۴ بخاطر تکمیل آموزش‌های نظامی رهسپار امریکا شدم، با جهادی‌ها ارتباط گرفتم» وی به ادامه می نویسد: پس از هدایت ذوالفقار علی بوتو آموزش های جوانان بدون سروصدا در پاکستان به پیش می رفت به پایان می رسید. از این مسئله هیچ کس آگاه نبود ونه شوروی اطلاعی داشت و نه هم امریکا. چنانکه وی چنین نوشته است: " من برای دوهفته آنان را تعلیم دادم و وظیفهء من همین اندک بود و بقیه به نصیرا لله ارتباط می گرفت و... ایشان برای چندین ماه دیگر آنان را مورد آموزش قرار داد. وی به ادامه نوشته است، هیچ کسی نمی‌داند که دگروال نصیرالله بابر یک رهبر جهادی به شمار می‌رفت. می‌خواهم به جهانیان بگویم که این کار را جنرال نصیرالله بابر آغاز کرده بود. پس از آموزش یک گروه، خاموشی مطلق حکمفرما گشته و پس از سه ماه گروه دیگری جهت پرورش از راه می‌رسید.

به گفتهء امام پس از تشکیل حزب، حکمتیار و احمدشاه مسعود و دین محمد از نخستین کسانی بودند که او برای آنان آموزش داده بود؛ اما از این حلقه کسی که با آی اس آی برای همیش بدرود گفت؛ آقای مسعود بود. دلیل مهم بدرود گفتن مسعود با آی اس آی آگاهی او از اهداف شوم عمق استراتیژی پاکستان در افغانستان بود. از همین رو مسعود در برابر اهداف آی اس آی در افغانستان ایستاد و این ایستاده گی بالاخره به شهادت او انجامید. آی اس آی تمامی رهبران جهادی و ملی افغانستان را بعد ها که با استراتیژی پاکستان در افغانستان مختلف بودند، به گونه های مختلف مستقیم و یا بوسیلهء گروه های مزدور خود در پاکستان ترور کرد. آنانی با سیاست های خصمانهء پاکستان در افغانستان موافق بودند و یوغ حمید گل ها را در گردن افگندند و تا سطح ساختن کانفدراسیون با پاکستان پیش رفتند. جنرالان پاکستانی از همان آغاز با استفاده از ضعف و خودخواهی ها و قدرت خواهی ها و ناآگاهی ها و نداشتن تجارب درست اعضای نهضت اسلامی افغانستان توانست بسیاری از آنان را در دام خود بیفگند. جنرالان پاکستانی با استفاده از فرصت توانستند تا از اختلاف نهضت اسلامی با حکومت داوود به نفع استراتیژیک خود سود ببرند و رویای بوتو را در افغانستان تحقق ببخشند. چنانکه کرنیل امام دربخشی از این کتاب می نویسد: " کاش بوتو زنده می بود تا امروز می دید که چگونه یک کشور دشمنی مثل افغانستان با زحمت های خستگی ناپذیر افسران نظامی پاکستان به یک جغرافیایی نجات پاکستان بدل شده است." مداخلۀ سازمانیافتهء نظامیان پاکستان در امور جهاد افغانستان بنابر تنگدستی های سیاسی و نظامی رهبران جهادی بود که کرنیل امام باجرات تمام جنرال ضیاالحق، نصیرالله بابر و جنرال حمیدگل را پدران معنوی رهبران جهادی و طالبان افغانستان بخواند. این داوری استخباراتی سبب شده تا سلطان‌امیر مشهور به کرنل امام  پدر عملی تنظیم‌های جهادی و طالبان پنداشته ‌شود. هرگاه رهبران جهادی درایت و تدبر سیاسی لازم می داشتند و از بده و بستان های سیاسی در میدان های سیاست بازی آگاهی می داشتند، نه در کام جنرالان پاکستانی فرو می رفتند و در نتیجه قربانی اهداف راهبردی جنرالان پاکستانی نمی شدند و در عین زمان در بازی با جنرالان پاکستانی این قدر شکسته و وابسته نمی شدند. در آنصورت ما شاهد این گونه شکست و ذلت رهبران جهادی و ظهور طالبان و تباهی افغانستان نمی بودیم. نه تنها این‌که نزدیکی کرنیل ها با رهبران جهاد بجای همبستگی های سیاسی و اسلامی به وابستگی های ننگین بدل نمی شد و به مثابهء داغی ننگین و لکهء سیاه به بهای بازی با سرنوشت مردم افغانستان تلقی نمی شد. امروز منتقدین جرات نمی کردند تا با علم کردن و توسل جستن به  این رابطه ها رهبران جهادی را نشانه بگبرند و سخنان کرنیل امام را اتمام حجتی بر بری ذمه بودن خود و اتهام بستن بر رهبران جهادی تلقی کنند و به این گفتهء کرنیل توسل بجویند«دفتر آی.اس.آی در پشاور توسط یک افسر نیرومند پشتون که به نام مستعار "کرنیل امام" یاد می‌شد، اداره می‌گردید. او با حکمتیار روابط بسیار نزدیک داشت». (ص ۵۱)شگفت آور این که امام به همان اندازه که خود را با حکمتیار نزدیک می شمارد. وی به همان اندازه از شناخت او بیگانه معلوم می شود و این بیگانگی سبب می شود که حتا زیر چتر دوستی به او اتهام ببندد و او را حتا متهم به۹ افکار و رویکرد های حتا ضد اسلامی نماید و بگوید: «بلی، بلی. آن زمان من درباره اعمال شان شنیده بودم اما آنان را ملاقات نکرده بودم. آنان اسلامیست بودند... دختران بدون چادر و با مینی‌ژوب به مکاتب و پوهنتون می‌رفتند و آنان رفتن دختران به مکاتب و پوهنتون را منع می‌کردند و اگر تکرار می‌شد بخاطر ایجاد ترس و وحشت بیشتر، بوتل‌ها را پر از تیزاب کرده بر روی دختران می‌پاشیدند».از سخنان بالایی کرنیل نه تنها خفت عقلی و ناآگاهی های او از اسلام و حتا فرهنگ و عنعنهء اسلامی و رهبران جهادی افغانستانی آشکار می شود؛ بل دروغ های شاخدار او حکایت از عدم نزدیکی آنچنانی او با حکمتیار دارد.

از سخنان امام فهمیده می شود که او با ‌تمام رهبران جهادی و رهبران عربی آنان رابطهء منظم داشت و در انسجام رهبران جهادی با عربها و راه اندازی عملیات ضد افغانستان و مردم آن بوسیلهء  آی اس آی نقش داشت. چنانکه و ی می گوید«آخرین رابطه من با اسامه بن‌لادن در عملیات جلال‌آباد (۱۹۹۰) بود... قبل از رفتن بن‌لادن به سودان از او در عملیات جلال‌آباد استفاده کردیم».از گفته های امام فهمیده می شود که نظامیان پاکستان بر تمامی امور سیاسی و نظامی و مالی مجاهدین و رهبران آنان اشراف کامل داشتند. آنان نه تنها در تقسیم و توزیع پول ها و اسلحهء آمریکا به گروه های جهادی طبق دلخواهء خود نقش داشتند؛ بلکه در جذب و تقسیم و توزیع تمامی کمک های کشور های غربی و اروپایی نقش داشتند. چنانکه وی می گوید: «بن‌لادن نزد سیاف آمد و به او پول داد... (او) نزدیک به ۱۴.۸ میلیون دالر را بین مجاهدین توزیع کرد. وی مهمان سیاف بود. من وقتی از آنجا می‌گذشتم گاهی همراه شان نشسته چای می‌نوشیدیم».کرنیل امام خواسته و ناخواسته به افشاگری هایی دست یازیده که حاکی از نقش مداخله گرانهء نظامیان پاکستان در امور افغانستان و در ضمن نشانگر این است که چگونه نظامیان پاکستان با گروه های همسوی جهادی خود به تدریج ترک رابطه می کنند و بجای آنان طالبان را روی صحنه می آورند و امور سیاسی و نظامی آنان را مدیریت می کنند. چنانکه کرنیل از ماموریت خود در قنسلگری پاکستان در هرات در سال ۱۹۹۴ سخن زده است که مدتی بعد طالبان در یک سازش پنهان با رهبران جهادی هرات بعد از تصرف فراه و هلمند و کندهار وارد هرات می شوند. وی در واقع نه بحیث قنسل؛ بلکه بحیث جاده صافکن وارد هرات می شود تا با استفاده از روابط پیشین خود با فرماندهان جهادی فرصت غلبه و پیروزی طالبان را فراهم کند. چنانکه وی در  ضمن آنکه از اشغال وظیفهء خود یادآور می شود، از نفوذ خود در میان مجاهدین نیز حرف می زند و گفته است :«در ۱۹۹۴ به من گفته شد که قونسولگری پاکستان را در هرات فعال کنم. وقتی از کندهار به سمت هرات حرکت کردم حدود ۲۰ موتر مجاهدین مرا همراهی می‌کردند».کرنیل در بخشی از نوشته ها و گفت و گو های خود از پیوند های ژرف و پیشینهء روابط خود با رهبران گروهء طالبان سخن زده است. وی در مورد ملاعمر می گوید: «ملا عمر در کمپ آمد و آموزش دید... ملا عمر در حزب ربانی بود... او بعد از آموزش در جنگ شرکت کرد و زخمی شد و ما در کراچی او را تداوی کردیم... من با ملا عمر در ۱۹۹۵  دیدار داشتم».

وی به ادامه در مورد پیشینهء شناخت خود با سایر رهبران طالبان نیز سخن گفته است که نزدیکی او را با طالبان نشان میدهد. همین نزدیکی او با طالبان بود که امور آنان را در قندهار به پیش می برد و به توصیه های خود به ملاعمر نیز پرداخته است و می گوید: «ملا یارمحمد، ملا محمد ربانی، ملا عبدالرزاق و سایر قومندانان بزرگ طالبان شاگردان من بودند... من پیشنهاد دادم که طالبان مدارس را آموزش (نظامی) بدهیم چون بسیار خوب می‌آموزند... من به ملا عمر گفتم که با امریکا هرگز وارد جنگ جبهوی نشو، شیوه جنگ چریکی را اختیار کن.... فرد کافری مثل دوستم را علیه مجاهدین مسلح ساخته بود و وارد خانه جنگی شدند».
از مکالمه های تبلفونی کرنیل امام فهمیده می شود که او از نفوذ نیرومند در میان طالبان برخوردار بود و در زمان تصرف مزار طالبان را رهبری کرده است. چنانکه آمریکایی ها مکالمهء تبلفونی او را ثبت کرده اند:
«طی همان هفته که پیروان بن‌لادن در سفارت امریکا در شرق افریقا را مورد حمله قرار دادند، جنگجویان طالبان، که با یکجا شدن طالبان مدارس پاکستان تعداد شان زیاد شده بود و از کمک‌های استخبارات پاکستان برخوردار بودند، شهر مزارشریف را تصرف کردند. "کرنیل امام" یک افسر آی.اس.آی در مکالمه تیلفونی که از سوی امریکایی‌ها ثبت گردیده بود، گفت: "من و بچه‌هایم در حال داخل شدن به مزارشریف هستیم"». (ص
۱۶۱).
هدف از اشاره به نکات بالا که شاید تکراری برگذشته ها باشد؛ اما پرده از حقیقت تلخی برمی دارد که چگونه حماسه ها و قربانی ها و شاهکاری های یک ملت برای آزادی و آگاهی و تحقق عدالت از بدروزگار نخست قربانی یک جنگ فرسایشی دراز مدت گردید و بعد بنابر ضعف رهبری و ناتوانی های سیاسی رهبران و فرماندهان جهادی نه تنها قربانی اهداف شوم و ضد انسانی و خود خواهی ها و برتری طلبی ها و تن پروری ها و غارت فرماندهان جهادی گردید؛ بلکه بدتر از آن قربانی اهداف عمق استراتیژی نظامیان پاکستان نیز گردید و دستان پلید آنان را تا آرنج در خون مردم ما رنگین کرد و اکنون هم سرنوشت ما در قمار سیاسی و نظامی پاکستان رقم می خورد. امروز ملت با همه قربانی های بیدریغ بازهم مظلومانه و بی رحمانه در خوان یاس بی سرنوشتی ها زانو زده اند و آیندهء ناشاد خود را در قمار سیاسی و نظامی زمامداران و سیاستگران در داخل و مورد تاخت و تاز شدید تروریستان و گروه های افراطی طالب و القاعده و داعش و از خارج کشور به رهبری مستقیم نظامیان پاکستان زیر پوشش طالبان ... می بینند. هرچند تا کنون کرنیل امام ها و جنرالانی چون؛  اختر عبدالرحمان ها و ضیاالحق ها قربانی اعمال ننگین و آزمندی های ضد انسانی شان شدند و آرمان کنفدراسیون افغانستان - پاکستان را با خود در گور بردند و بررغم ادعای غلط و استخباراتی کرنیل امام هنوز افغانستان به جغرافیای نجات پاکستان بدل نشده است؛ اما نظامیان پاکستانی در نتیجهء چهل و شش سال مداخلهء آشکار از طریق عمال شان دیروز زیر نام مجاهدین و امروز زیر نام طالبان سرنوشت مردم افغانستان را در خون و آتش غوطه ور نگهدارند. اکنون که بیشتر از
۴۶ سال از سخنان بوتو و اظهارات شوم او سپری می شود.  بسیاری بازمانده از آن جوانان برهنه پا که از چنگال حوادث پنج دههء اخیر درامان مانده اند و دست حوادث تیغ از دمار آنان بیرون نکرده است؛ به بهای قربانی های این ملت و در بدل سازش با سیاه کاران تاریخ صاحب کاخ ها و ویلا ها شده اند و با کارنامه های سیاه و ننگین دستان بوتو را تا کنون فشرده اند و به زنده گی ننگین و ذلت بار خود ادامه می دهند؛ اما از اعجاز شگفتی ها و خوش سلیقگی های روزگار  آن جوانان دیروزی  هرچه پیشتر رفتند و نیکنام تر و با وقارتر و با عزت تر و با شرف تر ماندند و بر خود اتمام حجت کردند.روح سرگردان آنان هرچه بیشتر نفرین برآنانی می فرستد که دیرتر و بدنام تر و سیاه کارتر و مسوءول تر از سلف خویش می میرند و کارنامه های سیاهء آنان لکهء ننگی بر دامان آن مردان باوقار است که بررغم دشواری های زمینگیر و طاقت فرسا باوقار و نیکنام به مرگ با غرور لبیک گفتند. آنان دست کم توانستند تا با بریدن از همدستی با نظامیان پاکستان و احترام از معامله با آمریکا از محاکمهء وجدان و محاکمهء تاریخ رهایی یابند و اگر رهایی کامل هم ممکن نیست، حداقل از زخم شمشیر های بیرحم تاریخ در صف نخست درامان بمانند. یاهو   

 منابع :

سلطان امیر مشهور به کرنل امام افسر بلندپایه‌ی «آی.اس.آی» در مصاحبه تلویزیونی با خبرنگار مشهور پاکستانی افتخار احمد در برنامه «جوابده» تلویزیون «جیو» پاکستان (سپتامبر ۲۰۰۹)،

http://www.hambastagi.org/new/fa/article/2568-col-imam-afghan-jehadi-leaders.html

   

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت