سید داوود مصباح

 

گذرگاه خطرناک تاریخ

                                                                                                     ‏‏08‏/10‏/2021

  قسمت بیست وسوم

درقرن نوزدهم حوادث زیادی در جهان رخ داد که عمده ترین آن مورد نگارش این بخش است . بزرکترین و سرنوشت ساز ترین رخ داد ظهورمارکسیسم است که تاریخ بشریت را متحول ساخت و به مبارزه طبقاتی تیوری و اندیشه ای علمی داد . این کشف بزرگ وفرمول گذاراز زندگی پر مشقت کارگران و 99درصدی بشریت تحت استثمارو ستم طبقاتی به زندگی نوین وعاری از ستم و استثمار انسان از انسان رنگ و معنا داد وارتش رهایی بخش گارگران جهان را با سلاح دانش مجهزگردانید . مبارزه طبقاتی از زمانی آغاز یافت که زمین زراعتی ومنابع تولید به مالکیت خصوصی در آمد . اما ، این مبارزه با ظهور دستگاه های حاکمیت بر امور اجتماعی در سده ها و هزاره های مختلف به اشکال مختلف جریان داشته و توام با اعتراض ها و قیام ها ادامه یافته که در تاریخ رد پای این جنبش ها کم و بیش نشان داده شده است . اعتراض ، جنبش ، قیام و انقلاب ها ، تا ظهور مارکسیسم ،عامیانه وبدون دورنمای اجتماعی سیاسی بوده که منجر به شکست وفروپاشی می شده و آخرین انقلاب فرانسه 1871 که بنام کمون پاریس یاد می شود با چنین بی برنامه گی به شکست مواجه گردید . با ظهور مارکسیسم ، مبارزه طبقاتی تعریف وپایگاه آن مشخص گردید .

مارکس و انگلس علاوه بر این که اندیشه پرداز جنبش های کارگری و انقلابی بودند ، بلکه عملاً بنیان گذار اولین حزب کارگری در جهان و اولین رهبر و دبیر این مکتب عظیم انقلابی جهان بوده است .          مارکس و انگلس در بهار 1847 به « اتحادیه دادگران » که زیر زمینی در لندن بوجود آمده بودند پیوست . در کنگره اول اتحادیه ( 2 – 9 جون 1847) انگلس از سوی اتحادیه مأمور تهیه پیش نویس یک برنامه شد که در23 نوامبر کمی پیش از آغازکنگره دوم اتحادیه ( 29نوامبر تا 8دسامبر 1847 ) انگلس در نامه ای از کارل مارکس ، برای نوشتن یک مانیفست دعوت کرد . در 28 نوامبر ، مارکس و انگلس در اوستنده بلژیک باهم دیدار کردند وچند روز بعد هم در سوهو دفتر مرکزی « انجمن آموزش کارگران المانی » برای حضور در کنگره گردهم آمدند . در کنگره دوم اتحاد کمونیست ها در لندن کارل مارکس و فرید ریش انگلس هردو اشتراک کردند . درین کنگره مباحثات بسیار داغ کارل مارکس بر انارشیست ها و دیگران فایق آمد و کنگره قطعنامه ای به تصویب رسانید که بر مبنای آن مارکس و انگلس به نگارش مانیفست پرداختند . نوشتن مانیفست 6 تا 7 هفته را در برگرفت یعنی در اواخر فوریه 1848 مانیفست  در 23 صفحه توسط « انجمن آموزش کارگران المانی » ابتدا به زبان المانی انتشار یافت .

مانیفست  حزب کمونیست  :

Manifest of the Communist Party

در مقدمه : « شبحی در اروپا در گشت وگذار است – شبح کمونیسم . همه نیروهای اروپای کهن برای تعقیب مقدس این شبح متحد شده اند ، پاپ و تزار ، متر نیخ وگیزو ، رادیکال های فرانسه و پلیس المان . حال تماماً وقت آن رسیده است که کمونیست ها نظرات و مقاصدو تمایلات خویش را در برابر همه جهانیان آشکارا بیان دارند ودرمقابل افسانه شبح کمونیسم ، مانیفست حزب خود را قرار دهند .        { چون مانیفست کمونیست ، به زبانهای مختلف منجمله پارسی ، فراوان منتشر گردیده و به آسانی قابل دسترس است ، در این نگارش بصورت فشرده از هر فصل مطالب عمومی آن آورده می شود .}

مانیفست حزب کمونیست / فصل اول/ بورژواها و پرولتارها

« تاریخ کلیه جامعه های که تاکنون وجود داشته ، تاریخ مبارزه طبقاتی است » ( م )

« مرد آزادو بنده ، پاتریسین و پلبین ، مالک وسرف ، استادکاروشاگرد ، خلاصه ستمگروستمکش با یکدیگر در تضاد دایمی بوده وبه مبارزه بلا انقطاع ، گاه پنهان و گاه آشکار ادامه یافته » ( م ) « بین همه طبقاتی که اکنون در مقابل بورژوازی قرار دارند ، تنها پرولتاریا یک طبقه واقعاً انقلابی است » ( مارکس ) .

« صنوف متوسط صاحبان صنایع کوچک ، سوداگران خرده پا ، پیشه وران و دهقانان ، همگی برای آنکه هستی خود را ، بعنوان صنف متوسط از زوال برهانند ، با بورژوازی نبرد می کنند ، پس آنها انقلابی نیستند ، بلکه محافظه کاراند ، حتی ازاین هم بالاترآنها مرتجع اند ، زیرا می کوشند تا چرخ تاریخ را عقب برگردانند – لومپین پرولتاریا ، این محصول انفعالی پوسیدگی تحتانی ترین قشر های جامعه کهن ، در جریان انقلاب پرولتاریا ، در برخی نقاط بطرف جنبش کشیده می شود ولی بر اثر وضع عمومی زندگی خویش بسی بیشترمتمایل است که خود را به دسایس و تحریکات ار تجاعی بفروشد .» ( م )

مانیفست حزب کمونیست / فصل دوم / پرولتاریا و کمونیست ها

« کمونیست ها حزب خاصی نیستند که در برابر دیگر احزاب کارگری قرارگرفته باشند »

 ( م )  « آنها هیچ گونه منافعی ، که از منافع کلیه پرولتاریا جدا باشد ندارند . آنها اصول ویژه ای را بمیان نمی آورند که بخواهند جنبش پرولتاری را در چهارچوب آن اصول ویژه بگنجانند » ( م )

« فرق کمونیست ها با دیگراحزاب پرولتاری تنها در این است که از طرفی ، کمونیست ها در مبارزات پرولتارهای ملل گوناگون ، مصالح مشترک همه پرولتاریا را صرف نظراز منافع ملی شان مد نظرقرارمی دهند واز آن دفاع می نمایند واز طرف دیگردر مراحل گوناگونی که مبارزه پرولتاریا وبورژوازی طی می کند ، آنان همیشه نمایندگان مصالح ومنافع جنبش پرولتاریا هستند . بدین مناسبت کمونیست ها عملاً ، با عزم ترین بخش احزاب کارگری همه کشورها و همیشه محرک جنبش به پیش اند ، اما از لحاظ تیوری مزیت کمونیست ها نسبت به بقیه توده پرولتاریا در این است که آنان به شرایط و جریان ونتایج کلی جنبش پرولتاری پی برده اند ، نزدیگ ترین هدف کمونیست ها همان است که دیگر احزاب پرولتاری در پی آنند ، یعنی متشکل ساختن پرولتاریا بصورت یک طبقه ، سر نگون ساختن سیادت بورژوازی واحراز قدرت حاکمه سیاسی پرولتاریا . » ( مارکس )

 مانیفست حزب کمونیست / فصل سوم / ادبیات سوسیالیستی و کمونیستی 

این فصل در مجموع  بحث روی انواع سوسیالیسم است ، از قبیل سوسیالیسم خیالی ، سوسیالیسم خرده بورژوازی ، سوسیالیسم حقیقی ، سوسیالیسم محافظه کار بورژوازی و سوسیالیسم انتقادی تخیلی .

مانیفست حزب کمونیست / فصل چهارم / مناسبات کمونیستها ، با احزاب مختلف اپزیسیون

« کمونیستها عار دارند که مقاصد ونظریات خویش را پنهان سازند . آنها آشکارا اعلام می کنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود ، از راه جبر ، وصول به هدفهای شان میسر است . بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزد ، پرولتاریا در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمی دهند ، ولی جهانی را بدست خواهند آورد . » ( م)  1

پرولتار های جهان متحد شوید

درآن زمان جوامع اروپایی به شدت تحت تأثیر جنبش های انقلابی برای بر اندازی نظام سرمایه داری قرار گرفته بود و کارل مارکس و فریدریش انگلس به شدت مصروف سازماندهی و ایجاد تشکیلاتی بودند که این جنبش ها را بسوی انقلاب دقیق پرولتاریایی رهنمایی و سمت و سوبدهند و از جانب دیگر مارکس چنان مصروف نوشتن و مطالعه و پژوهش بود که وقت برای زندگی خصوصی و خانوادگی خود کم می آورد . با این همه مشغولیت های زیاد ، کارگران به آموزش و رهنمایی های تیوریک وعلمی و عملی نیازمند بودند . دراین زمان شخصیت ها و دانشمندان زیادی با تمایلات وگرایش های مختلف پردوکس های زیادی در صفوف جنبش های کارگری و رزمندگان اجتماعی ایجاد می کردند . منجمله هگلیست های جوان و، انارشیست ها و سوسیالیست های تخیلی و دیالوگیست های بورژوازی و دیگران ، که این تفکرات و مداخلات در صفوف کارگران ، وقت بیشتر مارکس و انگلس را می گرفت . با آن هم کارل مارکس و فریدریش انگلس در همه بخش های علمی و عملی فعال بودند . با این همه مصروفیت ها ، مارکس با همکاری انقلابیون پیش تاز کارگری و کمونیستی موفق به تأسیس « انجمن بین المللی کارگران گردید »، که بنام بین الملل اول یا انترناسیونال اول یاد می شود :  

انجمن بین المللی کارگران    IWA :

 International  Workingmen's  Association ( AWA

که بین الملل اول یا انترناسیونال اول ( 1864 – 1876 م )

 بنیان گذاری : 28 سپتامبر 1864م

 بنیان گذاران : جورج اوجر ، هانری تولان ، ادوارداسپنر بیزلی .

هدف : دفاع از طبقه کارگر ، مبارزه طبقاتی بر ضد سرمایه داری ، ایجاد اتحادیه ها و سندیکا های کارگری ، ارتباط کشوری و بین المللی کارگران .

ستاد : تالار قدیس جیمز ، خیابان ریجنت ویست اند ، لندن .

مکان : ( 1864 – 1873) در لندن واز ( 1873 – 1876 ) در نیویورک امریکای شمالی افرادکلیدی : ( کارل مارکس ، فریدریش انگلس ، میخائیل باکونین ، لویی اگوست بلانکی و جوزپه گاری بالدی )                                                                                                                          روز 28 سپتامبر 1864 « سالون سنت مارتین » بیش از دوهزار کارگر در همایش حضور داشتند . نمایندگانی از کشورهای اروپایی در این همایش اشتراک داشتند . این همایش چنان شوروهیجانی در اروپا بوجود آورد که سران حکومت های بورژوازی را به وحشت انداخت و کانون های فکری زیر زمینی کشورهای اروپایی را که مقر آن نیز در شهر لندن بود به فعالیت های تخریبی و چاره اندیشی وا داشت .

  رهبری یا « شوری کل » را همیشه کارل مارکس به عهده داشت و تمام قطعنامه ها ی مهم و بیشتر گزارش های کنگره را او مینویشت . مارکس برای انترناسیونال هدی روشن تعیین کرد و به همه بخش ها صبغه طبقاتی و پرهیز از فرقه گرایی داد ، چون در بخش ها وگروه ودسته بندی های وارد انترناسیونال شده بود که با اهداف انقلابی مارکس فاصله زیاد داشت .

اولین کنگره انترناسیونال :

 در سپتامبر 1866 با حضور 60 نماینده از بریتانیا ، فرانسه ، المان وسویس درشهر ژنو برگزار شد ، از دو سال بدینسو بیش از صد اتحادیه و سازمانها در حمایت از انترناسیونال پیوسته بودند . بیانیه اساسی کنگره توسط مارکس نوشته شده بود درصورتی که خودش در کنگره حضورنداشت .

در قطعنامه کار کنگره که توسط مارکس آماده شده بود به تصویب رسید که در یک قسمت چنین آمده بود : « در پیاده کردن چنین قوانینی طبقه کارگربه هیچوجه از قدرت دولت حمایت نمی کند ، برعکس قدرتی را که امروز علیه او به کارمی رود را در خدمت خود درخواهد آورد » 2

 مارکس ، در بیانه ای مفصل خود درباره ی مناسباط کارگربا سرمایه دار واستثمارصحبت نمود و با ماشینی شدن کار ، ساعات کارکارگر از 16ساعت در یک شبانه روز هیچ تغییری نیامده و دراین مدت تنها رابرت اوون ساعات کارکارگران را به ده ونیم ساعت پایین آورد که یک دست اورد خوب بود . مارکس در باره سندیکای کارگری و تعاونی و همبستگی کارگران صحبت نمود و تاکید بر آن داشت که کارگران از طریق اتحادیه عموی روابط خود را با سندیکا ها و اتحادیه های کارگری کشورهای جهان برقرار سازند و این همبستگی انترناسیونالیستی پیروزی بر سرمایه داری وحکومت های آنان را تسهیل می نماید .

 کنگره انترناسیونال اول هرسال یک باربرگزارمی شد واخرین کنگره دوسال به تعویق افتاد . کارل مارکس در کنفرانس 1871 در لندن یعد از دوسال آخرین کنگره انترناسیونال اول که هنوز شرایط مساعدی برای تشکیل آن بوجود نیامده بود ، در قطعنامه ای که در کنفرانس لندن به تصویب رسید که به قلم مارکس نگاشته شده بود ، تصریح گردیده بود:« پرولتاریادرمبارزه با حاکمیت طبقات فرادست تنهاوقتی می تواند به عنوان یک طبقه وارد میدان شود که به عنوان حزب سیاسی خاصی در برابرتمام احزاب پیشین طبقه ای حاکم متشکل شود . سازمان یابی پرولتاریا به عنوان حزب سیاسیبرای پیروزی انقلاب اجتماعی و برترین هدف آن ، یعنی برچیدن نظام طبقاتی ضرورت تام دارد. یگانگی نیروهای طبقه کارگرکه با مبارزه اقتصادی بدست آمده ، باید توسط همین طبقه به عنوان اهرمی در پیکار با حاکمیت سیاسی طبقات فرا دست به کار رود . » 3

 بعد از تأسیس انترناسیونال اول شوروهیجانی در بخش های روشنفکری و مجتمع های کارگری در کشورهای اروپایی بوجود آمد که اغلب آن جنبش های خود بخودی بدون برنامه های تنظیم شده وعلمی بودند . کارل مارکس و فریدریش انگلس با همه مصروفیت های پزوهش و نگارش روزنامه و نوشتن مقاله ها وپاسخ به نامه های فراوانی که از هرسو می رسید ، درگیر نجات انترناسیونال از کج روی های انارشیست ها و دیگرگروه های فکری بودند . عمده ترین اپوزیسیون درانترناسیونال اول لیدر انارشیست ها میخائیل باکونین بود که مخالف نظر مارکس و انگلس قرار داشت ، او مخالف هرگونه اشتراک حزب کارگروپرولتاریا به دولت بورژوازی بود وچنین می اندیشید : « پرولتاریا تنها باید به قصد ویران کردن دولت  انقلاب کند و هرکاردیگری غیر از انقلاب از جمله شرکت در انتخابات ، شرکت در رفراندوم کوشش برای تصویب رسانیدن قوانین مترقی تر و اجرای آنها ، همه وهمه این ها ضد انقلابی است و» 4

 باکونین پس از شکست و بخون کشانیده شدن کمون پاریس ادعا کرد : « تجربه کمون ثابت کرد ه است که اولاً حزب پرولتری لازم نیست ، انقلاب امریست خودبخودی که توده هارا فرا میگیرد ونیازی به تدارک و رهبری انقلاب نیست و پرولتاریا نیازی به دولت ندارد .» 5

 اما تجربه واقعی کمون درست در نقطه مقابل ادعای باکونین ثابت کرد که پرولتاریا بدون حزب انقلابی قادر به انجام وظایف و رسالت تاریخی خویش نیست . انقلاب باید تدارک ودرست رهبری شود و پرولتاریا پس از سرنگونی حاکمیت سرمایه قطعاً باید حاکمیت خود را برقرار نماید .

مسئله اساسی کنفرانس 21 سپتامبر 1871 علاوه بر تدارک کنگره بعدی انترناسیونال اول ، عبارت بود از شرکت یا عدم شرکت پرولتاریا در سیاست ، ضرورت یا عدم ضرورت حزب پرولتری . که انگلس در جواب انارشیست ها می گوید : «  امتناع مطلق از سیاست ممکن نیست . ما می خواهیم طبقات را نابود کنیم انقلاب عالی ترین اقدام سیاسی است . » 6

انگلس می گفت : « سیاستی که باید تعقیب کرد ، سیاست پرولتری است . جزب طبقه کارگر نباید دنبال این یا آن حزب بورژوازی کشیده شود ، بلکه باید به مثابه حزب مستقلی که هدف ویژه وسیاست ویژه خود را دارد ، تحکیم شود . آزادی های سیاسی ، حق اجتماع و اتحاد ، آزادی مطبوعات ، اینهاست سلاح های ما ، وقتی این سلاح ها را از ما بگیرند آیا می توانیم دست روی دست گذاشته واز شرکت در سیاست امتناع کنیم ؟ » 7

انترناسیونال دوم :

انترناسیونال دوم در 14 جولای 1889 تحت رهبری انگلس درکنگره ای درپاریس تأسیس شد . این درحال بودکه صدها گروه و سازمانهای انحرافی به شمول انارشیست ها در درون جنبش کارگری اروپا رخنه کرده بودند . کارل مارکس دراین زمان زنده نبود و انگلس سخت مصروف ویرستاری جلد ودم و سوم کاپیتال وتنظیم هزاران دست نوشته های کارل مارکس بود . از جانب دیگر انگلس برای سازماندهی و تشکیلات کارگری اروپا ونجات جنبش های کارگری از انحرافات کارو فعالیت بیدریغی را بعهده گرفت و مدت شش سالی که زنده بود رهبری انترناسیونال دوم را پذیرفت . در انتر ناسیونال دوم احزاب کارگری اروپا ، امریکا و امریکای جنوبی عضویت داشتند . در انتر ناسیونال دوم اجزاب سوسیالیست و نمایندگان اتحادیه کارگران آگاه بر اندیشه مارکسیستی اشتراک و عضویت داشتند . مانند حزب بلشویک روسیه به رهبری والادیمیر ایلیچ لنین ، انقلابیون المانی به رهبری کارل لیبکنیشت ، حزب سوسیالیست چپ بلغارستان ، حزب کارگران سوسیال دموکرات سوئید ، انجمن آموزش کارگران سوئید ، حزب سوسیالیست ارژانتین ، حزب سوسیالیست اروگوئه ، جنبش کارگری انگلیس مارکسیست به رهبری « هنری هایندمن » و دیگران که هر کدام به جهانبینی مارکسیستی معتقد بودند اشتراک و عضویت داشتند .

کنگره ها وکنفرانس های انترناسیونال دوم :

 اولین کنگره  در پاریس  از 14 تا 19 جولای 1889 م به رهبری فریدریش انگلس  

 دومین کنگره در  بروکسیل از 3 تا 7 اگوست 1891  به رهبری  انگلس

 سومین کنگره  د ر زوریخ  از 9 تا 13 اگوست 1893 به رهبری فرید ریش انگلس

کنگره چهارم  در  لندن   از 26 تا 31 جولای 1896م ( دیگر انگلس زنده نبود )

کنگره پنجم  در پاریس 23 تا 27 سپتامبر  1900م

 کنگره ششم  در آمستردام  از 14 تا 20 اگوست 1904م  ( در این کنگره بیره مرد هند « دادا بهای نائوروجی » اشتراک کرد و خوستار آزادی هند از استعمار انگلیس شد . )

کنگره هفتم در اشتوتگارت از 18 تا 24 اگوست 1907 م

 کنگره هشتم در کپنهاک از 28 تا 30 سپتامبر 1910

 کنگره فوق العاده و مهم بازل از 25 و 26 نوامبر 1912م ، که در قطعنامه های کنگره اشتوتگارت و بازل به این نقطه تاکید صورت گرفته بود که هرگاه دولت های بورژوازی جنگی به راه اندازند باید طبقه کارگرکشورهاعلیه دولت بورژوازی خود بپاخیزند و برای براندازی آن اقدام قهری نمایند . ادامه دارد .

منابع :

1 – کارل مارکس و فریدریش انگلس ، مانیفست حزب کمونیست ، نسخه فارسی ، انتشارات : اداره نشریات به زبانهای خارجی ، مسکو ، سال 1951م .

2 – کارل مارکس ، اسناد انترناسیونال اول ، برگردان فارسی : بیژن .

3 – کارل مارکس ، قطعنامه کنفرانس انترناسیونال در لندن 21 سپتامبر1871م ، انتشارات : سوسیالیسم ، تهران ، 1358خ .

4 ، 5 – فریدریش انگلس ، صفحاتی از تاریخ جنبش جهانی کارگران ، برگردان به فارسی : ف، م ، جوانشیر ، نشر: توده .

  6 ، 7 – فریدریش انگلس ، کنفرانس 1871م ، برگردان : ف،م، جوانشیر ، نشر : راه توده .

 

++++++++++++

قسمت بیست دوم

نیمه دوم سده نوزدهم :

بشریت از زمانی که اولین بنیاد تولید و توزیع نعم مادی و کالاهای ضروری و مسکن غیرعادلانه وبا تقلب و ستم سالاری گذاشته شد . این تقلب و غارتگری و خصوصی سازی نه تنها که محدود به نعم مادی نماند ، بلکه وجود و ذات انسان را به اسارت مستقیم در آورد و انسان را به برده قابل خریدوفروش تبدیل نمود . از آن زمان بسیار کهن تا کنون انسان به اشکال مختلف مبارزه برای برگشتن به پایگاه انسانی خود نمودند . اشکال مبارزه را امتحان کردند . درین مبارزه طولانی تاریخی اکثریت برای رهایی از اسارت و غلامی و اقلیت برای سرکوب وحفظ توحش و استثمار و به بردگی کشانیدند و جنگاندن انسان ها برای دست یابی به منابع بشترتلاش کردند . اقلیت های زرنگ وچالاک برای ثروت اندوزی وفرمان روایی ترفند های گونه گونی را بکار انداختند تا اکثریت را تابع فرمان خود در آورد ، از نیروی فکری و جسمی آنان استفاده افزاری کرده باشد . تمام ادوار تاریخ بشریت با این مبارزات و جنگ و قتل و کشتار همراه بوده است . باورو اعتقادات ، فرهنگ و رسوم ، اندیشه وعمل اکثریت را در خدمت اقلیت مفت خوارقرارداد . این تقلب بزرگ و خطرناک تاریخ بشریت تا اکنون به اشکال مربوط به زمان ادامه دارد . از زمانی که بشریت سرگذشت خود را ثبت کرده بنام تاریخ ، میلیون ها انسان بخاطرمنافع اقلیت قربانی شده وجان شان را در میادین جنگ از دست دادند و قربانی هوس های رزیلانه سران و سلاطین شدند . از مشرق گرفته تامغرب زمین همه در گیرجنگ بخاطر اهداف اقلیت های حاکم بر سرنوشت انسان . حتی آن اقلیت های مذهبی که خود را نماینده خدا در روی زمین می خواندند ، بخاطر منافع مادی و اقتصادی خود همرا با سران و سلاطین دست به کشتارو تقلب وترفند علیه اکثریت جوامع بشری شدند . تاریخ جنایات و جنگ های خونین و قتل های عام ادیان ابراهمی ثبت تاریخ جنایات بشری است که هیچ کسی نمی تواند انکار کند . جنگ های صلیبی ، جنگ های اعراب بدوی بنام اسلام در ایران و خاورمیانه تا شمال افریقا و جنوب غرب اروپا و جنایات بی شمار خلفای اموی و عباسی و بعد سلاطین شاخ زرین ( خلفای ترکیه عثمانی ) برکسی پوشیده نیست . جنایات این بخش بشریت زرنگ به مراتب خطرناکتراز جنایات سران و سلاطین بوده است . چون سران و سلاطین بی بهانه بخاطر منافع مادی و اقتصادی می جنگند ، اما این گروه زرنگ نماینده گان خدا برای غارت و همدستی با ستمگران اذهان عامه را تحمیق و تخدیر می نمایند و در بین مردم ساده دل و عوام باورو عقیده تولید می نمایند . از قرن شانزدهم تا کنون سرمایه داری جهانی برای غارت منابع طبیعی و ثروت و امکانات فزیکی کارگران و زحمتکشان جهان به اشکال مختلف می رزمند و بل مقابل مبارزه در برابر آنان بی هیچ مانع خیالی و آسمانی ادامه دارد و میلیونها کارگر در سراسر جهان علیه سرمایه داری امپریالیستی بیدریغ می رزمند . این مبارزه تا نیمه دوم سده نوزدهم میلادی تیوری ریزه نشده بود و صرف با تفکررهایی زحمتکشان و استثمار شوندگان ادامه یافت . کشورهای اروپایی برای دست یابی به منابع بشتر دست به اشغال سرزمین های که نمی توانستند که از خود دفاع کنند ، زدند . اشغال و غارت منابع با ترفند های که در تاریخ روشن ثبت گردیده است . از سده نوزدهم تا نیمه قرن بیستم بریتانیا ابر قدرت جهان و بشترین سرزمین ها را در استعمار خود داشت و ثروت های افسانوی ازمستعمرات به انگلستان وارد می شد که صرف به اقلیت حاکم و کمپانی ها و خانواده های اشراف سرمایه دارتعلق می گرفت . این اوضاع در حالی در جریان بود که در ایرلند بیش از یک میلیون انسان از قحطی تلف شد و مرض وبا و سیاسرفه و دیگر امراض روزانه جان صد هاتن از زحمتکشان را می گرفت و فقرو گرسنگی بیدادمی کرد . در میان مبارزه زحمتکشان شهرو ده کشورهای اروپایی ، منجمله انگلیس کارگران متشکل ترین بخش را تشکیل می داد . انقلاب 1787 و 1845و  1871 فرانسه و تشکیل اتحادیه کمونیست ها تحت رهبری کارل مارکس و فدرش انگلس از نمونه های برجسته این مبارزات و پیکارطبقاتی اروپا محسوب می شود . خلاصه نیمه دوم سده نوزدهم ، سده ظهور مارکسیم و آگاهی دهنده طبقه کارگر و زحمتکشان جهان برای رهایی از ستم طبقاتی مرگ بار طولانی تاریخ تکامل انسان محسوب می شود .

کارل مارکس :

اسم در زمان تولد : کارل هاینریش مارکس

زاد روز:  5 می 1818م

ملیت : پروس ( 1818- 1845) و از 1845 تا آخر عمر ( 1883)  بدون تابعیت . 

محل تحصیل و فراغت : دانشگاه بن که در 18 اکتوبر 1818م تأسیس شد که یکی از بزرگترین دانشگاه ها بود که 36هزار دانشجو داشت . بعد در دانشگاه هومبولت برلن و از دانشکاه ینا پی اچ دی خود را بدست آورد .

در گذشت : درلندن ، 14 مارچ 1883م به عمر 64 سالگی .

آرامگاه : گورستان هایگیت ، لندن ، انگلستان .

Karl Heinrich Marx

فیلسوف ، اقتصاد دان ، تاریخ نگار ، جامعه شناس ، نظریه پرداز سیاسی ، روزنامه نگار و سوسیالیست انقلابی . والدینش هایتریش مارکس و هنریت پرسبورگ بودند .

تحصیلات :

کارل تا 1830 توسط پدرش آموزش دید و در 1832 وارد دبیرستان تری یر گردید و در اکتوبر

1835در 17 سالگی وارد دانشگاه بن شد که در آن زمان 36هزار دانشجو داشت و بعد به دانشگاه هومبولت منتقل شد . در اکتوبر 1836مارکس وارد برلین شد و در دانشکده حقوق دانشگاه برلین

 نام نویسی کرد . مارکس در طول ترم اول در سخنرانی های ادوارد کانتس ( که دیدگاه مترقی هگلی را نمایندگی می کرد ) و کارل فن ساویگنی ( که نماسنده مکتب تاریخی خقوق بود ) حاضر می شد .

در 1837 کارل مارکس به هگلی های جوان پیوست که لودویک فویر باخ  و  برنوباور در رأس آنان بود . در 1840 مارکس همکاری با برونوباور در زمینه ویرستاری فلسفه دین هگل پرداخت

و همچنین به نوشتن پایان نامه دوکتورای خود به نام « اختلاف بین فلسفه طبیعت دموکریتی و اپیکوری » تا سال 1841 به پایان رسانید . چون در پایان نامه نشان داده شده بود که : « الهیات

باید در برابر حکمت برتر فلسفه تسلیم شود » بین استادان محافظه کار برلین مجادلاتی ایجاد کرد مارکس تصمیم گرفت پایان نامه خود را به دانشگاه لیبرال ترینا ارائه دهد ، که نتیجه اش در یافت

پی اچ  دی در اپریل 1841م بود .

در 1842به کلن رفت وبه عنوان روزنامه نگار اخبار راینلاند مشغول به کارشد ودولت پروس این روزنامه را در 1843 مصادره کرد .

 مارکس با « آرنولدروگه » سردبیر روزنامه تازه تأسیس رادیکال چپ تندروپاریسی « سالنامه بین المللی فرانسوی » را عهده دار شد و دراکتوبر1843 به همراه همسرش به پاریس نقل مکان کرد .چون هدف سالنامه جذب نویسندگان از فرانسه والمان بود وتنها نویسنده غیر المانی آن « میخائیل باکونین » انارشیست روس تبعیدی بود . مارکس دو مقاله با عناوین« نقدفلسفه حق هگل» و اندر مسئله یهود درسالنامه منتشر کرد ، که در مقاله دوم از کمونیست بودن خودوانقلابی بودن پرولتاریا نوشت . اودرمقاله نوشت : « دموکراسی سیاسی به تنهایی برای آزادی انسان کفایت نمی کند  » .                    در28 اگوست 1844م کارل مارکس در کافه ای در پاریس با فریدریش انگلس سوسیالیست المانی ملاقات کرد و این آغاز دوستی مادام العمر آن دو بود . انگلس اثر تازه ی خود بنام وضعیت طبقه کارگر در انگلستان را به مارکس نشان داد وبا قاطعیت گفت : که طبقه کارگرعامل وابزار انقلاب نهایی تاریخ می باشد .

مارکس و انگلس مدتی بعد با یکدیگر در نوشتن نقدی برعقاید فلسفی دوست سابق مارکس برونوباورهمکاری کردند . این اثر در سال 1845به عنوان خانواده مقدس منتشرشد . اگرچه مارکس منتقد باور بود ، اما بیش از پیش تحت تأثیرآیده های هگلی های جوان ماکس اشتیرنر و لودویک فویرباخ قرارداشت . سرانجام مارکس و انگلس ماتریالیسم فویرباخی را کنار گذاشتند .                           مارکس از اکتوبر 1843 تا جنوری 1845 بطور فشرده ای خود را وقف مطالعه اقتصادسیاسی ( آدام اسمیت ، دیویدریکاردو ، جیمزمیل و دیگران ) کرد . سوسیالیسم فرانسوی ، به ویژه ( کلودهانری ، سن سیمون ، شارل فوریه ) وتاریخ فرانسه نمود .

مارکس از فرانسه اخراج شد وبه بروکسیل ودر اواسط جولای1845، مارکس و انگلس بروکسیل را به مقصد انگلیس ترک کردند ، تا بارهبری جنبش منشورگرایی جنبش کارگری در بریتانیا دیدارکنند . این اولین سفر مارکس به انگلستان بود .

مارکس درلندن با منابع بشتردر کتابخانه لندن دست یافت . شروع به نوشتن کتاب ایدئولوژی المانی کرد. اودرایدئولوژی المانی راه خود را ازلودویک فویرباخ، برونوباور، ماکس اشترنر وسایر هگلی های جوان وهمچنین از کارل گرون ودیگر سوسویالیست های که فلسفه آن ها هنوز تاحدی بر ایدالیسم استوار بود جدا کرد . این اثر در زمان حیات مارکس توفیق چاپ نیافت ودرسال 1932منتشرگردید.      کارل مارکس در 1847 کنابی زیر عنوان « فقر فلسفه » نگاشت که دران ماتریالیسم علمی وسوسیالیسم علمی ومبارزه طبقه کارگرراتشریح وتوضیح نمود ، برای آنکه از سانسورحکومتی عبور کند وانمودکردکه این اثرپاسخی به فلسفه خرده بورزوازی ، سوسیالیست وانارشیست فرانسوی پیرژوروف پرودن است  .

مارکس و انگلس روابط شان را به یک سازمان رادیکال مخفی « اتحادیه عادلان » برقرارکردند و امیدوار بودند که این اتحادیه  بتواند تمام کارگران اروپا رابرای انقلاب کارگری بسیج ورهبری کند . با تشویق مارکس و انگلس درجون 1847این اتحادیه از حالت مخفی بیرون آمد وبنام « اتحادیه کمونیست ها » به فعالیت وجلب وجذب کارگران پرداختند . مارکس و انگلس در تهیه برنامه حزبی و اصول سازمانی « اتحادیه کمونیست ها » مشارکت کردند .

مارکس وا نگلس  در اواخر1847 نوشتن برنامه حزبی را بصورت مشترک آغاز کردند ، اثری که به « مانیفست کمونیست » معروف است . بین دسامبر 1847 تا جنوری 1848 نوشته ودر21فوریه 1848 منتشر شد .

دراواخرسال 1848 موجی از اعتراضات وشورش های خشونت بار اروپا را فرا گرفت که به انقلاب های 1848 اروپا معروف است . درفرانسه انقلابی به پیروزی رسید که سلطنت را سرنگون و جمهوری دوم فرانسه را برپا کردند . مارکس از چنین فعالیت ها حمایت می کرد . در بلژیک کارگران مسلح قصد انقلاب را داشتند و بدین سبب شایع بود که مارکس به این جنبش کمک مالی کرده است . مارکس را وزارت دادگستری بلژیک متهم و دستگیرش کرد . درنتیجه این شد که دوباره به فرانسه فرارکند .

مارکس که موقتاً در پاریس مقیم شده بود ، مقر « اتحادیه کمونیست ها » را نیزبه همان شهرمنتقل و با کمک سوسیالیست ها ی المانی ساکن پاریس کلوب کارگران المانی را تأسیس کرد . او امید داشت موج انقلاب به المان هم گسترش پیدا کند ، به کلن برگشت واعلامیه ای تحت عنوان « مطالبات حزب کمونیست المان » صادرکرد . مارکس در اول جون انتشارنشریه روزانه  روزنامه جدید« راین ارگان دموکراسی » را با استفاده از پول ارثیه پدری اش آغاز کرد . این روزنامه بناداشت اخباراروپا را باتفسیرمارکسیستی منتشرکند .

بعد از چندی این روزنامه توقیف شد . مارکس به پاریس بازگشت . اما مقامات فرانسه اوراتهدیدسیاسی یافتند وازفرانسه بیرونش کردند .مارکس نمی توانیست به المان یا بلژیک بازگردد،مجبورشد باهمسرش جنی دراگوست 1849 به لندن برود و تا آخرعمردرلندن اقامت داشت . مقر « اتحادیه کمونیست ها » نیز به لندن منتقل شد .

درزمستان 1849 – 1850 جناحی از « اتحاد کمونیست ها » به رهبری اگوست ویلیش و کارل شاپر برای آغاز فوری قیام تحروکاتی را آغاز کردند و اختلافی را در « اتحادکمونیست ها » بوجود آوردند . این دومعتقد بود ند که به محض آغاز قیام توسط « اتحاد کمونیست ها » کل طبقه کارگرسراسراروپا خودجوش برای پیوستن به آن برمی خیزند و بدین ترتیب انقلابی دراروپا به ثمر می رسد . مارکس و انگلس اعتراض کردند که چنین شورش برنامه ریزی ناشده ای از سوی « اتحاد کمونیست ها » ماجراجویانه است و مانند خودکشی خواهد بود . سرانجام با تحلیل واقعیت های موجود اروپا و تحلیل مارکس تایید شد وجناح ویلیش و شاپر اتحادیه را ترک کردند .  

مارکس در همین حال سخت مصروف آموزش « جمعیت آموزشی کارگران المان » بود که یک گروه سوسیالیست بودند . این سازمان نیز درگیر اختلافات داخلی بین اعضای خود گردید ، که برخی از آنها پیرو مارکس وبرخی دیگر پیرو جناح شاپر / ویلیج بودند ، شد . 

مارکس در 17 سپتامبر 1850 از سازمان استعفا داد . بعد ازین مارکس به شدت مشغول مطالعه و نوشتن مقالات وکتاب های خود شد . مارکس و انگلس در چندین روزنامه های اروپایی مقاله می نویشتند . مارکس به عنوان خبرنگارروزنامه « نیویورک دیلی تریبون » در اروپا از 1852 تا 1862 فعالیت می کرد .

 بین الملل اول :

درسال 1864 مارکس با تأسیس انجمن بین المللی کارگران  که به ( بین املل اول ) مشهور است ، به عضویت شورای عمومی آن انتخاب شد . در آن سازمان کارل مارکس درگیر منازعه ای با جناح آرنارشیست انجمن به رهبری میخائیل باکونین شد . {این موضوع در موقعش توضیح داده می شود}   کارل مارکس در اتاق مطالعه موزه بریتانیا به مطالعه دقیق می پرداخت و روی آثار اقتصاد دانهای سیاسی تمرکز داشت ، تا سال 1857 بیش از 800صفحه یاد داشت ، مقاله کوتاه درمورد سرمایه ،زمین ، کارمزدی ، دولت و تجارت خارجی و بازارجهان جمع کرده بود . گرچه انتشارآنها تا سال 1939 تحت عنوان ( مبانی نقد اقتصادسیاسی) طول کشید . در 1859 ، مارکس مقدمه ای ( نقد اقتصاد سیاسی ) اولین اثر مهم اقتصادی اش را به چاپ رسانید .

 در1867 ، اولین جلد سرمایه ، با مضمون اصلی برسی پروسه تولید کاپیتالیستی منتشر شد . مارکس در آن نظریه ارزش کار خود را که تحت تأثیرتوماس هاجسکین بود ، توسعه داد . جلد دوم و سوم کاپیتال بعد از مرگ مارکس توسط انگلس منتشر شد .   کارل مارکس بتاریخ 12 مارچ 1883م در لندن درسن 64 سالگی ، به عنوان فردی بدون تابعیت درگذشت . خانواده و دوسانش جسد اورا در گورستان هایگیت لندن در 17مارچ 1883 در قسمتی که مخصوص ندانم گرایان وخداناباوران بود بخاک سپردند.انگلس درسخنرانی مراسم تدفین کارل مارکس چنین اعلام نمود « در روز 14 مارس ، یک ربع مانده به سه بعد از ظهربزرگترین متفکرعصر به تفکرکردن پایان داد . برای دو دقیقه تنها گذاشتیمش ووقتی باز گشتیم اورا بر روی صندلی اش یافتیم که در آرامش به خواب رفته بود ، اما برای همیشه . . . » 2

  کارل مارکس یک فیلسوف ماتریالیست عمل گرا و فعال سیاسی بود که از زمان تحصیل در دانشگاه تا زمان مرگ ، هم پژوهش ومطالعه و نگارش و تفکر وهم عملاً در فعالیت های کارگری و سیاسی از رهبران فعال وسازمانده بود . مارکس و انگلس دو شخصیت بی بدیل تاریخ معاصر جهان است که اروپای قرن نوزدهم را به صحنه ای داغ مبارزاتی انقلابی رهایی بخش تبدیل نمودند . با کشف این راز بزرگ انسانی که طبقه ای کارگر رسالت دار رهایی طبقاتی و زنجیرشکن ستم طبقاتی در جهان بشریت معاصر می باشد . مارکس و انگلس علاوه بر این که اتحادیه های کارگری را در المان ، فرانسه ، بلژیک و بریتانیا با معیارهای علمی سازماندهی و حمایت می کرد ، بلکه کارگران را با جهانبینی علمی آشنا ساختند و سوسیالیسم علمی را به جهان بشریت شناسانیدند . یکی ازین سازمانها که در بریتانیا بطور مخفی زیر عنوان « اتحاد عادلان » فعالیت می کرد ، مارکس و انگلس به آن تیوری علمی داد و با سازماندهی مجدد به میدان مبارزه طبقاتی بصورت علنی زیر عنوان « اتحاد کمونیست ها » آوردند .

اتجادیه ای کمونیست ها : 

گروهی از فعالان سیاسی زیر نام « اتحادیه دادگران » در لندن با اندیشه های عدالت خواهی ، تحت تإثیرهگلی های جوان و انارشیست ها بطور مخفی به فعالیت پرداختند . مارکس و انگلس در بهار 1847 به اتحادیه دادگران پیوستند . در کنگره اول اتحادیه ( 2-9 جون ) انگلس از سوی اتحادیه مامور تهیه پسش نویس یک برنامه شد ، که در 23نوامبر کمی پیش از آغاز کنگره دوم اتحادیه کمونیست ( 29نوامبر – 8 دسامبر 1847) انگلس در نامه ای از کارل مارکس درخواست نوشتن یک مانیفست کرد . در 28نوامبر مارکس و انگلس در اوستند بلژیک با هم دیدار کردند . چند روز بعد هم در سوهو ، دفتر مرکزی « انجمن آموزش کارگران المانی » برای حضور در کنگره دوم « اتحادیه کمونیست » گردهم آمدند . درکنگر که ده روز را دربرگرفت مباحثات بسیارداغی راه افتید و سرانجام اندیشه های مارکس تائید و تصویب گردید و ازمارکس تقاضا گردید که مانیفست کمونیست را بنویسد . نوشتن مانیفست در اواخر فبروی 1848 در 23 صفحه به زبان المانی توسط « انجمن آموزش کارگران » انتشار یافت .

مانیفست حزب کمونیست :

Manifesto of the Communist Party 

درمقدمه چنین آمده :  شبحی در اروپا در گشت وگذار است – شبح کمونیسم . همه نیروهای اروپای کهن برای تعقیب مقدس این شبح متحد شده اند ، پاپ و تزار ، مترنیخ وگیزو ، رادیکالهای فرانسه و پلیس المان ... حال تماماً وقت آن رسیده است که کمونیست ها نظرات ، مقاصد و تمایلات خویش را در برابر همه جهانیان آشکار بیان دارند و در مقابل افسانه شبح کمونیسم ، مانیفست خود را قرار دهند

مانیفست حزب کمونیست ، فصل اول  بورژواها و پرولتاریا :

 «تاریخ کلیه جامعه های که تاکنون وجود داشته ، تاریخ مبارزه طبقاتی است »( مارکس ) « مرد آزادو بنده ، پاتریسین و پلبین ، مالک و سرف ، استادکاروشاگرد ، خلاصه ستمگروستمکش با یکدیگر در تضاد دایمی بوده و به مبارزه بلا انقطاع ، گاه پنهان و گاه آشکار ادامه یافته » ( م ) . « بین همه طبقاتی که اکنون در مقابل بورژوازی قرار دارند ، تنها پرولتاریا یک طبقه واقعاً انقلابی است .» ( م )   « صنوف متوسط صاحبان صنایع کوچک ، سوداگران خرده پا ، پیشه وران و دهقانان ، همگی برای آنکه هستی خود را بعنوان صنف متوسط از زوال برهانند ، با بورژوازی نبرد می کنند ، پس آنها انقلابی نیستند ، بلکه محافظه کار اند . حتی از این هم بالا تر آنها مرتجع اند ، زیرا می کوشند تا چرخ تاریخ را عقب برگردانند .» ( م )  « لومپین پرولتاریا ، این محصول انفعالی پوسیدگی تحتانی ترین قشر های جامعه کهن ، در جریان انقلاب پرولتاریا ، در برخی نقاط بطرف جنبش کشیده می شود ، ولی بر اثر وضع زندگی خویش بسی بیشتر متمایل است که خود را به دسایس و تحریکات ارتجاعی بفروشد . » ( م )

          مانیفست حزب کمونیست – فصل دوم : پرولتاریا و کمونیست ها :  « کمونیست ها حزب خاصی نیستند که در برابر دیگر احزاب کارگری قرار گرفته باشند » ( مارکس ) « آنها هیجگونه منافعی که از منافع کلیه پرولتاریا ، جدا باشد ندارند » ( م ). «آنها اصول ویژه ای را بمیان نمی آورند که بخواهند جنبش پرولتاری را در چهارچوب آن اصول بگنجانند . » ( م )  « فرق کمونیست ها با دیگر احزاب پرولتاری تنها در این است که از طرفی کمونیست ها در مبارزات پرولتاریاهای ملل های گوناگون ، مصالح مشترک همه پرولتاریا را صر نظر از منافع ملی شان در مد نظرقرار می دهند واز آن دفاع می نمایند واز طرف دیگردرمراحل گوناگون که مبارزه پرولتاریا و بورژوازی طی می کند ، آنان همیشه نمایندگان مصالح و منافع تمام جنبش هستند . بدین مناسبت کمونیست ها عملاً با عزم ترین بخش احزاب کارگری همه کشورها و همیشه محرک جنبش به پیش اند ، اما از لحاظ تیوری مزیت کمونیست ها نسبت به بقیه توده پرولتاریا در این است که آنان به شرایط وجریان ونتایج کلی جنبش پرولتاریا پی برده اند . نزدیگ ترین هدف کمونیست ها همان است که دیگر احزاب پرولتاری در پی آنند ، یعنی متشکل ساختن پرولتاریا بصورت یک طبقه ، سرنگون ساختن سیادت بورژوازی واحراز قدرت حاکمیت سیاسی پرولتاریا . » ( م )

مانیفست حزب کمونیست – فصل سوم : ادبیات سوسیالیستی و کمونیستی : 

           درین بخش به انواع سوسیالیسم می پردازد مثل : سوسیالیسم فیودالی ، سوسیالیسم خرده بورژوازی ، سوسیالیسم آلمانی یا سوسیالیسم حقیقی ، سوسیالیسم محافظه کار یا بورژوازی و سوسیالیسم یا کمونیسم انتقادی – تخیلی .

الف - سوسیالیسم فیودالی : دراین قسمت مانیفست به مبارزه لفظی اشراف فیودال بر ضد بورژوازی می پردازند و اشراف فرانسه و انگلیس دیگر وسیله جز شایعه پراگنی باقی نمانده بود .                                  ب – سوسیالیسم خرده بورژوازی :                                                                                          این قسمت هم به نویسندگان خرده بورژوازی در همان عصر در فرانسه و انگلستان اشاره شده که در انتقاد و بر شمردن معایب اقتصاد صنعتی بورزوازی پرداخته است . منجمله از متفکرین این بخش سیسموندی را نام می برد .

مانیفست حزب کمونیست – فصل چهارم : مناسبات کمونیستها با احزاب مختلف اپوزیسیون :

  « کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خویش را پنهان سازند . آنها آشکارا اعلام می کنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود ، از راه جبر ، وصول به هدفهایشان میسر است . بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزد ، پرولتاریا در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمی دهند ، ولی جهانی را بدست خواهند آورد . » ( م )                                                                                 

پرو لتار های جهان متحد شوید !

تذکر : مانیفست حزب کمونیست به زبان فارسی و انگلیسی و دیگر زبان ها بطور گسترده در تارنماها و کتابخانه ها در دسترس و قابل دانلود است ، این بخش بطور اختصار اشاراتی صورت گرفته و خوننده می تواند این جزوه بسیار عمده و اسولنامه انقلابی کمونیستها و پرولتاریا را در قفسه کتابهای خود داشته باشند .

منابع :  

1 -  کارل مارکس ، اسناد بین الملل اول ، برگردان فارسی : مراد فرهاد پور ، صالح نجفی ، ناشر : شرکت کتاب هرمس ، 1392خ .                                                                                              2 – فریدریش انگلس ، سخنرانی انگلس بر مزار مارکس در هایگیت لندن ، برگردان به فارسی : فرزین خوشچین .                                                                                                               3 -  باز نویسی از روی نسخه فارسی اداره نشریات به زبانهای خارجی مسکو سال 1951م . 

 تبصره :  هر موضوع با دقت ووسواس با مقایسه از منابع مختلف قابل اعتبار، پژوهش گردیده است . چون در اصول پژوهش دقت پروسواس باید صورت گیرد . به قول بزرکترین پژوهشگر فارسی « محمد حجازی » که میگفت : « وقتی بخواهم قل هوالله را بنویسم از روی قرآن می نویسم ، بخاطری که نشود اشتباه بنویسم . »

                                                                                               ‏25‏/08‏/2021

 

 

+++++++++++++

 

قسمت بیست و یکم

قرن نوزدهم از نیمه دوم بسیارآموزنده و پر از حوادثی است که مجامع کارگری در اروپا تا سرحد پیروزی بر بورژوازی رسید . از نیمه دوم سده ای نوزدهم کارگران اروپا خود را به مثابه یک نیروی مترقی و رو در روی بورژوازی شناختند و موجی از انقلاب های کارگری و دهقانی را برای بر اندازی بورژوازی  به راه انداختند . انقلاب موتوری دارد که از یک جهانینی علمی و سیستم منظم ساختاری سیستماتیک برخوردار است و این موتور ظهور مارکسیسم بود که  در این زمان انقلاب های کارگری را اندیشه علمی داد و راه را برای انقلاب روشن ساخت . درطول تاریخ مبارزه بین فقیرو ثروتمند به اشکال مختلف وجود داشته که در بعضی مواقع تاریخی این تضاد ها با برخوردهای خونینی انجامیده ، چون از اصول علمی و اگاهانه ای برخوردارنبوده به فجیع ترین اشکالی سرکوب گردید . حتی تا به اکنون صدها جنبش توده ای در جهان به ظهور می رسد ، چون از قانون مندی های مبارزه به شکل علمی برخوردار نیستند به بن بست می رسد و شکست می خورد . از زمانی که بشریت به مرحله ای از تکامل اجتماعی رسید که مالکیت بر وسایل تولید بدست اشخاص قرار گیرد و کنترول گردد ، طبیعی بود که عده ای بشتری از ادم ها نیروی کارخود را در خدمت آن قراردهند و این آنتی تیزی را ایجاد می کرد که همان مبارزه طبقاتی به اشکال مختلف خود بوده است . این تضاد همزاد مالکیت خصوصی بر وسایل تولید است . قبل از تاریخ در مشرق زمین یعنی در چین ، قفقاز ، خاورمیانه و مصر ، اشکال مختلف توزیع ثروت و مالکیت را آزمودند . مثلاً در مصر باستان زمین در اختیار حکومت بوده و به دهقانان به کشتمندی اجاره داده می شد و همچنان د ربابل باستان . حموربی پادشاه بابل می گفت « در سرزمین من کسی گرسنه نمی خوابد » اما ، نتیجه نداد ، چون از یک سیستم علماً تنظیم شده برخوردار نبود  بعد از حموربی آن قوانین و سیستم زمان وی فروریخت. جهانبینی علمی مارکسی می آموزاند که راه رهایی از فقر و تقسیم عادلانه ای ثروت از چهار مرحله می گذرد : 1- درک منشاء فقر ، 2- مبارزه با عوامل فقر ، 3- درهم کوبیدن عوامل فقر و چهارم جاگزینی سیستمی که با رهایی کامل و نابودی ستم طبقاتی منجر گردد که دیگر برگشت ناپذیر بر بی عدالتی باشد . این درصورتی ممکن است که توسط یک تشکیلات منظم وبا دسپلین رهبری شود . این قانون علمی مبارزه طبقاتی است و جنبش های رهایی بخش از این قوانین برای پیروزی باید استفاده نمایند ، ورنه محکوم به شکست است . انقلاب1789تا1799فرانسه ، انقلاب 1848فرانسه و کمون پاریس 1871م که ازین قوانین برخوردار نبودند ، شکست خوردند . برای روشنی بشتر :

 انقلاب 1848 در فرانسه :

22فوریه1848م گردهم آیی بزرگ کارگران و دهقانان در پاریس صورت گرفت : « در شب 23 تا 24 فوریه کارگران 2000سنگر با قطع 4000 درخت و بیش از یک میلیون سنگ ، از سنگ فرش های کف خیابان ، سنگر ساختند . فرار لویی فلیپ از یک راه زیر زمینی فصر ، کارگران قصر را تصرف وهمه وسایل را شکستاندند . در 25 فوریه جمهوری اعلام شد ، اما بورژوازی برآن مسلط گردید . 26 فوریه در نبرد مسلحانه بین کارگران و بورژوازی که ارتش را در اختیار داشت 800 کارگر جان باختند و 2000نفر تیرباران شدند و 25000نفر بازداشت گردیدند و 3500 نفر تبعید . ناپلئون سوم امپراتوری خود را اعلام کرد . نتیجه : ( این انقلاب به سبب عدم داشتن یک حزب سیاسی کارگری ، بورژوازی بر آن سوار شد و حکومت موقت اعلام کرد که فردای آن فلیپ سوم به قدرت رسید . ) » 1

درس های از انقلاب 1848فرانسه :                                                                                                                                       

     جنبش انقلابی سالهای 1848 – 1849 از فرانسه آغاز شد و سپس امواج آن به سرعت گسترش یافت ، المان ، اطریش ، چک ، لهستان و مجارستان را فراگرفت . در سالهای 1846تا1848 در سراسر اروپا خشکسالی رخ داد که وضع دهقانان و کارگران و مردم را ، بطور کلی وضع اروپا را آشفته ساخت و بحران اقتصادی دامنگیر کشورهای صنعتی اروپا گردید . در این اوضاع قحطی و گرسنگی کارگران و زحمتکشان فرانسه در سدد بر اندازی سلطنت لوئی فلیپ و آوردن « جمهوری اجتماعی » بودند که هنوز کارگران حدود وثغور آن را نمی دانستند ، چون هنوز جهانبینی علمی مارکسی برای کارگران روشن نبود . این انقلاب به بازوی توانای کارگران و مردم گرسنه پاریس به پیروزی رسید ، اما بورژوازی بر آن سوارشد و جمهوری بوجود آمد که چندان به وضع معیشتی مردم تأثیر نکرد . مارکس می نویسد : « انقلاب لوکوموتیوی تاریخ است ، انقلاب ، زحمتکشان را با تجربه خویش می پروراند ، پروسه تکامل را تسریع می کند ، نیم قرن هارا در هفته ها می گنجاند ، ابتکار خلاق توده ها درانقلاب می جوشد و اشکال به مراتب غنی ترزندگی اجتماعی را بوجود می آورد .»2 کارل مارکس می نویسد : « این انقلاب نبود که در این شکست ها از پای در آمد ، این شکست ها  شکست زوائد پیش از انقلاب بود ، شکست نتایج مناسبات موجود اجتماعی بود . مناسباتی که هنوز چون تضاد های حاد طبقاتی تشدید نشده بود . شکست اشخاص ، توهمات ، تصورات و طرحهای بود که حزب انقلابی ، قبل از انقلاب فوریه از قید آنان آزاد نبود و رهاییش از قید نه مرهون پیروزی فوریه ، بلکه حاصل یک سلسله از شکستها میتوانست باشد . کارل مارکس در ادامه ، در فصل اول ، شکست از فوریه تا ژوئن 1848 می نویسد : « پس ازانقلاب ژوئیه ( 1850 ) هنگامی که «لافیت» بانکدار لیبرال ، هم پالکیش « دوک اورلیان » را پیروزمندانه به سوی ساختمان شهرداری همراهی می کرد ، چنین گفت « از اکنون دیگر حکومت در دست بانکداران است » لافیت راز انقلاب را فاش کرد .  این بورژوازی فرانسه نبود که در دوره لوئی فلیپ حکومت می کرد ، بلکه فراکسیونی از آن بانکداران ، سلاطین بورس راه آهن ، صاحبان معادن ذغال سنگ و صاحبان جنگلها یعنی بخشی از زمین داران متحد شده با آنان ، خلاصه آنچه اشرافیت مالی خوانده می شود . اشرافیت مالی بر اریکه سلطنت تکیه زده بود ، قوانین را درمجلسین دیکته می کرد ومناصب عمومی را از وزارتخانه ها گرفته تاحجره ها ی معاملات تنباکو تفویض می کرد . » 3

طور فشرده آنچه از تجارب انقلاب فرانسه می آموزیم این است که در پس هر رخ داد های اجتماعی و حوادثی چون جنگ ، قیام و براندازی حکومت ها و هر حادثه در سطح یک کشور یک سلسله نهاد ها و سازمان های جهانی و منطقوی در پشت صحنه دخیل اند که حوادث را کنترول و به مقاصد خود سوق داده و در نهایت آنان به اهداف خود می رسند . چنانچه در نوشته کارل مارکس دیده شد که در پس انقلاب فرانسه چگونه باکداران و سرمایه مالی کمین گرفته بودند و بجای شکم گرسنه میلیون ها فرانسوی سیف های بانک پرشود و بجای سرمایه صنعتی ، سرمایه مالی حکومت نماید .  تجارب نشان می دهد که حوادث و رخ داد های عمده در جهان تصادفی و خود بخودی نیست . در پشت هر حادثه ای باید عمق قضایای مربوط بدان را پیدا کرد . بسیاری از اهداف پشت صحنه توسط رسانه های اطلاعات جمعی گمانه زنی و شایعه پراگنی رهنمود شده برای انحراف افکار عامه صورت می گیرد . مثلاً در مورد همکاری نظامی روسیه در سوریه ، رسانه های غربی و به دنباله آن رسانه های کشور های پیرامونی شایعه پراگنی وسیعی نمودند که گویا روسیه قصد دارد به آب های مدیترانه راه و در کنار سواحل آن پایگاه های نظامی داشته باشد ( ! ) در مورد به این رخ داد توجه باید کرد : { یکی از مقامات امنیت ملی افغانستان در اواسط سال 2015م به دعوت مقام امنیت عربستان در موقع که مراسم حج بود به آنجا سفر کرد . زمانی که این کارمند عالی رتبه امنیت با مقامات امنیتی عربستان ملاقات کرد ، آنها گفتند : « به دولت خود برسانید که داعش از استقامت چترال پاکستان به کنر و ازآنجا به تاجکستان و آسیای میانه عبور می کند ، شما آن را نادیده بگیرید . آنها به شما کاری ندارند . اگرقبول نکردید ، آنها از روی سینه شما لگد زده می گذرند . . . » این خبر به مقامات روسیه رسید و روسیه راه را بست و قوای هوایی بمباردمان پایگاه های داعش در سوریه را در30 سپتامبر 2015 آغاز کردند . شایعه رسانه ای با واقعیت های پشت صحنه بسیار متفاوت است . در مورد گروه طالبان در افغانستان دیده شد که در مدت بیست سال حضور بیش از 250هزار نظامی غربی با تمام تجهیزات نظامی مدرن ، نمی توانیست یک گروه محدود غیر مجهز را از صفحه ای نظامی خارج سازند ؟؟ !

اکنون روشن است که پشت صحنه دیگران قراردارند که با مهره جنایتکار طالب بازی می نمایند . بازی تا بازی متفاوت است . امپراتوری بریتانیا تا توافق نامه سایکس پیکو بعد از شکست نهایی عثمانی در جنگ اول جهانی ، از امپراتوری عثمانی بحیث خط حایل بین قاره هند و روسیه استفاده می کرد . سلاطین شاخ زرین ( خلفای عثمانی ) نقش باز دارنده پیشروی امپراتوری روسیه تزاری بسوی هندواروپا به نفع استعمار انگلیس را بازی می کرد . این بازی بزرگ پشت صحنه بود و در ظاهر سلاطین شاخ زرین مستقیل نشان داده می شد . روی همرفته بازی های سیاسی اقتصادی در گذشته ها کمی با نزاکت و دپلوماتیک بود ، اما اکنون سیاست های اقتصادی امپریالیست های امریکایی بسیار لچ و رزیلانه و عریان و عامیانه به پیش برده می شود ، ورنه گروه طالب و داعش در بازی های جهانی جای نداشت و ندارد . درین مورد در موقعش نگاشته خواهد شد . حال بر گردیم به نیمه دوم قرن نوزدهم . این که انقلاب های عظیمی در اروپا در 1848 رخ داد ، علاوه بر سایر عوامل مسئله اقتصادی و خشک سالی و قحطی وازدیاد مرگ و میر به اثر گرسنگی که مانند طاعون جان انسان ها را می گرفت ، مردم را به خیابانها کشانید و طبقه کارگر کشورهای اروپایی را به مثابه نیروهای متشکل انقلابی برضد حکومت های بورژوازی مصمیم به انقلاب نمود . انباشت طلا و ارز در باک های لندن ، پاریس و المان و سایر بانک ها و تمرکز ثروت بدست کمپانی ها و شرکت ها ی مختلف فقر را بشتر گسترش داد و خوراک مردم در انگلستان ، شمال اروپا سیب زمینی ( کچالو ) و ذرت ( جواری ) بود . ذرت و سیب‌زمینی به‌دست آمده از مقدار معینی زمین، چندین برابرغلات آنروز اروپا (گندم و جو) که برای تولید نان استفاده می‌شد کالری تولید می‌کرد. به‌نظر می‌رسد دریانوردان اسپانیایی نخستین بار سیب‌زمینی را به ایرلند وارد کرده باشند. ایرلند نخستین سرزمین اروپایی بود که به‌خوبی از سیب‌زمینی استفاده کرد. در قرن هیجدهم بسیاری از ایرلندی‌ها برای غذای روزانه خود به سیب‌زمینی وابسته بودند. در سال ۱۸۰۰ میلادی (ابتدای قرن نوزدهم) سیب‌زمین عذای عمده اروپای شمالی و حتی انگلستان را تشکیل می داد . یکی از نویسندگان انگلیس که از ایرلند دیدن کرده بود ،چنین نوشته است : «   

تصورش را بکن، کاسه سیب‌زمینی مرد ایرلندی روی زمین قرار گرفته، تمام خانواده دور آن چمپاتمه زده‌اند و مقدار باور نکردنی را می‌بلعند. خوک به‌راحتی همسر مرد، سهم خودش را برمی‌گیرد. مرغ و خروس‌ها، بوقلمون‌ها، غازها، سگ، گربه، و شاید گاو همه از همان کاسه می‌خورند »4... .

در انگلیس ، المان ، فرانسه و سایر کشورهای اروپایی بانکداران ، صاحبان کمپانی های کشتی رانی ، تجارتی و صنایع در حقیقت حکومت می کردند و دولت ها نقش کمتری را بازی می کردند . سرمایه داران انگلیس سه موضوع را در پارلمان انگلیس به تصویب رسانید : یکی ، لغو قانون حمایت از کاشت ذرت ، دوم ، عدم مداخله دولت در امور سرمایه گذاری و تجارت و سوم تجارت کاملاً آزاد . مثلاً : « حزب توری انگلیس متعلق به « سررابرت پیل » در ماه می 1846لغو برنوشت ساز قوانین ذرت را به کرسی نشاند که نقطه عطفی به سوی بد تر شدن نه تنها انگلیس بلکه تاریخ اروپا بود ، الغاء این قانون راه را به روی سیلی از محصولات ارزان کشاورزی باز کرد که باعث نابودی مزرعه داران نه تنها انگلیس بلکه سایر کشورها نیز گردید ، نظر « ارزان بخر وگران بفروش » تجار به سطح یک راهبرد ملی ارتقاء یافت .مصرف تنها دلیل تولید تلقی شد . » 5

به اثراین زیاده خواهی های سرمایه داران انگلیس و به تصویب رسانیدن لغوقانون حمایت از ذرت کاران ایرلندی و باز شدن واردات فرآورده های زراعتی از مستعمرات به انگلستان به زراعت ایرلند صدمه زد و از جانب دیگر در سال 1846 یک نوع قارچ به سیب زمینی سرایت کرد که تمام محصول را از بین برد و سیب زمینی را سیا و غیر قابل استفاده ساخت و این سبب قحطی در ایرلندو شمال اروپا گردید و بیش از یک میلیون ایرلندی از گرسنگی تلف شدند بیش از دومیلیون مهاجر گردیدند . خشک سالی های پیهم در ایران هم قحطی بوجود آورد . درقحطی سال 1847 فرانسه مردم گرسنه و به خیابان آمده تیر باران می شدند . در بریتانیا نیز تا نیمه اول سده بیستم در سرزمین انگلیس و ایرلند دو دنیای متفاوت غناو فقروجود داشت . در سال های 1866-1867 بیماری وبا در انگلستان در اوج خود بود که تنها در شهر لیورپول بیش از 2000نفر را کشت . مدتی بعد بیماری سیا سرفه  32هزار نفر را دراین شهر به هلاکت رسانید . به نوشته دکتر تامسون : « تنها از سال 1914بود که « تمدن اروپایی » کشف کرد که از خود در برابر بیماری های نابود کننده انسان ها چون وبا ، طاعون ،مالاریا ، تیفوئید ، آبله و غیره محافظت کند . » 6

در اروپای آن زمان  مثل امروز ثروت در دست یک اقلیت در عین حال حاکم قرار داشت . هم اکنون در امریکا میلیون ها دالر را کی ها برای مصارف انتخاباتی هزینه می نماید ؟! توده ها یا سرمایه داران بزرگ و کمپانی های عظیم خصوصی و خانوادگی سرمایه داران ؟! بدون تردید ، سرمایه داران . پس این سرمایه داران است که دولت را کنترول و هدایت می نمایند . در اروپای سده 19 و 20 نیز چنین بود . دولت و بانک داران ، کمپانی های کشتی رانی و تجاری و سرمایه داران صنعتی و سرمایه مالی از طریق بانک و بورس ، بر احاد جامعه حکومت می کردند و می کنند . ثروت عظیمی از مستعمرات به بانک های انگلیس که خصوصی بود سرازیر می شد و یک اقلیت از تمام امکانات و غارت سرزمین های اشغال شده استفاده می کرد و بیش از 90درصد جوامع اروپایی در فقر و امراض و مصیبت ها و محرومیت های عظیم اقتصادی بسر می بردند و سبد غذایی شان کچالو و جوش داده جواری بود . درمیان بیکاری گسترده آنانی که اقبال کار پیدامی کردند بیشترین زنان و اطفال و کارگران ارزان بودند که با ساعات کارطولانی سانزده ساعته استثمار می شدند .

دموکراسی غربی :                                                                                                                 سران و سلاطین سرمایه داری امپریالیستی و روئسای جمهور امریکا و انگلیس و فرانسه وقتی از واژه دموکراسی استفاده می نمایند ، استفراغ آدم می آید . واقعاً شرم آور و مضحیک و تأثر آور است . حال چند نمونه از سده نوزدهم که موضوع بحث کنونی است ، از دموکراسی انگلیسی و امریکایی بیاوریم تا خواننده جوانی که در جستجوی عدالت اجتماعی و دموکراسی اند ملتفت گردند که دموکراسی به زبان سران امپریالیست ها مایه ننگ و شرمساری تاریخ بشریت است .                         طبق قوانین انتخاباتی سالهای 1848، 1871 و 1875 فرانسه ده میلیون نفر یعنی یک سوم از جمعیت حقفرانسه حق مشارکت و رای در پارلمان داشتند . در انگلستان دردهه 1820 تنها حدود 530هزار از جمعیت 13میلیونی این کشور حق مشارکت در انتخابات مجلس عوام را داشتند .

حق رأی زنان در امریکا : از سال 1848 جنبش رأی زنان در ایالات متحده امریکا آغاز شد . این جنبش همچنان ادامه یافت ، آلیس پین  و هریت استنتون بلچ این جنبش را در 1910 رهبری می کرد و سرانجام در 1920 وودروویلسون  نوزدهمین متمم قانون اساسی آن کشور را به مجلس سنا برد و برای اولین بار پذیرفته شد که زنان حق رأی دارند .                                                                   در بریتانیا جنبش زنان برای حق رأی که بنام  suffragette یاد می شد به مبارزات خود آغاز کردند و این جنبش در 1908در لندن راه پیمائی و تجمع در فضای باز به اشتراک بیش از 500هزار زن به رهبری امیلین پانکهرست برگزار شد . در سال 1910 آلیس پین و هریت انتنتون بلچ  در تظاهرات و تجمع زنان بریتانیا اشتراک نمودند . این پیوند عمیق بین هواخواهان حق رأی زنان بریتانیا و ایالات متحده امریکا ایجاد کرد . برخی مبارزات و تظاهرات زنان باخشونت گرائید که منجر به از بین رفتن و نابود شدن چندین کلیسا گردید . سرانجام حکومت بریتانیا مجبورگردید که در 1918م حق رأی زنان را در پارلمان به تصویب برساند  اما حق رأی زنان را به 30 سالگی قید کردند در صورتی که حق رأی مردان از 20 سالگی در قانون گنجانیده شده بود .

 درفرانسه در سال 1944 شارل دوگل حق رأی زنان فراسوی را به رسمیت شناخت .

درایتالیا در 1925 مجبور به حق رأی زنان شدند ، اما به قدرت رسیدن موسولینی زنان از شرکت در انتخابات منع شد . دوباره بعد از جنگ دوم جهانی در 1945 حق رأی زنان ایتالیا به رسمیت شناخته شد . در هند بعد از استقلال در 1950 و در جاپان در 1949حق رأی زنان شامل قوانین و به رسمیت شناخته شد .

در اتحاد شوروی با پیروزی انقلاب اکتوبر ( 7نوامبر ) 1917م بلا فاصله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن و حق کامل شهروندی ، استقلال اقتصادی ، حق کار با دستمزد برابر با مردان و حق ازدواج عرفی و حق طلاق برای زنان اتحاد شوروی سوسیالیستی قانونی و عملی شد . خلاصه که تمام دست آورد های کارگران ، زنان و احزاب و سایرحقوق شهروندی بر اساس مبارزات بسیارسخت و پیگیر بدست آمده است واینکه دولت های امپریالیستی از حقوق شهروندی و دموکراسی زبان درازی می کنند ، این حقوق با مبارزات طولانی توده ها و نیروهای عدالت خواه و پیکارجو بدست آمده ، نه برحصن نیت حکومت های تا مغز استخوان ضد بشری و امپریالیستی.

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت