میر عصمت الله سادات

 

آخرین ملاقات ببرک کارمل باگرباچف

بخش‌ سوم و آخر :


خوانندگان ارجمند،

در بخش دوم در باره نقش بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در تدوير پلینوم هژدهم کمیته مرکزی حزب و مخالفت‌ صفوف ، کدر ها و یکتعداد اعضای کمیته مرکزی روشنی انداخته شد. برعلاوه از دو رویداد مهم در پروگرام کاری دولت، يکی تجلیل سالگرد هفت ثور و برگذاری جلسه قبایل آزاد تذکر رفت. در مورد هفتم ثور در بخش دوم توضیح صورت گرفت. در این جا میخواهم، نکاتی در رابطه به جرگه قبایل آزاد بیان نمایم.
همانطوری در بخش دوم گفته شد، تدوير جرگه قبایل آزاد وتقویه قوای سرحدی، یکی از برنامه های مهم مرحوم ببرک کارمل برای تامین امنیت، ستر سرحدات کشور وجلوگیری از ورود باند های مسلح از پاکستان به خاک افغانستان بود. در این رابطه حتی، مرحوم کارمل باری در پرتو قوانین بین‌المللی موضوع  «تعقیب داغ» ( Hot Pursuit), یعنی تعقیب گروه های تروریستی تا منبع اصلی شان، را مطرح نموده بود. بقول محترم کارمل، یگانه رهبر اتحاد شوروی که از منطقه شناخت درست داشت و خواهان فشار جدی روی پاکستان بود، یوری اندروپوف بود، اما عمر برایش یاری نکرد ودیر در قدرت باقی نماند.
متاسفانه، سازمان دهندگان جرگه، وزارت اقوام و قبایل و بیروی سیاسی ، طوری که قبلاً بیان گردید، از اشتراک شان در جرگه جلوگیری کردند.
جرگه در فضای تدویر یافت که دیگر آن توقعات و انتظارات کم رنگ شده بود.
در کار جرگه نمایندگان اقوام هفت ايجنسي آزاد شرکت داشتند. اينجانب، همه روزه، با جمع از همکاران روزنامه (کابل نیو تایمز) جهت تهیه گزارش و مصاحبه به محل جرگه در پولی تخنیک کابل میرفتیم. سوال اکثر اشتراک کنندگان این بود،  «ببرک کارمل چيرى دى؟»  «ولى نه راضى؟ ». متاسفانه، ما هم جوابی برایشان نداشتیم. وزارت اقوام و قبائل همان بهانه های «صحت» و «استراحت» را برایشان بازگو می‌نموند، که کمتر مورد قناعت شان واقع می‌گردید. با تأسف که بیروی سیاسی و مرحوم سلیمان لایق وزیر آن وزارت تصاميم نادرست شان را بالای اشتراک کنندگان جرگه تحمیل می‌کردند که باعث نارضایتی آنها گردیده بود. بطور نمونه وزارت اقوام و قبایل، اجمل خټک را که سالها، در تبعید در کابل زندگی می‌کرد، به حیث ریس، بالای جرگه تحمیل نمود. این کار با واکنش اعضای جرگه مواجه گردید. حتی یکتعداد نمایندگان تهدید به ترک جرگه نمودند. آنها اجمل خټک را مربوط به قبایل آزاد نمی‌دانستند، علاقمند بودند تا یک نفر، از میان خودشان، در راس جرگه قرارگيرد . در نتیجه،جرگه، نتایج مطلوبی را در پی نداشت.
اما در مسکو، همه توجه به ملاقات دو به دو وقریب‌الوقوع ببرک کارمل باگرباچف معطوف گردیده بود. سرانجام،این ملاقات در اواخر اپریل 1986، صورت گرفت. در ملاقات که به آخرین ملاقات شان مبدل گردید، تنها پولیکوف، مسول بخش افغانستان در شعبه روابط بین‌الملل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی که همزمان مسولیت ترجمه و نوشتن پروتوکول راداشت، حضور داشت.
ملاقات با تشریفات معمول آغاز گردید. بعداً گرباچف ابراز داشت که  «رفیق کارمل طوری که دیده می‌شود، تفاوت نظر زیادی میان نظریات من و شما در مورد حل مشکلات اطراف افغانستان وجود دارد». در جواب مرحوم کارمل برایشان گفت که طوریکه در نشست قبلی، در حضورداشت، رفقا ابراز داشتم، برای ما افغانها، قطع مداخلات خارجی، بخصوص از پاکستان، از الویت خاص برخوردار می‌باشد. آنچه مربوط به خروج قطعات می‌گردد، ازانجایکه قطعات بر اساس تفاهم دوجانبه، بر بنیاد توافقنامه دسامبر 1978به افغانستان، برای دفع مداخلات خارجی آمده است، باید براساس‌ تفاهم دوجانبه، طی یک جدول زمانی، دوباره به کشور شان برگردند. اگر شما این موضوع را جز داد و ستود های جهانی تان بسازید، به نفع صلح و امنیت در افغانستان تمام نمی شود. من شخصاً با آن مخالف هستم. گورباچف در جواب گفت که اما، بیروی سیاسی شما با طرح ما موافق است.(این انسان را به یاد داستان دسته تبر و درخت می‌اندازد) این تفاوت نظرات، کار مشترک ماو شمارا مشکل می‌سازد. بعداً افزود که رفیق کارمل شما باری برایم گفته بودید که در آینده در نظر دارید مسولیت را به شخص جوان تر، احتمالاً رفیق نجیب بسپارید. ببرک کارمل در جواب گفت که بلی این را گفته ام ، اما بعد از آماده سازی شرایط لازم. زمانیکه، رفیق کشتمند را به‌ صفت، ريس شورای وزیران، در نظر داشتم،عده‌یی، در رهبری حزب، مخصوصاً رفقای خلقی با این امر مخالف بودند, که به تدریج به قناعت شان پرداختم.
در شرایط موجود، ما, در حزب سابقه داران زیاد داریم. ایشان خود را نسبت به رفیق نجیب مستحق تر میدانند. باید کار اقنایی زیادی در زمینه، صورت بگیرد. فعلا، رفیق نجیب تجربه کافی, کار دولتی, را حاصل نموده است. لازم است تا مدتی کار حزبی در دارلانشا حزب انجام دهد. به این منظور به صفت منشی دارلانشا ارتقا یافته است.
برعلاوه قابل یادآوری میدانم که اينجانب، هیچگاه علاقه نداشتم در راس قدرت، قرار داشته باشم. رهبری سابق اتحاد شوروی این موضوع را به خوبی می‌دانست. حتی‌، من برایشان در رابطه به ارسال قطعات نظامی به افغانستان نیز، هوشدار داده بودم که افغان‌ها، هیچگاه، خوش ندارند، قوای خارجی رادر کشور خود ببیند. اما، بعد از قتل فجیع رفیق تره‌کی بدست حفیظ الله امین ،همه ما در موقیعت دشواری‌ قرار گرفتیم. حتی در همان زمان هم، لطفاً به پروتوکول های ملاقات ها مراجعه کنید، پیشنهاد کردم، تا یک نفر بیطرف، مثلا نوراحمد اعتمادی، در راس دولت قرار گیرد، که متاسفانه، امین او را نیز به قتل رسانید.
اکثریت همین بیروی سیاسی فعلی ماو رفقای شما پافشاری داشتند که مردم و قوای مسلح به یک صدای شناخته شده ضرورت دارند.
اینجانب، هیچگاهی برای ماندن در قدرت علاقه و اصرار ندارم، اما مشکل من، با طرح شما، برای ختم جنگ در کشورم است. شاید شما بتوانید، رضایت آمریکا و غرب را بدست بیاورید، اما به هیچ وجه جنگ و مداخلات خارجی، مخصوصاً از پاکستان، در امور افغانستان، پایان نخواهد یافت. آرزومندم، رفیق نجیب را در این راه قربان نسازید.
فضایی ملاقات دلگیر و متشنج بود. گورباچف که از حرفهای ببرک کارمل ناراحت بنظر می‌رسید، چهره جدی بخود گرفته بود. مرحوم کارمل، احساس کرد که دیگر بین او گورباچف همه چیز خاتمه یافته و حرفی برای گفتن باقی نمانده، در حالی که خیلی ناراحت بود سگرت اش را بیرون آورد و روشن نمود ، رو بطرف پلیکوف کرد و گفت که به آقای جنرال سکرتر بگوید که با این سياست های ماجراجویانه تان نه تنها صلح وثبات در افغانستان نمی‌آيد ، بلکه شما، موجودیت اتحاد شوروی را نیز به مخاطره می‌اندازید. به این‌ترتیب هردو از جابلند شدند و با خداحافظی سرد، از هم جدا شدند.
البته قابل یادآوری میدانم که این اولین بار نبود که ببرک کارمل با سیاست‌ها و روش های نادرست، جانب شوروی مخالفت می‌ورزید. طوریکه در نوشته های قبلی یادآور شده ام نظامیان بالا رتبه شوروی هم با ببرک کارمل میانه خوب نداشتن، زیرا مرحوم کارمل آنها را مکلف نموده بود تا از عملیات های خودسرانه جلوگیری نموده و همه عملیات نظامی باید، با رهبری وزارت دفاع افغانستان، هم آهنگ گردد. جریان مصاحبه جنرال ورینوکوف با هفته نامه «اگنیوک» و عکس‌العمل ببرک کارمل را در نوشته های قبلی انعکاس داده ام، لازم به تکرار نیست. البته تعدادی از جنرالان و مارشال های شوروی بعد از فروپاشی اتحاد شوروی دست به خودکشی زدند.
در کنار موارد متعدد دیگر ، یک مورد مهم را یادآوری میدارم. آن اینکه، در پی دستگیری تصادفی مجید کلکانی رهبر «ساما» در مکروریان کابل، ببرک کارمل رفقا، دوکتور نجیب الله و محمود بریالي را موظف نمود تا باموصوف مذاکره نموده، خواسته‌ ها اش را بشنوند و در صورت امکان به همکاری با نظام تشویق گردد. چند دور دیدار، هم صورت گرفت. اما، روز های بعد تر، حکم محکمه، بدون انتظار به گفتگو ها، سریعاً بالای وی عملی شد. ببرک کارمل در رابطه ، اعتراض شدید به شوروی ها انجام داد و در نتیجه تعدادی از مشاورین تعویض گردید.
برگردیم به اصل مطلب :
همزمان، در کابل وشهر های دیگر، در میان رفقای ملکی و نظامی ناآرامی ها، در رابطه به پلینوم قریب‌الوقوع رو به افزایش بود. عده کثیری هم دست به تظاهرات زدند. در يکی از اين تظاهرات برای اولین بار شعار های علیه بیروی سیاسی حزب داده شد. در موسسات کارگری هم صدای اعتراضات بلند بود. قابل ذکر است که نه بیروی سیاسی و نه شوروی‌ها عکس‌العمل به این وسعت را، انتظار داشتند. حتی‌ سفارت شوروی در کابل، در آستانه پلینوم هژدهم، به همه مشاورین ملکی شان، که عمدتاً، در مکروریان بودوباش داشتند، توصیه کرده بودند که از گشت و گذر غیر ضروری خوداری نمایند و شب ها برای استراحت به سفارت بیایند. بیروی سیاسی ستاد مشترک، به رهبری محترم ظهور رزمجو، جهت مدیریت وضع، ایجاد نمود. تعدادی از رفقا زندانی شدن، اما، اعتراضات، همچنان ادامه داشت.
محرومین، قادر خان و گل‌آقا خان معاونین هیات رئيسه شورای انقلابی، که خودشان هم با این تغیر مخالف بودند، تیلفونی، در مسکو با ببرک کارمل، تماس گرفتند و از ایشان تقاضا نمودند تا هرچه زودتر به کابل برگردند. آنها گفته بودند ،که هیچ کس، مانع برگشت شان شده نمیتواند، در غیر آن، خطر جدی رویارویی، وجود دارد، زیرا در آن صورت وضع از کنترول خارج می‌گردد .
بدین‌ترتیب، چند روز بعد ببرک کارمل به کابل مواصلت نمود. در روز برگشت، هزارن نفر از شهریان کابل و اعضای حزب اعم از کادرها وفعالین، در مسیر جاده میدان هوایی کابل و ارگ از ایشان، با گرمی استقبال نمودند. تعداد زیادی هم، داخل ارگ گردیدند. عساکر مستقر در ارگ هم با معترضین یکجا گردیدند و شعارهای در حمایت از ببرک کارمل سردادند.
در میدان هوایی، بر علاوه جنرال قادر خان و جنرال گل‌آقا، زنده یادان ،داکتر آناهیتا راتب زاد، مجید سربلند، محمود بریالی و محترم سرور منگل،از ببرک کارمل استقبال نمودند وایشان را تا ارگ همرای نمودند . از بیروی سیاسی، کسی حضور نیافته بود.
بعدأ در ارگ، جنرال قادر خان به ببرک کارمل گفت که در صورتی که شما خواسته باشید، اکثریت‌ حزب و قوای مسلح با شما است، بیروی سیاسی هیچ کاری کرده نمیتواند. ببرک کارمل در جواب همان جمله مشهور اش را بیان داشت؛ «اگرتا دیروز دشمنان، ما را از بین میبردند، حال دوستان برای از بین‌بردن ما، کمر بسته اند. »
ازرفقا تقاضا دارم تا به جریانات با خون سردی و پختگی سیاسی برخورد نمایند. من نمی‌خواهم که رفقا در مقابل هم شمشیر بکشند. این یک توطئه است، آنها (شوروی ها) این کار را میخواهند. منافع وطن ما ایجاب نمی نماید، باید هوشیار بود. از رفقا میخوام در جلسه بروند، مراقب اوضاع باشند و درجبهات دفاع از وطن و مردم، نیرومند باقی بمانند.
به این ترتیب پلینوم هژدهم در فضای پر از تشنج، ناباوری وابهام نسبت به آینده، دایر گردید و واقعایی بعدی را تا سقوط حاکمیت، حزب در اپريل 1992، رقم زد.
اما متاسفانه، بیروی سیاسی باهم متحد باقی نماند و درگیر اختلاف گردیدند.
تعدادی از آنها در سال‌های بعدی،یا به نام سفیر و غیره برکنار شدند ، یا در کودتای (تنی)، دستگیر و زندانی شدند،ویکی از سابقه داران هم کاملاً از حزب استعفا نمود و گوشه عزلت گزید. با تأسف دو نفر از اعضای بیروی سیاسی، هر یک، مرحوم سلیمان لایق و محترم سلطان علی کشتمند، با نشر مقالات جداگانه درروزنامه های کابل، در مورد نفوس و ترکیب ملیت ها در کشور، در واقع آغازگر تشنجات ملیتی و زبانی گردیدند، و اصل  «تساوی حقوق ملیت های باهم برادر و برابر» را که تحت زحمات ببرک کارمل تعقیب می‌گردید، عملاً کنار گذاشتند. باید علاوه نمود که، در بعد داخلی، لغزیدن اکثریت اعضای هیأت اجرایه حزب وطن، به خطوط قومی‌ زبانی و سمتی، یک از عوامل سقوط حاکمیت حزب گردید. برعکس، صفوف و کادر های حزب با از خودگذری، صداقت وبا دادن ده ها هزار نفر قربانی، از منافع وطن دفاع نمودند. شهید دوکتور نجیب الله با وجودیکه یک سخنور و مدیر توانا بود، اما نتوانست، بعد از کنگره دوم و تغیر دربرنامه ونام حزب، اکثریت اعضای دو صد هزار نفری حزب را، به دور مرام جدیدش بسیج نموده و از آينده به آنها اطمینان دهد.
با تأسف، در سال‌های بعد از فروپاشی، گرچه با سعی و تلاش یک عده رفقا، حلقات و جزایر از بدنه حزب دیروز، به وجود آمدند، اما هیچگاهی نتوانستند باهم وحدت نمایند و حزب واحد و سراسری را اساس گزاری نمایند. مسولان این احزاب، با وجودیکه، داد از تشکل مجدد  «خانواده سیاسی» دیروز میزدند، در عمل با حمایه گروپ های انتخاباتی غنی و عبدالله و پزیرفتن مقامات دولتی، جز جمهوری فاسد ودست نشانده آمریکا گردیدند. به این ترتیب، جای یک حزب ترقی خواه و عدالت پسند، در کشور کماکان، خالی باقی ماند.
در این جا دارد یک بار دیگر خاطر نشان سازم که همه مطالب، در این سه بخش و نوشته های دیگر، در بر گیرنده چشم دیدها و حقایقی اندکه در جریان اقامت نا خواسته چار ساله(1987--1991) فقید ببرک کارمل درمسکو یاداشت شده است، وهدف صرفاً، رسانیدن حقایق به مردم عزیز ما ، اعضای حزب، پژوهیشگران جوان و حقیقت جو و همه نخبگانی که فضا و پیش داوری های جنگ سرد را کنار گذاشته اند، می‌باشد و هيچ غرضی در میان نیست. امیدوارم باعث رنجش خاطر شخصی نشده باشم.
در اخير، می‌خواهم از همه دوستان وسرورانی که در صفحات مجازی کمنت های داده اند، ابراز سپاس و قدردانی نمایم. از اينکه، اینجانب در شبکه جهانی فیسبوک نیستم، نتوانستم شخصأ برایشان جواب دهم، اما مطمئنا به کمک دوستان، همه کمنت ها را مطالعه نموده ام و از کلمات محبت آميز شان ابراز سپاس فراوان میدارم.
در بعضی کمنت ها، دوستان نوشته اند که این تاریخ است، گویا، درد امروز را دوا نیست. به جواب این دوستان، میخوام یاد آوری نمايم که بدون دانستن تاریخ، مخصوصاً تاریخ سیاسی محاصر کشور، نمی‌توان وقایع را ریشه یابی نمود و تکرار اشتباهات گذشته را جلوگیری نمود. اما، ما تصمیم نداریم در تاریخ باقی بمانيم.
در وضعیت کنونی وطن، بیش از هر وقت دیگر ضرورت تفاهم، تعقل، همدیگر پذیری و هم گرایی احساس می‌گردد. نیروهای مترقی، به دلایل که در فوق ذکر رفت متفرق و پراگنده می‌باشند. نیاز زمان است تا همه نیروهای مترقی و وطن دوست تحت چتر واحد بخاطر منافع علیای وطن و اهداف دادخواهانه باهم نزدیک گردند. شرایط موجود در کشور، از ما می‌طلبد، تا کلیه نیروهای ملی اعم از زنان و مردان و روحانیون پاک نهاد، بدون در نظر داشت گذشته، باهم همکاری نمایند و با کاربرد شیوه های دمکراتیک و مدنی بخاطر عدالت و عدالت اجتماعی، حقوق وآزادی های مدنی، تساوی حقوق زنان و مردان، مردم سالاری واقعی،و بر ضد فرهنگ زدایی، بالای حاکمان موجود در کابل، فشار آورده شود. لازم به تذکر میدانم که جنگ، چهل سال گذشته در کشور، نشان داد که جنگ و خونریزی راه حل نمی‌باشد. کسانی که جنگ مسلحانه ادامه می‌دهند، بايد بدانند که ادامه جنگ، نه تنها باعث رنج و بدبختی مزید مردم می‌گردد، بلکه زمینه سوریه سازی کشور، جنگ های نیابتی و تشدید مداخلات کشور های خارجی، بخصوص همسایگان آزمند ما را، هموار می‌سازد. وقت آن است تا، با هوشیاری و راه اندازی مبارزات داد خواهانه و کاملاً مدنی، از میان این همه «دیو های مست» گذشت. پایان.
با عرض حرمت،
میر عصمت الله سادات،
فبروری 2022، جرمنی

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت